eitaa logo
⛔ سکوت ممنوع ⛔
713 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
100 فایل
﷽ ❌سکوتی که موجب جرأت بیشتر گنهکاران شود (ممنوع) ❌ سکوتی که مایه وهن اسلام یا ضعف مسلمانان شود (ممنوع) ❌ سکوتی که موجب شود معروفی، منکر یا منکری، معروف شود (ممنوع) 📥 کپـــی = مجـــاز
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌 سلام. دیروز در مطب نشسته بودم و منتظر ویزیت دکتر بودم که اذان ظهر گفت. وقتی صدای اذانِ موبایلم بلند شد، مدام جمله‌های آیت الله حائری در ذهنم رژه می‌رفتند: "اگر می خواهید یک چیزی بشوید، اذان بگویید." "ترویج اذان، مقدمۀ ترویج امر به معروف و نماز است" "هرکس اذان بگوید و زورش به خودش برسد، زورش به شیطان هم می رسد" "می دانم اذان گفتن سخت است. صد تا یکی زورشان نمی رسد." "اگر مرد میدان هستید، هر وقت اذان گفتند همانجا اذان بگویید" "موقع اذان به هرجا رسیدی، وسط راه، وسط پیاده رو، اذانت را بگو" "تقید به اذان، پرده را از جلوی چشم بر می دارد" خلاصه تصمیمم را گرفتم و شروع کردم به اذان گفتن در مطب دکتر!! نکتۀ جالب این بود که به محض اینکه شروع به اذان گفتن کردم، خانم های محترمی که مقداری حجابشان کم بود و در مطب حضور داشتند، ناخودآگاه حجابشان را مرتب می‌کردند و روسری را جلو می‌کشیدند!!! گویا خدا یک نفوذ معنوی در کلمات اذان گذاشته که باعث می شود ناخودآگاه بر دیگران تاثیر بگذارد. آنجا بود که فهمیدم اذان چه پدیدۀ عجیب و موثری است و ما چقدر از تاثیر فرهنگی آن غافل بوده‌ایم. وقتی کسی با صدای خودش به صورت زنده می‌گوید، انگار تمام جوّ اطرافش را تحت تاثیر قرار میده و دین و خدا را به یاد آنها می‌آورد. @haerishirazi
🕌 چند نفر از دوستانم برای تفریح به لب رودخانه رفته بودند. ماشینی با وضع بد حجاب و موسیقی و ... هم ایستاد. دوستانم از بزرگان شنیده بودند که وقتی همچین شرایطی پیش می آید، بگویید. وقتی که «الله اکبر» اذان را گفتند با اینکه شاید آنها نشنیدند، اما یکدفعه همگی جمع کردند و رفتند.
🕌 نزدیک نماز بود. من و خانمم باید یک مسیر طولانی را برای اینکه به موقع به نماز اول وقت برسیم طی می کردیم. برای اینکه نماز اول وقتمان فوت نشود، ماشینی گرفتیم. چون مسیر طولانی بود کرایه مسیر نیز بالا بود. قبل از رسیدن به مقصد بودیم که مصادف شد با وقت اذان. 🌺 من در همان ماشین شروع به اذان گفتن کردم. اذان که تمام شد به مسجد مورد نظر رسیدیم. راننده تاکسی آن‌قدر تحت تأثیر قرار گرفته بود که بعد از اتمام اذان، به من گفت: «آقا شما یک صحنه‌ای را برای من ایجاد کردید که تا عمر دارم فراموش نمی‌کنم». وقتی هم خواستیم کرایه را حساب کنیم تحت هیچ شرایطی از ما پولی نگرفت و با تأکید گفت: «برادر! شما این سوویچ ماشین را بگیرید و بروید کارتان را انجام دهید. بعد من میام همین جا از شما ماشین را می‌گیرم» که البته ما نپذیرفتیم.