فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
دستام خالیه دستامو بگیر
ایهاالرئوف یا ایها الامیر😔
#امام_رضا علیه السلام
#عشق_به_مولا
🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 #نماهنگ
«رضای من، رضای عشق»
◾ منتشر شده به مناسبت روزهای پایانی ماه صفر
#امام_رضا علیه السلام
🌐 @Mabaheeth
عشاق الحسین(محب الحسین)_۲۰۲۱_۱۰_۰۶_۱۳_۱۴_۵۲_۴۲۵.mp3
5.16M
🥀 غریبی تو رو میفهمم
🎤 کربلایی #سیدرضا_نریمانی
◾#شور_احساسی
◾️#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
🏴 @Mabaheeth
مداحی آنلاین - مهمان امام رضا - حجت الاسلام عالی.mp3
6.23M
❤️ ماجرای مهمان #امام_رضا(علیه السلام)
🎤 حجت الاسلام مسعود #عالی
#داستانهای_شگفت
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
╭═━⊰🍂🌺🍂⊱━═╮
@Mabaheeth
╰═━⊰🍂🌺🍂⊱━═╯
حریمت قبله ی جانم
بود حب تو ایمانم
هر لحظه می خوانم
رضا جانم، رضا جانم
منم مست ولای تو
گدایم من گدای تو
نهادم سر به پای تو
رضا جانم، رضا جانم
#شهادت_امام_رضا(ع)🍂🖤
#تسلیت_باد 🥀
🌐 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
8 - نورافشانی ضریح حضرت امیر (علیه السلام) و باز شدن دروازه نجف
و نیز نقل فرمودند از جناب شیخ محمد حسین مزبور که فرموده بود شبی، دوساعت از شب گذشته به قصد خرید تُرشی از خانه بیرون آمدم و دکان ترشی فروشی نزدیک سور شهر بود( سابقا شهر #نجف_اشرف حصار و دروازه داشته و دروازه آن متصل به بازار بزرگ و بازار بزرگ متصل به درب صحن مقدس و درب صحن، محاذی ایوان طلا و درب رواق بوده است به طوری که اگر تمام درها باز بود، شخص از دروازه، ضریح مطهر را می دید) و شیخ مزبور هنگام عبور می شنود عده ای پشت دروازه در را می کوبند و می گویند: یا عَلی! اَنْتَ فُکَّ اْلبابَ ؛ یعنی یاعلی! خودت در را باز کن و مأمورین به آنها اعتنایی نمی کنند، چون اول شب که در را می بستند تا صبح باز کردنش ممنوع بود.
آقای شیخ می رود ترشی می خرد و برمی گردد چون به دروازه می رسد این دفعه عده زُوّاری که پشت در بودند شدیدتر ناله کرده و عرض می کنند یا علی! در را باز کن و پاها را سخت به زمین می کوبند. آقای شیخ پشت خود را به دیوار می زند که از طرف راست چشمش به سمت مرقد مبارک و از طرف چپ دروازه را می بیند، ناگاه می بیند از طرف قبر مبارک، نوری به اندازه نارنج آبی رنگ خارج شد و دارای دو حرکت بود، یکی به دور خود و دیگری رو به صحن و بازار بزرگ و با کمال آرامی می آید. آقای شیخ نیز کاملا چشم به آن دوخته است با نهایت آرامش از جلو روی شیخ می گذرد و به دروازه می خورد ناگاه در و چهارچوب آن از دیوار کنده می شود و بر زمین می افتد.
عربها با نهایت مسرت و بهجت، به شهر وارد می شوند.
داستان ششم و هفتم و هشتم را غالب نجفی ها خصوصا اهل علم باخبرند و هنوز بعضی از رجال علم که مرحوم محمد حسین را دیده و این مطالب را بلاواسطه از او شنیده اند، در قید حیاتند و اگر اسامی نقل کنندگان را ثبت کنیم طولانی می شود و لزومی هم ندارد.
🌐 @Mabaheeth
مداحی آنلاین - تنگ دلم برای تو آقا - جواد مقدم.mp3
5.39M
▪️تنگه دلم برای تو آقا
▪️دور ضریح شلوغه این شبها
🎤 #جواد_مقدم
#شهادت_امام_رضا علیه السلام
🏴 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
9 - عنایت و صلهی حضرت رضا (علیه السلام)
شنیدم از عالم عامل و فاضل کامل جناب حاج شیخ محمد رازی مؤلف کتاب آثارالحجه و غیره که فرمود شنیدم از جناب سیدالعلماء مرحوم حاج آقا یحیی( امام جماعت مسجد حاج سید عزیزاللّه در تهران)و از جمعی دیگر از اهل علم که نقل فرمودند از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به صاحب الزمانی که فرموده روز تولد حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام (11 ذیقعده) قصیده ای در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و از خانه بیرون آمدم به قصد ملاقات نایبالتولیه که قصیده ام را برای او بخوانم. چون عبورم از صحن مقدس افتاد با خود گفتم نادان، سلطان اینجاست کجا می روی؟ قصیده ات را برای خودشان چرا نمی خوانی؟! از قصد خود پشیمان و تائب شدم و به حرم مطهر مشرف شدم و قصیده ام را مقابل ضریح مقدس خواندم، پس عرض کردم یا مولای از جهت معیشت در فشارم، امروز هم عید است اگر صله ای عنایت فرمایید بجاست. ناگاه از سمت راست کسی ده تومان در دست من گذاشت، گرفتم و عرض کردم یا مولای کم است، فورا از سمت چپ کسی ده تومان دیگر در دستم گذاشت، باز عرض کردم کم است، ده تومان دیگر در دستم گذاشتند، خلاصه تا شش مرتبه استدعای زیادتی کردم و در هر مرتبه ده تومان مرحمت فرمودند( البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است).
چون مبلغ شصت تومان را کافی دیدم، خجالت کشیدم که باز طلب زیادتی کنم، پول را در جیب گذاشته تشکر کردم و از حرم مطهر خارج شدم، در کفشداری عالم ربانی مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی را دیدم که می خواهد به حرم مشرف شود، مرا که دید در بغل گرفت و فرمود حاج شیخ خوب زرنگ شده ای با #حضرت_رضا علیه السلام نزدیک شده و روی هم ریخته اید، تو شعر می گویی و آن حضرت به تو صله می دهد، بگو چه مبلغی صله دادند؟
گفتم شصت تومان، فرمود حاضری شصت تومان را بدهی و دو برابر آن را بگیری؟ قبول کردم شصت تومان را دادم و ایشان 120 تومان به من مرحمت فرمود، بعدا پشیمان شدم که آن وجهی که امام مرحمت فرمودند چیز دیگر بود، خدمت شیخ برگشتم و آنچه اصرار کردم ایشان معامله را فسخ نفرمود.
آیت الله آقای حاج شیخ #مرتضی_حائری یزدی سلمه الله تعالی در مورد این داستان چنین نوشته اند:
این داستان از مسلمیات است و شاید آقای حاج سید احمد زنجانی از خود مرحوم حاج شیخ ابراهیم که من ایشانرا دیده بودم و از صُلحائی بود که فعلا مانند او را نمی بینم، شنیده باشند. اصل داستان همانیست که نوشته شده است ولی در بعضی از خصوصیات با آنچه در ذهن حقیر است اختلافاتی دارد از جمله اینکه مرحوم حاج شیخ حسنعلی فرمود آقا شیخ گرفتی، بده بمن و وجه بیست تومان بوده است و مرحوم حاج شیخ بایشان شصت تومان داده است.
🌐 @Mabaheeth
#داستانهای_شگفت
10 - معجزه رضویه - شفای بیمار
و نیز جناب میرزای مرحوم نقل فرمود از جناب شیخ محمد حسین مزبور که ایشان به قصد تشرف به مشهد #حضرت_رضا علیه السلام از عراق مسافرت می کند و پس از ورود به #مشهد_مقدس، دانه ای در انگشت دستش آشکار می شود و سخت او را ناراحت می کند.
چند نفر از اهل علم او را به مریضخانه می برند، جراح نصرانی می گوید باید فورا انگشتش بریده شود و گرنه به بالا سرایت می کند.
جناب شیخ قبول نمی کند و حاضر نمی شود انگشتش را ببرند.
طبیب می گوید اگر فردا آمدی باید از بند دست بریده شود.
شیخ برمی گردد و درد شدت می کند و شب تا صبح ناله می کند، فردا به بریدن انگشت راضی می شود .
چون او را به مریضخانه می برند، جراح دست را می بیند و می گوید باید از بند دست بریده شود، شیخ قبول نمی کند و می گوید من حاضرم فقط انگشتم بریده شود، جراح می گوید فایده ندارد و اگر الان از بند دست بریده نشود به بالاتر سرایت کرده و فردا باید از کتف بریده شود.
شیخ برمی گردد و درد شدت می کند به طوری که صبح به بُریدن دست راضی می شود؛ چون او را نزد جرّاح می آورند و دستش را می بیند می گوید به بالا سرایت کرده و باید از کتف بریده شود و از بند دست فایده ندارد و اگر امروز از کتف بریده نشود فردا به سایر اعضا سرایت می کند و بالاخره به قلب می رسد و هلاک می شود.
شیخ به بریدن دست از کتف راضی نمی شود و برمی گردد و درد شدیدتر شده تا صبح ناله می کند و حاضر می شود که از کتف بریده شود، رفقایش او را برای مریضخانه حرکت می دهند تا دستش را از کتف ببرند، در وسط راه شیخ گفت ای رفقا! ممکن است در مریضخانه بمیرم، اول مرا به حرم مطهر ببرید؛ پس ایشان را در گوشه ای از حرم جای دادند.
شیخ گریه و زاری زیادی کرده و به حضرت شکایت می کند و می گوید آیا سزاوار است زائر شما به چنین بلایی مبتلا شود و شما به فریادش نرسید: ″وَ اَنْتَ اْلاِمامُ الَرّؤُفُ″ خصوصاً درباره زوار؛ پس حالت غشوه عارضش می شود در آن حال حضرت رضا علیه السلام را ملاقات می کند، آن حضرت دست مبارک بر کتف او تا انگشتانش کشیده و می فرماید شفا یافتی، شیخ به خود می آید می بیند دستش هیچ دردی ندارد.
رفقا می آیند او را به مریضخانه ببرند، جریان شفای خود را به دست آن حضرت به آنها نمی گوید.
چون او را نزد جراح نصرانی می برند جراح دستش را نگاه می کند اثری از آن دانه نمی بیند، به احتمال آنکه شاید دست دیگرش باشد آن دست را هم نظر می کند می بیند سالم است، می گوید ای شیخ آیا مسیح علیه السلام را ملاقات کردی ؟ !
شیخ فرمود : کسی را که از مسیح علیه السلام بالاتر است دیدم و مرا شفا داد؛ پس جریان شفا دادن امام علیه السلام را نقل می کند.
🌐 @Mabaheeth
🏴 گسترش تفکر #ولایت در دوران زندگی #امام_رضا علیهالسلام
▪️#رهبر_انقلاب: بعد از نوزده یا بیست سال [از] پایان دوران امامت و شهادت علىّبنموسیالرّضا (علیهماالسلام)، وقتی شما نگاه میکنید، میبینید که همان تفکّر #ولایت اهلبیت و پیوستگی به خاندان پیغمبر آنچنان گسترشی در دنیای اسلام پیدا کرده که دستگاه ظالم و دیکتاتور بنیعبّاس از مواجههی با آن عاجز است؛ این را علىّبنموسیالرّضا انجام داده.
🗓️ ۱۳۹۲/۶/۲۶
💻 @Khamenei_ir
🌐 @Mabaheeth
با آل علی هر که در افتاد ور افتاد
شعری زیبا در مدح #امام_رضا(علیه آلاف التهیة و الثناء)
نسیم شمال
ديشب به سرم باز هوای دگر افتاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضريحِ شَهِ والا گهر افتاد
اين شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اين قبرِ غَريب الغُربا خسرو طوس است
اين قبرِ مُغيث الضُّعفا شَمس شُموس است
خاكِ درِ او، مرجعِ ارواح و نفوس است
بايد ز رَهِ صدق، بر اين خاك در افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اين روضهس پر نور، به جنّت زده پهلو
مغز مَلَك از عطر نسيمش شده خوشبو
بشنيد نسيم سحری رايحهی او
كز بوی بهشتيش، چنين بی خبر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
حورانِ بهشتي زده اند، در حرمش صف
خِيلِ مَلَك از نور، طَبَق ها همه بر كف
شاهان به #ادب در حرمش گشته مُشرّف
اينجاست كه تاج از سر هر تاجوَر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اولاد علی شافع يوم عَرَصاتند
دارای مقامات رَفيعُ الدَّرَجاتند
در روز #قيامت، همه اسباب نجاتند
اي وای بر آن كَس كه به اين دَرّه در افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد !
کام و دهن از نام علی یافت حَلاوت
گل در چمن از نام علی یافت طَراوت
هر کَس که به این سلسله بنمود عَداوت
در روز جزا، جایگهَش در سَقَر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
هر کَس که به این سلسلهی پاک جفا کرد
بد کرد، نفهمید، غلط کرد، خطا کرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چه ها کرد
آخر به دَرَک رفت و به روحش شَرَر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
اولادِ اُمَیّه چو دَرِ کینه گشودند
بر عِترَتِ اطهار بسی ظلم نمودند
آخر همگی بِیدَقی از لعن ربودند
دیدیم که از نام و نشانشان، اثر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
حَجّاج که شد مُنکر هر خارقِ عادات
می کُشت به هر روز، بسی شیعه و سادات
امروز به او لعن کنند اهلِ سعادات
آوازهی ظلمش به همه بحر و بر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
کردند جفاها بنی عبّاسِ ستمگر
مسموم شد از ظلم و جفا موسِیِ جعفر
بر قلب غریب الغربا، زَهر زد اَخگر
ظلم بنی عباس، به گیتی سَمَر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
بست آب به قبر شهدا چون مُتوکّل
در اوج فلک روح مَلَک شد متزلزل
دریا به فغان، موج زنان نعره زد از دل
در سطح زمین، غُلغُله در خشک و تر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
جِیشِ مُتوکّل، به لبِ شط بِنِشَستَند
بر زائِرِ شاه شهدا، راه ببستند
از کین، دل زَوّارِ حسین را بِشِکَستَند
از قافلهی عشق، بسی دست و سر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
یا رب به حَقِ مَنزلتِ شاه شهیدان
امسال نما لطف، به مرد و زنِ تهران
ما غرق گناهیم، تویی غافرِ عصیان
این شعر مرا بارِ دگر در نظر افتاد
با آل علی هر كه در افتاد بر افتاد!
«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»«»
✍️ شعر زیبای «با آل علی هر که درافتاد ور افتاد» به یکی از ضربالمثلهای رایج در محاورات مردم تبدیل شده است. با اینهمه شاید کمتر کسی بداند که شاعر آن، «سید اشرفالدین حسینی گیلانی» ملقب به «نسیم شمال»، شاعر و روزنامهنگار مطرح عصر مشروطه است که روزنامه نسیم شمال را از سال 1325ق در رشت منتشر میکرد.
البته نام اصلی او «شیخ شمسالدین شهیدی قزوینی» و از نوادگان پسری علامه مجاهد شهید ملا محمدتقی برغانی، شهید ثالث (شهادت در ١٢۶٣ق) میباشد. او از خاندان شهیدی قزوینی، خاندان برجسته علمی و امام جمعههای موروثی شهر قزوین بودند و پدرش و برادرش امامجمعههای قزوین بودند. این خاندان از سادات هم نبودند. اما نسیم شمال در رشت سکونت گزید و خودش را با هویت جدید و عجیبی با عنوان «سید اشرفالدین حسینی گیلانی» معرفی کرد و با همین نام و تخلص جدید به شهرت رسید.(برای اطلاع از زندگانی و کارنامه سیاسی او در مشروطه، بنگرید به: فرهنگنامه علمای مجاهد گیلان، ج١، ص ٣٩٣ تا۴٢۶)
اشغال وحشیانه شهر مقدس مشهد به دست سالداتهای جنایتکار و متجاوز روسیه تزاری و به توپ بستن حرم مطر #امام_رضا(علیه السلام) و کشتار مردم و زوار در داخل صحن های حرم و غارت حرم و کسبه اطراف حرم که اشغال سه روزه حرم و آوردن سگها و اسبها به حرم و هتک حرمت این بارگاه قدسی در روز 10 ربیع الثانی 1330ق را در پی داشت. گفته شده که شعر فوق، در نسیم شمال در واکنش به این واقعه سروده شده است.
◽ @rozaneebefarda
🌐 @Mabaheeth
🏴 مراسم عزاداری سالروز شهادت حضرت امام علیبنموسیالرضا علیهالسلام
▫️در این مراسم، حجتالاسلام والمسلمین رفیعی در سخنانی با استناد به کلمات و روایاتی از حضرت امام رضا علیهالسلام درباره انتظارات آن حضرت از پیروانشان گفت: عقلانیت و خردورزی در امور، اعتدال یعنی حرکت در طریق #ولایت و پرهیز از افراط و تفریط، محور قرار دادن قرآن و سنت در زندگی و اجتماع، و پایبندی به قواعد شرع و انجام فرائض جزو انتظارات #امام_رضا علیهالسلام از پیروان مکتب اهلبیت علیهمالسلام است.
▪️در این مراسم، آقای مهدی رسولی نیز به مرثیهسرایی و ذکر مصیبت پرداخت.
🚩 @hoseinie_emamkhomeini
🌐 @Mabaheeth