زرین کلاه_محمد اصفهانی.mp3
9.76M
#محمد_اصفهانی
🎶زرین کلاه
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا که قصرِ اَمَل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیادِ عمر بر بادست
غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروشِ عالَمِ غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهبازِ سِدره نشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
تو را ز کنگرهٔ عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث، ز پیرِ طریقتم یادست
غمِ جهان مخور و پندِ من مَبَر از یاد
که این لطیفهٔ عشقم ز رهروی یادست
رضا به داده بده، وز جبین گره بگشای
که بر من و تو دَرِ اختیار نگشادست
مجو درستیِ عهد از جهانِ سست نهاد
که این عجوز، عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسمِ گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ؟
قبولِ خاطر و لطفِ سخن خدادادست
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_6012867859787550024.mp3
17.09M
سخنان استاد فرزانه و گرانمایه، مصطفی ملکیان، در جشن تولد صدسالگی دکترمحمدعلی موحد.
بر ملولان این مکرر کردن است
نزد من عمر مکرر بردن است
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گناهی که اندوهگین ات کند ، نزد خدا بهتر است از کار نیکی که به خودپسندی گرفتارت سازد.
نهجالبلاغه حکمت ۴
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
و از جمله نتایج غرور شیطانی و تسویلات نفسانی آن است که اکثر متکلمان و ظاهرپرستان میخواهند که بدین عقل مزخرف و نقل منحرف، حق را دریابند و در اسماء و صفات الهی سخن گویند و سرّ معاد و حشر اجساد را از راه حواس دریابند و بیمتابعت مسلک اهل ریاضت و اصحاب قلوب، احکام الهی را به نقل و قیاس ثابت کنند.
ملاصدرای شیرازی
رساله سه اصل
ترجمه جناب محمد خواجوی
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
صاحبان دِل چهار کَس اند؛
"زاهد" است که دِلِ او به شُوق خَسته !
"خائف" است که دِلِ او به اشک شُستِه !
"مرید" است که دِلِ او به خدمت کَمر بَسته!
و"مُحبّ" است که دِلِ او به حَضرت دوست پِیوَستِه...
کشف الاسرار
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
یه جا خداوند در نهایت همدردی میگه:
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ
«و ما میدانیم سینهات تنگ میشود از آنچه میگویند...»
یعنی فکر کن اون لحظه هم که دلت از همه ی آدما میگیره خدا حسش میکنه:)
آیه ٩٧ سوره حجر
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
هرچه بر تجرد وتجوهر انسان افزوده شود و از جهت قوه و کمال اشتداد پیدا کند، احاطه اش بر اشیاء بیشتر شده و جمعیتش مر متخالفات را تمام تر خواهدبود.
دنیا و آن چه که در دنیا است، مثال آخرت و آن چه در آن است می باشد، زیرا عوالم، مطابق و محاذی و برابر هم اند.
همان طور که روح، باطن جسد است، عالم آخرت هم باطن این عالم می باشد.
اسفار اربعه، سفر چهارم،باب یازدهم،
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
گویند شیخ ابوسعید ابوالخیر در راه بود.
گفت هر جا که نظر میکنم ، بر زمین همه گوهر ریخته و بر در و دیوار همه زر آویخته . کسی نمیبیند و کسی نمیچیند . گفتند کو ، کجاست ؟!
گفت : همه جاست . هر جا که میتوان خدمتی کرد یا هر جا که میتوان راحتی به دلی آورد . آنجا که غمگینی هست و آن جا که مسکینی هست . آن جا که یاری طالبِ محبت است و آنجا که رفیقی محتاج مروت ... .
🌻💛
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
معرفت و خودشناسی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
چرا ما از آدم ها و سیستم ها بت می سازیم و به ستایش آنها می نشینیم؟
هویت فکری یک غبار ذهنی است و انسان را در تیرگی و جهل فرو می برد. جـهـل بـه انسـان احساس گم شدگی، سرگردانی، واماندگی و ناتوانی می دهد. حال آنکه ضرورت در صحنه جنگ و مبارزه بودن ایجاب می کند که انسان یک ذهن تیز و توانـا داشته باشد. باید بداند چه جوری با دشمنان کنار بیاید، چه جوری آنها را پس بزند و ارزش ها را از چنگشان درآورد.
ضمناً شنیده است که اگر انسان خودش را بشناسد و بر خودش مسلط بشود بر همه چیز مسلط شده است. او با این انگیزه های پنهانی دستش را در دست یک پیر، یک مرشد و راهـبر می گذارد و می گوید دستگیری ام کن. ("دستگیریام کن" اصطـلاح رسایی است. من به زندگی وامانده ام، نمی دانم به کجا بروم، تو دستم را بگیر. من فلج و وامانده ام، تو چوب زیر بغلم شو تا به تو تکیه کنم).
انسان هویت فکری روشنایی و توانایی جستجو می کند، اما آنها را می خواهـد تـا به خدمت نیازها و خصوصيات "مركز" درآورد. اما "مرکز" واقعاً روشنایی طلب نیست. او تحـت عنـوان روشنایی، "زیرکی" را جستجو می کند. تجسم او از روشنایی، زیرکی و دانش های روباه گونه ایست که می تواند نقشــه های موفقیت را طرح ریزی کنـد، می تواند لنگی هـای "خود" را از بین ببرد، می تواند طناب های مانع یک حرکت سریع و موفقیت آمیز را باز کند. او در این طریق ـ یعنی طریق عرفان و خودشناسی هـم - درواقع خشت و گل و رنگ و لعابی برای "خود" جستجو می کنـد. منتـهـا عنـوان ظاهری اش را می گذارد سلوک و صیقل زدن و اینجور حرف ها.
یک مقدار نیازها و خصوصیات در هویت فکری نهفته است که انسان را به مکتب هـایی جذب می کنـد. یک مقدار نیازهـا و خصوصیات هم هست که بعد از ورود به مکتب نمی گذارد ماهیت مکتب، رابطه او با مکتب و مجموعه قضایایی که در این جریان پیش می آید برایش شکل واضح و روشنی داشته باشد. اول که از خودش نمی پرسد من برای چه منظوری دارم بـه فـلان مكتـب و فلان راه می روم؛ وضعیت و موقعیتم چیست، و ارتباط آن راه و آن مكتـب بـا ایـن موقعیت و این وضعیت چیسـت. آن مكتـب می خواهد با من چه کند؟
چون از اول موقعیت و وضعیت، و رابطه مکتب با آن وضعیت اصولاً هیچ چیز روشن و صریح نیست، طبیعی است که بعد از آنهم که وارد شـد سئوال روشن و دقیقی برای ذهنش مطرح نخواهد شد.
وارد شدن من به یک مکتب عرفانی حکایت بر این می کند که من نسبت به وجود روانی خودم شناخت ندارم، نسبت بـه خـودم عارف نیستم. و همین معنا را اگر بخواهیـم صريح تـر بیـاوریم اینطور می شود که من نسبت به وجود خویش و نتیجتاً نسبت بـه همه چیز زندگی کورم. آیا واقعیت غیر از اینست؟ اگر مـن از اول وضعیت خودم را روشن کنم مجبور نیستم بیست و پنج سال با خودم مشغول باشم، دور خودم بچرخم و نفهمم دارم چه می کنم.
می دانی چـرا مـا مـيـل نداریـم سئوالات دقیق و روشـنی از خودمان بکنیم؟ برای اینست که اصل قضیه چیز دیگریست. تو اگر بگویی من در جهل و کوری فرو شده ام و حالا دارم فلان پیر را برای طی طریق و حصول بـه روشنایی انتخاب می کنم، یک ذهن باریک بین ـ کـه می تواند ذهـن خـودت باشـد ـ ایـن سـوال منطقی را مطرح خواهد کرد که اولاً تو که هم اکنون در کوری و تیرگی درون خودت اسیری و هیچ چیز برایت کیفیت روشنی ندارد، از کجا روشن بودن آن پیر را تشخیص داده ای؟ با یک ذهن فروشده در جهل و تیرگی چگونه بر دانایی و آگاهی آن پیر بخصوص وقوف یافته ای؟ ثانیا به فرض وقوف اجمـالی بـر بودن مرشد، لااقل رابطه ات را با او مشخص می کنی. یعنی تو رابطه را با دید روشن شدن خودت، منتها با کمک او، نگاه خواهی کرد؛ نه اینکه خودت را تبدیل به بلندگوی بزرگ کردن او بکنی.
جواب باطنی و ناگفته به این سئوال اینست که "خـدا پـدرت را بیامرزد! من گفتم که طـالب روشنایی و رهایی ام، تـو هـم بـاور کردی!؟ در نیت باطنی و پشـت حـرف ظاهری مـن چـیز دیگری نهفته است. و آن چیز دیگر است که مرا به آن مکتب کشانده. مـن ناتوانم، یک بار سنگین را بر دوش ذهـن خـود بـار کـرده ام و می کشم. من در "خود" گم شده ام و راه به جایی نمی برم. من نیاز دارم به اینکه احساس "چیزی بودن" کنم؛ نیاز به احسـاس قـدرت دارم؛ احساس بی کسی و تنهایی می کنم.
بنابراین باطن مـن اصـلاً به روشنایی یا غیرروشنایی نمی اندیشد که تو از من در این باره ها سوال می کنی. من همینقدر می دانم که از طریق تسلیم خود به فلان مکتب و از طریق یکی شدن با او احسـاس بـزرگی و قدرت می کنم، احساس چیزی بودن و هویت داشتن می کنم. به وسیله او رنج هایم را تخدیر می کنم. پس با توجه به باطن قضيه من راه درستی را انتخاب کرده ام.
محمد جعفر مصفا
رابطه
ص 255 و 256 و 257
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
آدم ها خود خواهی را می آموزند تا درهای قلبشان را محکم به روی دیگران ببندند. آنها گرسنه عشـق هستند و نمی دانند قلبشان آشپز خانه ای سحر آمیز است. قلب شما آشپز خانه ای سحر آمیز است. قلبتان را باز کنید. آشپز خانه سحر آمیزتان را بگشایید و از این در و آن در زدن بـرای گـدایـی عشـق دست بردارید. درون قلب شما همه آن عشـقى که به آن نیاز دارید، هست. قلبتـان می توانـد هـر انـدازه عشـقی را بیافریند، نه فقط برای خودتان، بلکـه بـرای همه جهـان. شما می توانید بدون هیچ قید و شرطی عشـق را بپرا کنید، می توانید در بخشیدن عشـق سخاوتمند باشید، زیرا آشپز خانه ای سحر آمیز درون قلبتــان دارید. آن گاه همـه گرسنگانی که گمان می کننـد درهـای قلـب انـسـانها بسته است، برای به دست آوردن عشـق گرد شما حلقه می زنند.
آن چـه شـما را خوشحال می کند، عشقی ست که از درونتان می جوشد. اگر در بخشیدن عشـق سـخاوتمند باشید، همه آدم ها شما را دوست خواهند داشت و هیچ گاه تنها نمی مانید. اگر خودخواه باشید، همیشه تنها خواهید بود و هیچ کس جز شما را نبایـد بـرای ایـن تنهایی سرزنش کرد. آن چه درهـا را بـه رویتان می گشاید، بخشندگی شماست، نه خودخواهی تان.
خودخواهی از فقر درون قلـب مـا و از این باور که عشـق به وفور یافت نمی شـود، سرچشمه می گیرد. ما وقتی خودخواه می شویم که گمـان كـنـيـم ممکن است فردا پیتزایی در کار نباشد، اما هنگامی که بدانیم قلبمان آشپزخانه ای سحرآمیز است، همیشه سخاوتمندیم و عشقمان بی قید و شرط خواهد بود.
دُن میگل روییز
استادی عشـق
ص 86 و 87
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
4_5974050125754929573_38.mp3
27.19M
🔈 فایل صوتی
📁 حکمتهای زندگی (دفتر چهارم مثنوی)
📂 1) شرح حکمت پانزدهم؛ راز باشعور بودن پدیدههای بهشتی 2) شرح حکمت شانزدهم؛ پند عملی 3) شرح حکمت هفدهم؛ موسیقی (بخش اول)
👤 دكتر ایرج شهبازی
6️⃣ قسمت ششم
↪️ قسمت قبلی اینجا
⏱ مدت زمان 86 دقیقه
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
5_6334374246684295414.mp3
2.94M
هر روز یه تیکه از کتاب صوتی بیشعوری رو میذارم که گوش بدید هم وقتتون بگذره هم لذت ببرید❤️
قسمت اول
قسمت اولش تو ویس مقدمه بود حذفش کردم
#بیشعوری قسمت اول
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
﷽
مردی جوان پریشان و آشفته نزد استاد خود آمد و با حالتی زار و به هم ریخته گفت:
“به هر کسی محبت میکنم جوابم را با گستاخی و بیاحترامی میدهد و از مهربانی من سوء استفاده میکند و نمک میخورد و نمکدان میشکند.
شما بگویید چه کنم!
آیا طریق مهر و محبت را رها سازم و همچون خود آنها بیرحم و خودپرست شوم و به فکر منافع خودم باشم؟!”
استاد با لبخند گفت:
“وقتی کسی به دیگری محبت میکند و در حق انسانهای اطراف خودش مهربانی و شفقت به خرج میدهد این کار را فقط به خاطر آنها انجام نمیدهد بلکه اولین فردی که از این عمل مهربانانه نفع میبرد خود شخص است که احساسی آرامبخش و متعالی وجودش را فرا میگیرد و برکت و شادی و عشق در وجود و زندگی او گسترش مییابد.
اگر آنها جواب محبت را با فریب و دغل میدهند و از مهربانی تو سوء استفاده میکنند، تو هرگز نباید فضای پاک و آرام و باصفای دل خود را به خاطر افرادی این چنینی تیره و تار کنی.
هرچه اطراف تو را فریب و نیرنگ بیشتر فرا گرفت، تو به خاطر خودت و به خاطر آرامش و تعالی روح و روان خودت عاشقتر بمان و چراغ مهربانی را در دل خود خاموش نکن.
"در واقع به خاطر خودت هم که شده همیشه با محبت، مهربان و عاشق بمان!”
❤️
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
شخصی گفت:
در خوارزم کسی عاشق نشود،
زیرا در خوارزم شاهدان بسیارند!
چون شاهدی ببینند و دل بر او بندند،
بعد از او بهتر بینند، آن بر دل ایشان سرد شود.
فرمود: اگر بر شاهدان خوارزم نتوان عاشق شدن،
آخر بر خوارزم عاشق باید شدن،
که در او شاهدان بی حدند!
و آن خوارزم فقر است که در او
خوبان معنوی و صورتهای روحانی بیحدند
که به هر که فروآیی و قرارگیری دیگری رو نماید
که آن اول را فراموش کنی إلى مالانهاية!
پس بر نفس فقر عاشق شویم
که در او چنین شاهد آناند؟
🔅شرح:
مولانا در این بخش،
از خوارزم جغرافیایی
به خوارزم روحانی منتقل شده
و به زیبایی فقر عارفانه اشارت کرده است.
کسی که بدین مقام منبع نرسیده
عاشق صورتهای عالم میشود و دل بدانها سپارد.
اما دیری نمیپاید که معشوقكان صورتی
بر دل او سرد شوند.
لیکن چون کسی به مقام فقر رسد،
یعنی فقط بدان معشوق ازلی نیاز بَرَد به هر جا که بنگرد
جمال آن کار را مشاهده کند
و دل از ماسِوَى الله بپردازد.
فقيرِ اِلَى الله کسی است که
بدانچه مَرضیّ حضرت حق نیست،
دل بسپارد و از سر همه چیز برخیزد.
امتحان کن فقر را روزی دو، تو
تا به فقر اندر غنابینی دوتو
صبر کن با فقر و بگذار این ملال
زان که در فقر است نور ذوالجلال
(دفتر اول مثنوی)
دکترکریم زمانی
🩷
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🔅
یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ
عظیمکاری و شگرفبازاری است
که قبلهٔ دوستیِ حق گشت
و نشانهٔ سهامِ وصل
و نزدیکتر منزلی به مولی، دوستی است
آن درختی که همه بارِ سرور آرد
دوستی است.
آن تربت که ازو همه نرگسِ انس روید
دوستی است.
آن ابر که همه نور بارد
دوستی است.
آن شراب که زهر آن همه شهد است
دوستی است
آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است
دوستی است.
رقمِ دوستی ازلی است
و داغ دوستی ابدی است
تا دوستیِ دوست مرا عادت و خوست
از دوست منم همه و از من همه دوست
#کشفالاسرار_میبدی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
❤️🔥🕊
من میروم ز کوی تو
و #دل نمیرود
این زورقِ شکسته ز ساحل نمیرود
گویند: دل ز #عشق تو برگیرم
ای دریغ...
کاری که خود ز دستِ من
و دل نمیرود...!
#شفیعی_کدکنی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🔅
... مولانا را در آسیابی یافتند
که بر گرد سنگ آسیا به رقص آمده بود
و میگفت:
حقا که از این سنگ ندایِ
"سُبّوح قدّوس" میشنوم
#مناقب_العارفین_افلاکی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
چو بعد از مرگ خواهی آشتی کرد
همه عمر از غمت در امتحانیم
کنون پندار مردم آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم
چو بر گورم بخواهی بوسه دادن
رخم را بوسه ده کاکنون همانیم
خمش کن مردهوار ای دل ازیرا
به هستی متهم ما زین زبانیم
مولانایجان
🩷
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
چیزی که ایمان را ویران می کند،
یأس است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
534📚📕📖❤️
*مهر ابله مهر خرس آمد یقین ...کین او مهر است و مهر اوست کین*
*دوستی احمق مسلما همان دوستی خرس ( مثل معروف دوستی خاله خرسه ) است . دشمنی احمق ؛ دوستی ؛ و دوستی او هردو دشمنی است ....
*عهد او سست است و ویران و ضعیف... گفت او زفت و وفای او نحیف*.
پیمان احمق سست و نا استوار است و سخن او بزرگ و پیمان او لاغر و زار است ..
*گر خورد سوگند هم باور مکن ** بشکند سوگند، مرد کژ سخن*.
اگر آدم احمق سوگند هم بخورد نباید حرفش را باور کرد ؛ آدمی که سخن دروغ و نادرست می زند هرگز به پیمان خود وفا نمی کند ...
*چون که بیسوگند پیمان بشکند... گر خورد سوگند هم آن بشکند*.
او بدون سوگنند عهد خود را می شکند . پس اگر سو گنند هم بخورد باز عهد خود را خواهد شکست ...
*ازکتاب شرح جامع مثنوی معنوی کریم زمانی دفتر دوم
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
۵۱📚📕📖❤️
برای جذاب بودن نزد دیگران ؛ دفعه بعد که با کسی حرف میزنید.
برای تصدیق کردن و نشان دادن و اطمینان دادن به او کاملاً تلاش کنید که توجه کامل به او دارید.
دقیقا روبروی او قرار گیرید و کانون توجه خود را به او معطوف کنید.
طوری عمل کنید. که گویی این آخرین دیدار شما است.
و بیاموزید چگونه به شخص نشان دهید که به او توجه کامل دارید .
*از کتاب قدرت جذب اثر بریان تریسی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
حکایت زیبای بهلول و سوداگر !!
روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟
بهلول جواب داد آهن و پنبه.
آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد.
این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه.
سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید وهندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟
تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت:
*روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم*.. !!!!! ..
ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم...!!!! ..
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
🔹🔹ترس از ترس ...
مردم بیش از هر چیز دیگری از خودِ ترس می ترسند .
ترس از ترس . زیرا همین وجود ترس پایه و اساست را می لرزاند.
ترس مثل سایه ات بی اهمیت است اما وجود دارد ، سایه نیز وجود دارد بی اهمیت است اما موجود است و گاهی تاثیر زیادی رویت می گذارد. در گرگ و میش شب اگر در جنگل باشی از سایه خودت هم می ترسی . اگر تنها باشی و کسی در اطرافت نباشد ممکن است حتی با دیدن سایه ات فرار کنی . دویدن و فرارت واقعی است اما علت فرارت چیز بی اهمیتی است.
تو ممکن است طنابی ببینی و فکر کنی مار است و فرار کنی . اگر برگردی و از نزدیک نگاه کنی به کل این حماقتت می خندی .
اما مردم می ترسند که بازگردند و نقطه ای که ترس در آنجا رخ داده را ببینند . مردم بیش از هر چیز دیگری از خودِ ترس می ترسند .
ترس از ترس .
#اشو
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
کشتن و دفن عقایدِ اشتباه، خود خدمت بزرگى ست به بشـريت.
در برخی مواقع حتی بهتر از کشف یك حقیقت یا واقعيتى نوین است !
#چارلز_داروين
🍁🍁
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
بیایید از آنچه در درون ما مخفی شده است پرده برداریم و خود را ببینیم و بشناسیم
از خود نگریزیم زیرا فرار از خود
حاصلی ندارد و غیر ممکن است
اولین حلقه زنجیر این دگرگونی
مراقبهِ ی خود است
خود نگریستن است
و شگفت این است
همین که زشتی ها را دیدید
از آنها رهایی پیدا خواهید کرد
اگر ترس را ببینید این ترس
شما را رها خواهد کرد
اگر تنفر را بشناسید
از شر آن خلاص خواهید شد
این زشتی ها در درون ما هستند
زیرا ما آنهارا نمی شناسیم ،
آنها مارا دنبال می کنند
زیرا ما از آنها فرار میکنیم
لحظه ای که ما بایستیم
آنها هم توقف خواهند کرد
مثل سایه به دنبال ما هستند و
با توقف ما متوقف خواهند شد
اشو
🍁🍁
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی
📚📕📖❤️
*جوانمردی چیست* ؟
«شیخ ما ( شیخ ابوسعید ابوالخیر) روزی در حمام بود، درویشی شیخ را خدمت می کرد و دست بر پشت شیخ می مالید ، و شوخ( چرک ) بر بازوی او جمع می کرد ، چنانکه رسم قایمان ( کیسه کشان ) باشد ، *تا آن کس ببیند که او کاری کرده است* ...
پس در میان این خدمت از شیخ سوال کرد که : *ای شیخ ! جوانمردی چیست* ؟؟ ؟ ....
شیخ ما حالی ( بلافاصله ) گفت : *آنکه شوخ مرد به روی مرد نیاوری* ...
( آن که عیب مرد را به روی مرد نیاوری )
همه مشایخ و ائمه نیشابوری چون این سخن شنودند ، اتفاق کردند که کسی درین معنا بهتر ازین نگفته است .» (۱)
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری نیز محتوا ی حکایت یاد شده را با در نظر گرفتن معنا ومفهوم کلمه ی ( شوخ ) چرک اینگونه به شعر درآورده است : (۲)
*بوسعید مهنه در حمام بود* ... *قایمش افتاده مردی خام بود* ...
*شوخ شیخ آورد تا بازوی او* ... *جمع کرد آن جمله پیش روی او* ...
*شیخ را گفتا که ای پاک جهان* ... *تا جوانمردی چه باشد در جهان* ...
*شیخ گفتا شوخ پنهان کردن است* ... *پیش چشم خلق ناآوردن است* ...
*این جوابی بود بر بالای او* ... *قایم افتاد آن زمان در پای او* ....
*چون به نادانی شیخ اقرار کرد* ...*شیخ خوش شد قایم استغفار کرد* ...
1 اسرارالتوحبد - 2 منطق الطیر عطارنیشابوری
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸معرفت و خودشناسی