‌#علیرضا_قربانی #دیدی_که_رسوا_شد_دلم دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد..!! دیدی که من با این دلم بی آرزو...!!! 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی 🎶 شهره شهر 🎼🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11

#علیرضا_قربانی امید رهایی نیست ..... 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

نیست شو علیرضا قربانی #علیرضا_قربانی متن آهنگ: من ذره و خورشید لقایی تو مرا بیمار غمم بیمار غمم عین دوایی تو مرا بی بال و پر در پی تو میپرم خدا خدا بی بال و پرم در پی تو میپرم من که شده من که شده‌ام چو کهربایی تو مرا ای دوست ای دوست ای دوست به دوستی قرینیم تو را هرجا که قدم نهی زمینیم تو را در مذهب عاشقی روا کی باشد روا کی باشد عالم به تو ببینیم و نه بینیم تو را امروز منو جام صبوحی در دست می افتم و میخیزم و میگردم مست با سرو بلند خویش من مستم و پست من نیست شوم تا من نیست شوم تا نبود جز وی هست #مولانا 🌻💛🍃🕊💚 @maarefat11

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی، چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی... #افشین_یداللهی باحضور #علیرضا_قربانی #سروش_صحت 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی 🎶 اشک 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

دل غریب مرا اگر تو دل ندهی زمانه می شکند... #علیرضا_قربانی #اکنون #هم_قفس 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی و ما زمستان دیگرى را سپرى خواهیم کرد. با عصیان بزرگى که درون مان هست و تنها چیزى که گرم مان مى دارد، آتش مقدس امیدوارى ست...! 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی 🎶 شیدا 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی 🎶 بگو چه کنم 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

#علیرضا_قربانی 🎶 مولانا خوانی 🌺🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه معارف

قطعه «در زلف تو آویزم» #علیرضا_قربانی موسیقی: حسام ناصری شعر: امیرخسرو دهلوی بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را در هجر چنان گشتم ناچیز که گر خواهد زلفت به سر یک مو در شانه کند ما را زان سلسله‌ی گیسو منشورِ نجاتم ده زان پیش که زنجیرت دیوانه کند ما را بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را من می زده‌ی دوشم شاید که خیال تو امروز به یک ساغر مستانه کند ما را چون شمع بتان گشتی پیش آی که تا خسرو بر آتش روی تو پروانه کند ما را بیم است که سودایت دیوانه کند ما را در شهر به بدنامی افسانه کند ما را بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را