eitaa logo
معرفت و خودشناسی
644 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
71 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5974507771700187002.mp3
9.6M
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
معرفت و خودشناسی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
‌چرا ما از آدم ها و سیستم ها بت می سازیم و به ستایش آنها می نشینیم؟ هویت فکری یک غبار ذهنی است و انسان را در تیرگی و جهل فرو می برد. جـهـل بـه انسـان احساس گم شدگی، سرگردانی، واماندگی و ناتوانی می دهد. حال آنکه ضرورت در صحنه جنگ و مبارزه بودن ایجاب می کند که انسان یک ذهن تیز و توانـا داشته باشد. باید بداند چه جوری با دشمنان کنار بیاید، چه جوری آنها را پس بزند و ارزش ها را از چنگشان درآورد. ضمناً شنیده است که اگر انسان خودش را بشناسد و بر خودش مسلط بشود بر همه چیز مسلط شده است. او با این انگیزه های پنهانی دستش را در دست یک پیر، یک مرشد و راهـبر می گذارد و می گوید دستگیری ام کن. ("دستگیریام کن" اصطـلاح رسایی است. من به زندگی وامانده ام، نمی دانم به کجا بروم، تو دستم را بگیر. من فلج و وامانده ام، تو چوب زیر بغلم شو تا به تو تکیه کنم). انسان هویت فکری روشنایی و توانایی جستجو می کند، اما آنها را می خواهـد تـا به خدمت نیازها و خصوصيات "مركز" درآورد. اما "مرکز" واقعاً روشنایی طلب نیست. او تحـت عنـوان روشنایی، "زیرکی" را جستجو می کند. تجسم او از روشنایی، زیرکی و دانش های روباه گونه ایست که می تواند نقشــه های موفقیت را طرح ریزی کنـد، می تواند لنگی هـای "خود" را از بین ببرد، می تواند طناب های مانع یک حرکت سریع و موفقیت آمیز را باز کند. او در این طریق ـ یعنی طریق عرفان و خودشناسی هـم - درواقع خشت و گل و رنگ و لعابی برای "خود" جستجو می کنـد. منتـهـا عنـوان ظاهری اش را می گذارد سلوک و صیقل زدن و اینجور حرف ها. یک مقدار نیازها و خصوصیات در هویت فکری نهفته است که انسان را به مکتب هـایی جذب می کنـد. یک مقدار نیازهـا و خصوصیات هم هست که بعد از ورود به مکتب نمی گذارد ماهیت مکتب، رابطه او با مکتب و مجموعه قضایایی که در این جریان پیش می آید برایش شکل واضح و روشنی داشته باشد. اول که از خودش نمی پرسد من برای چه منظوری دارم بـه فـلان مكتـب و فلان راه می روم؛ وضعیت و موقعیتم چیست، و ارتباط آن راه و آن مكتـب بـا ایـن موقعیت و این وضعیت چیسـت. آن مكتـب می خواهد با من چه کند؟ چون از اول موقعیت و وضعیت، و رابطه مکتب با آن وضعیت اصولاً هیچ چیز روشن و صریح نیست، طبیعی است که بعد از آنهم که وارد شـد سئوال روشن و دقیقی برای ذهنش مطرح نخواهد شد. وارد شدن من به یک مکتب عرفانی حکایت بر این می کند که من نسبت به وجود روانی خودم شناخت ندارم، نسبت بـه خـودم عارف نیستم. و همین معنا را اگر بخواهیـم صريح تـر بیـاوریم اینطور می شود که من نسبت به وجود خویش و نتیجتاً نسبت بـه همه چیز زندگی کورم. آیا واقعیت غیر از اینست؟ اگر مـن از اول وضعیت خودم را روشن کنم مجبور نیستم بیست و پنج سال با خودم مشغول باشم، دور خودم بچرخم و نفهمم دارم چه می کنم. می دانی چـرا مـا مـيـل نداریـم سئوالات دقیق و روشـنی از خودمان بکنیم؟ برای اینست که اصل قضیه چیز دیگریست. تو اگر بگویی من در جهل و کوری فرو شده ام و حالا دارم فلان پیر را برای طی طریق و حصول بـه روشنایی انتخاب می کنم، یک ذهن باریک بین ـ کـه می تواند ذهـن خـودت باشـد ـ ایـن سـوال منطقی را مطرح خواهد کرد که اولاً تو که هم اکنون در کوری و تیرگی درون خودت اسیری و هیچ چیز برایت کیفیت روشنی ندارد، از کجا روشن بودن آن پیر را تشخیص داده ای؟ با یک ذهن فروشده در جهل و تیرگی چگونه بر دانایی و آگاهی آن پیر بخصوص وقوف یافته ای؟ ثانیا به فرض وقوف اجمـالی بـر بودن مرشد، لااقل رابطه ات را با او مشخص می کنی. یعنی تو رابطه را با دید روشن شدن خودت، منتها با کمک او، نگاه خواهی کرد؛ نه اینکه خودت را تبدیل به بلندگوی بزرگ کردن او بکنی. جواب باطنی و ناگفته به این سئوال اینست که "خـدا پـدرت را بیامرزد! من گفتم که طـالب روشنایی و رهایی ام، تـو هـم بـاور کردی!؟ در نیت باطنی و پشـت حـرف ظاهری مـن چـیز دیگری نهفته است. و آن چیز دیگر است که مرا به آن مکتب کشانده. مـن ناتوانم، یک بار سنگین را بر دوش ذهـن خـود بـار کـرده ام و می کشم. من در "خود" گم شده ام و راه به جایی نمی برم. من نیاز دارم به اینکه احساس "چیزی بودن" کنم؛ نیاز به احسـاس قـدرت دارم؛ احساس بی کسی و تنهایی می کنم. بنابراین باطن مـن اصـلاً به روشنایی یا غیرروشنایی نمی اندیشد که تو از من در این باره ها سوال می کنی. من همینقدر می دانم که از طریق تسلیم خود به فلان مکتب و از طریق یکی شدن با او احسـاس بـزرگی و قدرت می کنم، احساس چیزی بودن و هویت داشتن می کنم. به وسیله او رنج هایم را تخدیر می کنم. پس با توجه به باطن قضيه من راه درستی را انتخاب کرده ام. محمد جعفر مصفا رابطه ص 255 و 256 و 257 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
آدم ها خود خواهی را می آموزند تا درهای قلبشان را محکم به روی دیگران ببندند. آنها گرسنه عشـق هستند و نمی دانند قلبشان آشپز خانه ای سحر آمیز است. قلب شما آشپز خانه ای سحر آمیز است. قلبتان را باز کنید. آشپز خانه سحر آمیزتان را بگشایید و از این در و آن در زدن بـرای گـدایـی عشـق دست بردارید. درون قلب شما همه آن عشـقى که به آن نیاز دارید، هست. قلبتـان می توانـد هـر انـدازه عشـقی را بیافریند، نه فقط برای خودتان، بلکـه بـرای همه جهـان. شما می توانید بدون هیچ قید و شرطی عشـق را بپرا کنید، می توانید در بخشیدن عشـق سخاوتمند باشید، زیرا آشپز خانه ای سحر آمیز درون قلبتــان دارید. آن گاه همـه گرسنگانی که گمان می کننـد درهـای قلـب انـسـانها بسته است، برای به دست آوردن عشـق گرد شما حلقه می زنند. آن چـه شـما را خوشحال می کند، عشقی ست که از درونتان می جوشد. اگر در بخشیدن عشـق سـخاوتمند باشید، همه آدم ها شما را دوست خواهند داشت و هیچ گاه تنها نمی مانید. اگر خودخواه باشید، همیشه تنها خواهید بود و هیچ کس جز شما را نبایـد بـرای ایـن تنهایی سرزنش کرد. آن چه درهـا را بـه رویتان می گشاید، بخشندگی شماست، نه خودخواهی تان. خودخواهی از فقر درون قلـب مـا و از این باور که عشـق به وفور یافت نمی شـود، سرچشمه می گیرد. ما وقتی خودخواه می شویم که گمـان كـنـيـم ممکن است فردا پیتزایی در کار نباشد، اما هنگامی که بدانیم قلبمان آشپزخانه ای سحرآمیز است، همیشه سخاوتمندیم و عشقمان بی قید و شرط خواهد بود. دُن میگل روییز استادی عشـق ص 86 و 87 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5974050125754929573_38.mp3
27.19M
‌‌‌‌‌🔈 فایل صوتی 📁 حکمت‌های زندگی (دفتر چهارم مثنوی) 📂 1) شرح حکمت پانزدهم؛ راز باشعور بودن پدیده‌های بهشتی 2) شرح حکمت شانزدهم؛ پند عملی 3) شرح حکمت هفدهم؛ موسیقی (بخش اول) 👤 دكتر ایرج شهبازی 6️⃣ قسمت ششم ↪️ قسمت قبلی اینجا ⏱ مدت زمان 86 دقیقه 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
5_6334374246684295414.mp3
2.94M
هر روز یه تیکه از کتاب صوتی بیشعوری رو میذارم که گوش بدید هم وقتتون بگذره هم لذت ببرید❤️ قسمت اول قسمت اولش تو ویس مقدمه بود حذفش کردم قسمت اول 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
﷽  مردی جوان پریشان و آشفته نزد استاد خود آمد و با حالتی زار و به هم ریخته گفت: “به هر کسی محبت می‌کنم جوابم را با گستاخی و بی‌احترامی می‌دهد و از مهربانی من سوء استفاده می‌کند و نمک می‌خورد و نمکدان می‌شکند. شما بگویید چه کنم! آیا طریق مهر و محبت را رها سازم و همچون خود آنها بی‌رحم و خودپرست شوم و به فکر منافع خودم باشم؟!” استاد با لبخند گفت: “وقتی کسی به دیگری محبت می‌کند و در حق انسان‌های اطراف خودش مهربانی و شفقت به خرج می‌دهد این کار را فقط به خاطر آن‌ها انجام نمی‌دهد بلکه اولین فردی که از این عمل مهربانانه نفع می‌برد خود شخص است که احساسی آرامبخش و متعالی وجودش را فرا می‌گیرد و برکت و شادی و عشق در وجود و زندگی او گسترش می‌یابد. اگر آن‌ها جواب محبت را با فریب و دغل می‌دهند و از مهربانی تو سوء استفاده می‌کنند، تو هرگز نباید فضای پاک و آرام و باصفای دل خود را به خاطر افرادی این چنینی تیره و تار کنی. هرچه اطراف تو را فریب و نیرنگ بیشتر فرا گرفت، تو به خاطر خودت و به خاطر آرامش و تعالی روح و روان خودت عاشق‌تر بمان و چراغ مهربانی را در دل خود خاموش نکن. "در واقع به خاطر خودت هم که شده همیشه با محبت، مهربان و عاشق بمان!” ❤️ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
شخصی گفت: در خوارزم کسی عاشق نشود، زیرا در خوارزم شاهدان بسیارند! چون شاهدی ببینند و دل بر او بندند، بعد از او بهتر بینند، آن بر دل ایشان سرد شود. فرمود: اگر بر شاهدان خوارزم نتوان عاشق شدن، آخر بر خوارزم عاشق باید شدن، که در او شاهدان بی حدند! و آن خوارزم فقر است که در او خوبان معنوی و صورت‌های روحانی بی‌حدند که به هر که فروآیی و قرارگیری دیگری رو نماید که آن اول را فراموش کنی إلى مالانهاية! پس بر نفس فقر عاشق شویم که در او چنین شاهد آن‌اند؟ 🔅شرح: مولانا در این بخش، از خوارزم جغرافیایی به خوارزم روحانی منتقل شده و به زیبایی فقر عارفانه اشارت کرده است. کسی که بدین مقام منبع نرسیده عاشق صورت‌های عالم می‌شود و دل بدانها سپارد. اما دیری نمی‌پاید که معشوقكان صورتی بر دل او سرد شوند. لیکن چون کسی به مقام فقر رسد، یعنی فقط بدان معشوق ازلی نیاز بَرَد به هر جا که بنگرد جمال آن کار را مشاهده کند و دل از ماسِوَى الله بپردازد. فقيرِ اِلَى الله کسی است که بدانچه مَرضیّ حضرت حق نیست، دل بسپارد و از سر همه چیز برخیزد. امتحان کن فقر را روزی دو، تو تا به فقر اندر غنابینی دوتو صبر کن با فقر و بگذار این ملال زان که در فقر است نور ذوالجلال (دفتر اول مثنوی) دکترکریم زمانی 🩷 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🔅 یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ عظیم‌کاری و شگرف‌بازاری است که قبلهٔ دوستیِ حق گشت و نشانهٔ سهامِ وصل و نزدیکتر منزلی به مولی، دوستی است آن درختی که همه بارِ سرور آرد دوستی است. آن تربت که ازو همه نرگسِ انس روید دوستی است. آن ابر که همه نور بارد دوستی است. آن شراب که زهر آن همه شهد است دوستی است آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است دوستی است. رقمِ دوستی ازلی است و داغ دوستی ابدی است تا دوستیِ دوست مرا عادت و خوست از دوست منم همه و از من همه دوست 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
❤️‍🔥🕊 من می‌روم ز کوی تو و نمی‌رود این زورقِ شکسته ز ساحل نمی‌رود گویند: دل ز تو برگیرم ای دریغ... کاری که خود ز دستِ من و دل نمی‌رود...!   🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🔅 ... مولانا را در آسیابی یافتند که بر گرد سنگ آسیا به رقص آمده بود و می‌گفت: حقا که از این سنگ ندایِ "سُبّوح قدّوس" می‌شنوم 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد همه عمر از غمت در امتحانیم کنون پندار مردم آشتی کن که در تسلیم ما چون مردگانیم چو بر گورم بخواهی بوسه دادن رخم را بوسه ده کاکنون همانیم خمش کن مرده‌وار ای دل ازیرا به هستی متهم ما زین زبانیم مولانای‌جان 🩷 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی