🔅
سعدی در گلستان حکایتی آورده است:
ابوهریره از یاران و همنشینان پیامبر(ص) هر روز به دیدار پیامبر(ص) میآمد و پیامبر(ص) خطاب به او گفت: «زُر غباً تزدد حُباً» یعنی با فاصله به دیدارم بیا تا محبت فزونی یابد.
مولانا میگوید: این توصیهی «زُر غِبّا» یعنی دیدار گاهگاه و با فاصله، برای عاشقان حقیقی و ماهیمانند، صِدق نمیکند. به ماهی نمیشود گفت: «زُر غِباّ».
سعدی جای دیگری هم گفتهاست:
معشوقه که دیردیر بینند
آخر کم از آن که سیر بینند
یعنی دیر دیر و با فاصله دیدن محبوب بهتر است از حالت دلزدگی و سیرشدگی.
مولانا در برابر «زُر غباً» از تعبیر «استسقا» استفاده میکند:
نیست «زُر غِباً» وظیفهی عاشقان
سخت مُستسقیست جان صادقان
نیست «زُر غِبَّا» وظیفهی ماهیان
زانک بیدریا ندارند انس جان
میگوید: عاشق، مستسقی است و استسقا نوعی بیماری است که مبتلا به آن از سرکشیدن پیدرپی آب، سیر و ملول نمیشود تا نهایتاً در همین راه جان میدهد. بیمار، تشنهی مداوم آب است و گرچه میداند دستِآخر سر در این راه مینهد، لحظهای از نوشیدن دست نمیکشد...
✍ #صدیق_قطبی
https://t.me/+O8uYeNDnxC4Vo67i
مهرورزان❤️
🔅
شنیدم کِرمک شبتاب میگفت:
نه آن مورم که کس نالد ز نیشم
توانْ بیمنت بیگانگان سوخت
نپنداری که من پروانهکیشم
اگر شب تیرهتر از چشم آهوست
خود افروزم چراغ راه خویشم
#اقبال_لاهوری
💫اقبال میگوید نه رسم مور، نه طرز پروانه. نه دیگرآزاری و نه چشم از خود برگرفتن و منت بیگانه بُردن. شیوه مطلوب او، بر خود، نظر گشودن است. مثل مولانا که میگفت:
«تو چراغ خود برافروز»
اقبال میگوید اگر دیده بر جان خود بگشایی میبینی که ماه کاملی در نهادت نهادهاند. اگرچه ظاهراً تهیدامنی:
بر خود نظرگشا ز تهیدامنی مَرنج
در سینهٔ تو ماه تمامی نهادهاند
انصافاً این بینش صاحبدلان که هر آدمی در نهاد خویش واجد گنجی است و به رغم بینواییهای ظاهری، میتواند با آگاهی از آن گنج و ثروت درونی، به کرامت و ارجمندی خود ایمان آوَرَد بسیار درخشان و شفابخش است. وقوف پیوسته بر این گنج، شفاست:
چو حافظ گنج او در سینه دارم
اگر چه مُدَّعی بیند حقیرم
به نظر میرسد تا نتوانیم به آن گنج پنهان
در نهاد خویش ایمان بیاوریم، قادر نخواهیم بود به روشنی کارگر در جهان، ایمان بیاوریم. آخر به مدد آن چراغ درونی است که میتوان از نور پایندهٔ هستی سراغ گرفت و به آن پیوست.
✍ #صدیق_قطبی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی