فرهنگسرای گلستان4_5963166682921829766.mp3
زمان:
حجم:
29.28M
جلسه اول حافظ خوانی
چرا حافظ میخوانیم؟
غزل 1 حافظ
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها؟
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
🎙 #دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963166682921829764.mp3
زمان:
حجم:
40.25M
حافظ شناسی و شرح غزل دوم
غزل شمارهٔ ۲
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا؟
ببین تفاوتِ رَه کز کجاست تا به کجا!
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس.
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا؟
چه نسبت است به رندی صَلاح و تقوا را؟
سماعِ وَعظ کجا نغمهٔ رَباب کجا؟
ز رویِ دوست دلِ دشمنان چه دریابد؟
چراغِ مُرده کجا، شمعِ آفتاب کجا؟
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست،
کجا رویم؟ بفرما، ازین جناب، کجا؟
مَبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است،
کجا همی رَوی ای دل، بدین شتاب، کجا؟
بِشُد که یاد، خوشش باد، روزگارِ وصال.
خود آن کِرِشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا؟
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار، ای دوست.
قرار چیست؟ صبوری کدام و خواب کجا؟
🎙#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963132129909933072.mp3
زمان:
حجم:
26.52M
🌸 سه مرحله مسیر زندگی حافظ
غزل شمارهٔ ۳ حافظ
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرد دلِ ما را،
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را.
بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت؛
کنار آب رُکنآباد و گُلگَشت مُصَلّا را.
فَغان، کـاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب،
چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوانِ یَغما را.
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی است؛
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را؟
مَنَ ازْ آن حُسنِ روزافزون که یوسُف داشت دانستم،
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرد زُلِیخا را.
اگر دشنام فرمایی وَگَر نفرین، دعا گویم؛
جوابِ تلخ میزیبد، لبِ لعلِ شِکرخا را.
نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوستتر دارند،
جوانانِ سعادتمند، پندِ پیرِ دانا را.
حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو،
که کس نَگْشود و نَگْشاید، به حکمت این مُعمّا را.
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ،
که بر نظمِ تو اَفشانَد، فَلَک عِقد ثریّا را.
🎙#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963132129909933074.mp3
زمان:
حجم:
31.18M
مکتب ملامتگری و نمود آن در شعر حافظ
#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963132129909933074.mp3
زمان:
حجم:
31.18M
🌸 سیر منطقی فکر حافظ
غزل شمارهٔ ۴
صبا! به لُطف، بگو، آن غزالِ رَعنا را،
که سَر به کوه و بیابان، تو دادهای ما را.
شِکرفُروش که عُمرَش دراز باد، چرا
تَفَقُّدی نَکُنَد، طوطیِ شِکرخا را؟
غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد، اِی گُل؟
که پُرسِشی نَکُنی، عَندَلیبِ شِیدا را.
به خُلق و لُطف تَوان کرد صیدِ اهلِ نَظَر؛
به بند و دام نَگیرَند، مرغِ دانا را.
نَدانَمَ ازْ چه سبب رنگِ آشنایی نیست،
سَهیقَدانِ سیَهچشمِ ماهسیما را.
چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی،
به یاد دار، مُحِبّانِ بادپیما را.
جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب؛
که وضع، مِهر و وفا نیست، رویِ زیبا را.
در آسمان، نه عجب، گَر به گفتهیِ حافظ،
سُرودِ زُهره به رقص آوَرَد مَسیحا را.
🎙#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963132129909933074.mp3
زمان:
حجم:
31.18M
مکتب ملامتگری و نمود آن در شعر حافظ
#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5976823257288934780.mp3
زمان:
حجم:
26.76M
سخن عشق جلسه ۵
#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف
فرهنگسرای گلستان4_5963132129909933074.mp3
زمان:
حجم:
31.18M
🌸 سیر منطقی فکر حافظ
غزل شمارهٔ ۴
صبا! به لُطف، بگو، آن غزالِ رَعنا را،
که سَر به کوه و بیابان، تو دادهای ما را.
شِکرفُروش که عُمرَش دراز باد، چرا
تَفَقُّدی نَکُنَد، طوطیِ شِکرخا را؟
غرورِ حُسنت اجازَت مَگَر نداد، اِی گُل؟
که پُرسِشی نَکُنی، عَندَلیبِ شِیدا را.
به خُلق و لُطف تَوان کرد صیدِ اهلِ نَظَر؛
به بند و دام نَگیرَند، مرغِ دانا را.
نَدانَمَ ازْ چه سبب رنگِ آشنایی نیست،
سَهیقَدانِ سیَهچشمِ ماهسیما را.
چو با حبیب نِشینی و باده پِیمایی،
به یاد دار، مُحِبّانِ بادپیما را.
جُز این قَدَر نَتوان گفت در جَمالِ تو عیب؛
که وضع، مِهر و وفا نیست، رویِ زیبا را.
در آسمان، نه عجب، گَر به گفتهیِ حافظ،
سُرودِ زُهره به رقص آوَرَد مَسیحا را.
🎙#دکترعبدالحمیدضیایی
🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف