4_5902513511250006276.mp3
3.71M
@maarefat11
غزل ۲۰۴ سعدی
گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم نیکم یقین نباشد
صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
ور زان که دیگری را بر ما همیگزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد
آوایش : #محمدرضاکاکائی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ بسیار زیبا از استاد شجریان👌👌😍
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
حرفهای خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
زین امیران ملاحت که تو بینی بر کس
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
سعدی
حقیقت آیینهای بود که از آسمان و
از دست خدا به زمین افتاد و شکست!
هرکس تکهای از آن را برداشت،
خود را در آن دید، گمان کرد حقیقت نزد اوست...
حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود.
🔸 برگرفته از کتاب "فیه مافیه" مولوی
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5949461283366502586.mp3
5.74M
📕 #آدمهاي_سمي
✍🏽 #ليليان_گلاس
🔻صوتی ٦🎧
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5949461283366502587.mp3
8.31M
📕 #آدمهاي_سمي
✍🏽 #ليليان_گلاس
🔻صوتی ٧🎧
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5949461283366502588.mp3
6.37M
📕 #آدمهاي_سمي
✍🏽 #ليليان_گلاس
🔻صوتی ۸🎧
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5949461283366502589.mp3
8.3M
📕 #آدمهاي_سمي
✍🏽 #ليليان_گلاس
🔻صوتی ۹🎧
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
4_5949461283366502590.mp3
15.95M
📕 #آدمهاي_سمي
✍🏽 #ليليان_گلاس
🔻صوتی ١٠🎧
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
هر شب ۵ پارت از کتاب صوتی آدمهای سمی در کانال معرفت و خودشناسی @maarefat11🌸🌸🌸🌸🌸
4_5791986303163704166.mp3
4.16M
@maarefat11
🎙🌷گوينده:#استاد_محمدرضا_کاکایی
#آنلاین_خوانی
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کآن چهرهٔ مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وآن دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وآن ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیل است بیوفا
من ماهیام نهنگم و عمانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سستعناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آن های هوی و نعرهٔ مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل امّا ز رشک عام
مُهر است بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
علمی که تو را از تو نرهاند جهل است
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی
از مثنوی معنوی مولانا:
داستان: نحوی و کشتی ران.
عالمی نحو شناس سوار بر کشتی شد. که مردی خودپرست بود و به دانش نحو خود مغرور از روی کبر و غرور روی به کشتیبان کرد و گفت: آیا چیزی از نحو می دانی؟.
کشتی بان گفت: نه. من تاکنون نحو نخواندهام.
آن عالم نحوی با ریشخندی و وهن بدو گفت: حال که نحو اصلا نمی دانی؛ “نیمی از عمرت را تباه کرده ای”!. کشتیبان از این کلام پر غرور و تحقیر آمیز نژند خاطر و دل شکسته شد. ولی دم بر نیاورد.
دقایقی بعد از این گفتگو طوفانی هولناک برخاست و امواجی کوه سا بر پهنه دریا پدید آورد و کشتی رابه گردابی مهیب گرفتار ساخت. در این گیر و دار کشتیبان رو بدان نحوی کرد و گفت: ای رفیق شفیق!. آیا با فن شنا در دریا آشنایی داری؟. نحوی گفت: نه تاکنون شنا نکردهام.
کشتیبان با قاطعیت و صراحت گفت: “حال که شنا نمیدانی همه عمرت بر فناست میرود”. زیرا این کشتی به گردابی هولناک افتاده و راه نجاتی نیست جزء شناگری.
در این حکایت طنزآمیز نحوی تمثیل آن دسته از دانش اندوختگانی است که به دانش خود می بالند و دعاوی بیهوده می کنند. کشتیبان تمثیل اهل تزکیه و صفات است. که خودبینی و غرور را از جان خود بر کنده اند.
مولانا با نقل این لطیفه نشان میدهد که غرور و فضول مدعیان دانش موجب هلاک جان آنهاست. آن کس که در دعوی یا واقع؛ علامه زمان است؛ نیز تا وقتی که از اوصاف بشری نمیرد و خویشتن را از آنچه سرمایه غرور اوست خالی نکند از طوفان ابتلاء و گرداب امتحان روی رهایی ندارد.
با این همه آنچه در مثنوی هدف طعن و طنز کشتیبان است در واقع خود علم هم نیست غرور و خودبینی است که اهل دعوی را از تزکیه نفس مانع می آید.
از مثنوی معنوی مولانا
🌻💛🍃🕊💚🌹 @maarefat11
🌸🌸🌸🌸کانال معرفت و خودشناسی گنجینه مطالب عرفانی