eitaa logo
معرفت و خودشناسی
654 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
4.2هزار ویدیو
72 فایل
همراهان گرامی سلسله مطالبی که تقدیم می‌گردد در رابطه با مراحل تزکیه نفس و خودسازی و عرفان از منابع غنی اسلامی و ایرانی میباشد با احترام فراوان ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Suroosh_n
مشاهده در ایتا
دانلود
19.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا به نوع غصه‌هایی که میخوری، دقت کردی؟ 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به ۳ مکان برویم : ۱- بیمارستان ۲- زندان ۳- قبرستان در بیمارستان می‌فهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست. در زندان می‌بینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست. در قبرستان درمی‌یابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد. زمینی که امروز روی آن قدم می‌زنیم فردا سقف‌مان خواهد بود پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم. 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
نگران حرف مردم نباش... مگه چند بار زندگی میکنی که اونم بخاطر بقیه خرابش میکنی ؟!؟! کسی از اینکه برا خودش زندگی کنه نمرده... بیاین امتحان کنید واسه خودمون زندگی کنیم.. حرف مردم مانند موج دریاست..! اگر مقابلش بایستی،خسته میشوی و اگر با آن همراهی کنی،غرق میشوی...مردم حق دارند نظر دهند و شما حق دارید آن را نادیده بگیرید... هر چقدرکمتر جواب انسان های منفی روبدید از زندگی با آرامش بیشتری برخوردارخواهید بود.به خاطرحرف مردم زندگیتو خراب نکن این مردم‌ اگر پیامبر هم بودند هزار ایراد از کار خدا میگرفتند؛ شما که جای خود دارید.. الهی_قمشه_ایی 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لقمان حکیم گفت: من سالها با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم؛ و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم؛ که هیچ دارویی بهتر از "محبت" نیست! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت؛ "مقدار دارو را افزایش بده! جواب سلام را باسلام بده، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب پشت کار را با تشویق، جواب بی ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب دل مرده را با امید، جواب منتظر را با نوید، جواب گناه را با بخشش، 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
تصویرمولانا در مقالات شمس چون من خراب و مست را در خانه خود ره دهی آخر نگویی ای صنم کاین بشکنم، آن بشکنم؟ به حضرت حق تضرع می‌کردم که مرا به اولیای خود اختلاط ده و هم‌صحبت کن. به خواب دیدم که مرا گفتند که تو را با یک ولی همصحبت کنیم. کجاست آن ولی؟ شب دیگر دیدم که گفتند: در روم است. چون بعدِ چندین مدت بدیدم، گفتند که وقت نیست هنوز. الامور مرهونة باوقاتها.(مقالات،ص۶۰ _ ۷۵۹) شمس که به قونیه آمد مأموریتی از برای خود قائل بود؛ مأموریت نجاتِ مولانا از گرفتاری "در میان قوم ناهمواره(مقالات، ص ۶۲۲)" او مولانا را پانزده شانزده سال پیش، در بیست و سه چهار سالگی وی، دیده و شناحته بود. در آن ایام مولانا دانشجویی بود که برای تکمیل تحصیل، گاه در حلب و گاه در دمشق به سر می‌برد و اول آشنایی شمس با او، به اغلب احتمال، در یکی از این دو شهر صورت گرفته بود. اشاره به این فاصله زمانی پانزده شانزده ساله_ از اول آشنایی تا ورود شمس به قونیه - دست کم در چهار جا از مقالات آمده ست»(مقالات ص ۶۹۰_۲۹۰_۷۶۳_۷۳۴)، اما سلطان ولد و سپهسالار هیچ در اين باره نمی‌گویند و چنین وانمود می‌کنند که همان ملاقات بر درِ خانِ برنج‌فروشان نخستین برخورد میانِ آن دو بوده است. در اين میان تنها افلاکی است که در روایتی از سابقه این ملاقات در دمشق حکایت می‌کند. با این تصریح که "آن زمان مولانا به تحصیل علوم مشغول بود." (مناقب‌العارفین،ج۲،ص ۶۱۸) آری آغاز گفتگو و "صحبت" آن دو بزرگ پرسش و پاسخی بود بر درِ خانِ برنج‌فروشان که در فصل گذشته آوردیم. اما گفته صریح شمس در مقالات مسلم می‌دارد که آشنایی او با مولانا یک سابقه پانزده شانزده ساله داشته است. او در طی این سالها مولانا را می‌شناخت و مراقب حالات وی بود اما ظاهراً این آشنایی یکطرفه بود. مولانا او را نمی‌شناخت يا اگر هم می‌شناخت از حقيقت احوال او بی‌خبر بود و او را درخور اهمیتی چندان نمی‌دید. شمس نه تنها خودِ مولانا که پدر او و لالایِ او سیّد برهان‌الدین محقق معروف به سیّد سِرّدان و عده‌ای از کبار اصحاب او مانند شیخ صلاح الدین زرکوب و شیخ ابراهیم را می‌شناخت. دیگران که او را نمی‌شناختند بحثی نیست چون او خود می‌گوید که: "با هیچ خلق سخن نگفته‌ام الّا با مولانا"(مقالات، ص۷۳۹)  و همان شیخ ابراهیم را به گواهی می‌طلبد که: «هرگز، یا چندین گاه، از من کسی چیزی می‌شنود؟ با کسی چیزی می‌گفتم؟ تو ابراهیمی که می آمدی به کُتّاب مرا معلّمی می‌دیدی... 📗 شمس تبریزی_ صفحه ۱۴۹ و ۱۵۰ ✍ دکتر محمد علی موحد 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
مولوي در ابتدا يک فقيه و کلامي بود ؛ يک شبهه غزالي بود . از کلام در قديم به اصول تعبير مي شُده است : پيش استاد اصولي هم اصول خواند آن شاگرد چست با حصول (مولوي، 1390: دفتر 1 : بيت 2830) « لفظِ اصول در قديم اصطلاحي بود مُرادفِ علمِ کلام ؛ و اصولي غالباً بر عالمِ مُتكلّم اطلاق مي شُد . سمعاني در کتابِ انساب مي نويسد : « الاصولي بضم الألف و الصّاد هذه النسبة الي الاصول و انّما يقال هذه اللفظة لعلم الكلام و لمن يعرف هذا النّوع من العلم » »( ابن سينا،1331ش:18) يکي از قضايايي که عارف فراوان با آن درگير است ، قضيّة جمعِ بينِ اضداد است . در حالي که ضدّ هايِ بي کراني در کردار و گُفتارِ او وجود دارد ، اگر از زواياي مُختلف نظاره شود ، اين ضدّها با هم مُستجمع و يگانه مي شوند . مولوي پس از سلوک و وصولِ به حقيقت ، با اين که به عنوانِ يک مُعلّم خود از کلام بهره مي جويد ، گاهي بدان مي تازد : در فروغ راه اي مانده ز غول لاف کم زن از اصول اي بي اصول (مولوي، 1390: دفتر 6 : بيت 44) غزالي نيز در اواخرِ عُمر يک شبهه مولوي مي شود . 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
مهم ترين لازمه در اخلاقِ گفتگو ، تعادل است . آنکه اندروني پريشان دارد ، اين اضطراب به گونه هاي مُختلف از اندرونِ او به بيرون تراوش خواهد نمود . عدمِ تمرکزِ در بيانِ مطلوب ، موجبِ ضعفِ در گُفتار مي گردد . گاهي همان نبودِ تعادل موجبِ بروزِ ناراستي مي گردد که بزرگ ترين آسيبِ گفتگوست . فقر و ضعفِ اقتصادي اساسي ترين آسيب است که موجبِ مُستذلّ گشتن و ضعفِ در گفتگو خواهد گشت : نبوده ام همه عمر و نِيم هم اکنون نيز خُداي داند ، در بندِ مالِ دُنيايي جُز آنک عزّتِ نفسم نمي دهد رُخصت که در مقامِ مذلّت کُنم شکيبايي (مسبغ: pdf50b) آن کس که مذلّتِ نداري را تحمّل کُند ، بي گمان عزّتِ نفسِ خود را از دست خواهد داد . از چنين کسي هرگز گُفتماني اخلاقي صادر نخواهد گشت ؛ مگر آنکه با خُرسندي خود را قانع نموده باشد ؛ که چندان کارِ ساده اي نيست ؛ يعني نبايد بدان هرگز به طورِ کامل چشمِ اُمّيد دوخت . 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6001598239265001524.mp3
44.67M
🔊 فایل صوتی 💬عالم خيال منفصل و سازگارى انديشه مولانا با شهاب‌الدین سهروردی ✍ دکترعبدالکریم سروش 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
ابن عربی می‌گوید ما باید وارد دنیای تخیل و خیال بشویم. خیال در عرفان ابن‌عربی، جایگاه بسیار برجسته‌ای دارد. چرا که در اين‌جا خیال دارای یک نقش اونتولوژیک است؛ یعنی عالم خیال، در ایجاد عالم به منزله‌ی واسطه‌ی وجودی است در قوس نزول؛ یعنی خیال یک مرتبه‌ی وجودی است در جریان آفرینش که حلقه‌ی واسط میان عالم ربوبیّت و عالم حسّ و مشاهده است. از سوی دیگر در قوس صعود نیز خیال جایگاه برجسته‌ای به لحاظ معرفتی دارد. ابن عربی، عقل را نقّادی می‌کند و به جای آن خیال و تخیل را قرار می‌دهد. این تغییر و تحوّل، جهات عدیده‌ای دارد. از یک سو ارتباط با حقیقت و زیبائی، از انحصار فیلسوفان خارج می‌شود و در اختیار همه‌ی مردم قرار می‌گیرد. از سوی دیگر در روزگار غیبت حقيقت و در غیاب پیامبر و امام معصوم، دیگر هیچ نیازی به واسطه‌های انسانی نیست و هر کس از طریق خیال و بدون نیاز به واسطه، می‌تواند ارتباط خود را با حقیقت و زیبائی برقرار کند. اکنون پرسش این است که: هنر در شب تاريخ، که می‌خواهد در این دورانِ غیبتٍ حقیقت، انسان را آشکار کند و از آن طریق خدا را آشکار نماید و متجلی سازد چه نوع هنری است؟ ابن‌عربی می‌گوید که ما در این دوران، دوگونه هنر داریم: هنر درونی و هنر بیرونی. هنر این دوران، تابع همان نگاهی است که باید به سمت تجرّد حرکت کند. یعنی از آن‌جاکه در این عصر، انسان به‌طور کلی به سمت مادیت می‌رود و به سوی توغل در مادیت سیر می‌کند؛ به عبارت دیگر، چون انسان در حال حرکت به سمت شب تاریخ است، اگر هنری بخواهد انسان را نجات دهد و منجی انسان باشد، باید هنری کاملاً مجرد و خیالی باشد؛ روح روزگار این را اقتضا می‌کند: یک هنر درونی و یک هنر بیرونی و هر دو هنر، هنر صورت‌گری و ابداع و خلق است؛ خلق زیبائی‌ها. هنر درونی خود بر دو گونه است. این تعابیر را ابن‌عربی صریحاً در فتوحات آورده است: نخست، هنر صورت‌گری و خلق اعتقادات. به هر صورت انسان در قوس صعود، به سوی خداوند حرکت می‌کند. در این حرکت به سمت خدا، در این سیر عارفانه و معراج صوفیانه به سوی حقیقت و خداوند و زیبائی و حقیقت هستی، انسان باید بتواند و تمرین کند که صورت‌هایی از خدا را با قوه‌ی تخیل، درون خودش خلق کند. چرا که ما نمی‌توانیم ذات خدا را ادراک کنیم. باید به صراحت بگویم که اساساً در عرفان ابن‌عربی، ارتباط ذات خدا باعالم وجوداً و معرفتاً منفصل و بریده است. یعنی خداوند نه به لحاظ وجودی در ذات خود با عالم ارتباط دارد و نه از لحاظ معرفتی عالم با خدا دارای ارتباط است. مراد اين است که ذات خدا، غیب‌العیوب است و ما هیچ‌گونه رابطه‌ی معرفتی با ذات خدا نداریم: از سوی دیگر در روزگار غربت و غیبت حقیقت و زیبائی قرار داریم. 📗 مباحثی در عرفان ابن‌عربی صفحه ۲۵۳ تا ۲۵۵ ✍ دکتر نصرالله حکمت 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
. از سرِ رَبْوِه نظر کن در دمشق! پنجاه و چند سال پیش(در اواسط دههٔ ۴۰ خورشیدی) هنگام تعطیلات نوروزی به همراه بچّه‌های هم‌سنّ و سال به بالای کوهی در یکی از روستاهای کرمان رفته بودیم. یک چوپان محلّی و دو نفر از معلّم‌های دبستان هم با ما بودند. بالای تپّه که رسیدیم نشستیم به استراحت و خوردن نان و پنیر و تماشای منظرهٔ بدیع دشت و صحرا. جمعی از شهری‌ها داشتند از دامنهٔ تپّه بالا می‌آمدند. با هم می‌گفتند و می‌خندیدند. ناگهان جانوری شبیه پلنگ مثل برق سر راهشان سبز شد. اصلا نفهمیدیم از کجا سر و کلّه‌اش پیدا شد. کسانی که داشتند از تپّه بالا می‌آمدند،  به سختی ترسیدند و هول کردند. آن جماعت شهرنشین، دو پا داشتند، دو پای دیگر هم قرض کردند و از دست پلنگ وحشی به سرعت پا به فرار گذاشتند. از آن طرف، پلنگ بندهٔ خدا هم از داد و بیدادها و فریادهای بلند جمعیّت به سختی ترسید و هول کرد. او هم که چهار پا داشت، چهار پای دیگر از خداوند قرض گرفت و در جهت مخالفِ  جمعیّت پا به فرار گذاشت. هر دو داشتند از هم فرار می‌کردند و از یکدیگر دور می‌شدند. آن منظره از بالا دیدنی بود. الان که این مطلب را می‌نویسم به یاد بیتی از مولانا در مثنوی شریف افتادم که می‌فرماید: «غم چو بینی، در کنارش کش به عشق/از سرِ رَبْوِه نظر کن در دمشق!» «رَبْوه»؛ مکانی است در دامنهٔ کوه قاسیون در حومهٔ دمشق که گویا از آن‌جا شهر دمشق را بهتر می‌توان دید. مولانا می‌گوید به غم‌ها و شادی‌های دمشقِ زندگی باید از بالا نگاه کرد و آن‌ها را با هم دید. چرا که غم و اندوه، بعضی وقت‌ها می‌تواند مقدمهٔ شادی و انبساط خاطر هم باشد.  آن روز ما کودکان دبستانی که بر سر کوه بودیم نمی‌دانستیم داریم از رَبوِهٔ آن روستای کوهستانی به دشت و کویر نگاه می‌کنیم! ضمن این که خودمان هم به شدّت ترسیده بودیم با دیدن آن صحنه از ته دل می‌خندیدیم. چوپانِ کوهی که راهنمایمان شده بود تجربه داشت. می‌گفت: «اگر این‌ شهری‌ها سرشان را انداخته بودند پایین و به راهشان ادامه می‌دادند، آن حیوان هم هیچ کاری بهشان نداشت. او هم سرش را می‌انداخت پایین می‌رفت دنبال رزق و روزی خودش! چون این‌ها جمعیّتشان زیاد است و پلنگ،‌ صیّادی تک‌شکار است!» مسؤولیّتِ حرفش به گردن خودش! ولی آن روز من برای نخستین بار در عمرم نگاه از بالا یا بهتر بگویم «نگاه همه جانبه» را عملاً تجربه کردم. دیدم هر دو طرف ماجرا به خاطر یک موضوع یعنی ترس از دیگری دارند به سرعت از هم می‌گریزند. و چه قدر بعضی از ما انسان‌ها بیهوده غمِ غم را می‌خوریم و از ترسِ ترسْ از یکدیگر فراری هستیم، خدا می‌داند و بس! . 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
کژ_راهه_دینیمذهب_علیه_مذهب_@MolaviPoet_بازرگان (1)_124.mp3
15.9M
فایل صوتی 💬کژ راهه دینی(مذهب علیه مذهب) 🎙 مهندس عبدالعلی بازرگان حجم :7,4MB 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5996745514631041609.mp3
14.96M
فایل صوتی 💬اسطوره خرافه است یا واقعیت 🎙 دکتر علیرضا شیری 🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11 🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی