💥#خاطرات_شهدا💥
📸حتما کتابهای شرح حال شهدا را بخوانید
📌رهبر انقلاب در دیدار رمضانی دانشجویان:
🔹در دوران دفاع مقدس دو فرصت تعالی و عروج بصورت مشترک در کنار هم قرار گرفتند.
🔹جوانهایی که وارد میدان جنگ شدند حرکتشان و اوجگیریشان جوری بود که فردی مثل امام راحل، امام بزرگوار که سالهای متمادی سلوک و عرفان را تجربه کرده بود به حال آنها غبطه میخورد، من نمیدانم شماها شرح حال این شهدا را میخوانید؛ این کتابها را یا نه؟ من میخوانم و اشک میریزم و استفاده میکنم برای من حقیقتاً استفاده دارد.
🔹من خیال میکنم شما یکی از کارهایی که میکنید حتماً همین باشد شرح حال این شهدای عزیز را بخصوص بعضیهایشان را که خیلی معنویت دارند بخوانید. اینها استفاده کردند.
🌹در کانال #معبر با شهدا بیشتر آشنا شوید👇
📲ایتا، بله، آپارات
http://zil.ink/mabar
┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈
💥#خاطرات_شهدا💥
زخمي شده بود پايش را گچ گرفته بودند و توي بيمارستان مريوان بستري بود.
بچه ها لباسهايش را شسته بودند. خبردار که شد،
بلند شد برود لباس هاي آن ها را بشويد.
گفتم«برادر احمد،پاتون رو تازه گچ گرفتن اگه گچ خيس بشه، پاتون عفونت ميکنه.»
گفت«هيچي نميشه.»
رفت توي حمام و لباس همه بچه ها را شست.نصف روز طول کشيد. گفتيم الآن تمام گچ نم برداشته و بايد عوضش کرد.اما يک قطره آب هم روي گچ نريخته بود.
ميگفت«مال بيت المال بود،مواظب بودم خيس نشه.»
#شهید_حاج_احمد_متوسلیان
🌹در کانال #معبر شهدا را بشناسید و با آنها انس بگیرید👇🏼
📲ایتا: https://eitaa.com/mabar14
📲بله: https://ble.ir/mabar14
┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈
💥#خاطرات_شهدا💥
حاجی داشت حرف میزد و سبزی پلو را با تن ماهی قاطی میکرد. هنوز قاشق اول را نخورده، رو به عبادیان کرد و پرسید: عبادی! بچه ها شام چی داشتن؟
گفت: همینو
-واقعا؟جون حاجی؟
نگاهش را دزدید و گفت: ماهی رو فردا ظهر میدیم
حاجی قاشق را برگرداند بخدا فردا بهشون میدیم
حاجی همین طور که کنار میکشید گفت:
به خدا منم فردا ظهر می خورم!
شهید #ابراهیم_همت🕊🌹
🌹در کانال #معبر با شهدا بیشتر آشنا شوید👇
📲ایتا: https://eitaa.com/mabar14
📲بله: https://ble.ir/mabar14
┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈
💥#خاطرات_شهدا💥
❣از اصفهان به قم میرفت .صدای اهنگ مبتذلی که راننده گوش میکرد جلال رو ازار میداد.رفت با خوشرویی به راننده گفت : اگر امکان داره یا نوار و خاموش کنید،یا برا خودتون بذارین راننده با تمسخر گفت:اگه ناراحتی میتونی پیاده شی ! جلال رفت توی فکر، هوای سرد ، بیابان تاریک و….
قصد کرد وجدان خفته راننده رو بیدار کنه ، اینبار به راننده گفت : اگه خاموش نکنی پیاده میشم.راننده هم نه کم گذاشت و نه زیاد،پدال ترمز رو فشار داد و ایستاد و گفت بفرما !
جلال پیاده شد اتوبوس هنوز خیلی دور نشده بود که ایستاد! همینکه جلال به اتوبوس رسید راننده به جلال گفت :بیا بالا جوون ، نوارو خاموش کردم
#شهید_جلال_افشار🕊🌹
🌹در کانال #معبر با شهدا بیشتر آشنا شوید👇
📲ایتا: https://eitaa.com/mabar14
📲بله: https://ble.ir/mabar14
┈••✾•🍃🥀🍃•✾••┈