eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
37.9هزار عکس
34هزار ویدیو
1.7هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
❮14 فراز حیرت‌آور از زندگی شهید آیت‌الله سید محمدباقر صدر رضوان الله تعالی علیه❯ ، خورشید فروزان مرجعیت در آسمان تشیع است. زندگی او پس از گذشت ۴ دهه از شهادتش ابعاد مکتوم فراوانی دارد. چهارده خصوصیت احتمالاً نادیده و ناشنیده از او را در این یادداشت .
1. سیدمحمدباقر در زندگی خانوادگی بی‌نظیر بود. همسرش فاطمه خانم می‌گوید: "او واقعاً مرد آرمانی بود و من می‌توانم بدون مبالغه بگویم که در این نوزده سالی که در کنار او بودم حتی یک‌بار هم من را ناراحت نکرد و من هم همواره تلاش می‌کردم او را ناراحت نکنم".
2. شهید صدر به معنی واقعی کلمه نابغه و مسلّم بود. در 12 سالگی در درس خارج فقه شرکت می‌کرد؛ در مدرسه همواره مورد احترام دانش‌آموزان و معلمانش بود و اطلاعات دینی و دقت‌نظر و تبادر ذهنی‌اش همواره اساتید را متحیر می‌کرد. «فدک در تاریخ» را در 14 سالگی نوشت که موجبات تعجب و حیرت سایرین را فراهم آورده بود. با اینکه با خط معمول حوزه ــ فقاهت صرف و استنکاف از ورود به علوم قرآنی و علوم عقلی ــ زاویه داشت و به همین سبب برچسب‌های مختلفی نثارش می‌شد؛ اما دیده نشد کسی بتواند از سطح علمی و دانش متراکم و قدرت ذهنی و استنباطی‌اش ایراد بگیرد. علاوه بر فقاهت، فیلسوف با گرایش به صدرا و همچنین متفکری زمان‌شناس بود و به امور سیاسی و اجتماعی اشرافی مثال‌زدنی داشت. برخی تألیفات او چنان است که طی بیش از 6 دهه بر تارک تألیفات شیعه می‌درخشد و طی این مدت طولانی دیگران را حتی یارای نزدیک شدن به مرزهای دانشی این خورشید فروزان و نبوده است.
3. محمدباقر عموزادۀ است. ضمناً همسر او، فاطمه خانم صدر، خواهر آقا موسی است که هم اکنون نیز در قید حیات است. امام موسی می‌گفت: دلم که می‌گیرد، سرم که خیلی درد می‌گیرد از قیل و قال، چمدانم را برمی‌دارم و می‌آیم نجف برای نشستن با پسر عمو. این به آن می‌گفت «مولای»، آن به این می‌گفت «سیدی».
4. ارتباط او با حضرت امام در زمان تبعید امام در نجف ارتباط جالبی است. او مرجعیت سیاسی امام را کاملاً قبول دارد و از این حیث به انتقادات جدّی وارد می‌کند. گرچه همواره نسبت به او احترام ویژه نگاه داشت و هرگز این انتقادات را علنی نکرد تا شکافی ایجاد نشود. در یک مورد وقتی شرایط سیاسی بر شیعیان سخت می‌شود چاره را در انتخاب مدل جد بزرگوارش اباعبدالله صلوات‌الله‌علیه می‌بیند. به این صورت که در حرم علیه‌الصلوةوالسلام علیه رژیم به همراه معدودی از شاگردانش قیام کند و به همراه یاران به برسد؛ و به برخی دیگر از شاگردانش مأموریت بدهد که زینب‌وار دلایل این قیام را برای مردم تبیین کنند؛ بلکه خون او موجب برگشتن شرایط سیاسی و مردم شود. برای انجام این کار تنها با امام مشورت می‌کند. امام پس از فکر کردن طولانی، در نتیجه‌بخش بودن این تصمیم تردید وارد می‌کنند و به این ترتیب تکلیف از دوش او برداشته می‌شود. در تمامی زندگی سیدمحمدباقر چنین رویکرد انقلابی‌ای به چشم می‌خورد. از سن 22 سالگی و تأسیس حزب‌الدعوه (که 96 تن از سرانش طی یک روز توسط صدام اعدام شدند)، تا روزهای حصر و آخر، چنین رویکردی کاملاً وجود دارد.
5. پس از پیروزی سیدمحمدباقر در عراق، و سیدموسی در لبنان، قطعاً و کاملاً پرچمداران انقلاب بوده‌اند. صدام در مقطعی به او پیغام داده بود، اجازه نمی‌دهد تجربۀ ایران تکرار و سید صدر «امام صدر» بشود! همین‌قدر واضح! به همین جهت دست‌های استکبار در یک طراحی یگانه این هر دو بزرگواران را حذف فیزیکی کردند، تا انقلاب ایران به این دو کشور کلیدی گسترش پیدا نکند.
6. با پیروزی انقلاب اسلامی، محمدباقر تصمیم گرفت شخصاً به ایران و به کمک حضرت امام بیاید. امام او را از اجرای این تصمیم منع کردند. بعدها که در حصر قرار گرفت به دستور امام و توسط مرحوم سیدصادق طباطبایی که از اقوام مشترک او و امام بود (او برادر همسر مرحوم سیداحمد و خواهرزادۀ امام موسی و همسر شهید صدر بود)، برایش گذرنامه ای فراهم شد؛ اما فضا طوری نبود که بتواند از عراق خارج شود.
7. با علنی شدن رابطۀ او با حضرت امام و انقلاب ایران، به‌شدت در تنگنا قرار گرفت؛ چندین بار شد که هیچیک موفق نبود، حتی ادارۀ آب نجف تلاش کرد با شکستن لوله از چند متر بالاتر و آب انداختن زیر منزل او، خانۀ سید را بر سر اهلش خراب کند، که اتفاقی و بر اساس مشیت الهی موفق نشد. نهایتاً او و خانواده‌اش در حصر عجیبی قرار گرفتند. تلفن، آب و برق قطع شد و کلیۀ مراودات با سید ممنوع اعلام شد. تمامی اتاق‌ها شنود داشت. طوری شد که چند ماه این خانواده از هیچ واقعه‌ای از خارج از منزل خبر نداشتند و دیگران نیز از آنها بی‌خبر بودند. حتی در مواردی آذوقۀ منزل به پایان رسید و شرایط بسیار سختی بر این خانواده حکمفرما شد. در یکی از این موارد پس از اینکه یک هفته آذوقه‌ای به این خانه نرسید و محمدباقر از همسایۀ دیواربه‌دیوار کمک خواست، اقدام این همسایه که مخفیانه کمی آذوقه و پزشک به آنها رسانده بود لو رفت. فوراً او را دستگیر و اعدام کردند.
8. در روزهای آخر فرستادۀ صدام گفت اگر این موارد را انجام بدهید از شرایط حصر خارج خواهید شد و الا اعدام در انتظار شما خواهد بود. آن شروط به این قرار بود: - از انقلاب اسلامی ایران حمایت نکنید و با صدور بیانیه‌ای از مواضعی که دراین‌باره اتخاذ کردید عذرخواهی نمایید. - در این بیانیه گروه‌هایی را که در ماه رجب به دیدار شما آمدند محکوم کنید. - باید فتوایی به خط خود صادر کنید و پیوستن به حزب‌الدعوه را حرام اعلام کنید. - از فتوای خود مبنی بر حرمت پیوستن به حزب بعث صرف‌نظر کنید. - بیانیه‌ای صادر کنید و رژیم را ولو در حد برخی دستاوردهایش مثل ملی کردن نفت یا اعطای خودمختاری به کردها یا از بین بردن بی‌سوادی تأیید کنید. پاسخ مستحکم شهید صدر پس از گذشت ماه‌ها از شرایط حصر که فرستادۀ صدام را متحیر و مبهوت کرد این بود که "من همین الآن آماده‌ام با شما به بغداد بیایم تا حکم اعدام را اجرا کنید".