2922.mp3
649.1K
عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزهسرشت
که گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت
همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت
سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکدهها
مدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت
ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازل
تو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت
حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کویِ خرابات بَرَندَت به بهشت
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
.pending-1702894800-Parvaz Homay - Chera Harchi Ke Shirine Gonahe (128).mp3
4.69M
#پرواز_همای
🎶 چرا هر کی که شیرینه گناهه
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا تا کی کنار غم دوریت مینشانی
چرا آخر ز حال دل بیقرارم ندانی
کنارم باش که همسایه با درد این عشق نباشم
بگو تا کی در آغوش دردت مرا میکشانی
بگو تا کی از این آتش که از عشق تو نشسته بر جانم
سوزد دلم فغان نمیآرد میبینم از دم تو میدانم
آه از این دل آشفته حالم و پریشانم
من بی تو لحظهای نمیمانم
مرزی میان ما نمیدانم
مرا ببین که از این عشق چه میرود در حالم
به پای تو افتادم مبر دگر از یادم
مبر دگر از یادم
شکسته دل آزرده به لب رسیده جانم
بدون تو من نتوانم من عاشقت میمانم
از این آتش کز عشق تو نشسته بر جانم
سوزد دلم فغان نمی آرد میبینم از دم تو میدانم
آه از این دل آشفته حالم و پریشانم
من بی تو لحظه ای نمیمانم
مرزی میان ما نمیدانم
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
Hesamedin Seraj - Track06.mp3
12.83M
#حسام_الدین_سراج
🎶 جامه دران
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5938047193029017808.mp3
29.59M
تسلی دل خود میدهم به ملک محبت
گهی به دانهٔ اشکی گهی به شعله آهی
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین استُ نه ماهی
بزم خصوصی
#حبیب_اله_بدیعی
#فرهنـگ_شـريف
#جـهانگـیر_مـلک
اثری زیبا از نوابغ و
سلاطين موسیقی
#نادر_گلچین
💙✾ٖ
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩷✾ٖٖٖٖٓुؔ🩵✾ٖٖٖٖٓुؔ
این جا کسیست پنهان
همچون خیالْ در دل
امّا فروغِ رویَش
اَرکانِ من گرفته
او آنِ من گرفته
مژگان من گرفته
درمان من گرفته
فرمان من گرفته
#حضرت_عشق_مـــولانـــا
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللَّـهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لا تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ
صبور باش؛ که صبر تو فقط به توفیق خداست، و بر آنان اندوه مخور و از نیرنگهایشان دلتنگ مشو.
نحل - ۱۲۷
خدای من
بگشاے دری ڪه در گشایندہ تویی
بنمای رهی ڪـه رہ نمایندہ تویی
من دست بـه هیچ دستگیری ندهم
ڪایشان همه فانی اند و پایندہ تویی
در پناه حق باشید شبتون خوش
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🤍
نقلست که شیخ ابوسعید را گفت: اگر ترا پرسند که خدای تعالی شناسی مگو که شناسم که آن شرکست و مگو که نشناسم که آن کفر است و لیکن چنین گوی که عرفناالله ذاته بفضله یعنی خدای تعالی ما را آشنای ذات خود گرداناد بفضل خویش.
نقلست که یکی به نزدیک او آمد و گفت: یا شیخ میخواهم که به حج روم گفت: مادر و پدر داری گفت: دارم گفت: برو رضای ایشان نگاهدار برفت و بار دیگر بازآمد وگفت: اندیشه حج سخت شد گفت: دوست پدر قدم درین راه بصدق بنهادهٔ اگر بصدق نهاده بودیش نامه از کوفه باز رسیدی.
نقلست که یک روز در خلوت بود مؤذن گفت: قدقامت الصلوة گفت: چون سخت است از صدر و از درگاه میباید آمد برخاست و عزم نماز کرد.
نقلست که کسی از او پرسید که شیخا کرامت تو چیست گفت: من کرامات نمیدانم اما آن میدانم که در ابتدا هر روز گوسفندی بکشتمی و تا شب برسر نهاده میگردانیدمی در جمله شهر تا تسوی سود کردمی یا نه امروز چنان میبینم که مردان عالم برمیخیزند و از مشرق تا به مغرب به زیارت ما پای افزار درپا میکنند چه کرامت خواهید زیادت ازین.
تذکرة الأولیاء شیخ عطار
ذکر ابو العباس قصاب
🌻
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
🤍
پیش یکی از مشایخ گله کردم که: فلان به فساد من گواهی داده است.
گفتا: به صلاحش خجل کن!
تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال
چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال
حضرت سعدی گلستان
باب دوم در اخلاق درویشان
حکایت شمارهٔ ۲۴
🌻
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
چند سخن عمیق و تاملبرانگیز از رومن رولان
۱) چه سعادتی است تنها بودن، با خويش بودن! چه سعادتی است از زنجير آزاد شدن و از شكنجهی خاطرات و از نيرنگِ چهرههای محبوب و منفور رهایی يافتن! چه سعادتی است زيستن، اما طعمهی زندگی نبودن، فرمانروای زندگی گشتن. (ژان كريستف، ج ۲/ ص ۱۱)
۲) جرأت كنيد راست و حقيقی باشيد. جرأت كنيد زشت باشيد ... خود را همان كه هستيد، نشان بدهيد. اين بزکِ تهوعانگيزِ دورویی و دوپهلویی را از چهرهی روح خود بزدایيد و با آب فراوان بشویید ... هر چه میخواهيد، باشيد، ولی برای خدا حقيقی باشيد. (همان، ص ۶۸)
۳) اگر هنر و حقيقت نتوانند در كنار هم زندگی كنند، بگذار هنر بمیرد. (همان، ص ۶۸)
۴) در زندگی دورانی است كه در آن بايد جرأت بیانصاف بودن داشت؛ جرأت آن داشت كه همهی تحسين و احترامی را كه به شخص تلقين كرده و آموختهاند، به دور انداخت و همه چيز را از دروغ و حقيقت انكار كرد، مگر آنچه را كه شخص خود به حقيقت آن پی برده باشد. كودک، در سراسر تربيت خويش و بر اثر همهی آن چيزها كه در پيرامون خود میبيند و میشنود، چنان تودهی انبوهی از دروغ و حماقت را همراه با حقايق اساسی زندگی فرومیدهد كه نخستين وظيفهی هر نوجوانی كه میخواهد انسان سالمی باشد، آن است كه همه را بالا بياورد. (همان، ص ۲۹)
۵) تا كسی پيه مسخره بودن را به تن نمالد، نمیتواند هیچ چيز با عظمتی بیافریند. برای فرورفتن در كنهِ هر چيزی، بايد به جنگ پروا و ادب و حيا و دروغهای اجتماعی كه قلب انسان در زير آنها خفه میشود، رفت. شخص اگر بخواهد كسی را از خود نرماند، بايد همهی عمر به همين خشنود باشد كه به مردمی تنکمايه فقط آن حقيقت مبتذلی را كه قادر به جذب آن هستند، بدهد بايد همچنان بيرون دروازهی زندگی بماند. انسان تنها هنگامی بزرگ میشود كه اين پرواها را زير پا بگذارد. (همان، ص ۴۰)
✅ رولان، رومن. ژان كریستف. ترجمهی م بهآذين. نشر فردوس.
✅ برای روان شدن متن، کمی در آن دخل و تصرف کردم. لطفاً برای نقل قول، به متن اصلی کتاب مراجعه فرمایید.
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_6030395690042002964.mp3
27.19M
🔊 فایل صوتی_ 4
💬 رابطه اخلاق و ادب
شناخت ظرفیت انسانها
🎙ناصر مهدوی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
ج ۴ - ۴۱۴ - جان گُرگان و سگان هر یک جداست
متحّد جان هایِ شیران خداست
روح هر یک از گرگها و سگها از یکدیگر جداست، یعنی انسانهای گرگ صفت و سگ سیرت در تفرقه و جدائی به سر میبرند، اما روحهایِ شیر مردان الهی متحّد است [ آنانکه در مرتبه پستِ روح حیوانی در جا زدهاند میانشان حقد و حسادت حاکم است، امّا آن عارفان راستینی که از مرتبه حیوانی و «من» و "مائی" گذشتهاند میانشان وحدت برقرار است و هیچ شائبهای نسبت به یکدیگر ندارند.]
ج ۴ - ۴۱۵ - جمع گفتم جانهاشان من به اسم
كان يكی جان صد بُوَد نسبت به جسم
این بیت به یک سئوال مقدّر جواب میدهد، گوئی کسی می پرسد: یا حضرت مولانا اگر روح اولیای خدا و عارفانِ راستین یکی است، پس چرا آن را به صیغه جمع میآوری و جانها میگوئی؟ و امّا جواب: اگر دیدی که من روح اولیاء الله را با صیغه جمع ذکر کردم، این جمع بستن از حیث معنا نیست بلکه از لحاظ لفظ است، زیرا آن روح واحدِ کلّی وقتی در اجسام آنان تجلّی میکند چندین روح به نظر میرسد. [یعنی اگر چه مردان الهی و عارفان حقیقی، متعدّدالاجسام اند، امّا این تعدّد ظاهری دلیل بر آن نیست که روحشان نیز کثیر و متعدّد باشد. مولانا به کرّات وحدت روحی انبیاء و اولیاء را متذکّر شده است به حدّی که میتوان گفت یکی از اصول مکتب فکری اوست.]
ج ۴ - ۴۳۲ - نور حسّ و جانِ بابایانِ ما
نیست کلّی فانی و لا، چون گیا
نور حسّ و روح پدران و گذشتگان ما همچون گیاهی که ابتدا سبز میشود و سپس پژمرده میشود بکلّی نیست و نابود نمیشود. [مولانا طبق اسلوب پسندیده خود برای تبیین بقای روح به تشبیه و تمثیل متوسل میشود و می فرماید: ]
۴ - ۴۳۳ - لیک مانند ستاره و ماهتاب
جمله محوند از شعاعِ آفتاب
همانطور که مذکور شد که نور حسّ و روح پدران و گذشتگان بکلّی فانی نمیشود بلکه مانند نور ستارگان و ماه در برابر انوار آفتاب برحسب ظاهر محو و فانی میگردد. [همینکه شمس حقیقت از افق وجود آدمی طالع شود، وجود مجازی او محو و مغلوب انوارِ پر فروغ آن شمس میگردد.]
ج ۴ - ۴۴۵ - مُحْضَروُن معدوم نَبوَد نیک بین
تا بقایِ روح هـــا دانــــــى يـــــقيـن
آنانکه در پیشگاه الهی حاضر میشوند، نیست و نابود نیستند، تو باین نکته خوب دقّت کن تا راز بقای روح ها را یقیناً درک کنی.
ج ۴ - ۴۴۶ - روح محجوب از بقا، بس در عذاب
روحِ واصل در بقا، پاک از حجاب
روحی که به بقای الهی نرسیده معذّب است، و روحی که به بقای الهی واصل شده از حجاب، پاک و مبّراست [اکبر آبادی میگوید: حجاب از حق، بزرگترین عذابهاست. ]
ج ۴ - ۴۴۸ - روح خود را متصّل کن ای فلان
زود با ارواحِ قـــدسِ سـالكان
ای مخاطب آشنا و نا آشنا، فوراً روح خود را به ارواحِ طیّبه سالکان پیوند ده. [یعنی روح خود را به اوصاف جمیل و خصایل شریف مردان الهی آراسته کن و در افکار و اعمالت آنان را سرمشق خود قرار ده.]
ج ۴ - ۴۵۳ - جان حیوانی بُوَد حَیّ از غذى
هم بمیرد او به هر نیک و بذی
روح حیوانی بواسطه غذا و طعام زنده است، و همچنین با هر خوبی و بدی میرد. یعنی چه حیات خود را با خوشی سپری کند و چه با رنج و ناخوشی سپری کند. در هر صورت روزی خواهد مرد. [غذی: ممال غذاست ]
ج ۴ - ۴۵۴ - گر بمیرد این چراغ و، طی شود
خانه همسایه، مُظلَم کی شود؟
اگر روزی چراغ روح حیوانی یک نفر خاموش شود و طومار حیاتش درهم پیچیده گردد، خانه همسایه چگونه ممکن است تاریک بماند؟ [منظور از «خانه» در اینجا خانه وجود و کالبد جسمانی شخص است. یعنی مرگِ روح حیوانی یک نفر بآن
دیگری ارتباط ندارد. این یکی میمیرد و آن یکی زنده می ماند. این خود دلیل بر تفرقه و جدائی روحهای حیوانی است.]
ج ۴ - ۴۵۵ - نور آن خانه چوبی این هم به پاست
پس چــــــــراغِ حـسِ هــــــر خــــــانه جــــــداسـت
چون نور آن خانه، بدون روشن بودن این چراغ نیز روشن است. پس روح حیوانی و حیات مادی افراد از یکدیگر جداست، اگر این شخص فوت کند چراغ روح حیوانی آن دیگری روشن است و ربطی به این یکی ندارد. با این مقدمه ثابت شد که چراغ حواسِ حیوانی افراد از یکدیگر جداست.
ج ۴ - ۴۵۶ - این مثالِ جانِ حیوانی بُوَد
نه مثالِ جانِ ربّانی بُوَد
الّبته این مثالی که ما آوردیم در بیان روح حیوانی انسانها بود نه مثال روح الهی آنان.
📗 روح و روان در مثنوی معنوی
صفحه۶۴ تا ۶۶
✍ اسدالله عبدالّهیان
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی