فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #برش_دیدار | آرزویی که باید به آن برسیم
👈🏻 رهبر انقلاب، روز گذشته: آن چیزی که من به عنوان یک آرزو، چند سال قبل از این مطرح کردم و باید به این آرزو برسیم، این است که گفتم ما باید جوری برنامهریزی کنیم، جوری حرکت کنیم که پنجاه سال بعد اگر کسی در دنیا خواست حرفِ علمیِ نو بشنود، مجبور باشد #فارسی یاد بگیرد. ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
💻 Farsi.Khamenei.ir
مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه نخست
🔹 خبرنگار: جناب آقاى خامنهاى شما در طول مبارزات خودتان قطعاً خاطرات بسیارى را دارید، از آن روزهایى که در #مشهد تشریف داشتید در #مسجد_کرامت بودید که مسجد کرامت خود نقطهاى براى حرکت بود در مشهد و همچنین در طول تاریخ مبارزات و تظاهرات مردمى و همچنین در روز ۲۲ بهمن. اولین سؤال و مطلبى که مىخواستم خدمتتان بگویم این است که اگر از آن روزها، روزهاى پر التهاب مشهد و یا تظاهرات خاطرهاى به نظرتان مىرسد بفرمایید.
حضرت آیتالله خامنهای:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
🔹خیلى سؤال دشوارى است براى من و این بدان علت است که من از سال ۱۳۴۳ رفتم مشهد یعنى از قم برگشتم مشهد و در مشهد سکونت اختیار کردم تا سال ۱۳۵۷ که از مشهد خارج شدم. غیر از مدتهایى که حالا در بازداشت و یا تبعید و اینها مثلاً بودم بقیه اوقات را در مشهد گذراندم و تمام این دوران لبالب از خاطرههاى دوران انقلاب است براى من، یعنى شاید کمتر زمانى از آن) مدت ۱۳، ۱۴ سالهى اقامت من در مشهد را مىشود در ذهنم جستجو کنم و پیدا کنم که در او یک نشانى و ردپایى از مسائل انقلاب نباشد.
🔸البته مىدانید انقلاب در دورههاى مختلف یک حرکت را در حقیقت تعقیب مىکرد و این حرکت در زندگى ما و وضع ما در این ۱۳، ۱۴ سال هم همینطور مشهود بود یعنى من وقتى نگاه مىکنم مثلاً فرض کنید سال ۱۳۴۳ که رفتم مشهد براى سکونت را در نظر مىگیرم، یا قبل از آن، سال ۴۱ که شروع مبارزات بود و بعد ۴۲ که اوج اشتعال مبارزه بود در اول کار و زندانهایى که بازداشتهایى که مثلاً آن وقتها مىشد و اینها و بعد که در رابطه با قم بود همه اینها یعنى در سال ۴۱ و ۴۲ من طلبه قم بودم، اگر مشهد مىآمدم در رابطهى با قم کار داشتم و همچنین سال ۴۳. در این دوران مبارزه را و وضع خودم را در این مبارزه یکجور مىبینم بعد سال ۴۶، ۴۷، ۴۸ یک جور است، سال ۴۹ - ۵۰ یکجور است، از ۵۰ به بعد تا ۵۴ مثلاً، ۵۴ - ۵۵ یکجور است و ۵۵ و ۵۶ و ۵۷ هم باز یکجور است یعنى اینها یک تاریخى را تشکیل مىدهند یعنى یک سیرى را، یک مسیرى، یک روندى را به اصطلاح نشان مىدهند به انسان که یک جریانى است، به قول آنهایى که دلشان مىخواهد لغت فرنگى یک پروسهاى است که از اول تا آخر آدم نگاه مىکند، کاملاً مشخص است مراحلش چیه، از کجا شروع شده، چه جورى یک دوره به یک دوره تبدیل شده، آن روز ما نمىفهمیدیم حالا که داریم به پشت سرمان نگاه مىکنیم مىبینیم که داستانها بوده هر کدامش هم یک خاطرهاى دارد که خیلى مشکل است که انسان از بین این همه خاطره گوناگون و بعضى تلخ و بعضى شیرین در حین وقوع که البته الان همش شیرین است یعنى هر چه من نگاه مىکنم آن شدتها و تلخیها هم همه در کام من شیرین مىآید و اگر غیر از آن گذرانده بودم زندگى را، یقیناً براى من مایه تأسف بود و آن روز تلخ و شیرین و اینها همه جور آمیخته بود.
#ادامه_خاطرات:👇
صفحه دوم:
https://eitaa.com/mabaheeth/70010
صفحه سوم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5474
صفحه چهارم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5475
صفحه پنجم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5476
صفحه ششم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5477
صفحه هفتم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5478
صفحه هشتم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5479
صفحه نهم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5480
صفحه دهم:
https://eitaa.com/bonyadtarikh/5481
مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه دوم
🔹اشاره کردید به مسجد کرامت بد نیست که حالا از این قسمت بگویم، من قبلاً در یک مسجد دیگرى به نام #مسجد_امام_حسن نماز مىخواندم و امام جماعت مسجدى بودم به نام مسجد امام حسن مجتبى که در نزدیک منزلمان بود و در یک خیابان نسبتاً خلوتى، تا یک حدودى هم دور افتادهاى خیلى هم دور افتاده نبود اما خیلى هم محل رفت و آمد جمعیت نبود، آنجا نماز را شروع کردم و مسجدى که براى اول بار من را دعوت کردند براى امام جماعت که همین مسجد باشد، به این شکل بود که یک اتاقکى بود از این اتاقى که الان شما توش نشستید کوچکتر و مستمعینش هم دو صف ۵، ۶ نفره، دو سه صف ۵، ۶ نفره از پیرمردها و آدمهاى متوسط آن حول و حوش مسجد بودند، یک باربر بود به نام ملا که نمىدانم حالا زنده است یا فوت شده.... بله یک ملا بود، یک قهوهچى بود آن نزدیک، یک شاگرد مکانیک بود، غالباً هم در سنین مسن یا متوسط، یک حاجى خیرى بود که مسجد را او ساخته بود، همسایه مسجد بود، یک عدهاى بودند در حدود مثلاً شاید ۲۰ نفر ۱۸ نفر بعد من که رفتم آنجا به مردم شب اول که نماز خواندیم پا شدم، دو سه شب که گذشته بود پا شدم رو کردم به مردم گفتم که با این چند شبى که ما با هم دور هم جمع شدیم یک حقى شما بر گردن من پیدا کردید یک حقى من بر گردن شما پیدا کردم. حق شما بر گردن من این است که من یک قدرى برایتان حرف بزنم و یک حدیثى چیزى برایتان بخوانم که شما گوش کنید. حق من هم بر گردن شما این است که شما آن حرفهاى من را گوش کنید و یاد بگیرید من حق خودم را عمل مىکنم شماها هم حاضرید حق خودتان را ادا کنید؟ خیلى خوششان آمد و گفتند آره.
🔸در طول مدت خیلى کمى این مسجد کوچولو پر شد به طورى که جا کم شد و همان حاجى همسایه مسجد همت کرد و از عقب مسجد یک مقدار را اضافه کرد و مسجد شد بزرگتر و در مدت شاید دو سه ماه آوازه این مسجد در مشهد به خصوص در میان جوانها پیچید به طورى که وقتى مسجد کرامت که مزینترین و بهترین و بزرگترین مسجد محله در مشهد محسوب مىشد ساخته شد و آراسته شد و کامل شد، بانى آن مسجد و کسبه دور و بر آن مسجد فکر کردند که مناسب هست که بیایند و بنده را که توى این مسجد پیش نماز بودم ببرند آنجا و در این صورت آن مسجد اجتماعى خواهد شد، همینجور هم شد، من را بردند آن مسجد و اجتماع خیلى زیادى شد که حالا شما مثل اینکه آنجا بودید و دیدید اجتماعات آن مسجد را و مبدأ واقعاً یک حرکت فکرى در بین قشرهاى متوسط شد.
🔹قبل از او با دانشجوها و اینها ما ارتباطات زیادى داشتیم، من کلاس داشتم کلاسهاى متعددى داشتم براى جوانها و دانشجوها و طلبهها و اینها لکن قشرهاى متوسط شهر و مردم کوچه و بازار که از مسائل انقلاب به خصوص مسائل بنیانى انقلاب چندان اطلاعى نداشتند و از سال ۴۲ که مسائل همهگیر بود چند سالى گذشته بود و مسائل فراموش شده بود، از مسجد کرامت مجدداً این فضاى انقلاب را حس کردند و یک تحولى در مشهد به وجود آوردند و البته مسجد کرامت خاطرات زیادى دارد از جمله آن خاطرات هم یکى این است که به من اطلاع دادند که از ساواک اعلام کردند که من حق دیگر ندارم بروم، بعد از مدتى که در آن مسجد چند ماهى هم بیشتر نشد که آن مسجد ما بهطور مرتب مىرفتیم، البته بعد از آن من در طول سالیان دراز ارتباط داشتم با آن مسجد لکن رفت و آمد مرتب من که ظهر بروم، نماز شب بروم، هم ظهر صحبت مىکردم، هم شب صحبت مىکردم خیلى پر کار آنجا کار مىکردیم و شاید در هفته ۶ شب در آن مسجد صحبت مىکردم و ۷ روز یعنى ۷ روز صحبت مىکردم و ۶ شب، اینجورى بود، روز و شب در آن مسجد صحبت بود بعد مردم هم زیاد مىآمدند. بههرحال ساواک تعطیل کرد و برگشتیم ما به مسجد امام حسن منتها دیگر مسجد امام حسن این دفعه گنجایش آن جماعتى که با من بودند را نداشت لذا بود که اهل محل و همان حاجى سابق الذکر که خدا انشاءاللَّه حفظش کند خیرش بدهد مرد خیر و خوبى بود، او همت کرد و یک مسجدى بزرگتر از مسجد کرامت در همان محله مسجد امام حسن بوجود آورد که الان آن مسجد هست مسجد نسبتاً بزرگ خوبى است.
13891112_2812_24k.mp3
1.44M
🎙 بشنوید | خاطره حضرت آیتالله خامنهای از روز بازگشت امام خمینی(ره) به ایران
ماجرای اولین دیدار آیتالله خامنهای و امام پس از سالها دوری
🌼 در روز دوازدهم بهمن۵۷
🔻 «ما در ستاد استقبال، در دبستان علوى نشسته بودیم. یک وقت امام از در پشت دبستان علوى وارد دبستان شدند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود. چند ساعتى ایشان در منزل یکى از بستگانشان استراحت کرده بودند و برگشته بودند به اینجا و شب را در آنجا گذراند. من با اینکه در فرودگاه، امام را زیارت کرده بودم؛ اما نزدیک نرفته بودم چون خیلى شلوغ بود و ایشان هم خسته بودند، نمىخواستم کمک به مزاحمت ایشان کرده باشم. آنجا از نزدیک امام را زیارت کردیم.» ۱۳۶۶/۱۱/۱۲
🌹 #دهه_فجر
💻 Farsi.Khamenei.ir
❤️ احساس درونی حضرت آیتالله خامنهای در روز ورود حضرت امام خمینی به کشور
🔻رهبرانقلاب: روز ورود امام همه خوشحال بودند، میخندیدند. بنده از نگرانی بر آنچه که برای امام ممکن است پیش بیاید، بیاختیار اشک میریختم و نمیدانستم که برای امام ممکن است چه پیش بیاید؛ چون یک تهدیدهایی هم وجود داشت.
🔹بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم. با آن تفاصیل امام وارد شدند. بهمجرد اینکه #آرامش امام ظاهر شد، نگرانیها و اضطراب ما بهکلی برطرف شد. یعنی امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلیهای دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند.
🔹وقتیکه بعد از سالهای متمادی، امام را من زیارت میکردم آنجا، ناگهان خستگیِ این چندساله مثل اینکه از تن آدم خارج میشد. احساس میشد که همۀ آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعی و پیروزمندانه، اینجا درمقابل انسان تبلور پیدا کرده.۶۲/۱۰/۲۴
🔺در واقع «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکم غالِبونَ» با ورود امام همان مطلبی که خدای متعال به اصحاب موسی فرمود، در مورد اصحاب امام بزرگوار ما تحقق پیدا کرد. وقتی وارد شد، خدای متعال غلبه را ثبت کرد و تمام شد. ۷۵/۱۱/۱۲
🌹 #دهه_فجر
💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | رهبرانقلاب: در ایام سالگرد پیروزی انقلاب، سر در هر خانهای #پرچم_ایران 🇮🇷 بزنید و آذینبندی 🎊🎉 کنید.
🌷 به منزل خانواده شهدا بروید.
🌹 #دهه_فجر
💻 Farsi.Khamenei.ir
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
♦️ رهبرمعظم انقلاب: در #دهه_فجر بر سر در هر خانهای #پرچم #جمهوری_اسلامی بزنید.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆این صدای مظلومیت رهبر انقلاب و صدای مظلومیت نظام است
♦️دهه ی فجر در حالی از راه رسید که متأسفانه برخی شهرداری ها طرح تبیینی برای معرفی افتخارات نظام در محیط شهری ندارند.
✴️ این درحالیست که رهبر انقلاب بارها بر جهاد تبیین توسط مسئولین تاکید کردند، فرمودند یک ضرورت فوری است و همه را به #اقدام_بهنگام توصیه کردند...
❌متاسفانه مشاهده میشود برخی طرح هایی که شهرداری ها برای دهه ی فجر آماده کرده اند هیچ صراحتی در معرفی افتخارات نظام ندارد و طرح هایی ضعیف و صرفا احساسی است!!!
⁉️چه کسی بهتر از رهبر انقلاب مصلحت نظام را تشخیص میدهد؟
✅ایشان توصیه کردند به دفاع صریح و بدون تقیه از نظام اسلامی و افتخار به آن
#چهلوچهارسال_افتخار
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد| سخنان تاریخی امام خمينی(ره) در بدو ورود به ایران
🌹 #دهه_فجر
💻 Farsi.Khamenei.ir
مباحث
🎙 بشنوید | خاطره حضرت آیتالله خامنهای از روز بازگشت امام خمینی(ره) به ایران ماجرای اولین دیدار آ
⚡️«امید به آینده» اولین صحبتهایی که حضرت آیتالله خامنهای از امام خمینی شنیدند.
🔻رهبرانقلاب: من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود... در همان روزهای انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم.
🔹آخر شب ناگهان دیدم... از حیاط، صدای گفتگویی میآید. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان میآیند! برای من خیلی جالب و هیجانانگیز بود که بعد از سالها ایشان را میبینم، شاید حدود بیست، سی نفر آدم، آنجا بودند، همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند...
🔹برای ایشان در طبقه بالا اتاقی معیّن شده بود، به نحوی طرف پلهها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما روی پلهها نشستند... به قدر شاید پنج دقیقه صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند.
🔺بههرحال، «خسته نباشید» گفتند و #امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند. ۷۶/۱۱/۱۴
🌹 #دهه_فجر
💻 Farsi.Khamenei.ir