👆👆👆
📕 #تذکرة_الأولیاء
✍ #عطار_نیشابوری
مصحح:
#دکتر_محمد_استعلامی
چاپ بیست و سوم _ ۱۳۹۱
بخش۱۳، ص۱۱۸
♦️#ذكر_ذوالنون_مصری
صفحه۱۰
♦️ گفت: «هر مدعی که هست به دعوی خویش محجوب است از شهود حق و از سخن حق. و اگر کسی را حق حاضر است، او محتاج دعوی نیست. اما اگر غایب است، دعوی از آنجاست. که دعوی نشان محجوبان است».
♦️گفت: «هرگز مرید نبود که استاد خود را فرمانبردارتر نبْوَد از خدا.
♦️و هرکه مراقبت کند خدا را در خطرات دل خویش، بزرگ گرداند خدای - عز و جل - او را در حرکات ظاهر او.
♦️و هرکه ترسد، در خدای گریزد. و هرکه در خدا گریزد، نجات یابد.
♦️و هرکه قناعت کند، از اهل زمانه راحت یابد و مهتر همه گردد.
♦️و هرکه توکل کند، استوار گردد.
♦️و هرکه تكلف کند بدآنچه به کارش نباید، ضایع کند آنچه بکارش باید.
♦️«هر که از خدای - عز و جل - ترسد، دلش بگدازد و دوستی خدای - عزو جل - در دلش مستحکم شود و عقلش کامل شود.
♦️و هرکه طلب عظیمی کند، مخاطرهای کرده است عظيم. و هرکه قدر آنچه طلب کند بشناسد، خوار گردد بر چشم او قدر آنچه بذل باید کرد.
♦️گفت: «آن که تأسف اندکی میخورد بر حق، نشان آن است که قدر حق نزدیک او اندک است».
♦️گفت: «هرکه دلالت نکند ظاهر او بر باطن او، با او همنشینی مکن».
♦️گفت: «اندوه مخور بر مقصود، و ذکر معبود موجود».
♦️گفت: «هر که به حقیقت خدا را یاد کند، فراموش کند غیر او را. و هرکه فراموش کند در جنبِ ذکر خدای - تعالى - جمله چیزها، خدای - تعالى - نگه دارد بر او جمله چیزها، و خدا عوض او بود از جملهی چیزها».
♦️گفتند: «خدای را به چه شناختی؟» گفت: «خدای را به خدا شناختم و خلق را به رسول». يعني الله و نور الله. خدای خالق است. خالق را به خالق توان شناخت. و نور خدا خلق است و اصل خلق، نور محمد - صلى الله عليه - پس خلق به محمد - عليه السلام - توان شناخت.
♦️گفتند: «در خلق چه گویی؟». گفت: «جملهی خلق در وحشتاند و ذکر حق کردن در میان اهل وحشت، غیبت است».
♦️پرسیدند که: «بنده، مفوض کی بُوَد؟». گفت: «چون مأیوس شود از نفس و فعل خویش و پناه به خدای - عز و جل - برد و او را هیچ پیوند نماند به جز حق».
♦️گفتند: «صحبت با که داریم»؟ گفت: «با آن که او را ملک نبْوَد و به هیچ حال تو را منکر نگردد و به تغیر تو متغیر نگردد، و هر چندان که تغیر بزرگ بُوَد. از بهر آن که تو هر چند متغیرتر باشی، به دوست محتاج تر باشی».
♦️گفتند: «بنده را راه خوف کی آسان شود؟». گفت: «آنگه که خود را بیمار شمرد و از همهی چیزها پرهیز کند از بیم بیماری دراز».
♦️گفتند: «بنده به چه سبب مستحق بهشت شود؟». گفت: «به پنج چیز:
استقامتی که در وی گشتن نبود،
و اجتهادی که در وی سهو نبود،
و مراقبتی خدای را در سِرّ و علانیت،
و انتظار مرگ به ساختن زادِ راه،
و محاسبتِ خود کردن پیش از آن که حساب کنند».
♦️پرسیدند از علامت خوف، گفت: «آن که خوف خدا او را ایمن کند از همهی خوفها».
♦️گفتند: «از مردم که با صیانت تر؟». گفت: «آن که زبان خود نگه دارد».
♦️گفتند: «علامت توکل چیست؟». گفت: «طمع از خلایق منقطع گردانیدن». دیگر پرسیدند از علامت توکل. گفت: «خلع ارباب و قطع اسباب و انداختن نفس در عبودیت و بیرون آوردن نفس را از ربوبيت».
♦️گفتند: «عزلت کی درست آید؟». گفت: «آنگه که از نفس خود عزلت گیرد».
♦️گفتند: «اندوهِ که بیشتر؟». گفت: «بدخویترین مردمان».
♦️گفتند: «دنیا چیست؟». گفت: «هر چه تو را از حق مشغول گرداند».
♦️گفتند: «سِفله کیست؟»، گفت: «آن که به خدا راه نیاموزد».
♦️نقل است که یوسف بن الحسين از ذوالئون پرسید - رحمهما الله - که: «با که صحبت داریم؟»، گفت: «با آن که من و تو در میان نبْوَد».
♦️گفت: «مرا وصیتی کن». گفت: با خدا یار باش در خصمیِ نفس خود، نه با نفس یار باشی در خصمیِ خدای - تعالى - و هیچ کس را خوار مدار، اگر چه مشرک بُوَد. و در عاقبت او نگر، که تواند بُوَد که معرفت از تو سلب کنند و بدو دهند».
ادامه دارد
🌻💛🍃🕊💚🌹
@maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی