eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.1هزار عکس
31.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | وارونگی حقیقت؛ شگرد ‼️ 🔴 وقتی طرف به بی‌آبرو شدنش افتخار می‌کند... 🎬 | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | وارونگی حقیقت؛ شگرد ‼️ 🔴 وقتی طرف به بی‌آبرو شدنش افتخار می‌کند... 🎬 | ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
مردم آنچنان به ستوه آمدند که از معتصم تقاضا کردند پایتخت را از بغداد به جای دیگر منتقل کند. مردم در تقاضای خود یادآوری کردند که اگر مرکز را منتقل نکند با او خواهند جنگید. معتصم گفت: «با چه نیرویی می‌توانند با من بجنگند؟! من هشتاد هزار سرباز مسلح آماده دارم!». گفتند: «با تیرهای شب؛ یعنی با نفرینهای نیمه شب به جنگ تو خواهیم آمد.». معتصم پس از این گفتگو با تقاضای مردم موافقت کرد و مرکز را از بغداد به سامرا منتقل کرد. پس از معتصم، در دوره واثق و متوکل و منتصر و چند خلیفه دیگر نیز ترکها عملا زمام امور را در دست داشتند و خلیفه دست نشانده آنها بود. بعضی از خلفای عباسی درصدد کوتاه کردن دست ترکها برآمدند؛ اما شکست خوردند. یکی از خلفای عباسی‏ که به کارها سر و صورتی داد و تا حدی از نفوذ ترکها کاست «المعتضد» بود. در زمان معتضد، بازرگان پیری از یکی از سران سپاه مبلغ زیادی طلبکار بود و به هیچ وجه نمی‌توانست وصول کند، ناچار تصمیم گرفت به خود خلیفه متوسل شود؛ اما هر وقت به دربار می‌آمد دستش به دامان خلیفه نمی‌رسید، زیرا دربانان و مستخدمین درباری به او راه نمی‌دادند.✋ بازرگان بیچاره از همه جا مأیوس شد و راه چاره‏ای به نظرش نرسید، تا اینکه شخصی او را به یک نفر خیاط در «سه شنبه بازار» راهنمایی کرد و گفت این خیاط🧵🪡✂️ می‌تواند گره از کار تو باز کند. بازرگان پیر نزد خیاط رفت. خیاط نیز به آن مرد سپاهی دستور داد که دِین خود را بپردازد و او هم بدون معطلی پرداخت. این جریان بازرگان پیر را سخت در شگفتی 😳 فرو برد. با إصرار زیاد از خیاط پرسید: «چطور است که اینها که به احدی اعتنا ندارند فرمان تو را اطاعت می‌کنند؟». خیاط گفت: «من داستانی دارم که باید برای تو حکایت کنم: روزی از خیابان عبور می‌کردم؛ زنی زیبا نیز همان وقت از خیابان می‏گذشت. اتفاقا یکی از افسران ترک در حالی که مست باده🍷 بود از خانه خود بیرون آمده جلو در خانه ایستاده بود و مردم را تماشا می‌کرد. تا چشمش به آن زن افتاد دیوانه وار در مقابل چشم مردم او را بغل کرد و به طرف خانه خود کشید. فریاد استغاثه زن بیچاره بلند شد، داد میکشید: ایهاالناس به فریادم برسید، من این کاره نیستم، دارم، شوهرم قسم خورده اگر یک شب در خارج خانه به سر برم مرا طلاق دهد، خانه خراب می‌شوم. اما هیچ کَس از ترس 😨 جرأت نمی‌کرد جلو بیاید. من جلو رفتم و با نرمی و التماس از آن افسر خواهش کردم که این زن را رها کند؛ اما او با چماقی که در دست داشت محکم به سرم کوبید که سرم شکست 🤕 و زن را به داخل خانه برد. من رفتم عده‌ای را جمع کردم و اجتماعا به در خانه آن افسر رفتیم و آزادی زن را تقاضا کردیم. ناگهان خودش با گروهی از خدمتکاران و نوکران از خانه بیرون آمدند و بر سر ما ریختند و همه ما را کتک زدند. جمعیت متفرق شدند، من هم به خانه خود رفتم؛ اما لحظه‌ای از فکر 🤔 زن بیچاره بیرون نمی‌رفتم. با خود می‌اندیشیدم که اگر این زن تا صبح پیش این مرد بماند زندگی‌اش تا آخر عمر تباه خواهد شد و دیگر به خانه و آشیانه خود راه نخواهد داشت. ادامه دارد ...
آیت الله (ره): این خیال محالی است که انسان بتواند با حفظ قدمی برای اسلام بردارد! در جنگ گرم انسان باید جمجمه‌اش را به خدا عاریه دهد و در باید آبرویش را بدهد. ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────