1_6381652637.mp3
23.02M
#حرف_خاص | #استاد_شجاعی
✘ | ظاهر برزخی من چجوریه؟ |
این سؤالِ ذهنی خیلی از آدماست.
سؤالی که جوابش، با چند تا فرمول بسیار ساده بدست میاد.
💎پیشنهاد دانلود
❗️ارزش چندبار شنیدن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
43.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرزمین من...
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
1_6383300361.mp3
293.9K
🌹🌹🌹🌹🌹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
✍علامه حسن زاده آملی ره:
🔸 با این که مسافت أسفل السافلین تا أعلی علییین بیش از زمین تا آسمان است، حد سقوط از این به آن، کمتر از یک #آن است...
📔هزار و یک کلمه. جلد ۷، صفحه ۳۳۸،
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
19.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا به نوع غصههایی که میخوری، دقت کردی؟
#دکترسوگلمشایخی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم
باید به ۳ مکان برویم :
۱- بیمارستان
۲- زندان
۳- قبرستان
در بیمارستان میفهمید که
هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
در زندان میبینید که آزادی
گرانبهاترین دارایی شماست.
در قبرستان درمییابید که
زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم
میزنیم فردا سقفمان خواهد بود
پس بیایید برای همه چیز
فروتن و سپاسگزار باشیم.
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
نگران حرف مردم نباش...
مگه چند بار زندگی میکنی که اونم بخاطر بقیه خرابش میکنی ؟!؟!
کسی از اینکه برا خودش زندگی کنه نمرده...
بیاین امتحان کنید واسه خودمون زندگی کنیم..
حرف مردم مانند موج دریاست..!
اگر مقابلش بایستی،خسته میشوی
و اگر با آن همراهی کنی،غرق میشوی...مردم حق دارند نظر دهند
و شما حق دارید آن را نادیده بگیرید...
هر چقدرکمتر جواب انسان های منفی روبدید
از زندگی با آرامش بیشتری
برخوردارخواهید بود.به خاطرحرف مردم زندگیتو خراب نکن این مردم اگر پیامبر هم بودند هزار ایراد از کار خدا میگرفتند؛
شما که جای خود دارید..
الهی_قمشه_ایی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لقمان حکیم گفت:
من سالها با داروهای مختلف،
مردم را مداوا کردم؛
و در این مدت طولانی
به این نتیجه رسیدم؛
که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست!
کسی از او پرسید:
و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛
"مقدار دارو را افزایش بده!
جواب سلام را باسلام بده،
جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب پشت کار را با تشویق،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دل مرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
تصویرمولانا در مقالات شمس
چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی
آخر نگویی ای صنم کاین بشکنم، آن بشکنم؟
به حضرت حق تضرع میکردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و همصحبت کن.
به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی همصحبت کنیم.
کجاست آن ولی؟
شب دیگر دیدم که گفتند: در روم است.
چون بعدِ چندین مدت بدیدم، گفتند که وقت نیست هنوز. الامور مرهونة باوقاتها.(مقالات،ص۶۰ _ ۷۵۹)
شمس که به قونیه آمد مأموریتی از برای خود قائل بود؛ مأموریت نجاتِ مولانا از گرفتاری "در میان قوم ناهمواره(مقالات، ص ۶۲۲)" او مولانا را پانزده شانزده سال پیش، در بیست و سه چهار سالگی وی، دیده و شناحته بود. در آن ایام مولانا دانشجویی بود که برای تکمیل تحصیل، گاه در حلب و گاه در دمشق به سر میبرد و اول آشنایی شمس با او، به اغلب احتمال، در یکی از
این دو شهر صورت گرفته بود. اشاره به این فاصله زمانی پانزده شانزده ساله_ از اول آشنایی تا ورود شمس به قونیه - دست کم در چهار جا از مقالات آمده ست»(مقالات ص ۶۹۰_۲۹۰_۷۶۳_۷۳۴)، اما سلطان ولد و سپهسالار هیچ در اين باره نمیگویند و چنین وانمود میکنند که همان ملاقات بر درِ خانِ برنجفروشان نخستین برخورد میانِ آن دو بوده است. در اين میان تنها افلاکی است که در روایتی از سابقه این ملاقات در دمشق حکایت میکند. با این تصریح که "آن زمان مولانا به تحصیل علوم مشغول بود." (مناقبالعارفین،ج۲،ص ۶۱۸) آری آغاز گفتگو و "صحبت" آن دو بزرگ پرسش و پاسخی بود بر درِ خانِ برنجفروشان که در فصل گذشته آوردیم. اما گفته صریح شمس در مقالات مسلم میدارد که آشنایی او با مولانا یک سابقه پانزده شانزده ساله داشته است. او در طی این سالها مولانا را میشناخت و مراقب حالات وی بود اما ظاهراً این آشنایی یکطرفه بود. مولانا او را نمیشناخت يا اگر هم میشناخت از حقيقت احوال او بیخبر بود و او را درخور اهمیتی چندان نمیدید. شمس نه تنها خودِ مولانا که پدر او و لالایِ او سیّد برهانالدین محقق معروف به سیّد سِرّدان و عدهای از کبار اصحاب او مانند شیخ صلاح الدین زرکوب و شیخ ابراهیم را میشناخت. دیگران که او را نمیشناختند بحثی نیست چون او خود میگوید که: "با هیچ خلق سخن نگفتهام الّا با مولانا"(مقالات، ص۷۳۹) و همان شیخ ابراهیم را به گواهی میطلبد که: «هرگز، یا چندین گاه، از من کسی چیزی میشنود؟ با کسی چیزی میگفتم؟ تو ابراهیمی که می آمدی به کُتّاب مرا معلّمی میدیدی...
📗 شمس تبریزی_ صفحه ۱۴۹ و ۱۵۰
✍ دکتر محمد علی موحد
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
مولوي در ابتدا يک فقيه و کلامي بود ؛ يک شبهه غزالي بود .
از کلام در قديم به اصول تعبير مي شُده است :
پيش استاد اصولي هم اصول خواند آن شاگرد چست با حصول
(مولوي، 1390: دفتر 1 : بيت 2830)
« لفظِ اصول در قديم اصطلاحي بود مُرادفِ علمِ کلام ؛ و اصولي غالباً بر عالمِ مُتكلّم اطلاق مي شُد . سمعاني در کتابِ انساب مي نويسد : « الاصولي بضم الألف و الصّاد هذه النسبة الي الاصول و انّما يقال هذه اللفظة لعلم الكلام و لمن يعرف هذا النّوع من العلم » »( ابن سينا،1331ش:18)
يکي از قضايايي که عارف فراوان با آن درگير است ، قضيّة جمعِ بينِ اضداد است . در حالي که ضدّ هايِ بي کراني در کردار و گُفتارِ او وجود دارد ، اگر از زواياي مُختلف نظاره شود ، اين ضدّها با هم مُستجمع و يگانه مي شوند .
مولوي پس از سلوک و وصولِ به حقيقت ، با اين که به عنوانِ يک مُعلّم خود از کلام بهره مي جويد ، گاهي بدان مي تازد :
در فروغ راه اي مانده ز غول لاف کم زن از اصول اي بي اصول
(مولوي، 1390: دفتر 6 : بيت 44)
غزالي نيز در اواخرِ عُمر يک شبهه مولوي مي شود .
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
مهم ترين لازمه در اخلاقِ گفتگو ، تعادل است . آنکه اندروني پريشان دارد ، اين اضطراب به گونه هاي مُختلف از اندرونِ او به بيرون تراوش خواهد نمود . عدمِ تمرکزِ در بيانِ مطلوب ، موجبِ ضعفِ در گُفتار مي گردد . گاهي همان نبودِ تعادل موجبِ بروزِ ناراستي مي گردد که بزرگ ترين آسيبِ گفتگوست . فقر و ضعفِ اقتصادي اساسي ترين آسيب است که موجبِ مُستذلّ گشتن و ضعفِ در گفتگو خواهد گشت :
نبوده ام همه عمر و نِيم هم اکنون نيز خُداي داند ، در بندِ مالِ دُنيايي
جُز آنک عزّتِ نفسم نمي دهد رُخصت که در مقامِ مذلّت کُنم شکيبايي (مسبغ: pdf50b)
آن کس که مذلّتِ نداري را تحمّل کُند ، بي گمان عزّتِ نفسِ خود را از دست خواهد داد . از چنين کسي هرگز گُفتماني اخلاقي صادر نخواهد گشت ؛ مگر آنکه با خُرسندي خود را قانع نموده باشد ؛ که چندان کارِ ساده اي نيست ؛ يعني نبايد بدان هرگز به طورِ کامل چشمِ اُمّيد دوخت .
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6001598239265001524.mp3
44.67M
🔊 فایل صوتی
💬عالم خيال منفصل و سازگارى انديشه مولانا با شهابالدین سهروردی
✍ دکترعبدالکریم سروش
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی