#قسمت_شصت_و_هفتم 1⃣ درخواست بیعت با یزید در نیمه ماه رجب سال ۶۰ هجری، معاویه از دنیا رفت و فرزندش یزید بر جای وی نشست. او نامه‌ای 📜به ولیدبن عتبه والی مدینه نوشت و از وی خواست که از من بیعت بگیرد و هیچ مهلتی برای تاخیر در این امر ندهد و چنان بر من سخت گیرد که اگر بیعت نکردم، سرم را برای وی بفرستد! ❌ شب در مسجد رسول خدا(ص) بودیم که فرستاده‌ی ولید به سراغم آمد و از من خواست تا با ولید ملاقاتی داشته باشم. من در پاسخ او گفتم: ان‌شاءالله پس از فراغت از این نشست، خواهم آمد. عبیدالله‌بن زبیر که در مسجد همراه من بود پرسید: به نظرتان چه هدفی از این دعوت دارد؟🤔 گفتم: به گمانم معاویه از دنیا رفته است؛ دیشب در خواب دیدم که منبر معاویه واژگون شده و خانه‌اش در آتش می‌سوزد.🔥 پیش خود چنین تعبیر کردم که معاویه از دنیا رفته است. ادامه دارد...🌱 #سیدالشهداء 🆔 @maarefhoseyni

#قسمت_شصت_و_هفتم 2⃣ ⤵️عبدالله پرسید: اگر از شما درخواست بیعت کنند چه خواهید کرد؟ گفتم: هرگز با یزید بیعت نمی‌کنم❌ زیرا حکومت، پس از برادرم حسن(ع) حقّ من است. ✔️ معاویه هرچه دلش خواست انجام داد. برای برادرم حسن(ع)🍃سوگند یاد کرده بود که پس از خود، خلافت را به کسی از فرزندانش نسپارد و چنانچه من زنده بودم، به من بازگردانَد؛ اما حالا که معاویه از دنیا رفته، به عهد خود وفا نکرده است. به خدا سوگند! ما تحمل نمی‌کنیم و زیر بار کار او نمی‌رویم.😡 شگفتا! من با یزید بیعت کنم که فسق و فجورش آشکار است. شراب🍷 می‌خورد، سگ‌باز🐶 و بوزینه‌باز 🐒است و با خاندان پیامبر(ص) دشمنی می‌کند؟ به خدا سوگند! هرگز بیعت نمی‌کنم. ادامه دارد✍... #سیدالشهداء 🆔 @maarefhoseyni

#قسمت_شصت_و_هفتم 3⃣ ↙️وارد مجلس ولید شدم. مروان نیز آنجا بود. ولید خبر مرگ معاویه را داد. گفتم: إنا لله و إنا الیه راجعون⚡️ سپس نامه 📩 یزید را خواند که به ولید دستور داده بود از من بیعت🤝 بگیرد. به او گفتم: ⏪امیر! بیعت نمی‌تواند به طور سرّی🤫 انجام گیرد، هرگاه مردم را برای بیعت فرا خواندی ما را نیز دعوت کن. فکر نمی‌کنم شما هم به بیعت پنهانی من با یزید قانع باشید.🤔حتما می‌خواهید به طور علنی بیعت کنم تا مردم بدانند که من نیز بیعت کرده‌ام. ⬅️ولید تاکید کرد که مقصود آن‌ها بیعت آشکار است. گفتم: پس بگذار صبح🏞 شود و در این مورد تصمیم بگیر. ولید پذیرفت و گفت شما برگردید تا در اجتماع مردم برای بیعت حاضر شوید. ادامه دارد...✍ #سیدالشهداء 🆔 @maarefhoseyni

#قسمت_شصت_و_هفتم 4⃣ ⤵️مروان خطاب به ولید گفت🗣: اگر حسین در این ساعت🕗 بیعت نکند و از تو جدا شود، به خدا سوگند! دیگر امکان ندارد به او دست یابی مگر این‌که کشته‌های فراوانی بین تو و او بر زمین افتد. همین حالا او را حبس کن تا بیعت کند و اگرنکرد گردنش را بزن. 🗡🔪 ◀️در حالی‌که بر خاسته بودم، خطاب به مروان گفتم🗣: ای پسر زرقاء (زن کبود چشم👁)! تو مرا می‌کشی یا او؟ به خدا سوگند! دروغ گفتی🤥 و سخن زشتی بر زبان آوردی😓 اگر کسی چنین قصدی داشته باشد، به خدا سوگند! قبل از آنکه اقدامی کند زمین را از خونش سیراب می‌کنم. اگر چنین می‌خواهی، برای کشتن من اقدام کن. اگر راست می‌گویی. ⏪وقتی سخنان درشت و نسنجیده😲 مروان را شنیدم، خطاب به ولید گفتم: امیر! ما اهل بیتِ نبوت و معدن رسالتیم🍃 خانه‌های ما جایگاه رفت و آمد فرشتگان است. خدا به وسیله ما خاندانِ اهل‌بیت شروع کرد و به وسیله ما نیز به پایان می‌رساند. ⬅️اما یزید مردی فاسق و شراب‌خوار🍷، قاتل انسان‌های بی‌گناه و به طور علنی مرتکب گناه و فسق می‌شود. شخصی مانند من با فردی چون او بیعت نمی‌کند.❌ ⏪ با این حال تا بامداد فردا ما فکر می‌کنیم، شما هم فکر کنید که چه کسی از ما یا شما شایسته‌ی خلافت است.❓ ادامه دارد...✍ #سیدالشهداء 🆔 @maarefhoseyni

#قسمت_شصت_و_هفتم 5⃣ 🔹پس از سپری شدن آن شب🌌، روز بعد در گذرگاهی با مروان روبرو شدم. او به من گفت: اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم سخن مرا بپذیرد که به نفع توست. گفتم: خیرخواهی‌ات چیست؟ بگو می‌شنوم. 🔷مروان گفت: من از تو می‌خواهم با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیای تو در این است. گفتم: إنَّا لِله وَ إنَّا إلَیهِ راجعون⚡️ باید فاتحه‌ی اسلام را خواند، اگر امت مسلمان گرفتار حاکمی👑 چون یزید شود. 🔹وای بر تو! مرا به بیعت🤝 با یزید، دعوت می‌کنی در حالی که می‌دانی او فاسق است؟ سخن خیلی زشتی گفتی🤐 البته تو را سرزنش نمی‌کنم چون وقتی که هنوز به دنیا نیامده بودی و در صلب پدرت حَکَم‌بن ابی‌عاص بودی از سوی رسول خدا لعنت شدی. معلوم است که لعنت شده‌ی رسول خدا(ص) جز این نمی‌تواند باشد که به بیعت با یزید، فرا بخواند. 🔷ای دشمن خدا! از من دور شو. ما خاندان رسول خداییم🍃 عشق♥️ در میان ماست و زبانمان به حق سخن می‌گوید. ادامه دارد...✍ #سیدالشهداء 🆔 @maarefhoseyni

#قسمت_شصت_و_هفتم 6⃣ 🔶شنیدم که رسول خدا(ص) فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان و نیز بر آزادشدگان فرزندان آزادشدگان، حرام است و چون معاویه را بر منبر من دیدید، شکمش را پاره کنید. مردم مدینه او را بر منبر جدّم دیدند و به دستور آن حضرت عمل نکردند. 🔸به خدا سوگند! همین شد که خدا هم، آنان را به پسرش یزید مبتلا کرد. خدا عذابش را در آتش🔥 دوزخ بیافزاید. 🔶مروان خشمگین شد😡 و گفت: جز بیعت🤝 چاره‌ای نداری! 🔸گفتم: وای بر تو! از من دور شو که پلیدی! ما از خاندانِ پاکی هستیم که خداوند این آیه را در حق ما نازل کرده است: 🌸«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا».🌸 🔶و در ادامه گفتم: ای پسر زن کبود چشم👁 (مشهور به فساد)! مژده باد تو را هر آنچه از رسول خدا(ص) خوش نمی‌داری، روزی که بر پروردگارت وارد می‌شوی و جدّم درباره حقّ من و یزید، از تو می‌پرسد. #سیدالشهداء 📗منبع: کتاب حسین از زبان حسین 🆔 @maarefhoseyni