ملت امام حسین ع
#قسمت_هفتاد 2⃣ ملاقاتها در آستانه عزیمت به کوفه رفت و آمد نمایندگان مردم کوفه به شهر مکه🕋 و حضور
#قسمت_هفتاد3⃣
⏪ناچار با صراحت به وی پاسخ دادم: پسر عمو! به خدا میدانم که خیرخواه و دلسوزی، ولی من تصمیم خود را گرفتهام و عزم رفتن به عراق دارم.
↙️”عبداللهبن عمر“ نیز در هنگام خروج از مکه🕋 به سراغم آمد و تلاش کرد مانع از رفتن من به سوی عراق شود و هنگامی که با مخالفت من روبرو شد درخواست کرد که اجازه دهم سینه مرا که جایگاه بوسه😘 رسول خدا(ص)🌸 بود، ببوسد و گفت: شما را به خدا میسپارم که حتماً در این راه کشته خواهی شد.
◀️در آخرین شب🌌 توقف در مکه🕋، برادر محمدبن حنفیه آمد و گفت: برادرم! بیوفایی مردم کوفه را درباره پدر و برادرت به یاد داری. میترسم همان رفتار را با تو نیز داشته باشند. بهتر است در مکه اقامت کنید که در اینجا عزیزترین و والاترین هستید.
⏪به وی گفتم: برادرم! نگرانم که یزیدبن معاویه مرا در حرم ترور کند و من همان کسی باشم که با کشته شدنش، حُرمت حرم شکسته شود.😔
⬅️او پیشنهاد کرد: اگر از خطر ترور نگرانی، به یمن و یا برخی از مناطق دیگر برو، که در آنجا محفوظتری و کسی نمیتواند به شما دست یابد. به وی قول دادم که درباره پیشنهادش تأمل کنم🤔
📗منبع: کتاب حسین از زبان حسین
#سیدالشهداء
🆔 @maarefhoseyni