خلاصۀ جلسۀ بیست و یکم: 24/12/1398
_ عبد الله بن مسکان میگوید:
سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَ كَانَ يَعْلَمُ الْمَكَانَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْمَكَانَ أَمْ عَلِمَهُ عِنْدَ مَا خَلَقَهُ وَ بَعْدَ مَا خَلَقَهُ فَقَالَ تَعَالَى اللَّهُ بَلْ لَمْ يَزَلْ عَالِماً بِالْمَكَانِ قَبْلَ تَكْوِينِهِ كَعِلْمِهِ بِهِ بَعْدَ مَا كَوَّنَهُ وَ كَذَلِكَ عِلْمُهُ بِجَمِيعِ الْأَشْيَاءِ كَعِلْمِهِ بِالْمَكَانِ.
از امام صادق علیه السلام در بارۀ خداوند تبارک و تعالی پرسیدم که آیا قبل از آن که مکان را بیافریند، به آن علم داشته یا در حین خلقت و پس از آفرینش آن، به مکان علم پیدا کرده است؟
ایشان فرمود: خدا متعالی است. بلکه همواره خداوند پیش از به وجود آمدن مکان به آن علم داشته، همان طور که بعد از ایجاد آن علم داشته و علم خدا به همه چیز مانند علم او به مکان است. (التوحید، ص 137).
_ کسی که اسیر زمان و مکان است، نمیتواند نقشۀ تربیت را طراحی کند.
_ فضل بن شاذان میگوید که از امام رضا علیه السلام شنیدم که این دعا را میخواندند:
«سُبْحَانَ مَنْ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ أَتْقَنَ مَا خَلَقَ بِحِكْمَتِهِ وَ وَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهُ مَوْضِعَهُ بِعِلْمِهِ سُبْحَانَ مَنْ يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ». منزّه است آن که به قدرت خویش آفریدهها را آفرید و به حکمت خویش، آنچه را که آفریده بود، محکم و استوار گردانید و به علم خویش هر چیزی را در جای خود گذاشت. منزّه است آن که نگاههای خیانت آلود و آنچه در دلها پنهان است میداند، چیزی چون او نیست و او شنوا و داناست. (التوحید، ص 137).
_ به کسی که مدّعی طراحی نقشۀ تربیت است باید گفت: آیا میدانی جای هر چیزی کجاست؟ بدون دانستن جایگاه هر چیزی نمیشود نقشۀ تربیت را طراحی کرد.
_ مثال: مشکل زن در جامعۀ امروز آن است که تمدّن غربی او را از جایگاهی که خدا برایش در نظر گرفته بود، بیرون آورد و جایگاه دیگری را به او نشان داد.
_ «وَ وَضَعَ كُلَّ شَيْءٍ مِنْهُ مَوْضِعَهُ بِعِلْمِهِ» باید مدرنیته و تکنولوژی را از این زاویه بررسی کرد. یکی از اصلیترین مشکلات مدرنیته، بیرون آوردن آفریدههای خدا از جایگاهی است که خدا برایشان تعیین کرده.
_ یکی از مقصّران اصلی این وضعیت، علوم انسانی به ویژه علوم تربیتی و روانشناسی غربی است که جایگاه انسان را از آن جایی که خدا تعیین کرده، تغییر داد. وقتی که انسان خودش را همه کاره دید، به خودش اجازه داد هر تغییری را در عالم انجام دهد.
_ وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه؛ و مسلّما آنها را گمراه مىكنم و به آرزو (ى دور و دراز) دچار مىسازم و به آنها فرمان مىدهم كه گوشهاى چارپايان را (از روى خرافه و بدعت) بشكافند و دستور مىدهم كه آفرينش خدا را (در روح و جسم) تغيير دهند. (نساء: 119).
این آیه را باید از نو خواند در آن تدبّر کرد؛ بویژه این قسمت را: وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّه.
_ «کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب» از شهید آوینی خوانده شود تا نگاه واقعبینانهتری نسبت به مدرنیته پیدا کنیم.
خلاصۀ جلسۀ بیست و دوم: 25/12/1398
پاسخ به پرسشها:
پرسش اول: برخی معتقدند رجوع به روانشناسی غربی از باب اکل میته، لازم است. همچنین میگویند در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسانشناختی، به اندازۀ کافی وجود ندارد.
اوّلا دربارۀ بحث اکل میته از علوم انسانی غربی، فکر میکنم یک مغالطه انجام گرفته. اکل میته چیست؟ وقتی کسی در حالت اضطرار قرار میگیرد که ادامۀ زندگیش وابسته به خوردن چیز حرامی مثل مردار است، میگویند به اندازهای که از حالت اضطرار بیرون بیاید، خوردن میته اشکالی ندارد. پس در اکل میته موضوع نجات دادن است؛ امّا سؤال این جاست که آیا روانشناسی مبتنی بر تفکر مادی و به دور از وحی و بیاعتقاد به معاد و بیاعتقاد به ولایت و بیاعتقاد به هدف خلقت که بندگی است، میتواند انسان را نجات دهد؟ الان در کشورهایی که سبک زندگی آنها مبتنی بر نوع نگاه مادی در علوم تربیتی و روانشناسی است، توانستهاند کشورشان را نجات دهند؟ کسی اگر آب طاهر نداشت و داشت از دنیا میرفت میتواند از آب نجس استفاده کند؛ امّا این شخص میتواند به دلیل نداشتن آب، از سم استفاده کند؟
مشکل در نجاتبخش بودن این علوم در موقعیت اضطرار است. کسانی که معتقدند از باب اکل میته باید از این علوم استفاده کرد،باید نجاتبخش بودنشان را ثابت کنند.
ثانیاً در اکل میته، میزان استفاده هم مهم است. کسی که غذای پاک و طاهر ندارد و برای رهایی از مرگ از گوشت خوک استفاده میکند، اجازه دارد یک دل سیر از گوشت خوک بخورد و بگوید از باب اکل میته خوردم؟ نخیر چنین اجازهای ندارد. میزان استفادهای که از این علوم میشود، الآن در همین اندازه است؟
ثالثاً کسی که به دلیل اضطرار از غذای حرام استفاده میکند، وقتی که اضطرارش بر طرف شد، در صورتی که میداند باز هم به غذا برای زنده ماندن نیاز پیدا میکند، اگر توانایی پیجویی غذای حلال را داشته باشد، واجب است که به سراغ غذای پاک برود و اگر بتواند و این کار را نکند و یک روز بعد دوباره مضطر شود، معصیت کرده است. ما وقتی میبینیم نیازمند به مباحث تربیتی هستیم، بر فرض که بشود در موقعیت اضطرار از علوم غیروحیانی انسانی استفاده کرد، باید به سراغ علوم وحیانی برویم.
رابعاً چه کسی گفته در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسان شناختی وجود ندارد؟ این قضاوت، نتیجۀ عدم شناخت از معارف دینی است. ما اگر همین مباحثی را که به صورت صریح در بارۀ مسائل تربیتی در دین آمده است، به مردم بگوییم، بسیاری از مشکلاتشان حل میشود و از بسیاری از مشکلات هم پیشگیری میشود.
پرسش دوم:
چرا به جای این که بحث را از موضوع انسان شروع کنید، از خدا شروع کردید؟ بهتر نبود که در بارۀ انسان که موضوع علم تربیت است، به نقطۀ مشترک میرسیدیم و بعد از آن به سراغ توحید میرفتیم؟
پاسخ:
معناداری عالم و همۀ مفاهیمی که در آن وجود دارد از جمله انسان، به نوع نگاه ما به خدا بر میگردد. ما اگر به تعریف و تصویر مشترکی از خدا نرسیم، در انسان شناسی نمیتوانیم به نقطۀ مشترک برسیم. شناخت انسان منوط به شناخت خداست. شما وقتی به سراغ انسان شناسی میروید، او را به عنوان یک مخلوق معرفی میکنید، پس باید خالق را پیدا کرد و فهمید. انسان تحت ربوبیته، اصلاً انسانی که تحت ربوبیت نباشد، وجود خارجی ندارد، پس باید به دنبال رب بود و او را فهمید تا بشود انسان را درک کرد. انسان عبد است. باید معبود را شناخت تا عبد بودن را فهمید.
در احادیث هم از معرفت خدا به عنوان «اول الدین» یا «رأس العلم» یاد شده.
پرسش سوم:
رابطه علم اخلاق و مباحث سیر و سلوک با مباحث تربیتی چیست؟
از نگاه بنده جدا کردن علم اخلاق و سیر و سلوک از مباحث تربیتی، جفا در حق هر دوی اینهاست. اصلا اینها دو تا نیستند. دو قسمت از یک راه واحدند. یکی از دلایل نامگذاری بسیاری از مباحث به نام سیر و سلوک، نگاه مادی به تربیت است. مثلاً توسل، تواضع، مناجات سحری در این تقسیم بندی، جزء تربیت است یا سیر و سلوک؟ سیر و سلوک. حالا چه کسی گفته اینها جزء تربیت نیست؟ اصلاً بدون توسل مگر تربیت اتفاق میافتد؟ من تربیت را در یک کلمه خلاصه میکنم و آن هم بندگی است. تربیت کردن، یعنی کمک کردن به طی مسیر بندگی. مسیر بندگی هم یک متر نیست به اندازۀ فاصلۀ ما تا خدا مسیر بندگی ادامه دارد.
البته برخی هم جعل اصطلاح کردهاند و اخلاق را به خودسازی و تربیت را به دیگرسازی اختصاص دادهاند که بنده قائل به این دو گانگی نیستم.
البته اگر کسی دلیل قرآنی یا روایی برای این اصطلاحات بیاورد قبول میکنم. بنده به این دلایل دست پیدا نکردم، اگر کسی دست پیدا کرده بگوید تا از نظر خودم عقبنشینی کنم.
981226 korona.mp3
7.77M
نظر شما در بارۀ محدودیتهایی که به خاطر کرونا به ویژه برای مساجد و هیئتها و حرمها ایجاد شده چیست؟
تو درس امروز بحثی رو در بارۀ محدودیتای کرونایی داشتم. به صورت مستقل هم این بخش رو گذاشتم که اگه دوست داشتید، برای گروهها و کانالا یا آشناهاتون بفرستید. به نظرم تو این شرایط از حوزه و جبهۀ انقلاب، باید صدای واحد بیرون بیاد. در شرایط حساسی به سر میبریم که اصلا چند صدایی به صلاح نیست. اگه گوش دادید و مفید بود، برای دیگران هم ارسال کنید.
سلام
وقتتون بخیر
دقیقا نمیدونم چرا به جز سه نفر همۀ اعضای کانال تفسیر تربیتی تو ایتا، حذف شدند. این لینک کانال تفسیر تربیتی رو برا کسایی می ذارم که عضو این کانال بودن و کسایی که صوت کلاس مبانی رو گوش میدن و تا حالا عضو نشدن.
https://eitaa.com/tafsiretarbiati
موفق باشید
محسن عباسی ولدی
قسمت اول از خلاصۀ جلسۀ بیست و سوم: 26/12/1398
پاسخ به پرسشها:
پرسش اول:
چگونه باید به آیات خالقیت و ربوبیت و هدایت نگاه کرد تا بتوان از آنها برداشت تربیتی داشت.
پاسخ:
ما اگر پذیرفتیم که خدایی داریم که خالق ماست، مالک و مدبّر ماست و هدایت ما را هم خودش بر عهده گرفته است، دیگر نمیتوانیم به علوم انسانی غیروحیانی برای تربیت خویش اعتماد کنیم. این اعتقاد، یعنی باید برای به دست آوردن راه تربیت به سراغ وحی برویم.
این صفات یکی از ارکان اصلی اعتقاد ما به امکان تولید علم است. شما اگر به این باور رسیدید، نگاهتان به آیات و روایات عوض میشود.
مثلاً وقتی به این آیه میرسید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَميعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ؛ گفتيم كه همگى از آن (ملأ اعلى) فرود آييد، پس اگر شما را از جانب من هدايتى (به وسيله پيامبران و كتابهاى آسمانى) بيامد، كسانى كه از رهنمايى من پيروى كنند نه آنها را ترسى باشد و نه اندوهى خواهند داشت. (سورۀ بقره: 38)» دیگر نمیتوانید به راحتی از کنار آن عبور کنید. چون خدای خالق و رب ما یک قاعدۀ بسیار مهم را به ما یاد داده: «هر کسی از هدایت من تبعیت کند، نه ترسی دارد و نه حزنی». این جا به دنبال مفهوم و مصداق «تبعیت»، «هدایت»، «خوف» و «حزن» خواهیم رفت. وقتی به دنبال مفهوم و مصداق این واژههای کلیدی رفتیم به دنیایی از اصول و روشهای تربیت میرسیم.
پرسش دوم:
به نظرتان فرجام مباحث تربیت اسلامی به کجا میرسد؟
این که فرجام مباحث تربیت اسلامی چه میشود، بستگی دارد به باور ما نسبت به دین و قابلیت آن برای ارائۀ نقشۀ تربیت و همچنین تلاش ما برای به دست آوردن این نقشه. این اندازه از باور و تلاشی که الان مشاهده میشود، دورنمای خوبی را ترسیم نمیکند؛ امّا ان شاء الله با توکل بر خدا و با توسل به اهل بیت؟عهم؟ و با پشتکار شما طلبههای جوان بشود کاری کرد!
پرسش سوم:
خداوند در قرآن به عبرت گیری از سرنوشت پیشینیان تأکید دارد. تفاوت بین عبرت گیری با تجربه چیست؟ آیا استفاده از تجربۀ گذشتگان، همان تجربه نیست؟ پس چرا شما تجربه را حجّت نمیدانید؟
پاسخ:
خدا برای زندگی قواعدی را به یاد داده. عدهای به آن قواعد عمل میکنند و عدهای عمل نمیکنند. عبرت از عبور میآید. شاید معنای عبرت را بشود این طور گفت که شما به این صحنه نگاه کنید و از آن عبور کنید. یعنی شما دیگر گرفتار سرانجام بدی که آنها گرفتار شدند نشوید. پس ما با عبرت نمیخواهیم قاعده بسازیم. قاعدهها هستند و ما بر اساس آن قاعدهها تحلیل میکنیم و عبرت میگیریم.
اما تجربهای که ما در تولید علوم تربیتی نسبت به آن نقد داریم، بیرون آوردن قاعدهها از دل تجربههاست. این مثال را بارها زدهام که مثلا روی چند هزار نفر از سن سه تا ده سالگی مطالعاتی میکنند و بر اساس نتایج آن مطالعات قاعده بیرون میکشند و آن قاعده را عمومیت میدهند به همۀ انسانها در همۀ جای دنیا. این تجربه با توجه به دلایلی که در جلسات قبل هم گفتم، قابل استناد نیست و حجّیت ندارد.
قسمت دوم از خلاصۀ جلسۀ بیست و سوم: 26/12/1398
پرسش چهارم:
به نظر شما چرا یافتههای علوم انسانی قابل تطبیق و تعمیم بر همه نمیباشد؛ مثلاً چرا نمیتوان نتایج آزمونهای روانشناسی را که امروزه در مراکز مشاوره میگیرند صحیح دانست؟
پاسخ:
در تجربهها سه محور اصلی وجود دارد: یک: کسانی که تجربه میکنند یعنی همین به اصطلاح دانشمندان. دو کسانی که تجربه میشود یعنی همین موردهای مطالعاتی. سه. ملاکهای تحلیل تجربه که منتهی به قانون میشود.
اوّلاً نوع نگاه و میزان علم کسانی که تجربه میکنند به شدّت در نتایج تجربه مؤثر است.
ثانیاً برای تعمیم نتایج یک تجربه باید به یکسان بودن شرایط و ویژگیهای کسانی که تجربه میشوند، یقین داشته باشید. آیا همۀ کسانی که در جامعۀ آماری ما هستند، با همۀ کسانی که در همۀ دنیا هستند، شرایط یکسانی دارند؟
ثالثاً با چه ملاکی دادههای تجربی را تحلیل میکنیم و به نتیجه میرسیم؟ مثلا اگر در میان چند هزار کودک در سن پنج سالگی اگر روزی یک ساعت موسیقی پخش شد و بچهها شادی کردند و شروع به رقصیدن کردند و چند روز بعد هم از ما خواستند که باز همان موسیقیها را پخش کنیم و ما امتناع کردیم و میزان شادی آنها کم شد، یعنی بچهها در این سن نیازمند موسیقی هستند؟ اصلا چه کسی گفته آن شادیها و رقصها نشانۀ درستی برای مفید بودن این موسیقیهاست؟ و چه کسی گفته که ناراحتی بعد از توقف پخش موسیقی نشانۀ نیاز بچهها به موسیقی است؟
رابعاً در کدام یک از این مطالعات قاعدهها از نتایج صد در صد مشابه در میان تجربه شدهها بیرون آمده؟ مثلاً آیا در همین مثالی که زدم صد در صد بچهها بعد از توقف موسیقی از میزان شادیشان کم شد؟ یا مثلا هفتاد درصدشان؟ چرا از مشابهت هفتاد در صدی به قوانین عمومی و صد در صدی میرسید؟
خامساً موسیقی را که کم کردید، برایشان یه بازی جذّابی مثل دنبال بازی یا گرگم به هوا گذاشتید و آنها باز هم درخواست موسیقی کردند؟
به هر حال از دل این تجربهها نمی شود قاعدۀ عمومی بیرون کشید.
پرسش پنجم:
با توجه به بحث اضطرار به حجت باید گفت این غرب است که باید روزی به این اضطرار برسد ، اما ما که قرآنِ بدون تحریف و عصمتِ اهل بیت علیهم السلام را داریم ، معنای اضطرار به حجّت برای ما چطور معنا پیدا میکند؟
پاسخ:
صرف اعتقاد به عصمت اهل بیت علیهم السلام و تحریف نشدن قرآن، به این معنا نیست که ما هم خودمان را مضطرّ به حجّت میدانیم. اضطرار یک حال درونی است که ناشی از باور قلبی ماست. باور قلبی به این که راهی جز آنچه قرآن و اهل بیت علیهم السلام نشان دادهاند وجود ندارد. غیر از این هر چه هست، گمراهی است. اتفاقا امروز ما بیشتر از غربیها نیاز به این باور داریم. اگر ما با همۀ وجودمان به این اضطرار برسیم، به سراغ کشف راه تربیت از همین منابع خواهیم رفت و محصولمان را وقتی به غربیها نشان دادیم، آنهایی که فطرتشان را سرکوب نکردهاند، میفهمند که تفاوت این دو چه قدر عجیب و غریب است.
پرسش ششم:
شما گفتید: «در صورتی میتوان به قواعد بر خاستۀ از علوم انسانی غیر وحیانی در تربیت اعتماد کرد که ربّ این اختیار را به انسان واگذار کرده باشد. طبق آیات و روایات به راحتی میتوان گفت که این واگذاری انجام نشده است». لطفاً چند آیه از آیاتی که دال بر این مطلب است را ذکر فرمایید.
پاسخ:
اگر خدا بخواهد ما در آینده در بارۀ هدایت سخن خواهیم گفت؛ امّا هدایت همان راهی است که خدا برای تربیت انسان نشان داده که آن را در قرآن تنها راه معرفی میکند:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى؛ بگو: به يقين تنها هدايت خداوند هدايت (واقعى) است» (بقره: 120؛ انعام: 71)
خلاصۀ جلسۀ بیست و چهارم: 16/1/1399
_ واژۀ تولید علم در علوم انسانی، وقتی دربارۀ تولید در مبانی و اصول استفاده میشود، با اغماض و چشم پوشی است؛ زیرا در این دو منطقه، کار انسان، استخراج، استنباط و کشف مبانی و اصولی است که ربّ او از طریق وحی و حجّت خدا به او رسانده است. پس از این، نهایت کاری که انسان انجام میدهد، تدوین است که روی هیچ کدام از اینها، به صورت حقیقی نمیشود نام تولید گذاشت.
_ در حوزۀ روشها در قدم اوّل بازم هم وظیفۀ انسان، استخراج، استنباط و کشف است؛ امّا دو نکته در بارۀ روشهای وجود دارد: اول: ممکن است روشی در دین برای اجرای اصول تربیتی وجود داشته باشد که به زمان خاصی تعلّق داشته باشد. وظیفۀ کارشناس تربیت دینی تشخیص این روشها از روشهایی است که زمان روی آنها اثر نمیگذارد. دوم: در این جا با استفاده از تجربه و خلاقیت میتوان روشهایی را ابداع کرد که عین آن در دین نیامده است. البته به شرطی که با اصول و مبانی سازگار باشد.
_ مخالفت ما با محوریت تجربه در طراحی نقشۀ کلی تربیت است. در حوزۀ روشها به شرطی که گفتیم، میشود از تجربه استفاده کرد؛ حتّی از تجربۀ غیرمسلمانها.
_ نتیجۀ پذیرش ربوبیت الهی، عبودیت انسان است. این حقیقت بارها در قرآن تکرار شده است؛ مثل «وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ؛ خداوند، پروردگار من و شماست او را بپرستيد (نه من، و نه چيز ديگر را)! اين است راه راست!» سورۀ مریم، آیۀ 36
_ حواستان باشد که در این آیه و آیاتی از این دست، راهبردی حیاتی برای تربیت وجود دارد که کمتر به آن توجّه میشود و آن این که: شما اگر بخواهید عبودیت در جامعه ترویج پیدا بکند، باید ایمان و عقیده به ربوبیت را وارد قلب مردم کنید. ایمان به ربوبیت که آمد، عبودیت هم خواهد آمد.
خلاصۀ جلسۀ بیست و پنجم: 17/1/1398
- «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً؛ همان پروردگار آسمانها و زمين، و آنچه ميان آن دو قرار دارد! او را پرستش كن و در راه عبادتش شكيبا باش! آيا مثل و مانندى براى او مىيابى؟!» سورۀ مریم، آیۀ 65.
_ قرآن در این آیه از «رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما» بودن خداوند به لزوم عبودیت و صبر کردن و استقامت ورزیدن در مسیر بندگی میرسد.
_ ما پیش از این گفتیم که کسی میتواند نقشۀ تربیت مرا طراحی کند که هم ربّ من باشد و هم ربّ همۀ آن چیزهایی که در ارتباطِ با من هستند و در سعادت و شقاوت من تأثیر دارند.
_ قرآن به شدّت روی ربوبیت الهی نسبت به همۀ عالم تأکید دارد و آن را بسیار تکرار کرده است. این تکرارها گاهی با واژههای کاملا یکسان انجام گرفته.
_ از تکرارهای قرآن در این باره، به اهمّیت فوق العادۀ ربوبیت الهی نسبت به همۀ عالم و تأثیر آن در روحیۀ عبودیت میشود پی برد.
_ یکی از اصلیترین تلاشهای منکرین خدا این است که رشتۀ ارتباط نظاممندی اجزاء عالم با ربوبیت وجودی متعالی به نام خدا را قطع کنند. این رشته اگر قطع شد، از این نظام مندی نمیشود به عبودیت رسید.
_ ما باید روش قرآن در تقویت روحیۀ بندگی را جدّی بگیریم.
خلاصۀ جلسۀ بیست و ششم: 18/1/1398
_ این سؤال جدّی را همیشه از خودتان بپرسید: چرا برخی از دانشمندان؛ بویژه دانشمندان فیزیک، زیست شناسی و شیمی پس از مطالعات و تحقیقات خویش به انکار خدا میرسند و برخی دیگر از دانشمندان بویژه در همین سه رشته، پس از مطالعات و تحقیقات خویش نه تنها به انکار نمیرسند؛ بلکه اعتقادشان به خدا بیشتر هم میشود؟
_ بنده معتقدم یکی از دلایل اصلی این تفاوت به شخصیت تربیتی این دانشمندان برمیگردد. این یک ادّعاست؛ ولی شاید ارزش مطالعه و تحقیق بیشتر را داشته باشد.
_ هر چه هست، این نکته نیازی به اثبات ندارد که قرآن به شدّت تأکید دارد که انسان، از مطالعۀ اجزاء عالم به توحید میرسد. اگر کسی مطالعه کرد و به توحید نرسید، باید عیب کار را پیدا کرد.
_ برخی، وقتی میبینند که عدهای از دانشمندان پس از مطالعۀ عالم به الحاد رسیدهاند، از کار کردن در بارۀ توحید با گرایش مطالعۀ عالم، احساس نگرانی و ترس میکنند و به استدلالات فلسفی محض بسنده میکنند. بسنده کردن به آن استدلالات، خلاف روش قرآن است.
_ حواسمان باشد که وقتی به صورتِ مثلا علم، دانشمندانی از عدم ارتباط نظم حاکم در میان اجزاء عالم با یک وجود برتر و متعالی سخن میگویند، خواسته یا ناخواسته ربوبیت الهی را نسبت به همۀ عالم انکار میکنند. اگر این ربوبیت انکار شد، دیگر دلیلی برای استخراج نقشۀ تربیت از میان متون الهی باقی نمیماند.
_ آیات 95 تا 99 سورۀ انعام ما را به مطالعۀ خلقت و رابطۀ تعریف شدۀ میان اجزاء آن دعوت میکند. سپس در آیۀ 102 می فرماید:
ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَىءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَیءٍ وَكِيلٌ(102)اين است خدايى كه پروردگار شماست، جز او معبودى نيست، آفريننده همه چيز است، پس تنها او را بپرستيد، و او نگهبان و مدبّر و متولّى نظام هر چيز است.
_ یک بار دقّت در آیات مذکور تدبّر کنید.
خلاصۀ جلسۀ بیست و هفتم: 23/1/1399
_ در تحلیل نظرات دانشمندان مختلف، بوژه دانشمندان علوم انسانی، نباید از تأثیرات الهیات کلیسایی در نظریه پردازی آنها غافل شد.
_ الهیات کلیسایی، تصویری انسان گونه و خشن از دین ارائه داد که در دنیای علم، بویژه علوم تجربی قابل پذیرش نبود. از آن جایی که کلیسا خودش را نمایندۀ انحصاری خدا میدانست، بسیاری از مخاطبان کلیسا، غیر از خدا و دینی که کلیسا معرفی میکرد به سوی خدا و دین دیگر نرفتند. خدا و دین کلیسا وقتی انکار شد، گویی هر خدا و دینی انکار شد.
_ وقتی شما در واقعیت عالم، عنصری را نادیده بگیرید، تحلیل شما از واقعیت عالم قابل اعتماد نخواهد بود. ربوبیت الهی اصلیترین عنصری است که اگر در تحلیل انسان از واقعیتهای عالم در نظر گرفته نشود، تحلیل او از واقعیت عالم و عناصر موجود در آن قابل اعتماد نخواهد بود.
_ برهان نظم باید به ایمان به ربوبیت الهی منتهی شود. شاید بهتر باشد به جای برهان نظم بگوییم برهان ربوبیت. میشود کسی ناظم باشد؛ امّا فقط از قابلیت چیزهای موجود برای رسیدن به هدفش استفاده کنه. امّا ربّ به مخلوقش قابلیتی عطا میکنه تا به هدفی که تعیین شده برسه. خدا صرفاً یک ناظم نیست، رب است.
_ حس ما به ناظم با حس ما به رب فرق دارد. در ربوبیت، مخلوق میداند اگر از قابلیتی را که رب عطا کرده در غیر مسیری که او تعیین کرده استفاده کند، هدر میرود. پس همیشه دغدغۀ پیدا کردن مسیری را دارد که رب تعیین کرده است.
_ باید از همین زاویه به آیاتی که دعوت به تدبّر و تفکّر در خلقت میکند نگاه کرد.
خلاصۀ جلسۀ بیست و هشتم: 24/1/1399
_ در مسیر تولید علم، همراه با دریافت گزارهها باید عقیده و ایمان قلبی باشد. به همین دلیل هم حواستان باشد اگر شنیدید که خدا ربّ عالم است و ربوبیت را هم فهمیدید، کافی نیست برای این که بتوانید از این گزاره، در مسیر تولید علم استفاده کنید. ایمان به معنای باور قلبی، لازمۀ اصلی تولید علم است.
_ موانع زیادی سر راه وجود دارد که هر کدامشان کافی است شما را از مسیر تولید علم بیرون بیندازد. این موانع را با گزاره های علمی نمیشود از سر راه برداشت. ایمان میخواهد.
_ یکی از کارهایی که میتواند ایمان شما را به ربوبیت الهی زیاد کند، نگاه آیهای به عالم است؛ نگاهی که در قرآن به شدّت روی آن تأکید شده است. قرآن میخواهد ما همۀ عالم را نشانۀ خدا ببینیم؛ طوری که در هیچ کجا و هیچ زمانی نباشد که شما چیزی را بینید و بشنوید و حس کنید، مگه این که یاد خدا بیفتید.
_ در آیات 21 تا 26 سورۀ روم؛ 63 تا 73 سورۀ واقعه؛ 79 سورۀ نحل؛ 41 سورۀ نور با رویکرد فهم تدبّر در ربوبیت الهی فکر کنید.
خلاصۀ جلسۀ بیست و نهم: 25/1/1399
_ کمی دقیقتر که به ربوبیت نگاه کنیم، باید بگوییم ربّ هم جعلِ نیاز میکند و هم راه پاسخگویی به نیاز را قرار میدهد، هم هدف را جعل میکند و هم راه رسیدن به هدف را معلوم میکند.
_ اگر خدا میگوید هدف خلقت عبودیت و بندگی است، این جعل ربوبی است. یعنی این طور نیست که بشود چند هدف حقیقی برای خلقت در نظر گرفت و خدا یکی از آنها را انتخاب کرده که بندگی است. وقتی خدا میگوید تنها هدف، بندگی است، یعنی دیگر دنبال چیز دیگری نگردید.
_ برای نشان دادن راه هم خلیفه و حجّت میفرستد. حجّت را هم او جعل کرده و در این جعل میبینیم که خدا علم به راه را به حجّت داده و در انسانهای دیگر جعل نکرده.
كَما أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ؛ همانگونه (كه براى هدايت شما) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را تزكيه كند و كتاب و حكمت بياموزد و آنچه نمىتوانستيد بدانيد، به شما ياد دهد. (سورۀ بقره، آیۀ 151).
_ گفته میشود روانشناسی چهار کار انجام میدهد: 1. رفتار را توصیف میکند، 2. رفتار را توضیح میدهد که چرا چنین رفتاری از انسان سر زده، 3. پیش میکند و میگوید که پس از این چه رفتاری از انسان سر خواهد زد و چه اتّفاقی رخ خواهد داد، 4. مهار میکند، یعنی به ما میگوید چه باید کرد که رفتار نادرست اصلاح شده و به رفتار خوب تبدیل شود.
_ سؤال ما از روانشناسی این است: کسی که به نیازها و راه پاسخگویی به آنها، هدف و راه رسیدن به آن، آشنا نباشد، چگونه میتواند در این چهار مرحله، درست عمل کند؟ و آیا بدون اتّصال به مفاهیم وحیانی میتواند به این امور دست پیدا کرد؟
خلاصۀ جلسۀ سیام:30/1/1399
_ اگر کسی به آیات قرآن توجّه کند، متوجّه میشود که ما خلقی داریم و جعلی. در برخی از موارد شاید بتوان گفت که جعل در معنای خلقت به کار رفته؛ امّا در موارد قابل توجّهی جعل به معنای اعطای یک ویژگی به یک مخلوق است. این جعل، غیر از خلق و از مظاهر ربوبیت است.
_ هر چیزی که خدا جعل میکند، میشود عین حقیقت. حقّی فراتر از رب نیست.
_ فَذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ؛ آن است خداوند، پروردگار حقّ شما (داراى همه اين صفات)! با اين حال، بعد از حق، چه چيزى جز گمراهى وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روى گردان مىشويد؟!(سورۀ یونس/32)
_ وظیفۀ علم کشف حقیقت است. علم اگر از حقیقت حرف نزند، علم نیست.
_ شما اگر معتقد به جعل شدید، باید بروید ویژگیهایی را که خدا در مخلوقات خودش قرار داده و بیان کرده پیدا کنید. اگر رابطهای پیدا کردید که خدا آن را نفی کرده، نمیتوانید آن را حقیقت بدانید؛ مثلاً خدا انجام گناه را برای درمان مسائل روحی جعل نکرده؛ پس کسی نمیتواند برای درمان، از گناه استفاده کند. یا این که خدا تکبّر را راه به دست آوردن جایگاه اجتماعی قرار نداده، در حالی که برخی از راهکارهایی که برای به دست آوردن جایگاه اجتماعی معرّفی میشود، رسما تجویز تکبّر است.