eitaa logo
معرفت و خودشناسی
616 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
3.9هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در مسجد و میخانه جویای تو می‌باشم در کعبه و بتخانه انوار تو می‌بینم بت‌خانه روم گر من تا جلوهٔ بت بینم چو نیک نظر گردم دیدار تو می‌بینم هرکو ز تو پیدا شد هم در تو شود پنهان پیدا و پنهان گشتن هم کار تو می‌بینم از کوی تو می‌آیم هم سوی تو می‌آیم در سیر و سلوک خود انوار تو می‌بینم هم کشته این عیدم هم زنده جاویدم منصور صفت خود را بردار تو می‌بینم فیض کاشانی ♥️🥰🌹🌹
نیایش_صبحگاهی الهی روی بنما تا در روی کسی ننگریم و دری بگشای تا بر در کس نگُذریم. پیوسته دلم دم از رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند گر بر سر خاک من گیاهی روید از هر برگی بوی وفای تو زند خواجه عبدالله انصاری 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وصف_صاحبان_کمالات_نبوت غوث الاخیار حضرت شیخ ابوالحسن خرقانی قدس الله روحه العزیز: نقل است که خدای را بر زمین بنده ایست که چون وی مر خدای هورا یاد کند ، شیران در بیابان در لرزه آیند از خشیت خداوند را و ملائکه در آسمانها در فزع افتند. خدای - جل جلاله - دوستان خویش را به پاکی خویش بیاراید و به یگانگی خود پرورد و به علم خود ادب کند و در دولت و قدرت خود گیرد و سلطانی دهد به ایشان. (کتاب نورالعلوم/ خرقانی قدس الله سره العزیز) قرب ، نه بالا ، نه پستی رفتن است قرب حق ، از حبس هستی رستن است (مثنوی معنوی مولانا جلال الدین رحمه‌الله) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى ﴿۲﴾ قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى (۲) إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَى ﴿۳﴾ جز اينكه براى هر كه مى‏ ترسد پندى باشد (۳) تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَى ﴿۴﴾ [كتابى است] نازل شده از جانب كسى كه زمين و آسمانهاى بلند را آفريده است (۴) سوره طه 🌻💛 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
بدان که سلوک عبارت است از سیر، و سیر الی الله باشد و سیر فی الله باشد. سیر الی الله نهایت دارد اما سیر فی الله نهایت ندارد. سیر الی الله عبارت از آن است که سالک چندان سیر کند که از هستی خود نیست شود و به هستی خدا هست شود و به خدا زنده و دانا و بینا و شنوا و گویا گردد. عزیز الدین نسفی 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
صدای نفس اماره ازدیدگاه مولانا چگونه است؟ آن این است : مال میخواهم ، جاه میخواهم و جلال وحشمت ظاهری نیز ميخواهم... این صداها را که از درون تو بر میخیزد خموش کن تا اسرار و حقایق بر تو آشکار شود.... مثنوی جلد ۲ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
حبه نور وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ و خوش گفتارتر از کسی که به سوی خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد و گوید: من از تسلیم شدگان هستم، کیست؟ -آیه ۳۳ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
الهی نامه خواجه عبد الله انصاری الهــــی هر شادی که بی تو است اندوه است، هر منزلی که نه در راه تو است زندان است، هر دل که نه در طلب تو است ويران است. يک نفس با تو بدو گيتی ارزان است يک ديدار از تو به هزار جان رايگان است . تا دلم فتنه بر جمال تو شد بندهء حُسن ذوالجلال تو شد. الهــــی چه زيباست ايام دوستان تو با تو و چه نيکو است معاملت ايشان در آرزوی ديدار تو چه خوش گفت و گوی ايشان در راه جست و جوی تو ، آن ديده که ترا ديد به ديدن جـُز تو کی پرواست؟ و آن جان که با تو صحبت يافت با آب و خاک چند سازد؟. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
"خــــداوندا ".......! آرامم ڪن همان گونه ڪه دریا را پس از هرطوفانے آرام میڪنے راهنمایم باش ڪه در این چرخ و فلڪ روزگار بدجور سرگیجه گرفتم ایمانم راقوے ڪن ڪه تو را در تنهایے خود گم نڪنم... به نام خدای همه 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
ای دل چه انديشيده ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زين سوي تو چندین جفا 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
جانا به نگاهی، ز جهان بی خبرم کن دیوانه ترم کن، سرگشته و شیدا، چو نسیم سحرم کن دیوانه ترم کن... رهی معیری ‌ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
بهانه می آوری که من خود را به کارهای عالی صرف می کنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غیره تحصیل می کنم.آخر، این همه برای توست.اگر فقه است، برای آن است تا کسی از دست تو نان نرباید و جامه ات را نکند و تو را نکشد تا تو به سلامت باشی. و اگر نجوم است، احوال فلک و تأثیر آن در زمین ، از ارزانی و گرانی، امن و خوف ، همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست. و اگر ستاره است، از سعد و نحس، به طالع تو تعلق دارد، هم برای توست. چون تأمل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو. چون فرع تو را چندین تفاصیل و عجایبها و احوالها و عالمها بوالعجب بینهایت باشد، بنگر که تو را که اصلی چه احوال باشد.   فیه ما فیه 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5801069712318136645.mp3
662.3K
منــم و ايـــن صنم و عاشقی و باقی عمر من از او گر بکشی جای دگر می نروم 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5805573311945506820.mp3
1.92M
ای دل چه انديشيده ای در عذر آن تقصیرها زان سوی او چندان وفا زين سوي تو چندین جفا 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
نقل است که بايزيد گفت: حق تعالی مرا دو هزار مقام در پیش خود حاضر کرد و در هر مقامی مملکتی بر من عرضه کرد. من قبول نکردم. مرا گفت: ای بایزید! چه می‌خواهی؟ گفتم: آنک هیچ نخواهم. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم الله الله تو فراموش مکن عهد قدیم هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم باغبان گر نگشاید در درویش به باغ آخر از باغ بیاید بر درویش نسیم گر نسیم سحر از خلق تو بویی آرد جان فشانیم به سوغات نسیم تو نه سیم بوی محبوب که بر خاک احبا گذرد نه عجب دارم اگر زنده کند عظم رمیم سعدی 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
‍ شیخ ابوسعید مریدی داشت بنام حسن که از خواجگان شهر بود و متمول و سرشناس که به ارادات شیخ ابو سعید درآمده بود. شیخ در باطن او هنوز منیت و خود خواهی یافته بود. روزی به او فرمود تا سبدی برداشته، به بازار رود، هر شکنبه و جگربند که می یابد بخرد و در آن سبد نهاده، در پشت خود گرفته به خانقاه بیاورد. حسن آن سبد بر دوش نهاده، از اینکه می دید در انظار مردم جامه های گرانبهایش آلوده به خون و نجاست می شود شرمزده بود که اينک مردم بازار مرا در این حال می بینند و پیش خود میگویند خواجه حسن کارش به کجا رسیده است. چون به خانقاه رسید، شیخ او را گفت: اینک به آنسوی بازار برو و تمام این شکنبه ها و جگربندها را شست و شو کن و به خانقاه بازگرد. حسن را این امر گران آمد لیک بواسطه ارادت به شيخ تمکین نمود و به آنسوی بازار رفت و دستور شیخ را با همان حالت شرم و خجالت اجرا کرد و به خانقاه بازگشت.... وقتي کارش تمام شد به نزد شیخ ابو سعید آمد. شیخ مجدد بدو گفت: اکنون به هر دو سوی بازار برو و بپرس که آیا مردی را دیده اند که سبدی پر از شکنبه و جگربند بر دوش می کشید. حسن به دستور شیخ به بازار رفت و از محلی که سبد بر دوش گذاشته بود، از یک یک دکان داران می پرسید و هیچ کس نگفت من چنین کسی را دیده ام. چون نزد شیخ آمد، شیخ گفت: ای حسن! آن تویی که خود را می بینی، و بی جهت خود را آزار میدهی ... و الا هیچ کس را پروای دیدن تو نیست. آن ذهن اغواگر توست که تو را در چشم تو می آراید. او را قهر می باید کرد. پس از آن خواجه حسن منيتش به تواضع و فروتنی مبدل شد و از کوله بار خودبیني خلاص شد. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گر درد دهد به ما و گر راحت دوست از دوست هر آن چیز که آید نیکوست ما را نبود نظر به خوبی و بدی مقصود همان رضا و خوشنودی اوست... "خواجه عبدالله انصاری" 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
5_6334335892626342075.mp3
2.7M
قسمت قبل 👈 https://eitaa.com/maarefat11/3289 قسمت دوم کتاب صوتی بیشعوری میتونین قسمت های بعدی و قبلیو با هشتگ پیدا کنید 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_307835235410641210.mp3
5.65M
آیین مستان خلیل عالی نژاد 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گفت پیغمبر سلام،  آنگه کلام سلام ... خداوند با ما سخن می گوید، اما ما صدای او را نمی شنویم. ابتدا باید چون کودکان شویم تا نوای ندای او را بشنویم. روحهای کودک سعادتمند هستند زیرا که در پرده ی سکوت و در میان میدان نبرد زندگی با خدا پیوند دارند. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
. آمده است که حضرت بایزید پسطامی (رَوَّحَ اللهُ رُوحَه) روزی همراه با جمعی برای نماز از شهر خارح شدند و بعد از اقامة نماز به سوی شهر مراجعت کردند. هنگامی که از دروازه شهر وارد شدند سگی را در آستانه دروازه، آرمیده پافتند. آن جمع از کنار آن سگ گذشنند و او هیچ عکس العملی از خود نشان نداد، امّا همینکه حضرت بایزید در جلو آن سگ ظاهر شد، سگ غرّید و با هیجان و عصبانیت بر بایزید هجوم آورد و خلاصه بایزید با هزار زحمت از آنجا رد شد. کسي که در آنجا ناظر این واقعه بود از بایزید پرسید سرّ این مسأله در چیست که آن سگ فقط بر تو هجوم آورد؟ بایزبد گفت: ای برادر، من أینه‌ای صیقلی‌ام که هر کسی می نواند صورث خود را در من ببیند. آن سگ وقتی که خویِ تهاجمِ خود را در من دید شروع کرد به تهاجم بر خوی خود نه بر من. شرح کبیر انقروی، جزو اوّل_ دفتر چهارم، ص ۲۱ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
الهی : موجود نَفَسهای جوانمردانی حاضرِ دلهای ذاکرانی از نزدیک نشانت میدهند و برتر از آنی و دورت می پندارند و نزدیکتر از جانی گفتم : صنما مگر که جانان منی اکنون که همی نگه کنم جان منی ✍خواجه عبدالله انصاری 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
لاغ* گوئیم که مولانا اهل حق* است، پیشِ خدمتِ او* سخن لطیف* بایدگفتن. نمی‌بینی؛ تاکنون سخن محبت می‌گفتیم ؛ پیش اهل دنیا سخن خوف* باید گفتن. مثلا" بگوئی حکایت آن دو شخص یکی زر داشت بر میان؛ و آن دیگر مترصد می‌بود که او بخسبد تا زخم بزندش. او خود خواب سبك می‌خفت، چنانکه اين نتوانستی برو ظفر یافتن* ، و او را آن بیداری خلقتی* بود، و اگر نه نتوانستی به تکلف* نگاه‌داشتن. چون به منزل آخرین رسید ازو نومید شد. گفت: مرد بیدار است، اگر در بیداری برو قصد زخم* کنم، باشد که از روی بیداری تدارکی اندیشيده باشد. حال را او را کم گیرم، با او لاغی بکنم، گفت: خواجه چرا نمی‌خسبی؟ گفت: چرا خسبم؟ گفت: تا سنگی بر سرت زنم، سرت را بکوبم، و زرت برگیرم؛ گفت: راست می‌گوئی؟ اکنون بدین دل خوشی بخسبم. اکنون یکی در میان راهی با خطری خفته است. یکی آمد از بندگان خدای او را بیدار کرد اما آن خفته نسبت با او خفته است؛ اگر ترا صفت این خفته بگویم نومید شوی از خویش، نگویم تا نومید نشوی. نومید مشو که امیدهاست*. 📗 مقالات شمس تبریزی_صفجه ۱۳۲و ۱۳۳ ✍ دکتر محمد علی موحد معنی لغات : لاغ : استیهزا_ یاوه_ هزل،شوخی نامناسب اهل حق: کسی که به مقام حقیقت رسیده باشد پیشِ خدمت او: در حضور او سخن لطیف: سنجيده و دقيق و بديع؛ نكته سنج؛ با ظرافت و مهارت. خوف: ترس_ سخن خوف: ترساندن از جهنم بیداری‌خلقتی بود: ذاتاً خوابش سبک بود تکلف: خودنمایی قصد زخم: حمله کردن و صدمه رساندن از روی بیداری تدارکی: در بیداری آماده دفاع باشد کم گیرم :کوچک شمارم اکنون: حال خفته نسبت به او خفته بود: از خود بیخود شده بود و محو جمال خداوند بود 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
. تا زمانی که شهامت شک و بازنگری در تمامی عقایدت را پیدا نکردی، هرگز به ساحت تفکر وارد نخواهی شد! ✍️ دکارت . 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان میرود که ذهن مان هم به دوش نیاز دارد!. گاهی با یک غزل حافظ می توان دوش ذهنی گرفت و خوابید. یک شعر از فروغ، تکه ای از بیهقی، صفحه ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله ای از شکسپیر، خطی از نیما، ولی غافلیم. شبانه روز چقدر خبر و گزارش و مطلب آشغال می تپانیم توی کله مان؟ بعد هم با همان کله ی بادکرده به رختخواب می رویم و توقع داریم در خواب پدربزرگ مان را ببینیم که یک گلابی پوست کنده و با لبخند می گوید بفرما ! عباس معروفی کفاره ی نادانی ما چنان سنگین است، که به جبرانش دیری باید، هر زمان منتظر فاجعه ای دیگر باشیم... احمد شاملو 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5839429997973995690.mp3
553.1K
گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل بـرون رو کـز تو وارستم من امروز 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی؛ باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر می‌کرد، پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند. نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر ... آن شنیدی که لاغری دانا گفت باری به ابلهی فربه اسب تازی اگر ضعیف بود همچنان از طویله خر به گلستان سعدى 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
‍ وقتی زلیخا یوسف را به دام انداخت و گفت من برای تو آماده‌ام (هَیتَ لَک) یوسف پا به فرار گذاشت. اما او در اتاقی از زلیخا می‌گریخت که همۀ درها و پنجره‌های آن بسته بود(غَلَّقَتِ الْأَبْوَابُ) و او راهی به بیرون نداشت. با وجود این، يوسف می‌دوید و می‌گریخت و مشت بر در و دیوار می‌کوبید. مولانا می‌گوید: حکایت ما در این جهان، حکایت یوسف در آن اتاق بی‌روزن است، گرچه می‌دانیم که معرفت‌های ما کلید دروازۀ حقیقت نیست، اما همچنان باید کوشید و از پای ننشست.   گر زلیخا بست درها هر طرف یافت یوسف هم ز جنبش منصرف باز شد قفل و در و شد ره پدید چون توکل کرد یوسف برجهید گر چه رخنه نیست عالم را پدید خیره یوسف‌وار می‌باید دوید تا گشاید قفل و در پیدا شود سوی بی‌جایی شما را جا شود مثنوی شريف _ دفتر پنجم 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_246734867448992185.mp3
4.65M
ای یوسف خوش نام ما استاد شجریان 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی