فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حماسه سردار شهید رئیسعلی دلواری و روز مبارزه با استعمار انگلیس
@bentolhoda_81
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عصبانیت شبکه سعودی اینترنشنال از حضور پر شور مردم ایران در پیادهروی اربعین؛ چرا مردم عکس قاسم سلیمانی را در دست دارند؟!
کارمند مزدور اینترنشنال سعودی: چرا مردم از جیب شخصی خود هزینه میکنند؟ هزینه کردن برای مراسم حج با اربعین فرق میکند!
@Roshangari_ir
🔺#امنیت مسیر #اربعین را در تمام آن سالها حاجقاسم و یارانش تأمین میکردند؛ اربعین امسال، به یاد #حاجقاسم قدم برمیداریم، انشاءالله تعالی.
☫ @sephbod_soleymani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم میخورم برای دل رهبرم که هست
تنها طلایهدار زیارت نرفتهها...
#اربعین_حسینی علیه السلام
#اربعین
#پیاده_روی_اربعین
به نیابت از رهبرمان سید علی خامنهای مدظله العالی، در راه #اربعین قدم برمیداریم.
❇️ شهید #حاج_قاسم_سلیمانی: شرط نجات، شرط پیروزی، شرط رستگاری، شرط همه اینها و ابعاد #ایمان، برادران عزیز من حسینوار جنگیدن و حسینوار جنگیدن است.
#ما_ملت_امام_حسینیم
#سردار_دلها
📸 راه قدس از کربلا میگذرد
در آستانه فرارسیدن مراسم بزرگ پیادهروی #اربعین_حسینی علیه السلام، از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر(عجّل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام)، با شعار "راه قدس از کربلا میگذرد" رونمایی شد.
مباحث
نهج البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه 9 - نامه به معاويه (علیه الهاویة) ____________ ✉️ و من كتاب له عليه
نهج البلاغه | #نامه_ها
✉️ نامه 10 - نامه ای ديگر به معاويه (علیه الهاویة)
________
✉️ و من كتاب له عليهالسلام إليه أيضا
📃 وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلاَبِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَهَا
چه خواهى كرد، آنگاه كه جامههاى رنگين تو كنار رود، جامههايى كه به زيباييهاى دنيا زينت شده است؟ دنيا تو را با خوشىهاى خود فريب داده، تو را به سوى خود خواند، و تو به دعوت آن پاسخ دادى، فرمانت داد و اطاعت كردى.
وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لاَ يُنْجِيكَ مِنْهُ مِجَنٌّ فَاقْعَسْ عَنْ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ خُذْ أُهْبَةَ اَلْحِسَابِ وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ وَ لاَ تُمَكِّنِ اَلْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ وَ إِلاَّ تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ
همانا به زودى تو را وارد ميدان خطرناكى مىكند كه هيچ سپر نگهدارندهاى نجاتت نمىدهد. اى معاويه از اين كار دست بكش، و آمادۀ حساب باش، و آمادۀ حوادثى باش كه به سراغ تو مىآيد. به گمراهان فرو مايه، گوش مسپار! اگر چنين نكنى به تو اعلام مىدارم كه در غفلت زدگى قرار گرفتهاى
قَدْ أَخَذَ اَلشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى اَلرُّوحِ وَ اَلدَّمِ
همانا تو ناز پروردهاى هستى كه شيطان بر تو حكومت مىكند، و با تو به آرزوهايش مىرسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد.
وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ اَلرَّعِيَّةِ وَ وُلاَةَ أَمْرِ اَلْأُمَّةِ بِغَيْرِ قَدَمٍ سَابِقٍ وَ لاَ شَرَفٍ بَاسِقٍ
معاويه! از چه زمانى شما زمامداران امّت و فرماندههان ملّت بوديد؟ نه سابقۀ درخشانى در دين، و نه شرافت والايى در خانواده داريد
وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ اَلشَّقَاءِ وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمَادِياً فِي غِرَّةِ اَلْأُمْنِيِّةِ مُخْتَلِفَ اَلْعَلاَنِيَةِ وَ اَلسَّرِيرَةِ
پناه به خدا مىبرم از گرفتار شدن به دشمنىهاى ريشهدار! تو را مىترسانم از اينكه به دنبال آرزوها تلاش كنى، و آشكار و نهانت يكسان نباشد.
وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَدَعِ اَلنَّاسَ جَانِباً وَ اُخْرُجْ إِلَيَّ وَ أَعْفِ اَلْفَرِيقَيْنِ مِنَ اَلْقِتَالِ لِتَعْلَمَ أَيُّنَا اَلْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ وَ اَلْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ
معاويه! مرا به جنگ خواندهاى، اگر راست مىگويى مردم را بگذار و به جنگ من بيا، و دو لشكر را از كشتار باز دار، تا بدانى پردۀ تاريك بر دل كدام يك از ما كشيده، و ديدۀ چه كس پوشيده است.
فَأَنَا أَبُو حَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ وَ ذَلِكَ اَلسَّيْفُ مَعِي وَ بِذَلِكَ اَلْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي مَا اِسْتَبْدَلْتُ دِيناً وَ لاَ اِسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً وَ إِنِّي لَعَلَى اَلْمِنْهَاجِ اَلَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ
من ابو الحسن، كشندۀ جدّ و دايى و برادر تو در روز نبرد بدر، مىباشم كه سر آنان را شكافتم، امروز همان شمشير با من است، و با همان قلب با دشمنانم ملاقات مىكنم، نه بدعتى در دين گذاشته، و نه پيامبر جديدى برگزيدهام، من بر همان راه راست الهى قرار دارم كه شما با اختيار رهايش كرده، و با اكراه پذيرفته بوديد
وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثْمَانَ وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثْمَانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً
خيال كردى به خونخواهى عثمان آمدهاى؟ در حالى كه مىدانى خون او به دست چه كسانى ريخته شده است. اگر راست مىگويى از آنها مطالبه كن
فَكَأَنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ اَلْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ اَلْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ اَلضَّرْبِ اَلْمُتَتَابِعِ وَ اَلْقَضَاءِ اَلْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ هِيَ كَافِرَةٌ جَاحِدَةٌ أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ
همانا من تو را در جنگ مىنگرم كه چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سر مىدهى، و مىبينم كه لشكريانت با بى صبرى از ضربات پياپى شمشيرها، و بلاهاى سخت، و بر خاك افتادن مداوم تنها، مرا به كتاب خدا مىخوانند در حالى كه لشكريان تو، كافر و بيعت كنندگان پيمان شكنند.
ترجمه فیضالاسلام: از نامههاى آن حضرت عليه السّلام است نيز به معاويه (كه در آن از كردار زشت او را سرزنش نموده و اندرز داده و ترسانده است):
(۱) و چه خواهى كرد زمانيكه از (پيش روى) تو برداشته شود پردههاى دنيايى كه در آن هستى كه خود را (براى دنيا پرستان) به آرايش كردن خوش نما جلوه داده و به خوشگذرانيش #فريب داده، ترا (به دوستى خود) دعوت نموده پذيرفتى و پيشرُوت گشت دنبالش رفتى و بتو فرمان داد پيروى نمودى (خلاصه چه خواهى كرد با #مرگ و عذاب و كيفر گناهان)
(۲) و نزديك است نگاهدارندهاى نگاهت دارد (مرگ رسيده آگاهت سازد) بر چيزى (عذاب و كيفرى) كه نجات دهندهاى نتواند رهايت نمايد؛ پس (با اين پيشآمد سخت از هواى نفس پيروى نكرده) از اين كار (ادّعاى خلافتى كه لايق آن نيستى) دست بردار و خود را براى روز حساب و باز پرسى آماده ساز و براى آنچه بتو مىرسد (مرگ و سختيهاى بعد از آن) دامن به كمر زن (چالاك شو) و گمراهان (مانند عمرو ابن عاص و مروان) را به گوش خود توانائى مده (سخنانشان را گوش نداده پيرو دستورشان مباش) و اگر چنين نكنى (اين اندرز را نپذيرى) ترا بآنچه كه از خود #غفلت دارى آگاه سازم، تو فرو رفتۀ در ناز و نعمتى (نعمت ترا سركش گردانيده و از اينرو) شيطان در تو جاى گرفته و به آرزوى خود رسيده و روان شده است در تو مانند روان شدن جان و خون (چنان بر تو مسلّط است كه كارى نكرده و سخنى نگويى مگر بدستور و فرمان او، پس از اين در سرزنش او مىفرمايد:)
(۳) و شما (بنى اميّه) اى معاويه! كى لياقت حكمرانى رعيّت و زمامدارى مسلمانان را داشتيد بدون سابقۀ خير و نيكوئى و بىدارا بودن بزرگوارى و ارجمندى؟ (پيش از اين در امرى فضيلت و برترى نداشتهاى كه باعث شود ادّعاى خلافت و امارت نمائى)
(۴) و بخدا پناه مىبريم از برقرار گشتن پيشينههاى بدبختى (كه شخص را پيرو شيطان و هواى نفس مىسازد)! و ترا مىترسانم از اينكه هميشه فريب آرزوها خورده آشكار و نهانت دو گونه باشد (بترس از دنيا دارى و #نفاق و دو روئى.
پس او را بجنگ تهديد نموده مىفرمايد:)
(۵) و (مرا) بجنگ خواندى؛ پس مردم را به يك سو گذاشته خود بسوى من بيا و دو لشگر را از جنگ باز دار تا دانسته شود معصيت و #گناه بر دل كدام يك از ما غلبه يافته و پردۀ (غفلت) جلو چشم و بينائيش آويخته (مردم را بحال خود واگذار تا دانسته شود كدام يك براى خداوند شمشير زده و در راه حقّ ايستاده و فرار نمىكنيم)
(۶) منم ابو الحسن كشندۀ جدّ تو (پدر مادرت هند جگر خوار كه عتبة ابن ربيعة باشد) و دائى تو (وليد ابن عتبه) و برادرت (حنظلة ابن ابى سفيان) كه آنها را در #جنگ_بدر تباه ساختم و (اكنون هم) آن شمشير با من است، و با همان دل دشمنم را ملاقات ميكنم و دين ديگرى اختيار ننموده، پيغمبر نو و تازهاى نگرفتهام (بر خلاف هيچيك از #احكام اسلام رفتار نمىنمايم) و من در راهى هستم كه شما باختيار آنرا ترك نموديد و از روى اجبار بآن راه داخل شده بوديد (گفتار و كردار من طبق احكام دين اسلام است كه شما از اوّل امر با اختيار بآن نگرويديد، و چون مجبور شديد ظاهراً #ايمان آورده و در باطن كافر مانديد).
و به گمان خود آمدهاى (از من) خونخواهى عثمان مىنمايى با اينكه ميدانى عثمان كجا كشته شده (چه كسانى او را كشتند) و اگر (در واقع) خونخواه هستى از آنجا (از اشخاصى كه او را كشتهاند مانند طلحه و زبير و ديگران) خونخواهى كن،
(۷) پس مانند آنست كه مىبينم ترا كه (خونخواهى او را بهانه نمودهاى، بلكه) از جنگ فرياد و شيون نموده مىترسى كه بتو دندان فرو برد (رو آورد) مانند فرياد كردن شتران از بارهاى گران و چنانست كه مىبينم لشگر ترا كه بر اثر خوردن ضربتهاى پياپى و پيشآمد سخت كه واقع خواهد شد و بر خاك افتادن پى هم از روى بيچارگى مرا بكتاب خدا دعوت ميكنند (تا دست از جنگ بردارم، در بامداد ليلة الهرير لشگر شام بدستور عمرو ابن عاص قرآنها بر سر نيزهها زدند و از لشگر عراق صلح و آشتى درخواست نمودند، چنانكه در شرح خطبۀ سى و ششم گذشت و اين جملۀ فرمايش امام عليه السّلام از اخبار غيبيّه است كه پيش از وقوع به معاويه گوشزد مىفرمايد) و آن لشگر، كافر بحقّ و انكار كننده هستند (كه با من بيعت نكردهاند) يا بيعت كرده و دست برداشتهاند (منافقين عراق كه بعد از بيعت نمودن با حضرت نقض عهد كرده بشام نزد معاويه رفتند).
#نهج_البلاغه | #حکمت ۱۷۳
🏷️ ارزش #مشورت
┄┅═✧ا﷽ا✧═┅┄
❁• وَ قَالَ عليهالسلام مَنِ اِسْتَقْبَلَ وُجُوهَ اَلْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ اَلْخَطَأ
┅───────────────┅
☜ و درود خدا بر او، فرمود: آن كَس كه از افكار و آراء گوناگون استقبال كند، صحيح را از خطا خوب شناسد.
─┅•═༅𖣔✾✾𖣔༅═•┅─
♻️ ترجمه فیضالاسلام: امام عليه السّلام (دربارۀ مشورت و كنگاش) فرموده است: كسيكه به راههاى انديشهها رو آورد (از خردمندان كمك فكرى بطلبد) جاهاى خطأ و اشتباه كارى را بشناسد (و از آنچه زيان دارد دورى گزيند).
🇯 🇴 🇮 🇳
📖 امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه راه به دست آوردن رأى صحيح را در مسائل مختلف نشان داده است، مىفرمايد: «كسى كه از آراء مختلف استقبال كند (و نظرات متفاوت را بررسى نمايد) موارد خطا را خواهد شناخت»؛ (مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الْآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَأ)
💭 بعضى از مسائل بديهى است و به همين دليل مورد اختلاف نيست؛ اما بسيارى از مسائل نظرى پيچيده و آراء مختلفى در آن اظهار شده است. در اين گونه مسائل هرگز نبايد انسان به تنهايى تصميمگيرى كند بلكه عقل مىگويد: بايد آراى ديگران را به ضميمۀ استدلالات آنها بررسى كند تا بتواند آنچه را به حقيقت نزديكتر است انتخاب نمايد. همان چيزى كه قرآن مجيد به آن دستور داده مىفرمايد: «فَبَشِّرْ عِبٰادِ * اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِكَ اَلَّذِينَ هَدٰاهُمُ اَللّٰهُ وَ أُولٰئِكَ هُمْ أُولُوا اَلْأَلْبٰابِ» ؛ پس بندگان مرا بشارت ده، همان كسانى كه سخنان را مىشنوند و از نيكوترين آنها پيروى مىكنند، آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند».
بر اين اساس حكما و متكلمان و فقهاى ما همواره در مسائل نظرى نخست به نقل اقوال مىپردازند و در كنار هر قول دليل طرفداران آن را ذكر مىكنند، سپس از بررسى مجموع آنها ضعفها و قوتها ظاهر مىشود و آن قول را كه از همه برتر مىبينند انتخاب مىكنند. حتى گاه اقوال كسانى كه اختلاف مذهبى با آنها دارند نيز در برابر خود قرار داده و دليلشان را بررسى مىكنند. اين همان روشى است كه در بسيارى از علوم از جمله علم فقه از قديم ميان جمعى از دانشمندان متداول بوده و امروز نام «فقه مقارن» بر آن مىنهند و مثلاً پيروان مكتب اهل بيت (علیهمالسلام) آراء مذاهب چهارگانۀ اهل سنت و دلائل آنها را نيز بررسى مىكنند و از مقارنۀ آنها با آنچه از مكتب اهل بيت(علیهمالسلام) آموختهاند به نقاط قوت و ضعف آراء مختلف آشنا مىشوند.
💡 البته يكى از طرق آشنايى با آراى ديگران به مشورت نشستن است ولى كلام امام عليه السلام در اينجا منحصراً ناظر به مشورت نيست، بلكه هر گونه بررسى آراى ديگران را شامل مىشود.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
109 - سرگذشتی عجیب و فرج بعد از سختی
و نیز آقای برقعی مزبور می نویسند : شخصی است به نام ( مشهدی محمد جهانگیر ) به شغل فرش فروشی و گلیم فروشی به عنوان دوره گرد اشتغال دارد و اکثرا به کاشان می رود و سالهاست او را می شناسم، ولی اتفاق نیفتاده بود که با هم همسفر شویم و در جلسه ای بنشینیم ولی کاملاً او را می شناسم. مرد راستگویی است و به صحت عمل معروف است با اینکه خیلی کم سرمایه است و چند روز قبل هم به منزل او رفتم زندگیش خیلی متوسط است، ولی بیش از صدهزار تومان جنس اگر بخواهد اکثر تجار به او خواهند داد ولی خودش به اندازه قدرت مالی جنس می برد.
در هر حال چندی قبل در سفری که به کاشان می رفتم پهلوی ایشان نشستم، در ضمن مطالب و بحث در معجزات ائمه اطهار سلام اللّه علیهم اجمعین گفت آقای برقعی! باید دل بشکند تا انسان حاجت بگیرد؛ پس شرح حال خود را به طور اجمال بیان کرد و گفت وقت دیگری مفصل تمام شرح زندگی خود را بیان می کنم که کتابی خواهد شد، ولی به طور اجمال، وضع من خیلی خوب بود و شاید روزی صد تومان یا بیشتر از فرش فروشی و دوره گردی استفاده داشتم ، ولی انسان وقتی ثروتمند شد #گناه می کند ، گاهی آلوده به گناه می شدم تا اینکه ستاره اقبال شروع به افول کرد، سرمایه ام را از دست دادم و مقدار زیادی متجاوز از صد هزار تومان بدهکار شدم و در مقابل، حتی یک تومان نداشتم .
چند ماه از منزل بیرون نمی آمدم، شبها گاهی که خسته می شدم با لباس مبدل بیرون می آمدم و خیلی با احتیاط در کوچه می رفتم. یک شب یکی از طلبکارها که از بیرون آمدن من از منزل خبر داشت پاسبانی را آورده بود در تاریکی نگهداشته بود. وقتی که آمدم بروم مرا دستگیر کردند. در شهربانی گفتم مرا زندان ببرید با یکشبه پول شما وصول نمی شود، من ده شاهی ندارم ولی قول می دهم که اگر خدای عزوجل تمکنی داد دِین خود را ادا کنم، مرا رها کردند.
یکی دیگر از طلبکارها ( اسم او را بُرد ) آمده بود درب منزل، خانواده ام با بچه کوچک دوساله رفته بود پشت در، چنان با لگد به در زده بود که به شکم خانواده و بچه رسیده بود، بچه پس از چند ساعت مرد و خانواده ام مریض شد و حتی الان هم مریض است با اینکه متجاوز از بیست سال از این ماجرا می گذرد.
هرچه در منزل داشتیم خانواده ام برد و فروخت حتی گاهی برای تهیه نان، استکان و نعلبکی را می فروختیم و نانی می خریدم و می خوردیم تا اینکه تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم و به عتبات بروم شاید کاری تهیه کنم و از شرّ طلبکارها محفوظ باشم و ضمناً توسلی به ائمه اطهار (علیهمالسلام) پیدا کنم. از راه خرمشهر از مرز خارج شدم، فقط یک خُرجین کوچک که اثاثیه مختصری در آن بود و حتی خوراکی نداشتم همراهم بود. وقتی به خاک عراق رسیدم تنها راه را بلد نبودم، در میان نخلسـ🌴ـتان ندانسته به راه افتادم نمی دانستم کجا می روم، این راه به کجا منتهی می شود نه کسی بود راه را از او بپرسم و نه غذا داشتم بخورم، از گرسنگی و خستگیِ راه، بی طاقت شدم حتی خرماهایی که از درخت روی زمین ریخته بود نمی خوردم خیال می کردم حرام است.
خلاصه شب شد هوا تاریـ🌌ک شد، در میان نخلستان تنها و تاریک ، نشستم. خرجین خود را روی زمین گذاشتم. بی اختیار گریه ام گرفت، بلند بلند گریه می کردم. ناگهان دیدم آقایی که خیلی نورانی بودند رسیدند، یک چفیه بدون عقال ( مراد همان دستمالی است که عربها روی سر می بندند ولی عقال نداشت ) روی سرشان بود با زبان فارسی فرمودند چرا ناراحتی ؟ غصه نخور الان تو را می رسانم . گفتم آقا راه را بلد نیستم، فرمود من تو را راهنمایی می کنم، خرجین خود را بردار همراه من بیا.
چند قدمی رفتم شاید ده قدم نبود، دیدم جاده شوسه اتومبیل رو است ، فرمودند همینجا بایست الان یک ماشین می آید و تو را می برد. تا چراغ ماشین از دور پیدا شد آن آقا رفتند، وقتی ماشین به من رسید ، خودش توقف کرده مرا سوار کردند به یک جایی رسیدیم ، مرا سوار ماشین دیگر کرد و کرایه هم از من مطالبه ننمود و تا #کربلا پست به پست مرا تحویل می دادند و نمی گفتند کرایه بده، گویا سابقه داشتند از کار .