هوالمجذوب🌷🌷🌷
برگرفته از
#جلسه_عاشورا
قسمت اول
===============
...نظر اولیاء یعنی اینکه یک جذبی را میفرستند...
مردم که با یکدیگر ارتباط دارند،از جهت طبیعی با یکدیگر ارتباط دارند.یکی نان میپزد،یکی کفش میدوزد،یکی لباس میدوزد و... از این جهات با یکدیگر ارتباط دارند،در کف زندگی میکنند.
اولیاء در آسمان وجود انسان ها سیر میکنند،در آن منطقه عقل قدسی آنها،در منطقه روح قدسی آنها،در منطقه سرّ آنها__در آنجاها پرواز میکنند.
همانطور که در آسمان وجود آنها پرواز میکنند، (اولیا به باطن قلبها نگاه میکنند،به پائین نگاه میکنند)یکمرتبه میبینند که قلبی است که هر چند سیاه است،هر چند که خیلی لایه های ظلمت رویش را گرفته است،علاقه به دنیا،محبّت به دنیا،اینها همه روی قلب را گرفته است،امّا اگر این به راه بیفتد،یک سیر به طرف بالا طی کند،خوب میشود.
مثلاً فرض کنید این سنگهای احجار کریمه،سنگهای قیمتی که در زیر زمین هست،یک کسی که متخصص هست،نگاه میکند و با ابزاری درون زمین را میبیند،میبیند که عقیق دارد،فیروزه دارد،امّا میگویند،نه،این به درد نمیخورد،ارزش ندارد،یک جای دیگر را دستگاه میزنند،میبینند که این عقیق ها آلوده زمین هستند،امّا اگر استخراج بشوند و رویشان کار بشود،خوب چیزی میشوند،خوب عقیقی میشوند،ارزش دارند.
اولیاء هم اینطور هستند،میبینند که یک قلبی هست،که اگر استخراج بشود،و به طرف عوالم بالا جذب بشود،خوب چیزی میشود.
از همانجا جذبه ای بر این قلب وارد میکنند،این قلب را یکمرتبه از عالم طبیعت بالا میکشند،از همان لایه های ظلمتی که دورش را گرفته بالا میکشند.حالا دیگر وقتی قلب بالا رفت حالاتش فرق میکند،یکی هست همیشه همان بالا میماند و یا فنای در اسماء خدا شده،یا فنا در هو شده.حالا این به تناسبش فرق میکند،این دیگر همانجا میماند،به اینها مجذوبینِ والهین میگویند.کاری به اینها نداریم.
امّا یک عده هستند،بعد از این که با یک جذب بالا بردند،بعد رهایش میکنند،دوباره به عالم طبیعت میاید.ولی اگر به عالم طبیعت رفت،یعنی دوباره به درون همان ظلمت ها رفت،این دیگر هوایی شده است،این قلب دیگر هوایی شده است.مانند آدمی که پنجاه سال در ته یک چاه عمیق زندگی میکرده،همانجا در یک فضای تاریک،بوی گند،آبهای کثیف__آنجا زندگی میکرده و از بالا اصلاً خبری نداشته است.این را برای یک لحظه بالا بیاورند و طبیعت سرسبز و هوای خوش را نشان بدهند و بعد دوباره به درون چاه ببرند__خوب وقتی که رفت و آنجا را دید و برگشت__اینجا دیگر وضعیّت محبّت آدم چطور میشود؟حالا درست است که به درون چاه برگشته است،اما دیگر این آدم هوایی شده است،دیگر تمام محبّتی که به اشیاء درون چاه داشته از دست میدهد.اینجا آن درد به جان انسان می افتد،میبیند تمام محبّت قلبش به بالاست.
این جاست که این درد به جان انسان می افتد و درد انسان را به طلب وادار میکند.
آدم یا در کف شریعت زندگی میکند،در همان نازل ترین سطح شریعت زندگی میکند،عباداتش را انجام میدهد،روزه اش را میگیرد دور معصیت نمیرود،دروغ نمیگوید،غیبت نمیکند،در همین اندازه زندگی میکند__حجّش را میرود سوریه و کربلایش را میرود و مالِ حرام نمیخورد،به مردم افتراء نمیزند__خوب اینها کف شریعت است.
امّا شریعت یک مراتب خیلی اعلاء هم دارد،آن مراتب اعلا را باید با جذب رسید،غیر از جذب راهی ندارد.
آن آدم هایی که آن بالا راه میروند،سر آن چاهها راه میروند و به درون چاهها نگاه میکنند__یک وقتی هست آن آدمی که کف آن چاه هست خیلی امیدی بهش نیست__میگویند آن را رهایش کن.
امّا یک کسانی را میبینند،که در آن چاه زندانی هستند،که اینها فرق میکنند،اینها را یک جوری میربایند،به طرف بالا میکشند و بعد به طرف پائین رهایشان میکنند.
باید این اتفاق در زندگی انسان بیفتد،باید جذبی در انسان صورت بگیرد که انسان را عاشق آنور بکند.
قلب سالها در مرتبه طبیعت وجود انسان زندگی کرده است،اُنس به همینجا دارد،با اینجا سنخیت پیدا کرده است،رهایش که میکنند،فوری دوباره همینجا میاید،امّا وقتی که میاید،دیگر حاضر نیست اینجا بایستد،میگوید میخواهم بروم و...
ادامه دارد...
پیاده شده از فایل صوتی
=====================
در محضر
حجت الحق
علامه شیخ حمیدرضا مروجی سبزواری
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
#هوالمجذوب🌷🌷🌷
برگرفته از
#جلسه_عاشورا
قسمت دوم
===========
...در ازل که خداوند فرمود رب تو کیست؟
یکی گفت رب من ستاره است،یکی گفت رب من ماه است،یکی گفت گاو است،یکی گفت فرعون است،یکی گفت عیسی است و ...
یک عده خاصی گفتند:أنْتَ رَبّنا
اینها بازمیگردد به بحث تناکح اسماء که قبلاً خدمتتان عرض کرده ام،باز در آنجا خداوند چطور با اسم(الرّب)بر اینها تجلّی قوی کرده است.اینها آدم های خوشبختی هستند،اینها در این دنیا مورد نظر اولیاء قرار میگیرند.
کاری که اولیاء با اینها میکنند،همین است،در آسمان وجود اینها راه میروند،در آن مراتب روح قدسی اینها،در مراتب سرّ اینها راه میروند،یکمرتبه پایین که نگاه میکنند،میبینند این قلب خوب چیزی هست،این اگر بالا کشیده بشود و ناخالصیهایش چکش بخورد و در کوره گذاشته بشود،چیز خوبی در میاید.
منتها باید یک چیزی از آنجا نشانش بدهند،برای یک لحظه جذبش میکنند،بالا میرود،بعد رهایش میکنند.
به قول مولانا که میگوید:
آن خواجه را از نیم شب بیماری پیدا شدهست
تا روز بر دیوار ما بیخویشتن سر میزدهست
صفراش نی سوداش نی قولنج و استسقاش نی
زین واقعه در شهر ما هر گوشهای صد عربدهست
تا صبح بر دیوار سر میزد،ناله میکرد،آه میکشید__نه صفرا دارد،نه سودا دارد،نه قولنج دارد__به او میگویند چه شده است؟این مرض از کجاست؟برایش دعا کردند که خدایا،این دردها،رهایش کنند!
از آسمان ندا آمد که درد عاشقان را دنبال درمان نباش.
او را ما خودمان اینطور کرده ایم،در کوره گذاشته ایم بسوزد،درد بکشد،قلبش را داریم تصفیه میکنیم.
یک روزی،یک بنده خدایی آمده بود،نشسته بودیم صحبت میکردیم.
میگفت از حضرت آقای حسن زاده آملی(خداوند ایشان را حفظ بکند)شنیدم که ایشان گفتند که آه از اسماءالله است،همین که این را گفت،یک طوری شدم،مثل اینکه سدی شکسته شد،خیلی مطالب وارد شد،که اگر بخواهم در مورد همین بنویسم،سیصد،چهارصد صفحه میشود.
نه هر آهی،بلکه آهی که عاشقان در فراق آن بهشتی که نشانشان داده اند،میکشند،آن آه از اسماالله است.
هر وقت میگویند آه یعنی یا الله،این خیلی ارزش دارد.
اگر عشق در قلب انسان بیفتد و نیمه شب آهی بکشد،تمام گناه ها و سیاهی ها را از بین میبرد.
اینها برای دنیا آه نمیکشند،که بچه ام از دست رفت،خانه ام از دست رفت،شغلم از دست رفت،مالم از دست رفت و...
آن آهی که از آن بهشت اعلاء در فراقم،آن آهی که من از آن ذات حقیقت الهی در فراقم،آن آهی که من از(هُوَ)در فراقم.
باید این درد طلب در جان انسان بیفتد،بیخودی به انسان چیزی نمیدهند،باید مورد پسند واقع بشویم.
آدم را باید پسند بکنند،بعد برای یک لحظه آدم را از چاه طبیعتش بیرون میاورند،عوالمی را نشان میدهند،بعد رهایش میکنند،حالا برود بسوزد،اینقدر ناله کند،اینقدر آه بکشد که تصفیه بشود.
درست است که برنامه سلوکی خیلی از اساتید بزرگ،مشایخ بزرگ طریقت،براعمال زیاد و ذکر و چلّه های سخت و اینها بوده است،ولی اینها نیست،آدم دردمند را همان دردش به جایی میرساند،خیلی هم لازم به ذکر و اعمال نیست.
هر وقت خودتان به مقامات رسیدید و اجازه دستگیری پیدا کردید،خیلی روی این مسائل با مرید،سروکلّه نزنید،ذکری گفت یا نگفت.
به اینها نیست،درد در او ایجاد کنید،این درد خودش او را میرساند،این درد باعث میشود که آن ها شبها را با چه سختی به روز بیاورند،روز را با چه سختی به شب ببرند،تا کم کم تزکیه بشوند.همین تزکیه شان مهم است،ذکر و اینها بهانه است.تأثیرش به عنوان کمکی است،اصل مطلب(همان آه ها)است...
ادامه دارد...
🌟پیاده شده از فایل صوتی
=====================
در محضر
حجت الحق
علامه شیخ حمیدرضا مروجی سبزواری
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی