#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
140 - فرنگی روضه خوانی می کند
جناب شیخ محمد حسن مولوی قندهاری که داستانهایی از ایشان ذکر شد نقل می فرماید که : پنجاه سال قبل 14 محرم منزل آقای ضابط آستان مقدس رضوی علیه السّلام در عیدگاه مشهد، مرحوم مغفور شیخ محمد باقر واعظ حکایت نمود که در ماه محرمی از جانب تاجرهای ایرانی مقیم پاریس برای خواندن روضه و اقامه عزاداری دعوت شدم و رفتم.
شب اول محرم یک نفر جواهرفروش فرانسوی با زوجه و پسر خود در مرکز ایرانی ها که من آنجا بودم آمد و از آنها تمنّا کرد که من نذری دارم! شیخ روضه خوان خود را به این آدرس، ده شب بیاورید که برای من روضه بخواند.
حاضرین از من اجازه گرفتند، قبول نمودم؛ چون از روضه ایرانیها فارغ بودم حاضرین مرا برداشته با فرانسوی به خانه اش بردند. یک مجلس، روضه خواندم هموطنان استفاده نموده و گریه کردند. فرانسوی و فامیلش مغموم و مهموم گوش می دادند، فارسی نمی فهمیدند و تقاضای ترجمه را نمی نمودند تا #شب_تاسوعا به همین منوال بود.
#شب_عاشورا به واسطه اعمال مستحبه و خواندن دعاهای وارده و #زیارت_ناحیه_مقدسه ، منزل فرانسوی نرفتیم. فردا آمد و ملول بود. عذر آوردیم که ما در شب عاشورا اعمال ویژه مذهبی داشتیم قانع شد و تقاضا کرد پس برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیایید تا ده شب نذر من کامل شود.
روضه که تمام شد یکصد لیره طلا برایم آورد، گفتم قبول نمی کنم تا سبب نذر خود را نگویید. گفت : محرم سال گذشته در بمبئی صندوقچه جواهراتم را که تمام سرمایه ام بود دزد برد، از غصه به حد مرگ رسیدم، بیم سکته داشتم ، در زیر غرفه من جاده وسیع بود و مسلمانان ذوالجناح بیرون کرده سر و پای برهنه سینه و زنجیر زده عبور می کردند، من هم از پله فرود آمده بین عزاداران مشغول عزاداری شدم، با صاحب عزا نذر کردم که اگر به کرامت خود جواهرات سرقت شده ام را به من برساند سال آینده هرجا باشم صد لیره طلا نذر روضه خوانی را می پردازم.
چند قدمی پیمودم شخصی پهلویم آمد با نفس تنگ و رنگ پریده، صندوقچه را به دستم داد و گریخت حالم خوش شد، مقداری راه رفتن را ادامه دادم و به خانه ام وارد شدم ، صندوقچه را باز کردم و شمردم، یک دانه را هم دزد تصرف نکرده بود بأبی أنت و امی یا اباعبداللّه !
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
قبلاً گفته شد که افراد غیرمسلمانی که در اثر #توسل به #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام مشکلشان حل و حاجتشان روا شده فراوانند تا جایی که در هند از طایفه بت پرستها افرادی هستند که با آن حضرت در منافع سالیانه شرکت دارند و آنچه سهم آن حضرت می شود تسلیم شیعیان می کنند تا در عزاداری محرم و صفر مصرف نمایند و این شرکت را موجب #برکت شناخته اند.
آری هرکَس به آن حضرت متوسل شود برای رسیدن به حاجتهای دنیوی، به آن می رسد چنانچه هرکَس از او #ایمان و #مغفرت و رحمت و #شفاعت و نجات از سختیهای برزخ و قیامت و دوزخ و رسیدن به درجات سعادت و بهشت را خواهد قطعاً به او داده خواهد شد چنانچه در زیارت آن حضرت رسیده کسی که به دامن لطف تو چسبید محروم نشد و هرکه به تو پناهنده شد در امان است¹.
----------------------------------------------
1- ما خابَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکَ وَ أَمِنَ مَنْ لَجَاءَ اِلَیْکَ
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
141 - فرجام ناگوار عهدشکنی
ونیز جناب مولوی سلمه اللّه تعالی نقل فرمود در همان ایام، نصیرالاسلام ابوالواعظین به مشهدمقدس آمده بود، ماه مبارک رمضان در مسجد گوهرشاد منبر می رفت. شبی از معجزات اوایل این قرن که در حرم مبارک رضوی علیه السّلام دیده بود حکایت نمود که دو زوجه که با هم و حسینی علیه السّلام بودند و در حباله نکاح یکی از اعیان تهران بودند. باهم عهد و پیمان نموده بودند که با هم صاف باشند و رشک و کین و رقابت همسری یک نفر ( هووگری ) را ترک و نزد شوهر سعایت و خیانت و نمامی و فتنه انگیزی یکدیگر را نکنند و در بینشان حضرت رضا علیه السّلام ضامن و گواه باشد اگر هرکدام عهدشکنی کند، امام رضا علیه السّلام او را کور نماید.
پس از مدتی یکی از آن دو زن عهدشکنی کرد و به هم عهد خود، خیانت نمود، در همان هفته کور شد و توبه و انابه اش فایده نکرد . تصمیم گرفت به مشهد بیاید. نصیرالاسلام مذکور، روضه خوان خاص آن زن بود، حکایت کرد که چهل شب دخیل بالای سر حرم مبارک بودیم آنچه از ادعیه و تضرع و زاری که منتهای قدرت آن زن بود انجام دادیم و عدهای از سادات و علما و اهل حال هرشب را با او صبح کردیم اثری از شفا آشکار نشد.
شب چهل و یکم، زیارت وداع نموده و مأیوسانه تصمیم گرفتیم فردا عازم تهران شویم. طلوع فجر نوری از ضریح مقدس ظاهر شد از بالای سر آن زن گذشت، حاضرین همه آن نور را دیده صلواتهای بلند فرستاده شد. همه یقین کردند که آن خانم شفا یافت، نور از پنجره گذشت ناگهان صدای کف زدن و #صلوات از دارالسیاده بلند شد، همه رفتیم دیدیم پیره زن کورِ زوّارِ کابلی شفا یافته ، هر دو چشمش بینا شد با اینکه سالها به کوری بسر برده و برایش کوری عادت شده بود و ابدا برای شفای خود در آن وقت نه دخیل شده بود و نه دعا و توسل نموده بود. خداوند قدرت امامت را به خانم مأیوس و ما و مردم نشان داد و مردم را آگاهانید که عهد و ضمانت خلیفه خدا را در امور عادیِ خود سُست نشمارند و به عهد و قسم خود پایبند بوده #خیانت نکنند.
از این داستان به خوبی دانسته می شود بزرگیِ گناه نقض عهد باخدا و رسول و امام ؛ یعنی کسی که با خدا عهد کرد که فلان #گناه را ترک کند، سپس عهد خود را شکست و بجا آورد، هرچند آن گناه صغیره بوده، به واسطه نقض عهد، گناه کبیره ای می شود که سزاوار عقوبتهای سخت الهی خواهد شد و برای دانستن بزرگی این گناه و سختی عذاب آن به کتاب گناهان کبیره مراجعه شود.
در خصوص این داستان اگر گفته شود که آن زن بیچاره پس از کوری از گناه خود پشیمان شده و به آن امام معصوم پناهنده گردیده، چهل شب ناله می کرده و دیگران هم درباره اش دعا می کردند و کسی که از گناهی توبه کرد مثل این است که گناه نکرده؛ پس چرا توبه اش پذیرفته نشده و چشمش شفا نیافت؟
در جواب گوییم؛
اولاً : حقیقت #توبه معلوم نیست در آن زن موجود بوده ؛ زیرا توبه آن است که شخصی از گناهی که کرده از جهت اینکه مخالفت امر پروردگار خود نموده پشیمان و حسرت زده و نالان گردد و عزم بر ترک آن داشته باشد؛ پس اگر تنها از جهت عقوبت آن پشیمان باشد توبه حقیقی نیست ؛ یعنی حالش طوری است که اگر آن عقوبت نباشد از مخالفت امر پروردگار باکی ندارد پس توبه او از گناه نیست تا پذیرفته شود.
ثانیاً : بر فرض اینکه توبه حقیقی هم باشد ، شرط قبولی توبه اش این است که نزد ( هووی ) خود رفته از او عذرخواهی کند و دل رنجیده اش را به دست آورد و فساد و نمّامی که کرده به صلاح درآورد .
ثالثاً : کسی که با خداوند عهدی بست و سپس آن را شکست کفاره بر او واجب می شود و تا بتواند باید در ادای آن کوتاهی نکند وگرنه آمرزیده نمی شود ( کفاره عهدشکنی، یک بنده آزاد کردن یا شصت روز روزه گرفتن یا شصت گرسنه را سیر نمودن است)
رابعاً : گوییم شفا نیافتن چشم آن زن لطفی بوده از طرف پروردگار در باره آن زن و دیگران تا بدانند خدا و روح شریف امام ها همه جا حاضرند و بر اعمال بندگان ناظرند و چیزی از آنها پوشیده نیست و همانطوری که ارحم الراحمین است : ( فی مَوْضِعِ الْعَفْوِ و َالَّرحْمَهِ ) همچنین ( اَشَدُّالْمُعاقِبیَن ) است ( فی مَوْضِعِ النَّکالِ وَالَنَّقِمَهِ ) و پس از دانستن این معنا، دیگر بر گناه جرأت ننمایند و از قهرش در هراس باشند.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
142 - از آسمان ماهی می بارد
و نیز جناب مولوی نقل فرمود که سن من هشت ساله بود، باران شدیدی آمد. در میان آن خودم دیدم یک دانه ماهی از آسمان افتاد، نیم دقیقه طول نکشید که گربـ🐈ـه ای آمد و آن را خورد.
نظیر این، در سفری که زمان جنگ دوم بود و من نتوانستم از راه ایران، بیایم، با طیاره حرکت کردم و بحرین فرود آمدم. مردمان بحرین به تواتر گفتند یک هفته به واسطه نرسیدن آذوقه به سبب وقوع جنگ، ما گرسنه بودیم، همه حبوبات ما از نخود و برنج و عدس نیز خلاص شد. همه ما به مسجد ، حسینیه رجوع کردیم و متوسل شدیم و مشاهده کردیم بخاری از میان دریا بلند شد و به ابر مبدل گردید و باران عجیبی از ماهی بر ما بارید، تمام ماهیهای اعلا که به مدت یک هفته ارزاق ما را تأمین کرد تا برای ما آذوقه رسید.
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
143 - آب آشامیدنی در میان دریا
نظیر این داستانِ جنابِ قندهاری را مرحوم حاج محمد کویتی که تقریباً در 35 سال قبل با آن مرحوم حج مشرف بودم برایم نقل کرد:
وقتی پسرعمویم نارگـ🥥ـیل بار کشتی خود نموده از بمبئی به قصد دُبی حرکت کرد به حسب قاعده باید در مدت یک هفته برسد ولی سه هفته گذشت و از او خبری نشد یقین کردیم که غرق شده و با همراهان مرده اند، مجلس ترحیم برایشان گرفتیم .
پس از یک ماه کشتی آنها در دریا نمودار شد در حالی که دیرک آن شکسته و پرده نداشت و به وسیله پارو خود را به ساحل رساندند، حالات خود را گزارش دادند و گفتند یک روز که از بمبئی بیرون شدیم ناگاه طوفان عجیبی شد بطوری که دیرک کشتی که پرده به آن متصل بود شکست و پرده پاره پاره شد و پس از آرام شدن دریا به ناچار به وسیله پارو روزی چند کیلومتر حرکت می کردیم تا اینکه آب شُرب ما تمام شد به ناچار نارگیل ها را شکسته و از مایع وسط آن رفع عطش می نمودیم تا اینکه نارگیل ها هم تمام شد و از شدت گرما و سختی عطش از حس و حرکت افتادیم به طوری که بمانند محتضر شدیم و آماده مردن.
ناگهان قطعه ابری🌫️ بالای سرمان شروع به باریدن نمود، دهن خود را باز نموده و قطرات باران که به درون ما رسید توانستیم حرکت کنیم؛ پس ظرفها را گذاردیم تا از باران پر می شد و در خُم می ریختیم تا اینکه خم پر شد و ابر رفت و تا امروز که به وسیله پارو خود را به دُبی رساندیم آب تمام شد.
فهـرسـت کتـاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
144 - نجات از زندان و رسیدن به مقصد
همچنین جناب مولوی نقل فرمود جوان خوش سیمای شانزده ساله ای به نام آقای زبیری در مدرسه پایین پا مشهدمقدس که حالا از بین رفته است نزد شیخ قنبر توسلی می آمد، این جوان زاهد عابد غالباً روزه بود جز عید فطر و قربان.
خیلی به زیارت حضرت حجت عجّل اللّه تعالی فرجه و زیارت اصحاب کهف علاقمند بود برای رسیدن به مقصد زحمات زیادی را متحمل می شد از آن جمله گوید چهل شبانه روز غذا نمی خوردم مگر به وقت افطار آن هم به اندازه کف دست آرد نخود می کوبیدم و می خوردم. غذایم همین بود از صفات نیک او این بود اگر پول مختصری به دستش می رسید آن را به فقرا می داد از یتیمها دلجویی می کرد کچلها را حمام می برد و مواظبت می کرد.
او را پس از سه چهار سال در کربلا ملاقات کردم، لطف الهی بود که در ابتدای ورودش به نجف اشرف از پدرم سراغ گرفت و منزل پدرم میرزا علی اکبر قندهاری نزد مسجد طوسی بود، آقای زبیری را در آنجا ملاقات کردم و قضیه خود را چنین تعریف کرد :
خدای را شکر که به مراد خودم رسیدم پیش از آنکه به ملاقات اصحاب کهف یا جزیره خضراء بروم با مادرم از مشهدمقدس به مقصد عراق حرکت کردم، مدت نُه روز پیاده در راه بودیم تا به منظریه مرز عراق رسیدم آنجا ما را گرفتند و هفده روز در منظریه محبوس بودیم، می گفتیم ما فقیر هستیم ، زاهدیم ، مشهد بودیم و به کربلا می رویم ولی از ما نپذیرفتند.
به امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه الشریف و علیه السلام ) متوسل شدیم، می دیدیم نگهبانان کارهای ناشایست می کنند، فحشاء و منکر از آنان سرمی زد، قلبمان کدر می شد، گاهگاهی نان و خرما که به ما می دادند از روی اضطرار از ایشان می گرفتیم.
روزی که توسلم زیادتر و گریه ام بیشتر شد یکمرتبه دیدم ماشینی آمد، پیش در ایستاد، سیدی خیلی نورانی که نورش نتق می کشید جلب توجهم نمود، به کارکنها نگاه کردم دیدم همه حالت بهت و فروتنی برایشان پیدا شده است.
آن آقای نورانی صدایمان زد فرمود بیایید اینجا، نزدش رفتم فرمود شما چه می کنید؟ من عرض کردم اینک هفده روز است من و مادرم اینجا محبوس هستیم و می خواهیم کربلا برویم.
فرمود برو مادرت را هم بیاور میان ماشین بنشینید، مادرم را آوردم، اول جا نبود ولی جای دو نفر پیدا شد، بوی خوشی ساطع بود، کارکنها را نگاه می کردم هیچکدام یارای سخن گفتن نداشتند.
به اندازه ده دقیقه ای از حرکت ماشین نگذشته بود که خود را نزد کاروانسرای فرمانفرما در کاظمین دیدیم.
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
145 - قصیده ای در مدح امیرالمؤ منین (علیه السلام) و خوابی عجیب
و نیز جناب مولوی چنین نقل می فرمود: بنده ساکن مشهدمقدس بودم. از فیوضات حضرت رضا علیه السّلام در جوانی مرهون احسان امام رئوف و از قابلیت خود زیادتر. منبرم جذاب بود، ملازم مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی و سیدرضا قوچانی و شیخ رمضانعلی قوچانی و شیخ مرتضی بجنوردی و شیخ مرتضی آشتیانی بودم؛ ایشان مرا به اطراف غیر مشهد از پاکستان و قندهار و غیره می فرستادند. در وقتی شب هنگام به مشهد مراجعت کردم وارد مسجد گوهرشاد شدم، تازه اذان مغرب شده بود، شیخ علی اکبر نهاوندی مشغول نماز شد؛ پس از تمام شدن نماز به خدمتش رسیدم، حالات مرا جویا شد ، معانقه کردیم انفیه می کشید، انفیه اش را به من داد، در این فرصت مرحوم حاج قوام لاری ایستاد و بنای مقدمه یک روضه را گذاشت و ابتدایش این دو شعر را خواند که من پیش از آن این اشعار را نشنیده بودم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
حال بنده منقلب شد. آقای شیخ علی اکبر نهاوندی صحبت می کرد، یک گوشم به صحبت او و یک گوشم به صحبت حاج قوام. مقصود آنکه با این دو شعر دیگر از این اشعار نخواند.
با حال منقلب به خانه آمدم ، تنها بودم در خودم طبع رسایی یافتم. مداد را برداشتم آن اشعار را شیر و شکر تضمین کردم.
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَظَهَرَ
عقل کلی بما داد خبر
اَنَا کاَلشَّمْسِ عَلِیُّ کَالْقَمَرِ
هُوَ وَ الْواجِبُ نُورٌ وَ بَصَرٌ
هُوَ وَ الْمَبْدَءُ شَمْسٌ وَ قَمَرٌ
عشق افکند بدلها اخگر
عشق بنمود هویدا محشر
عشق چه بود اسداللّه حیدر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
بشری پس گل آدم که سرشت
گر حقی تخم عبادت که بکشت
رویت آئینه هر هشت بهشت
مویت آویزه هر دیر و کنشت
کیمیا کن به نظر این گِل و خشت
تا شود خشت و گِلم حور سرشت
من نیم ناصبی و غالی زشت
عشق، سرمشق من اینگونه نوشت
که به محراب تو هر شام و سحر
سجده آریم به نزد داور
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
گفت غالی که علی اللّه است
نیست اللّه صفات اللّه است
متشرع که مُحِبّ جاه است
او هم از بی خبری در چاه است
خوب از بیت حجر آگاه است
غافل از قبله شاهنشاه است
شهر احمد، علیش درگاه است
رو به آن قبله عرفان آور
درس اعمال ز قرآن آور
ها علی بشر کیف بشر
ربه فیه تجلی و ظهر
علی ای مخزن سر معبود
رونق افزای گلستان وجود
کعبه از قوس نزولت مسعود
مسجد کوفه ترا قوس صعود
خالقت چون دُر هستی بگشود
عشق بازی به تو بودش مقصود
غرض از عشق و محبت این بود
تا گشاید به جهان سفره جود
من چه گویم به مدیح حیدر
عاجز از مدح علی جن و بشر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
حسن روسیه نامه تباه
پناه آورده به قنبر ای شاه
اگرش بار دهد واشوقا
ور براند ز درش واویلا
یا علی قنبرت ان شاء اللّه
رد سائل نکند از درگاه
قنبرا کن به من خسته نگاه
حَسْبِیَ اللّهُ وَ ما شاءَاللّهُ
مستم از باده حب حیدر
عَلِیَم جنت و قنبر کوثر
ها عَلیُّ بَشَرٌ کَیْفَ بَشَرٌ
رَبُّهُ فیهِ تَجَلّی وَ ظَهَرَ
چهار سال گذشت. نمی دانستم این مدح قبول شده یا نه ؟ روزی بعد از ناهار خوابیده بودم، در عالم واقعه دیدم مشرف شدم کربلای معلی؛ وارد رواق مبارک شدم؛ دیدم درهای حرم بسته و زوار بین رواق مشغول خواندن زیارت وارث هستند .
ادامه دارد ...
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
146 - حساب تومانی شش ماهی
آخوند ملا محمد قندهاری از خوبان علمای قندهار، شب زنده دار متقی، عالم با عمل بود. رفیق خود، آقای سید میر ابراهیم را که آخوند مکتبی شاگرد دار بود و مرحوم شده بود خواب دید از اینقرار: از قلعه قندهار بیرون شده بین هوا سیدحیدر نام سید لاابالی بیسواد بالای اسب نورسوار جولان میدهد بین جو هوا ملامحمد صدا میزند آقای سید میرحیدر سلام علیکم میگوید علیکم السلام. آقا عجب اسبی سوار هستی؟ اسبی که به هوا جولان داده میشود! گفت بلی جدم علی علیه السلام به مجردی که از دنیا رفتن برایم این اسب را فرستاد.
بیاد آخوند ملا میرابراهیم می افتد- سؤال کرد تا سید میرحیدر رفتیم آخوند میرابراهیم از دنیا رفته او در کجا است سیدحیدر ناخن خود را به دندان میگیرد میگوید سید میرابراهیم حبس است میپرسد چرا حبس است گوید نمی دانم. میپرسد کجا حبس است گوید همین جا. اشاره میکند نظر میکند میبیند قصری است، زیر آن طاقی است طولانی و چند نفر سفیدپوش ولی خوشرو ایستاده اند مثل محافظ. سید حیدری آنجا به جولان مشغول است ولی در عالم رؤیا آخوند محمد می آید پیش همین مأمورین - می گوید رفیقی داشتم بنام سید میرابراهیم، گردن کج میکند یعنی ممکن است بروم ملاقاتش؟ - اجازه اش میدهند. دالانی طولانی میبیند. در انتهای آن سید میرابراهیم را میبیند که تکیه داده به دیوار روی خود گرفته مغموم می باشد - صدا میزند سید ابراهیم چه حال داری میگوید محبوسم. میپرسد چرا حبس؟ گوید جد بزرگوارم امیر المؤمنین علیه السلام مرا حبس کرده است و از من حساب تومانی شش شاهی را میخواهد.
ملا محمد در حالی که سید میرابراهیم رفیقش در حیات بود با هم مزاح داشتند بازوی سید ابراهیم را میگیرد که حرکت کن تو در دنیا مرض اعصاب هم داشتی حالا هم خیالاتی شده کو زندان کو حبس کو زنجیر و متسحفظین غلاظ و شداد؟!
دست خود را به بازویش میگیرد که برخیز تا برویم میگوید این کار را نکن از اینجا نمیگذارند بیرون بیایم آخوند اعتنائی نمیکند وقتی که میخواهد او را حرکت دهد سنگی را میبیند مدور از دهن همان دالان به شدت تیر شهاب می آید از نزدیک گوش میرمحمد می گذرد ولی به گوشش نمیخورد بعد ابراهیم گوید دیدی این مستحفظین غیر از دنیا هستند - هر چند ظاهرشان رحمت است ولی در باطن مظهر غضب و قهر خدایند.
بار دیگر او را نیز بلند میکند که این حرف ها چیست برخیز تا برویم، ناگهان از همان سنگ به سرعت به سمت او آمده اینبار قدری به گوش او میخورد.
بالای بام نزد اهل خود خوابیده به اندازه دو ذرع از جای خود بلند می شود و نزدیک لب بام می افتد ولی از بام فرو نمی افتد. از صدای عظیمی که بواسطه ناله میرمحمد و بلند شدن و افتادن او بلند می شود خانواده اش بیدار میشوند بالین او می آیند منظره عجیبی مشاهده میکنند می بینند ملا محمد مرده است.
دماغش تیر کشیده لبهایش بطور مرده شده و نبضش از کار افتاده است.
همسایه ها اطلاع پیدا کردند آخوند ملامحمد را از لب بام آوردند رو به قبله خواباندند گفتند دیگر کارش تمام است مرده است، از خانه های خود دیگ آوردند (مرسوم چنین بود که چون در تقیه است در خانه های خود شیعیان مرده های خود را غسل می دادند) غسال را طلب میکنند و برایش گریه و زاری می نمایند چون ملا محمد آخوند با اخلاقی بود همه اطرافیان از مرگ او ناراحت میشوند.
بعد از آن ناگهان حرکتی برای ملامحمد پیدا میشود. کمکم گرمی در او پیدا میشود نبضش کم کم میزند. خوشحال می شوند که آخوند زنده است، چشم خود را باز میکند اطراف خود را مشاهده می نماید آب طلب میکند.
حالش خوب میشود و خواب خودش را هم نقل مینماید آنوقت متحیر میماند که حساب تومان شش شاهی چیست. آخوند هرقدر فکر میکند به خاطرش نمی آید، آن وقت متوسل میشود؛ بلکه به این وسیله از این راز سر در بیاورد. نماز شبش را میخواند و توسل پیدا میکند پروردگارا معنی تومان شش شاهی را به من بفهمان. ناگهان بقلبش میگذرد که چون سید میرابراهیم آخوند مکتبی بوده و از پول زکوه تومانی شش شاهی نزد او بوده و چون سید بوده برای او جایز نبوده است آنرا مصرف نماید(حالا یا اشتباهاً مصرف کرده یا خیال میکرده اضطرار است در حالیکه آن اضطراری که موجب خوردن آن شود نبوده است).
برای رضای خدا و رعایت حق رفاقت آن سید مرحوم مقداری که گمان میکرده است بدهکار است از طرف او به فقرا می پردازد طولی نمی کشد که مجدداً خواب می بینند همان سید حیدر را با همان وضعیت که سوار بر اسب است و در میان هوا جولان میدهد از او احوال میر ابراهیم را می پرسد، میگوید از طرف جدم علی علیه السلام آزاد شده و به او خلعت داده است. میخواهی او را ببینی، میگوید آری طولی نمیکشد که با هم میروند جائی با روح و صفا و سید ابراهیم را میبیند در قصر مجللی در نهایت سرور و خوشی است به او دعای خیر می کند که او را از بند رهانیده است.
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
147 - بی عینک می خواند 👓
جناب آقای حاج محمد حسن ایمانی که داستانهای متعددی اوایل کتاب از ایشان نقل شد در ماه رجب 94 مشهدمقدس رضوی علیه السّلام مشرف بودند؛ پس از مراجعت نقل نمودند جمعیت زوار به طوری بود که تشرّف به حرم مطهر سخت و دشوار بود.
روزی با زحمت و مشقت وارد حرم مطهر شدم، کتاب مفاتیح را باز کردم، دست در جیب نمودم تا عینک را بیرون بیاورم چون چند سال است بدون عینک نمی توانم خط بخوانم ، دیدم عینک را فراموش کرده ام همراه بیاورم ، سخت ناراحت و شکسته خاطر شدم که به چه زحمتی به حرم مشرف شدم و نمی توانم زیارت بخوانم.
در همان حال چشمم به خطوط مفاتیح افتاد، دیدم آنها را می بینم و می توانم بخوانم ، خوشحال شدم و زیارت را با کمال آسانی خواندم و خدای را سپاس کردم.
پس از فراغت و خارج شدن از حرم مفاتیح را باز کردم دیدم نمی توانم بخوانم و بمانند پیش بدون عینک خط را نمی شناسم و تا کنون چنین هستم. دانستم که لطفی و عنایتی از طرف آن بزرگوار بوده است .
فهرست کتاب
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
147 - چاره بلا به زیارت عاشورا
علاّمه بزرگوار حضرت آقای شیخ حسن فرید گلپایگانی که از علمای طراز اول تهران هستند نقل فرمود از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم یزدی حائری اعلی اللّه مقامه که فرمود اوقاتی که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینی بودم، وقتی اهالی سامرا به بیماری وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند، روزی در منزل استادم مرحوم سید محمد فشارکی اعلی اللّه مقامه جمعی از اهل علم بودند، ناگاه مرحوم آقای میرزا محمد تقی شیرازی رحمة اللّه علیه که در مقام علمی مانند مرحوم فشارکی بود تشریف آوردند و صحبت از بیماری وبا شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم میرزا فرمود اگر من حکمی بکنم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی . . .
سپس فرمود من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجه بن الحسن علیه السّلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند.
از فردا تلف شدن شیعه موقوف شد و همه روزه عده ای از سنی ها می مردند به طوری که بر همه آشکار گردید .
برخی از سنی ها از آشنایانشان از شیعه پرسیدند سبب اینکه دیگر از شما کسی تلف نمی شود چیست ؟ به آنها گفته بودند زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید.
جناب آقای فرید سلمه اللّه تعالی فرمودند وقتی گرفتاری، سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم به یادم آمد؛ از روز اول محرم سرگرم زیارت عاشورا شدم، روز هشتم به طور خارق العاده برایم فرج شد.
شکی نیست که مقام میرزای شیرازی از این بالاتر است که از پیش خود چیزی بگوید! و چون این توسل - یعنی خواندن زیارت عاشورا تا ده روز - در روایتی از معصوم نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤیای صادقه یا مکاشفه یا مشاهده امام علیه السّلام چنین دستوری داده بود و مؤثر هم واقع شده است.
مرحوم حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام سابق الذکر نقل نمود که مرحوم میرزای شیرازی در کربلا ایام عاشورا در خانه اش روضه خوانی بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهداء علیه السّلام و حضرت اباالفضل العباس علیه السّلام می رفتند و عزاداری می نمودند و عادت میرزا این بود که هر روز در غرفه خود زیارت عاشورا می خواند ، سپس پایین می آمد و در مجلس عزا شرکت می نمود. روزی خودم حاضر بودم که پیش از موسم آمدن میرزا ناگاه با حالت غیرعادی پریشان و نالان از پله های غرفه به زیر آمد و داخل مجلس شد و می فرمود امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهداء علیه السّلام بگویید و عزاداری کنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضی حالت بی خودی عارضشان شد، سپس با همان حالت به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم گویا میرزا مأمور به تذکر شده بود؛ بالجمله هرکَس زیارت عاشورا را یک روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهداء علیه السّلام ( نه به قصد ورود از معصوم ) بخواند البته صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بی شماری بدینوسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند .
مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی در سنه 1338 در کربلا وفات و در جنوب شرقی صحن شریف مدفون گردید .
در خاتمه این حسین ختام را به فال نیک گرفته همانطور که پایان کتاب به نام نامی سید الشهداء علیه السلام گردید امید است پایان عمرمان نیز به یاد او باشد و دفن ما نیز در جوار شریفش و فردای قیامت نیز در زیر سایه او و تحت عنایاتش باشیم.
بمنه و کرمه 13 رجب 1396
فهرست کتاب
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر عمامه به سری که از رهبر مکرّم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد...
➖ تمام عمامه به سر ها، همه باید مطیع باشند...
➖ امام یکی...
➖ نایب امام هم یکی...
➖ دیگر هیچ کس حق تقدم ندارد...
➖ میزان یک نفر است...
➖ همه باید اطاعت بکنند...
💬| #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
📌| برادر و خواهر عزیز ولایتمدار، به ولیفقیه بعنوان یک مقام عالی سیاسی یا یک مرجع دینی در عرض بقیه نگاه نکنید که مجبور بشوید ایشان را با باقی مقامات سیاسی یا باقی علمای حاضر مقایسه کنید.
طبق قانون الهی، یک نفر، رهبر و امام و بقیه هر که باشند (خواص یا عوام/مرجع تقلید یا مقلد) جزو امت هستند.
#یک_امت_سرباز_تو
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر عمامه به سری که از رهبر مکرّم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد...
➖ تمام عمامه به سر ها، همه باید مطیع باشند...
➖ امام یکی...
➖ نایب امام هم یکی...
➖ دیگر هیچ کس حق تقدم ندارد...
➖ میزان یک نفر است...
➖ همه باید اطاعت بکنند...
💬| #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
📌| برادر و خواهر عزیز ولایتمدار، به ولیفقیه بعنوان یک مقام عالی سیاسی یا یک مرجع دینی در عرض بقیه نگاه نکنید که مجبور بشوید ایشان را با باقی مقامات سیاسی یا باقی علمای حاضر مقایسه کنید.
طبق قانون الهی، یک نفر، رهبر و امام و بقیه هر که باشند (خواص یا عوام/مرجع تقلید یا مقلد) جزو امت هستند.
#یک_امت_سرباز_تو
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر عمامه به سری که از رهبر مکرّم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد...
➖ تمام عمامه به سر ها، همه باید مطیع باشند...
➖ امام یکی...
➖ نایب امام هم یکی...
➖ دیگر هیچ کس حق تقدم ندارد...
➖ میزان یک نفر است...
➖ همه باید اطاعت بکنند...
💬| #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
📌| برادر و خواهر عزیز ولایتمدار، به ولیفقیه بعنوان یک مقام عالی سیاسی یا یک مرجع دینی در عرض بقیه نگاه نکنید که مجبور بشوید ایشان را با باقی مقامات سیاسی یا باقی علمای حاضر مقایسه کنید.
طبق قانون الهی، یک نفر، رهبر و امام و بقیه هر که باشند (خواص یا عوام/مرجع تقلید یا مقلد) جزو امت هستند.
#یک_امت_سرباز_تو
#لبیک_یا_خامنه_ای
هدایت شده از مباحث
#مطالعه
#داستانهای_شگفت
#شهید_دستغیب
118 - عنایت فاطمی (علیه السلام) و شفای بیمار
جناب آقا شیخ عبدالنبی انصاری دارابی از فضلای حوزه علمیه قم، قضایای عجیبی دارند که برای نمونه یکی از آنها در اینجا از نوشته های خود ایشان نقل می شود.
📝 مدت یک سال بود که دچار کسالت شدید سردرد و سرگیجه شده بودم و در شیراز سه مرتبه و در قم پنج مرتبه و در تهران سه مرتبه به دکترهای متعددی مراجعه و داروها و آمپولهای فراوانی مصرف نموده بودم ولی تمام اینها فقط گاهی مسکن بود و دوباره کسالت عود می کرد، تا اینکه یکی از شبها در عین ناراحتی به سختی رفتم به منزل #آیت_اللّه_بهجت که یکی از علمای برجسته و از اتقیای زمان است، برای نماز جماعت. در بین نماز حالم خیلی بد بود به طوری که یکی از رفقا فهمید و پرسید فلانی مثل اینکه خیلی ناراحت هستی ؟
گفتم مدت یک سال است که این چنین هستم و هرچه هم به دکتر مراجعه نموده ام و دارو مصرف نموده ام هیچ تأثیری نداشته ، آن آقا که خود از فضلا و متقین بود فرمود : ما دکترهای بسیار خوبی داریم به آنها مراجعه کنید.
فوراً فهمیدم و ایشان اضافه فرمود که متوسل به #حضرت_زهرا علیهاالسّلام شوید که حتما شفا پیدا می کنید. حرف ایشان خیلی اثر کرد و تصمیم گرفتم متوسل شوم. آمدم در خیابان با همان حالت ناراحتی با یکی دیگر از فضلا برخورد کردم که او هم حقیر را تحریص بر #توسل نمود.
سپس به حرم #حضرت_معصومه علیهاالسّلام رفتم و بعد به منزل و در گوشه ای تنها شروع به تضرع و توسل و #گریه نمودم و حضرت زهرا سلام اللّه علیها را واسطه قرار دادم و بعد خوابیدم. شب از نیمه گذشته بود، در عالم خواب دیدم مجلسی برقرار شد و چند نفر از سادات در آن مجلس شرکت داشتند و یکی از آنها بلند شد و برای بنده دعایی کرد.
صبح از خواب بیدار شدم سرم را تکان دادم دیدم هیچ آثاری از سردرد و سرگیجه ندارم ، ذوق کردم و فوراً رفتم با حالت نشاط و خوشحالی که مدتی بود محروم بودم رفقا را دیدم و عده ای را دعوت کردم و مجلس #روضه ای در منزل برقرار نمودم و ان شاء اللّه تا پایان #عمر این روضه ماهانه خانگی را خواهم داشت و اکنون که حدود هشت ماه از این جریان می گذرد الحمدللّه حالم بسیار خوب و توفیقاتم چندین برابر شده و با کمال امیدواری اشتغال به درس و تبلیغ داشته و دارم.
چهارم رجب 1394 هجری قمری
#علماء
#شهید_دستغیب ره
شهید محراب آیتالله دستغیب ره :
سبب حضور قلب در نماز، بیشتر به این است که نماز نزد او مهم باشد و این مطلب پیدا نمیشود مگر وقتی که راستی به حقارت دنیا یقین کند و باورش شود که آخرت بهتر و پایدارتر است "و الآخرة خیر و أبقی" و بداند که وسیله ی تحصیل آخرت، #نماز است.
➖➖➖➖➖➖
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
هدایت شده از مباحث
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 هر عمامه به سری که از رهبر مکرّم فاصله بگیرد، لعنت خدا برش باد...
➖ تمام عمامه به سر ها، همه باید مطیع باشند...
➖ امام یکی...
➖ نایب امام هم یکی...
➖ دیگر هیچ کس حق تقدم ندارد...
➖ میزان یک نفر است...
➖ همه باید اطاعت بکنند...
💬| #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
📌| برادر و خواهر عزیز ولایتمدار، به ولیفقیه بعنوان یک مقام عالی سیاسی یا یک مرجع دینی در عرض بقیه نگاه نکنید که مجبور بشوید ایشان را با باقی مقامات سیاسی یا باقی علمای حاضر مقایسه کنید.
طبق قانون الهی، یک نفر، رهبر و امام و بقیه هر که باشند (خواص یا عوام/مرجع تقلید یا مقلد) جزو امت هستند.
#یک_امت_سرباز_تو
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت، شهید دستغیب.mp3
482.5K
🪐✨💫 سلطنت #امام_حسین (علیهالسلام) بر عالم ملکوت
🎤 #شهید_دستغیب رضوان الله تعالی علیه
#عالم_ملکوت
╭──────๛- - - - - ┅╮
│🏴 @Mabaheeth 🥀
╰─────────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نفسِ گرم شهید دستغیب
✏️ رهبر انقلاب: شیراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هیچ نقطهای از کشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد.
معنای این حرف این است که از هر کجا امامزادهها و فرزندان معصومین، یا از جور خلفا میگریختند و یا به امیدِ کمک مردم حرکت میکردند، متوجه شهر شیراز یا شهرهای دیگر استان فارس میشدند.
✏️ آن معنویتی که شخصیتی مثل شهید بزرگوار مرحوم آیتالله #دستغیب مظهر آن #معنویت بود، از این خانواده و از این مرکز فیاضِ تمام نشدنی اهل بیت (علیهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. این عمق انگیزهی دینی را نشان میدهد.
👈 این نورانیت، شخصیتی مثل #شهید_دستغیب میسازد و میپروراند و نفَس گرم آن شهید عزیز، در این منطقه این همه دل جوان و جوینده را شیدای معنویت میکند؛ دلهای جوانی که از همان روزهای اول به میدانهای جنگ رفتند.
🗓 سالروز شهادت آیت الله حاج سید عبدالحسین دستغیب رضوان الله تعالی علیه
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ #هشدار به تمام عمامه به سرها!
🌷 به مناسبت سالروز شهادت آیت الله #دستغیب رضوان الله تعالی علیه
#شهید_دستغیب
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#شهید_دستغیب
🔻 خدا رحمت کند مرحوم آیت الله دستغیب را که به مزاح گفته بود: ما وقتی کتاب گناهان کبیره را نوشتیم هر وقت که وارد بعضی مجالس میشدیم میگفتند: آقا، صاحب گناهان کبیره هستند؛
🔸 بعد ما هم کتاب قلب سلیم را نوشتیم؛ از آن به بعد دیگر میگفتند: آقا صاحب قلب سلیم هستند.
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
💠 عالم ربانی شهید آیت الله عبدالحسین دستغیب رحمت الله علیه:
🔶 خدا لعنت کند هر عمامه سری را که از رهبری اطاعت نکند. رهبر یکی است، امام یکی است و نائب امام هم یکی است.
تا زمانی که حسن (علیهالسلام) امام بود حسین(علیهالسلام) امام نبود.
وای بر ملتی که از رهبر خود فاصله بگیرد.
🔶 مواظب باشید گرگ ها شما را از رهبر الهی جدا نکنند.
شما را گروه گروه نکنند.
شما را طعمه خودشان قرار ندهند.
وسیله پیشرفت دشمن نشوید.
شما الان در جبهه جنگید.
در جبهه جنگ دینی هستید.
🔰 شادی روح آیت الله دستغیب صلواتی اهداء بفرمایید.
#شهید_دستغیب
#امام_خامنه_ای
#ولایت_فقیه
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 یکی این نالهی من را به گوش عمامه به سرها برساند!
💢 هر کسی میخواهی باش!!
🎙شما صدای #شهید_دستغیب را میشنوید ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 یکی این نالهی من را به گوش عمامه به سرها برساند!
💢 هر کسی میخواهی باش!!
🎙شما صدای #شهید_دستغیب را میشنوید ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 یکی این نالهی من را به گوش عمامه به سرها برساند!
💢 هر کسی میخواهی باش!!
🎙شما صدای #شهید_دستغیب را میشنوید ...
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│✨ @Nafaahat
│ 📖 @feqh_ahkam
│ 📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرگ | #ملاقات
#شهید_دستغیب ره
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
سلطنت امام حسین (ع) بر عالم ملکوت، شهید دستغیب(1).mp3
482.5K
💠 سلطنت امام حسین (علیهالسلام) بر عالم ملکوت
🎤 #شهید_دستغیب (ره)
#امام_حسین علیه السلام
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -