eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36.1هزار عکس
31.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
.
Shab 19 Ramazan 1402 Kermanshahi [Mohjat_Net] (01).mp3
1.35M
🎙 زمینه |⇦•اگه بگن فقط یه روز قراره زنده بمونم 『 ☟ 𝙅𝙤𝙞𝙣 ••• 』 ╭────๛- - - - - ┅╮ 💌 @arame_janam ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آره بابا اینا درد معیشت دارن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬 چقدر با حوصله و متانت و ادب با آدم‌های داغون سخن می‌گوید... پ.ن: امان از روزی که حوصله‌ هم سر برود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ تصاویر دیده نشده از سلاح های مرگبار اغتشاشگران نمایشگاه روایت میدانی از تجهیزات مورد استفاده آشوبگران در اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ رونمایی کرده است. 『 ☟ 𝙅𝙤𝙞𝙣 ••• 』 ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
هدایت شده از مباحث
⭕️ نگاهش فراموش نمی‌شود لبخندش کهنه نمی‌شود و جمله‌اش دائما می‌جوشد که: هر گاه در شهدا را یاد کنید... 🌐 @Mabaheeth
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت کامل و دیده نشده از شهادت حمیدرضا الداغی! 💢روایتی از زبان حاضران در صحنه☑️ ای کاش این کلیپ رو کسانی که میگن بذارید زن و دخترامون آزاد باشند! ببینند ... قطعا اگر پدر و مادرهای دختران و حتی پسران حاضر در این حادثه، کنترل بیشتری روی این جوونها داشتن، امروز خانواده ای داغدار عزیزش نبود! نه‌!به‌بی‌بند‌وباری ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
🥀 هم‌چنان حزب اللهی‌ها مظلوم‌اند ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
337059587_2027995354.mp3
7.16M
حسین، عزیز دلم ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰───────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 آقایان رئیسی، اژه ای ، قالیباف! 🤔 دستورات امام زمان[علیه السلام] رو هم اینجوری میخواین عمل کنید؟ خود علیه السلام هم میاد تا فرامین الهی رو اجرایی کنه. مگه اسلامی رو نمیدونین؟! روتون میشه کشور رو اینجوری به امام زمان تحویل بدین؟ نائب امام زمان چندبار دیگه موضوعات مختلف رو گوشزد کنه؟ (تعجیل در فرجش صلوات) ✍ سعیدیسم ╭────๛- - - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth ╰──────────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، یک نامه از ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
مباحث
#نهج‌‌البلاغه | #نامه_ها ✉️ نامه ۴۳ - نامه به مصقلة بن هبيره شيبانى در مورد تقسیم عادلانه #بیت_الما
| ✉️ نامه ۴۴ - نامه به زياد بن أبيه در بر حذر داشتن او از نیرنگ معاویه ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🗞️ و من كتاب له عليه‌السلام إلى زياد ابن أبيه و قد بلغه أن معاوية كتب إليه يريد خديعته باستلحاقه (نامه به زياد بن أبيه در سال 39 هجرى آن هنگام كه امام با خبر شد، معاويه نامه‌اى به او نوشته، و به بهانه اينكه زياد برادر معاويه است مى‌خواهد او را فريب دهد) 📜 وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ وَ يَسْتَفِلُّ غَرْبَكَ فَاحْذَرْهُ فَإِنَّمَا هُوَ اَلشَّيْطَانُ يَأْتِي اَلْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ اطلاع يافتم كه معاويه براى تو نامه‌اى نوشته تا عقل تو را بلغزاند و ارادۀ تو را سُست كند. از او بترس كه شيطان😈 است، و از پيش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوى انسان مى‌آيد تا در حال فراموشى، او را تسليم خود سازد، و شعور و دركش را برُبايد. وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ اَلْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ اَلنَّفْسِ وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ اَلشَّيْطَانِ لاَ يَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ وَ لاَ يُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ وَ اَلْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ اَلْمُدَفَّعِ وَ اَلنَّوْطِ اَلْمُذَبْذَبِ آرى ابو سفيان در زمان عمر بن خطّاب(علیه ما علیه) ادّعايى بدون انديشه و با وسوسۀ شيطان كرد كه نه نَسَبى را درست مى‌كند، و نه كسى با آن سزاوار ارث مى‌شود. ادّعا كننده چونان شترى بيگانه است كه در جمع شتران يك گله وارد شده تا از آبشخور آب آنان بنوشد كه ديگر شتران او را از خود ندانسته، و از جمع خود دور كنند. يا چونان ظرفى كه بر پالان مركبى آويزان و پيوسته از اين سو بدان سو لرزان باشد. فَلَمَّا قَرَأَ زِيَادٌ اَلْكِتَابَ قَالَ شَهِدَ بِهَا وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ وَ لَمْ تَزَلْ فِي نَفْسِهِ حَتَّى اِدَّعَاهُ مُعَاوِيَةُ (وقتى زياد نامه را خواند گفت به پروردگار كعبه سوگند كه امام عليه السلام به آنچه در دل من مى‌گذشت گواهى داد تا آن كه معاويه او را به همكارى دعوت كرد. --------- قال الرضي: قوله عليه‌السلام الواغل هو الذي يهجم على الشرب ليشرب معهم و ليس منهم فلا يزال مدفعا محاجزا «واغل» حيوانى است كه براى نوشيدن آب هجوم مى‌آورد؛ امّا از شمار گله نيست و همواره ديگر شتران 🐫 🐪🐫 او را به عقب مى‌رانند. و النوط المذبذب هو ما يناط برحل الراكب من قعب أو قدح أو ما أشبه ذلك فهو أبدا يتقلقل إذا حثّ ظهره و استعجل سيره و «نوط‍‌ مذبذب» ظرفى است، كه به مركب مى‌آويزند، كه هميشه به اين سو و آن سو مى‌جهد، و در حال حركت، لرزان است) ═══════❖•° 𑁍 °•❖═══════ ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
♻️ ترجمه فیض الاسلام ره: 🗞️ از نامه‌هاى آن حضرت عليه السّلام است بزياد ابن ابيه هنگاميكه بآن بزرگوار خبر رسيد كه معاويه نامه باو نوشته مى‌خواهد او را با ملحق ساختن بخود (كه برادر مى‌باشند) بفريبد (در آن او را از فريب معاويه برحذر مى‌نمايد. و اين زياد پدر عبيد اللّه ابن مرجانه قاتل حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام بوده، و مرجانه مادر عبيد اللّه كنيزى بوده كه بزناء دادن شهرت بسيار داشت، و پدر زياد معلوم نيست، برخى او را زياد ابن عبيد گفته و به ثقيف نسبت دهند، و زياد ابن ابو سفيان، و زياد ابن ابيه يعنى زياد پسر پدرش، و زياد ابن امّه يعنى زياد پسر مادرش، و زياد ابن سميّه نيز گفته شده است، و گفته‌اند: پيش از ملحق شدن بابى سفيان او را زياد ابن عبيد مى‌خواندند، و عبيد بنده‌اى بود كه تا ايّام دولت و رشد زياد، ماند و زياد او را خريده آزاد نمود، و مادر او سميّه نام داشت كه كنيز حارث ابن كلده ثقفىّ‌ طبيب مشهور عرب بود. و گفته‌اند: در عهد عمر بن خطّاب روزى زياد در مجلس او سخن مى‌گفت كه شنوندگان را به شگفت آورد، عمرو ابن عاص گفت: شگفتا اين جوان اگر قرشىّ‌ بود عرب را به عصاى خود ميراند! ابو سفيان گفت: آگاه باش سوگند بخدا او قرشىّ‌ است، اگر او را مى‌شناختى مى‌دانستى كه از بهترين اهل تو است، عمرو گفت: پدرش كيست‌؟ ابو سفيان گفت: سوگند بخدا من او را در رحم مادرش نهادم، عمرو گفت: چرا او را به خودت ملحق نمى‌گردانى‌؟ ابو سفيان گفت: از بزرگى كه اينجا نشسته يعنى عمر مى‌ترسم كه پوست مرا بكند، و گفته‌اند: كنيه‌اش ابو مغيره است، و در طائف سال فتح مكّه يا سال هجرت يا روز جنگ بدر بدنيا آمده، و پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله را نديده، و در همه جا با امير المؤمنين و بعد از آن حضرت با امام حسن عليهما السّلام تا زمان صلح آن بزرگوار با معاويه بوده و پس از آن به معاويه ملحق گرديد، و در كوفه در ماه رمضان سال پنجاه و سه هجرىّ‌ بر اثر نفرين امام حسن عليه السّلام بمرض فالج كه دردى است در جانبى از بدن پيدا ميشود و آنرا از حسّ‌ و حركت مى‌اندازد، يا بمرض طاعون و وباء هلاك گرديد. ابن ابى الحديد در اينجا و جاى ديگر در بارۀ بد طينتى و زشتكاريهاى او نسبت بامام حسن و شيعيان اميرالمؤمنين عليهما السّلام و ناسزاهايى كه گفته و جسارتهايى كه بامام زمان خود كرده قضايايى نقل نموده كه از خواندن آنها دست بر سر زده گريان و دل شكسته شدم و از ترجمۀ آن شرمم آمد، پس در خصوص خباثت و بد طينتى او اكتفاء ميكنم بآنچه از قول ابن ابى الحديد در شرح نامۀ بيست و يكم نوشتم. خلاصه اميرالمؤمنين عليه السّلام در عهد خود زياد را حاكم فارس گردانيده بود كه آن ديار را نيكو ضبط‍‌ كرده نگهدارى مى‌نمود و از اينرو معاويه نامه‌اى باو نوشت تا او را به برادرى بفريبد، چون بامام عليه السّلام خبر رسيد بزياد نوشت):
📜 و آگاه شدم كه معاويه نامه‌اى بتو نوشته مى‌خواهد دلت را (از راه نيكبختى) بلغزاند، و مى‌خواهد در تيزى و تندى (زيركى) تو رخنه كند؛ پس از او بر حذر بوده بترس؛ چه او شيطانى است كه از پيش و پس و راست و چپ شخص مى‌آيد تا ناگهان در هنگام غفلت و بيخبرى او درآيد، و عقلش را بربايد (و در دنيا به حيرانى و سرگردانى و در آخرت بعذاب جاويد گرفتارش سازد). و در عهد عمر ابن خطّاب از ابو سفيان سخن نسنجيده‌اى از خواهش نفس و وسوسه‌اى از وسوسه‌هاى شيطان رخ داد (بعمرو ابن عاص گفت: اين نتيجۀ زناى من با مادر او است) به گفتن اين سخن نسبى ثابت نشده و بر اثر آن كسى سزاوار بردن ارث نمى‌گردد (چنانكه بعضى از عرب نسب را بزناء ثابت مى‌دانستند و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آنرا نادرست دانست و فرمود: الولد للفراش و للعاهر الحجر و يعنى فرزند از آن صاحب بستر و مرديكه زن در نكاح و تصرّف او است مى‌باشد، و زناكار محروم است «باو چيزى نرسيده ارث نمى‌برد» و گفته‌اند: يعنى زناكار را سنگ باران كنند، ولى سخن امام عليه السّلام در اينجا معنى اوّل را تأييد ميكند كه مى‌فرمايد:) و كسيكه به چنين سخن نادرست دل بندد به شخصى ماند كه ناخوانده خود را در بين شراب خواران درآورد و پيوسته او را دفع نموده دور سازند، و به كاسۀ چوبينى ماند كه (بر بار كش مى‌آويزند و) قرار نگرفته مى‌جنبد (خلاصه به گفتار ابو سفيان در مجلس عمر تو داخل نسب بنى اميّه نمى‌گردى كه معاويه آنرا دليل نموده ترا بفريبد. (سيّد رضىّ‌ عليه الرّحمة فرمايد:) چون زياد نامۀ حضرت را خواند گفت: سوگند به پروردگار كعبه، ابو سفيان بآن گفتار گواهى داده و همواره در نظرش بود تا معاويه او را برادر خود خواند (زياد هم باو پيوست). 💡فرمايش حضرت عليه السّلام الواغل: كسى است كه خود را بين مى خوارگان اندازد تا با ايشان بياشامد و از آنان نباشد؛ پس همواره او را رانده مانع شوند. 💡و النّوط‍‌ المذبذب: چيزى است از قبيل كاسۀ چوبين يا قدحى يا مانند آن كه بر بار سوار آويخته ميشود كه پيوسته جنبان است هنگاميكه بر بار كش سوار باشد، و آنرا تند براند .
از نامه‌هاى امام عليه السلام به زياد بن ابيه است در هنگامى كه به آن حضرت گزارش رسيد معاويه مى‌خواهد با ملحق ساختن زياد به فرزندان ابوسفيان، وى را بفريبد. سرچشمۀ اين نامه آن است كه امام عليه السلام با خبر مى‌شود كه معاويه نامه‌اى به زياد بن ابيه نوشته است كه او را برادر واقعى خود بداند به اين ترتيب كه زياد را فرزند نامشروع ابوسفيان معرفى كند كه از زن بدكارى متولد شده، و از اين طريق او را بفريبد و در چنگال خويش براى رسيدن به اهدافش قرار دهد. امام عليه السلام به زياد كه در آن زمان از سوى آن حضرت به فرماندارى فارس منصوب شده بود هشدار داد كه اين برنامۀ شيطانى است كه از سوى معاويه طراحى شده مبادا تو را بفريبد؛ هر فرزندى تعلّق به پدر و مادرى دارد كه در آن خانه متولّد شده است حتى نسبت نامشروع به ادعاى شخصى مثل ابوسفيان كه زياد از نطفۀ اوست ثابت نمى‌شود. هنگامى كه نامه به زياد رسيد سخن امام عليه السلام را پذيرفت و آرام گرفت هرچند بعد از شهادت امام عليه السلام معاويه با همين نيرنگ به اضافۀ تهديد او را به سوى خود فرا خواند و زياد به او پيوست. از تواريخ استفاده مى‌شود كه مادر زياد، كنيز يكى از اطباى معروف عرب به نام «حارث بن كلده» بود كه با برده‌اى به نام «عبيد» ازدواج كرد و زياد به حسب ظاهر نتيجۀ آن ازدواج بود لذا او را زياد بن عبيد مى‌گفتند؛ ولى چون پدرش غلام و بردۀ ناشناخته‌اى بود بعضى ترجيح دادند كه به او زياد بن ابيه بگويند و ظاهراً خود او هم از اين امر ابا نداشت؛ امّا بعدها كه معاويه او را برادر خود خواند به او زياد بن ابى سفيان گفتند! و به‌راستى انسان از اين وقاحت در حيرت فرو مى‌رود كه شخصى دعواى خلافت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله داشته باشد و با اين صراحت كسى را به عنوان برادر ولد الزناى خود بخواند!
مطابق آنچه در كتاب تمام نهج‌البلاغه آمده، امام عليه السلام در آغاز اين نامه زياد بن ابيه را مخاطب قرار داده و او را تشويق به صبر و استقامت در مقابل وسوسه‌هاى اين و آن مى‌كند. سپس مى‌فرمايد: «اطّلاع يافتم كه معاويه نامه‌اى براى تو نوشته تا عقلت را بفريبد (و گمراه سازد) و عزم و تصميمت را (در پايمردى بر وظيفه‌اى كه بر عهده گرفته‌اى) سُست كند و در هم بشكند. از او بر حذر باش كه او به يقين شيطان است!»؛ (وَ قَدْ عَرَفْتُ‌ أَنَّ‌ مُعَاوِيَةَ‌ كَتَبَ‌ إِلَيْكَ‌ يَسْتَزِلُّ‌ لُبَّكَ‌ ، وَ يَسْتَفِلُّ‌ غَرْبَكَ‌ ، فَاحْذَرْهُ‌، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ‌). از اين تعبير و تعبيرات ديگرى كه در نامه‌هاى پيشين گذشت به خوبى استفاده مى‌شود كه مأموران اطّلاعاتى امام عليه السلام در تمام جوانب كشور اسلامى حضور داشتند و حتّى نامه‌اى خصوصى را كه براى بعضى از فرمانداران از سوى دشمن مى‌رسيد به امام عليه السلام اطّلاع مى‌دادند تا به‌موقع جلوى خطر گرفته شود. امام عليه السلام در آغاز اين نامه به زياد بن ابيه هشدار مى‌دهد كه معاويه شيطان است مراقب او باش. سپس در توضيح آن مى‌افزايد: «او از پيش رو و پشت سر و از راست و چپ انسان مى‌آيد تا او را در حال غفلت تسليم خود سازد و درك و شعورش را غافل‌گيرانه بدزدد»؛ (يَأْتِي الْمَرْءَ‌ مِنْ‌ بَيْنِ‌ يَدَيْهِ‌ وَ مِنْ‌ خَلْفِهِ‌، وَ عَنْ‌ يَمِينِهِ‌ وَ عَنْ‌ شِمَالِهِ‌، لِيَقْتَحِمَ‌ غَفْلَتَهُ‌، وَ يَسْتَلِبَ‌ غِرَّتَهُ‌ ). سخن امام عليه السلام در اينجا برگرفته از آيۀ شريفۀ 17 سورۀ اعراف است كه از قول شيطان نقل مى‌كند: ««ثُمَّ‌ لَآتِيَنَّهُمْ‌ مِنْ‌ بَيْنِ‌ أَيْدِيهِمْ‌ وَ مِنْ‌ خَلْفِهِمْ‌ وَ عَنْ‌ أَيْمٰانِهِمْ‌ وَ عَنْ‌ شَمٰائِلِهِمْ‌ وَ لاٰ تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ‌ شٰاكِرِينَ‌» ؛ سپس از پيش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ آنها، به سراغشان مى‌روم؛ و بيشتر آنها را شكرگزار نخواهى يافت». منظور اين است كه شيطان براى فريفتن انسان‌ها از هر وسيله‌اى استفاده مى‌كند؛ گاه از طريق تطميع و زمانى تهديد، گاهى شهوات و هوا و هوس نفسانى و هنگامى از طريق آمال و آرزوها و پُست و مقام و هدف ...
آن‌گاه امام عليه السلام سخن معاويه را در مورد ملحق ساختن زياد بن ابيه به خودش (به عنوان برادر حرام‌زاده) با دليلى منطقى ابطال مى‌كند و مى‌فرمايد: «(آرى) در زمان عمر بن خطاب ابو سفيان سخنى بدون انديشه از پيش خود و با تحريكى از تحريكات شيطان گفت (ولى اين سخن كاملاً بى پايه بود) كه نه با آن، نسب ثابت مى‌شود و نه استحقاق ميراث را همراه دارد»؛ (وَ قَدْ كَانَ‌ مِنْ‌ أَبِي سُفْيَانَ‌ فِي زَمَنِ‌ عُمَرَ بْنِ‌ الْخَطَّابِ‌ فَلْتَةٌ‌ مِنْ‌ حَدِيثِ‌ النَّفْسِ‌، وَ نَزْغَةٌ‌ مِنْ‌ نَزَغَاتِ‌ الشَّيْطَانِ‌: لَايَثْبُتُ‌ بِهَا نَسَبٌ‌، وَ لَا يُسْتَحَقُّ‌ بِهَا إِرْثٌ‌). تعبير امام عليه السلام به صادر شدن «فَلْتَة؛ سخن بى‌پايه و بدون انديشه» از سوى ابوسفيان اشاره به چيزى است كه ابن ابى‌الحديد در شرح خود از كتاب استيعاب ابن عبدالبر آورده است كه عمر، زياد را براى اصلاح بعضى از مفاسد كه در يمن واقع شده بود فرستاد. هنگامى كه زياد بازگشت، خطبه‌اى نزد عمر (و جمعى از حاضران) خواند كه همانند آن شنيده نشده بود؛ اين در حالى بود كه على عليه السلام و عمرو بن عاص و ابوسفيان حاضر بودند. عمرو بن عاص گفت: آفرين بر اين جوان! اگر از قريش بود بر عرب حكومت مى‌كرد! ناگهان ابوسفيان گفت: او از قريش است و من مى‌شناسم كسى را كه نطفۀ او را در رحم مادرش نهاد. على عليه السلام فرمود: او چه كسى بوده‌؟ ابوسفيان گفت: من بودم. على عليه السلام فرمود: خاموش باش ابوسفيان! و در روايت ديگرى آمده است: فرمود: خاموش ابوسفيان اگر عمر بشنود سريعاً تو را مجازات خواهد كرد. در روايت سومى آمده است كه عمرو بن عاص به او گفت: اگر مى‌دانى زياد فرزند توست چرا او را به خود ملحق نمى‌كنى‌؟ گفت: از اين جمعيت مى‌ترسم كه پوست از سر من بكنند. روشن است كه ابوسفيان هرگز نمى‌توانست به سبب عمل منافى عفتى كه با مادر زياد داشت ثابت كند كه حتماً نطفه‌اى كه منعقد شده از ناحيۀ اوست، تنها به ظن و گمان تكيه كرد و با وقاحت و بى‌شرمى در حضور على عليه السلام و بعضى ديگر چنين سخنى را بر زبان راند و به همين دليل، امام عليه السلام در نامۀ بالا به زياد يادآور مى‌شود كه اين‌گونه ادعاهاى شيطانى در اسلام معيار اثبات نسبت نيست و به همين دليل تو هرگز نمى‌توانى از ابوسفيان ارث ببرى؛ زيرا فرزند نامشروع از پدر و مادر خود ارث نمى‌برد (و تاكنون هم ادعاى ميراثى نداشته‌اى) بنابراين تسليم وسوسه‌هاى شيطانى معاويه نشو! حضرت در پايان مى‌فرمايد: «و كسى كه به چنين سخن واهى و بى‌اساس تمسّك جويد همچون بيگانه‌اى است كه در جمع مردم وارد شود و بخواهد از آبشخورگاه آنها آب بنوشد كه همه او را كنار مى‌زنند و همانند ظرفى است كه در كنار مركب مى‌آويزند كه به هنگام راه رفتن پيوسته تكان مى‌خورد و به اين طرف و آن طرف مى‌رود»؛ (وَ الْمُتَعَلِّقُ‌ بِهَا كَالْوَاغِلِ‌ الْمُدَفَّعِ‌ ، وَ النَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ‌)