#اربعین که قسمت نشد بریم😔
ولی خاطرات اربعین رفته ها رو که می تونیم بخونیم☺️
بفرمایید از اول همشوووو بخونید👌😍
#تمنای_دعا
#شب_جمعست_هوایت_نکنم_میمیرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🆔 @maarefhoseyni
... زن عرب به درِ حمام نگاه میکند. مامان میرود کنار در حمام: «آب سرد است. چرا آب گرم نیست؟»😐
زن عرب از ته حلقش شروع میکند به عربی حرف زدن. بلند می گویم: «آبگرمن… آبگرمکن ندارید.»
میرود بیرون. میدوم دنبالش. کنار اتاق یک راهروی آجریست. میرود ته راهرو. آبگرمکن بشکهای را میبینم. لولهاش دیوار را سوراخ کرده و رفته تو. با دست نشانم میدهد: «ما استفاده نمیکنیم. این هم برای زوار». میروم کنار اتاق مردها. صدا میزنم: «بابا». بابا میآید بیرون.
_ «بابا حاج خانوم رفته تو حموم. آب سردِ. آبگرمکن انگار خاموشه. سرما میخوره.»
صدای پسر میآید: «مامانم نچاد؟»😳
میآید دم در: «آبگرمکون کوجاس؟»🤔
راه میافتم. صدای قدمهایش را میشنوم. ببخشیدی میگوید و از کنارم رد میشود. کنار آبگرمکن مینشیند. میدود توی حیاط. از زیر قابلمه یک چوب برمیدارد. چوب را میبرد توی اتاقک آبگرمکن. به درجهها نگاه میکند و دستکاریشان میکند: «حالا این آب کِی گرم بشِد!». میدود توی حیاط: «حج خانوم یه ظرف بدین آب، گرم کنم برا مامانم.»
زن عرب کنار قابلمه نشسته و غذایش را هم میزند. میدوم کنار در. سرم را میدهم تو: «مامان، آب گرم نشد؟»
مامان کنار حمام ایستاده: «میگه به سردی قبل نیست. اما هنوز سرده.»
صدای پسر را میشنوم. برمیگردم. یک قابلمه آب جوش دستش است. میروم توی اتاق و در را کامل باز میکنم. یا الله میگوید و میآید تو: «مامان درا باز کن! براد آبی داغ آوردم.» در باز میشود. پسر قابلمه را هل میدهد گوشهی حمام: «این کاسه را وردار آ با آبی سرد قاتی کن! حالا کم کم آب داغ میشِد.»
به مادرم نگاه میکند: «ببخشید یُخده هوا مادِری منا داشته باشید. خدا خیریدون بدِد.»
میرود بیرون. مامان نگاهم میکند و لبخند میزند: «پسری که اینقدر هوای مادرشو داره، زنشو رو چشماش میذاره.»🥰
حوله را روی سرش میکشد. موهای سفیدش از گوشهی حوله بیرون زده است: «آخی. سُبُک شدم. الای خدا به حق حضرِت عباس یه زنی خُب بِد، بِدِد عباسم!»☺😍
حوله بیحرکت روی سرش میمانَد. سرش را میچرخاند طرف مامان: «میگم حج خانوم. حالا که ما اینجایم میگما به آقادون بوگو اجازه بدد این دوتا با هم حرفاشونو بزنن. هان؟»🙂
مامانم میخندد: «باشه. من حرفی ندارم. اما خُب ما نمیدونیم پسرتون اصلاً دختر ما رو پسندیده یا نه!»🤔
حوله را میگذارد روی زانویش. روسری گل ریزش را سر میکند: «خودِد مادِری و میدونی. من تا نیگاش کردم فمیدم. تو راوَم اِزِش پرسیدم.»😍
نگاهش را میاندازد روی صورتم: «بعد اِز اونم، دلش بخواد… دختِری به این خُبی». میخندد و میگوید: «بویی بهار نارنجم که میدِد.»🥰
زن عرب میآید تو. سینی چای دستش است.
_ «بَه! دَسیدا بوسیدم. چایی عراقی»
دست میبرم توی کوله. لیوان آبی رنگم را بیرون میآروم. تکانش میدهم. صدای دانههای هل… مینشینم کنارش. درِ لیوان را باز میکنم: «حاج خانوم هِلِ نه بهار نارنج.»
ابرویش را بالا میاندازد. دوتا هل برمیدارد. میاندازد توی دو تا استکان. میگذاردشان توی سینی. به مامان نگاه میکند:«با اجازه شوما. سینیا ببِرِد با پسِرم حرف بزِنَن.»🙂
سینی را میدهد دستم. همراهم میآید. کنار در میایستد: «حج آقا اجازه هست با هم حرفاشونا بزِنن؟»
بابا بلند میشود و میآید بیرون. آرام درگوشم نجوا میکند: «إن شاالله خوشبخت بشی دخترم.»
همراه زن اصفهانی میرود پیش مادرم و من سینی به دست میروم پیش عباس!😍💑
«پایان»
#قدمهای_عاشقی
#خاطرات_اربعین
#اربعین
🌐https://ghadamhayeasheghi.kowsarblog.ir/
🆔 @maarefhoseyni
برای اولین بار آقا پارسال ما را طلبید تا زائر اربعین باشیم؛ من، همسرم، دختر ۲ ساله و ۵ سالهام.😊
همسرم را با هر خواهش و اصراری که بود راضی کردم. یعنی امام حسین به دلش انداخت تا با کاروان حوزهشون راهی کربلا بشیم.
تا پول را واریز کردیم؛ یک نفر بانیِ خیر که سالها نیت کرده بود و نذر داشت ما را ببره کربلا؛ پول دستش اومده بود و پول سفرمون رو داد…😍
تازه فهمیدم وقتی میگن آقا خودش را منتدار کسی نمیکنه و هر ریالی که براش خرج کردی رو بهت برمیگردونه یعنی چی!
یه نفر پول سفرمون را داد؛ یه نفر کولهپشتی. یه نفر کالسکه واسهی دخترم، یه نفر هم کفشش را بهم داد.
تو کاروانمون همه مثل خودمون از یک تا چند تا بچه داشتند.
انصافا بچهها هم به لطف امام حسین با ما همکاری لازم را داشتند و خیلی خوب بودند.
اول به سامرا رفتیم. بعد کاظمین. شب جمعه کربلا بودیم و بعد به نجف رفتیم.
توی یک ساختمان نیمهساز ایرانی ساکن شدیم. بخاطر مناسب نبودن مکانمون و سختیهایی که داشت؛ مثل نبودن جا برای آقایون و دور بودن سرویس بهداشتی آن هم با وجود بچهها؛ مجبور شدیم؛ فقط یک شب کوتاه، تو کربلا بمونیم.😢
همسرم رفتند زیارت.
قرار شد وقتی برگشتند بچهها که خواب هم بودند را بهشون بسپارم و من برم حرم. خیلی اون روز راه رفته بودیم. طبیعتا باید خیلی خسته میبودیم؛ ولی هر کار میکردم خوابم نمیبرد.
من برخلاف همسرم بار اولم بود که وارد کربلا شده بودم اصلا انگار خواب به اون مکان نمیآمد.
صدایی به گوشم میرسید.
انگار هیئت و روضه بود؛ آنهم به زبان ایرانی. از اون روضههای شبِ جمعههای کربلا بود.😭
شنیده بودم ورود به طبقات بالای ساختمان ممنوع است. گفته بودند گنبدها هم از آنجا دیده میشوند. دیگه حالم دست خودم نبود. رفتم خودم را انداختم جلو پای خانمی که خادم اونجا بود. گفتم خواهر جان به امام حسین اجازه بدهید من بروم بالا تا حرم رو ببینم.
نمیدونم همسرم کی از زیارت میاد. اصلا نمیدونم آنقدر اینجا توقف داریم که وقت بشه من بروم زیارت یا نه!
اشک چشمام دست خودم نبود. حال غریبی بود. خادم گفت: ”قربونت برم چرا نشه بری؛ این دوستم داره میره باهاش برو“.☺️
بچهها را سپردم به یکی از هم کاروانیهایمان. دستم را گرفت و با خودش برد بالا. بالا، بالا و بالاتر… هرچی بالاتر میرفتم قلبم به تپش بیشتری میاُفتاد و صدای روضه هم نزدیکتر میشد. فکر کنم به طبقه هفتم یا هشتم رسیدیم که دیدم بله! دست قضا مجلس روضه همانجاست. روضهخوان میخواند:😭😭
”سر تو دعوا بود؛ مادر رو دیدم من
سر تو رو بردند، دیر رسیدم من، دیر رسیدم من…“
همه از سوز دل فریاد میزدند.
از اون روضههای دلچسب بود که وقتی مردها با اون شدت ناله سر میدهند، زنها هم میتوانند با خیال راحت از اینکه کسی صداشون رو تشخیص نمیده داد بزنند.
چشمم به گنبد نورانی آقا ابوالفضل و آقاجانم؛ مولایم حسینعلیالسلام افتاد… چند دقیقهای، اشکریزان مات و مبهوتِ اون همه شکوه شدم و اومدم نشستم پیش خانمها و یک دلِ سیر زجه زدم…😭
احساس سبکی میکردم و چون دلم پیش بچهها بود برگشتم پایین و دیدم همون موقع همسرم هم اومدند.
بچهها را بهشون سپردم و با دوستامون با دلی سبک و خاطری آروم راهی حرمش شدم.
آقامون آنقدر مهموننواز بود که وقتی قلب مضطر زائرش رو میبینه راضی نشد تو حرمش اضطرار داشته باشم و منو سبک پذیرفت.
ان شاءالله مولامون نظر کنند در محضر خداوند با بار سبک و مملوء از عمل صالح حاضر بشیم.
امسال با پای دل میریم ولی ان شاءالله سال بعد زنده باشیم و بریم پابوس ارباب بیکفن.❤️
🔸خاطره از خانم زارعی
#قدمهای_عاشقی
#خاطرات_اربعین
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
🌐https://ghadamhayeasheghi.kowsarblog.ir/
پنج سال بود که خدا را شکر مامان و بابا برای پیادهروی اربعین به کربلا میرفتند.🌺
هر چه به من اصرار میکردند که تو هم بیا تا برویم به خاطر درس و مدرسه و امتحان نمیرفتم
و تویِ خانه میماندم🙈
ولی نمیدانستم که چه موقعیتهای نابی را از دست دادهام.😢
تا اینکه سال گذشته دلم شکست و با تلاشهای مادرم و برادرم من هم راهی کربلا شدم.😍
یک حس خیلی خوبی هست. ☺️
یک حسی که تا احساسش نکنی نمیفهمی بقیه چه میگویند.
وقتی وارد خاک عراق شدم قشنگ این حس رو با تمام وجودم لمس کردم.
تازه امسال حال خانوادهام را درک میکنم که همان روزی که از کربلا به خانه میرسیدند، آرزو میکردند که سال دیگه هم بتوانند به کربلا بروند.❤️
🔸خاطره از خانم فاطمه ابدال
#قدمهای_عاشقی
#خاطرات_اربعین
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
🌐https://ghadamhayeasheghi.kowsarblog.ir/
اوایل ماه صفر بود و هنوز مسیر پیادهرویِ اربعین شلوغ نشده بود.🙂
صبحِ زود همراه با بقیه عاشقان حسینی به راه افتادیم. یکی یکی عمودها را به یاد زینب کبریسلاماللهعلیها که ستونِ پا بر جایِ کاروانِ اسرا بودند، طی کردیم.
تا غروب نمیدانم چند عمود🤔
ولی مسافت زیادی را پیموده بودیم.
به موکبی رسیدیم، یک مرد عراقی با اصرار ما را سوار بر سه چرخهی خود کرد و گفت میخواهم شما امشب مهمانِ خانهی ما باشید☺️
و صبح زود شما را به همین موکب میرسانم.
سوار بر سه چرخه شدیم؛ چقدر خاطرات شیرینی!!!
همان مسیری که صبح تا غروب پیموده بودیم، بازگشتیم؛ یعنی دقیقاً به مبدا خود رسیدیم.😅
تا اینکه بالاخره به خانه آن مرد رسیدیم. از پذیرایی و میزبانی عراقیها چه بگویم که فقط ما را شرمنده میکنند؛ آنها که رفتهاند، میدانند.❤️
شب بود و دخترم حالش بد شد. آن مرد با همسرم، دخترم را به مطبِ دکتر بردند و سرم وصل کردند؛ بدون اینکه اجازه بدهند همسرم مبلغی را پرداخت کند.❤️
جرقه این خاطره فراموش نشدنی در مجلس عزاداری امام حسین به ذهنم خطور کرد.
وقتی سخنران از ارادت عراقیها نسبت به امام حسینعلیهالسلام و حضرت عباسعلیهالسلام و زوار کربلا سخن میگفتند. 🌺
ولا جعله الله آخرالعهد منی لزیارتکم…
🔸خاطره از سین،الف
#خاطرات_اربعین
#قدمهای_عاشقی
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
🌐https://ghadamhayeasheghi.kowsarblog.ir/
اولین باری بود که پیادهروی اربعین قسمتش شده بود.
خانم آرام، صبور و متینی بود. اهل گله و شکایت که هیچ اصلا اهل صحبت کردنم نبود.
دقیقهی نود آمدنش را امضا کرده بودند. با اتومبیل یکی از آشنایانش خودش را به اتوبوسمان رسانده بود.☺️
در نجف، آن دو روزی که در جوار حرم امیرالمومنینعلیهالسلام پناهنده شده بودیم یک کمی مُهر لبانش باز شده بود و صحبت میکرد.
تصمیم بر پیادهروی که گرفتیم، چون تعداد نفراتمان بالا بود به گروههای چهار نفره تقسیم شدیم. اتفاقا ایشان هم تویِ گروه ما بود.
همان ساعات اول پیادهروی گفت کفشهایم راحت نیست و اذیتم میکنند. یکی از همراهانمان به او پیشنهاد داد تویِ کفشش، کفی بگذارد.
کفیِ اضافه گذاشتن همان و تاول زدن پشتِ پایش همان!
گفتم: ”عزیزم میخوای پشت کفشت رو بخوابونی تا تاولات کمتر اذیتت کنه؟
طفلی پذیرفت و همین کار را کرد.😥
چند تا عمود بیشتر جلو نیامده بودیم که دیدم نشست رویِ صندلی. با هم گروهیها دورهاش کردیم که چی شده؟!
در حالی که همچنان ساکت بود و داشت جورابهایش را به زحمت از پایش در میآورد، آرام گفت کالسکهای که پشتِ سرمان در حال حرکت بود زد پشتِ پام!😩
آخ آخ آخ! بله!
تاولها ترکیده بودند و خونابه جاری شده بود.😭
به سختی با پَکهایی که داشتیم پانسمانش کردیم و راه افتادیم. با زحمت راه میرفت. ما هم برای اینکه با او همدردی کنیم آرام آرام قدم برمیداشتیم و دم بر نمیآوردیم.😶
در همین اثنا یکی از بچه ها با زرنگیِ فراوان از جاده رفت پایین تو بیابونهای اطراف. ما که باچشم دنبالش میکردیم، دیدیم خم شد و فاتحانه یک چیزی را برداشته و به سمت ما میآید.
بله! یک تکه چوب پیدا کرده بود و با خوشحالی گفت: ”بیا عزیزم اینو عصا قرار بده تا بتونی بهتر راه بری“.😃
دمدمهایِ غروب شد و رسیدیم به موکبی که تویش نماز جماعت برگزار میشد. نماز را خواندیم و داشتیم آماده میشدیم برای استراحت که دیدیم تازه وضو گرفته و لنگان لنگان به سمت ما میآید. با نگاه همراهیش کردیم تا آمد و کنارمان نشست.
پرسیدیم چطوری؟ زخم پات بهتره؟ یک دفعه دستش را باز کرد و با کمال تعجب دیدیم تمام انگشتهای دستش به خاطر گرفتن عصای نتراشیده پر از تاول شده!😭😭
دیگه مراعات هیچی را نکردیم و صدای خندهمان بلند شد بطوریکه خودش هم در اوج درد و زخم فقط میخندید و اشک از چشماش جاری بود.😁😭
تا آخر سفر این ورد زبانهایمان شده بود که ”اگه کاری داشتید از این گروه کمک بخواهید“.😄❤️
🔸خاطره از خانم زهرا واهبی
#قدمهای_عاشقی
#خاطرات_اربعین
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
🌐https://ghadamhayeasheghi.kowsarblog.ir/
متن کامل زیارت #اربعین
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَلیلِ اللَّهِ وَنَجیبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِیِّهِ
اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ اَلسَّلامُ على اَسیرِ الْکُرُباتِ وَقَتیلِ الْعَبَراتِ اَللّهُمَّ اِنّى اَشْهَدُ
اَنَّهُ وَلِیُّکَ وَابْنُ وَلِیِّکَ وَصَفِیُّکَ وَابْنُ صَفِیِّکَ الْفاَّئِزُ بِکَرامَتِکَ اَکْرَمْتَهُ بِالشَّهادَةِ وَحَبَوْتَهُ بِالسَّعادَةِ وَاَجْتَبَیْتَهُ
بِطیبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَیِّداً مِنَ السّادَةِ وَقآئِداً مِنَ الْقادَةِ وَذآئِداً مِنْ الْذادَةِ وَاَعْطَیْتَهُ مَواریثَ الاْنْبِیاَّءِ
وَجَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلى خَلْقِکَ مِنَ الاْوْصِیاَّءِ فَاَعْذَرَ فىِ الدُّعآءِ وَمَنَحَ النُّصْحَ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فیکَ لِیَسْتَنْقِذَ
عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلالَةِ وَقَدْ تَوازَرَ عَلَیْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْیا وَباعَ حَظَّهُ بِالاْرْذَلِ الاْدْنى وَشَرى
آخِرَتَهُ بِالثَّمَنِ الاْوْکَسِ وَتَغَطْرَسَ وَتَرَدّى فى هَواهُ وَاَسْخَطَکَ وَاَسْخَطَ نَبِیَّکَ وَاَطاعَ مِنْ عِبادِکَ اَهْلَ
الشِّقاقِ وَالنِّفاقِ وَحَمَلَةَ الاَوْزارِ الْمُسْتَوْجِبینَ النّارَ فَجاهَدَهُمْ فیکَ صابِراً مُحْتَسِباً حَتّى سُفِکَ فى
طاعَتِکَ دَمُهُ وَاسْتُبیحَ حَریمُهُ اَللّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبیلاً وَعَذِّبْهُمْ عَذاباً اَلیماً اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ
اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیِّدِ الاْوْصِیاَّءِ اَشْهَدُ اَنَّکَ اَمینُ اللهِ وَابْنُ اَمینِهِ عِشْتَ سَعیداً وَمَضَیْتَ حَمیداً
وَمُتَّ فَقیداً مَظْلُوماً شَهیداً وَاَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ ما وَعَدَکَ وَمُهْلِکٌ مَنْ خَذَلَکَ وَمُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَکَ
وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وَفَیْتَ بِعَهْدِاللهِ وَجاهَدْتَ فى سَبیلِهِ حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ فَلَعَنَ اللهُ مَنْ قَتَلَکَ وَلَعَنَ اللهُ مَنْ
ظَلَمَکَ وَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ اَللّهُمَّ اِنّى اُشْهِدُکَ اَنّى وَلِىُّ لِمَنْ والاهُ وَعَدُوُّ لِمَنْ
عاداهُ بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَشْهَدُ اَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فىِ الاَصْلابِ الشّامِخَةِ وَالاْرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ
لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِلِیَّةُ بِاَنْجاسِها وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ مِنْ ثِیابِها وَاَشْهَدُ اَنَّکَ مِنْ دَعاَّئِمِ الدّینِ
وَاَرْکانِ الْمُسْلِمینَ وَمَعْقِلِ الْمُؤْمِنینَ وَاَشْهَدُ اَنَّکَ الاْمامُ الْبَرُّ التَّقِىُّ الرَّضِىُّ الزَّکِىُّ الْهادِى الْمَهْدِىُّ
وَاَشْهَدُ اَنَّ الاْئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَةُ التَّقْوى وَاَعْلامُ الْهُدى وَالْعُرْوَةُ الْوُثْقى وَالْحُجَّةُ على اَهْلِ الدُّنْیا
وَاَشْهَدُ اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرایِعِ دینى وَخَواتیمِ عَمَلى وَقَلْبى لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَاَمْرى
لاِمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ حَتّى یَاْذَنَ اللَّهُ لَکُمْ فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ عَدُوِّکُمْ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْکُمْ
وَعلى اَرْواحِکُمْ وَاَجْسادِکُمْ وَشاهِدِکُمْ وَغاَّئِبِکُمْ وَظاهِرِکُمْ وَباطِنِکُمْ آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ.
سلام بر ولی خدا و دوست او سلام بر خلیل خدا و بنده نجیب او سلام بر بنده برگزیده خدا و فرزند برگزیدهاش سلام بر حسین مظلوم و شهید سلام بر آن بزرگواری که به گرفتاریها اسیر بود و کشته اشک روان گردید؛خدایا من براستی گواهی دهم که آن حضرت ولی (و نماینده) تو و فرزند ولی تو بود و برگزیدهات و فرزند برگزیدهات بود که کامیاب شد.
به بزرگداشت تو، گرامیش کردی بوسیله شهادت و مخصوصش داشتی به سعادت و برگزیدی او را به پاکزادی و قرارش دادی یکی از آقایان (بزرگ) و از رهروان پیشرو و یکی از کسانی که از حق دفاع کردند.
و میراثهای پیامبران را به او دادی و از اوصیایی که حجت تو بر خلقت هستند قرارش دادی او نیز در دعوت مردم جای عذر و بهانهای (برای کسی) نگذارد و بیدریغ خیرخواهی کرد و جان خود را در راه تو داد؛تا برهاند بندگانت را از (گرداب) جهالت و نادانی و سرگردانی (در وادی ) گمراهی و چنان شد که همدست شدند بر علیه آن حضرت کسانی که دنیا فریبشان داد و فروختند بهره (کامل و سعادت خود را) به بهای پست ناچیزی و بداد آخرتش را در مقابل بهایی اندک و بیمقدار و بزرگی کردند.
و خود را در چاه هوا و هوس سرنگون کردند، و تو و پیامبرت را به خشم آوردند و پیروی کردند از میان بندگانت آنانی را که اهل دو دستگی و نفاق بودند و کسانی را که بارهای سنگین گناه بدوش می کشیدند و بدین جهت مستوجب دوزخ گشته بودند آن حضرت (که چنان دید) با شکیبایی و پاداش جویی با آنها جهاد کرد تا خونش در راه پیروی تو ریخت و حریم مقدسش شکست
🆔 @maarefhoseyni
اربعین امسال همنوا با حضرت آقا 😭
#قدمهای_عاشقی
#خاطرات_اربعین
#اربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬خاطرات پیاده روی #اربعین...
❄️حضور بانوان امریکایی
🆔 @maarefhoseyni
🍃 اربعینے کہ مقصدش مهدےست 🍃
گفت: «شنیده بودم جاذبهی عشق حسین، امّا دیدنِ این جاذبه که چطور میلیونها نفر را از سراسر جهان به سوی خود کشانده است؛ حال و هوای عجیبی دارد. کاش تو هم همسفرمان بودی و میدیدی که چگونه همه در کنار هم، راهیِ راهی شدهاند که مقصدشان حسین است».
کاش بودم و میدیدم! کاش بودم و میدیدم که چطور قدم به قدم، موکب به موکب میروند تا زیرِ لوایِ حسین علیهالسلام، با ندای #لبیک_یا_حسین، #لبیک_یا_مهدی؛ قیامِ حسینی را به ظهورِ مهدوی متصل کنند.
در میان سیل جمعیتی که روانه شدهاند به سوی حسین، زمزمهی ظهور شنیده میشود؛ راست میگفت: #اربعینی_که_مقصدش_مهــدی_ست
🔰 خبرے در راه است...
#قدمهای_عاشقی
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#توییت | به همه اربعینیها پیروزی همسفر #اربعین را تبریک میگویم، از هم اکنون خود را برای اربعینی باشکوهتر از سالهای گذشته آماده کنید.
مدافعان شهید حرم و سردار سلیمانی، دلها را برای بازگشایی راه #کربلا به سوی خادم الرضا ع هدایت کردند.
راه آزادی و آبادانی تمام ملتها از کربلا میگذرد.
🌹 حماسهی حضور مبارک
#جشن_انتخابات
#رئیسی
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آموزش پذيرائی #اربعين به كودكان شيعهی عراقی در مهدكودك
🌷 #امام_حسین خودت نظری کن تا راه باز بشه، لحظهشماری میکنیم برای #اربعین حسینی.
#ما_ملت_امام_حسینیم
🆔 @maarefhoseyni
21.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ان شاالله اربعین امسال قسمتمون بشه😭❤️
(گروه تصویربرداری با ایجاد موقعیتی خاص در چهارباغ اصفهان شرایطی را فراهم کردند تا در ایام اربعین مردم از دلتنگیها و اشتیاق خود درباره زیارت کربلا بگویند و بنویسند اما در حین این درددل کردنها یک اتفاق غیرمنتظره هم برایشان رقم میخورد.😊✨
اربعین سال ۹۹ )
#اربعین
#دلتنگی
🆔 @maarefhoseyni
سلام بزرگواران ✋
انشاءالله امسال قسمت تکتکمون بشه اربعین پای پیاده کربلا...
یکم از خاطرات #اربعین شما عزیزان رو میخوایم مرور کنیم😊
هر روز یکی از خاطرات رو میگذاریم
و دلمون رو میبریم کربلا...❤️
خیلی بیتابیم...
نمیدونیم اربعین امسال چی میشه...
انشاءالله که به حق حضرت زهرا سلاماللهعلیها دعوت بشیم و قدم در این مسیر منتهی به ظهور بگذاریم...✨
یا علی مدد🌺
🆔 @maarefhoseyni
توئیت استاد حامد کاشانی درباره استاندارد دوگانه و رفتار متناقض بهداشت
نسبت به سفر #کربلا در مقایسه با سفرهای خارجی دیگه
#اربعین
#واکسن
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جاماندگان #محرم#اربعین
🍃امسال بدون من میری به کربلا
🍃یادت نره رفیق منو بین زائرا
👈امیرکرمانشاهی
#به_وقت_دلتنگی
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول صفر؛ ورود اسرای کربلا به شهر شام در سال ۶۱ هجری قمری
آه، یاران روزگارم شام شد...
نوبت شرح ورود شام شد...
#اربعین
🆔 @maarefhoseyni
صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰھ۟♥
ندارم آروم که #اربعین شد...
خبر داری که عاشقت خونهنشین شد...
به دل میگفتم میریم زیارت...
یه دل خوشی داشتیم و بس...
آخرش این شد...
🆔 @maarefhoseyni
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
💥 خطر #اربعین، دقیقاً کجا و متوجه چه کسانی است که؛
رسانههای بینالمللی، نمیخواهند؛
اخبار این رویداد بینظیر، منتشر شود؟!
#استاد_شجاعی
🆔 @maarefhoseyni