💐☘🌷🍃🌹
🎊🎊 بیست وششمین روز چله #پاکسازی
سلام برشما همراهان عزیز ودوست داشتنی
✅ هر کاری که میخوایم انجام بدیم
ببینیم تهش چی میشه؟
🔹ببینیم آیا لذتی که داره می ارزه؟!
🔸آیا بعد از اون لذت، رنجی هم میکشیم یا نه؟☺️
💢رنجش بیشتره یا لذتش؟
🔹ضمن اینکه ببین "عواقب اجتماعیش" چیه؟
ممکنه یه کاری بخوای انجام بدیم که برای
خودمون ضرر نداشته باشه ولی به بقیه مردم ضرر بزنیم
✅ همه اینا رو دقت کنیم. بعد اگه دیدی
مشکلی نیست اون کار رو انجام بدهیم.
این میشه یه کار "عاقلانه...."
🌼زندگیتون پراز عطر خدا پرازآرامش🌼
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا کانالی متفاوت در ایتا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃 @mabareshohada 🍃🌺
🕊💕🕊💕🕊💕🕊
@mabareshohada
#شهید_شناسی
🌹🌹سردار شهید محسن وزوایی 🌹🌹
نام:محسن
نام خانوادگی:وزوایی
نام پدر:حسن
تاریخ تولد:سه شنبه, 04 مرداد 1339
محل تولد:تهران
محل شهادت:عملیات بیت المقدس
تاریخ شهادت:جمعه, 10 ارديبهشت 1361
محل تحصیل:دانشگاه صنعتی شریف
رشته تحصیلی:شیمی
مقطع تحصیلی:لیسانس
شغل:فرمانده گردان حبیب بن مظاهر، لشگر 27 محمد رسول الله
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
خون سرخ شهید وزوایی سرآغازی بر فتح خرمشهر
در فروردین 1361 که ایران برای فتح خرمشهر در تدارک اجرای عملیات بزرگ «بیت المقدس» بود این شهید بزرگوار در 23 فروردین خود را به منطقه عملیاتی می رساند.وفرماندهی رو برعهده گرفت .
شهید محسن وزوایی پس از ماهها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینهای فراوان در روز 10 اردیبهشت 1361 در عملیات «بیت المقدس» هنگام هدایت نیروهای تحت امر، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به فیض شهادت نایل آمد
فرازی وصیت نامه
اگر نتوانستید جنازه ام را به عقب بیاورید آنرا به روی مین های دشمن بگذارید تا اقلاًٌ جنازة من کمکی به حاکمیت اسلام کرده باشد . ان شاءالله .
#سالگرد_شهادت
#شادی_روحش_صلوات
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهاده_فی_سبیلک
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🍃🍂🌿
🌺🍃🍂🌿🌺🍃🍂
🌹🌷🌻🌺🌹🍁
تنها چیزی که تا امروز آرزویش
بر دلم مانده . . .
این بود که میخواستم
قبل از خاکسپاری سینه امیررضا را ببوسم ؛
ولی همکارانش نگذاشتند ، داخل قبر فرزندم را ببینم
و این دلتنگی همچنان ادامه دارد ؛
فرزندم سالم رفت . . .
اما بی سر و بی دست برگشت .
پدر شهید مدافع حرم شهید
امیر رضا علیزاده🌹🌹
تولد : 12 , 7 , 1354
#گیلان_رودسر
شهادت : 10 , 2 , 1392
✅فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم امیر رضا علیزاده
سعی کنید حزب الله باشید
و حزب الله باقی بمانید ،
نه حزب باد . . .
که در مواجهه با حزب الشیطان
دچار از هم گسیختگی روحی ، روانی
و فکری میشوند
. . و در کلام و عمل همراه آنها میشوند .
🌷شادی ارواح پاک و طیبه شهدا صلوات🌷
#سالگرد_شهادت
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهاده_فی_سبیلک
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🍃🍂🌿
-------------------💠🕊💠●•••
#کرامات_شهدا
بسم ربّ الشهداء و الصّدیقین
«شهید محمدرضا خانهعنقا، انگشتر عقیقی داشت که سالها مزین انگشتش بود.
رکاب انگشتر در تمرینات نظامی ترک برداشته بود.
محمدرضا وقتی در سال 1362 عازم جبهه بود، انگشتر را به مادرش سپرد و سفارش کرد که از آن خوب نگهداری کند تا پس از بازگشت تعمیرش کند. محمدرضا در عملیات خیبر مفقودالاثر شد و بعد از آن، این انگشتر مونس و همدم مادر بود
تا اینکه شب سهشنبه پانزدهم فروردین1379 شهید با دو نفر از دوستانش را در خواب دیدم.
دوستان خود را برای پذیرایی به منزل آورده بود و بعد از پذیرایی و گفتوگو با دوستانش، وقتی داشتند از منزل خارج میشدند، دوستان شهید به من اشاره کردند و گفتند: حالا که تا اینجا آمدیم لااقل پدرت را از خواب بیدار کن تا تو را ببیند.
محمدرضا گفت: نه، به علت علاقهای که ایشان در بین برادران به من دارد، اگر بیدارش کنم، دیگر نمیگذارد من برگردم. تا بیدار نشده برویم، من آثاری از خودم برایش گذاشتم.
بیدار که شدم، با کسی در مورد این خواب صحبت نکردم، اما دائم چشمم دنبال آثاری از شهید بود که به آن اشاره کرده بود.
یکهفته بعد، هفتم محرم بود. زمانی که مادر شهید به سراغ انگشتر میرود، متوجه میشود که انگشتر از محل شکستگی به هم متصل شده! بلافاصله مرا خبر کرد و دیدم که انگشتر، کاملاً سالم است. »
#شهید_محمدرضا_خانهعنقا
#کرامات_شهدا
✨(انگشتر اکنون در موزه شهدای تهران است)
🖊راوی: پدر شهید خانه عنقا
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
•••●💠🕊💠●•••
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار
📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ سی و هفتم
منم دوست دارم خادمتون بشم
دوست دارم تو طلائیه و شلمچه و فکه خادم زائرینتون بشم
داشتم حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد
-الو سلام لیلا جان
لیلا : سلام حنانه کجایی؟
-مزارشهدا
چطور مگه؟
لیلا: ای بابا دختر حواست کجاست ؟
تاریخ ثبت نام حوزه علمیه شروع شده دیگه
ثبت نام کردی ؟
-وای خاک عالم
بخدا یادم رفته بود
لیلا : خوب الان از مزار میری سرراهت حتما ثبت نام کن
-باشه ممنون از یادآوریت عزیزم
لیلا : قربانت
حلال کن ما داریم میریم خادمی
آهم بلند شد بازم خادمی
با صدای بغض آلود گفتم : التماس دعا
تا اذان مغرب مزار بودم
بعدش رفتم خونه
سرراهم برای حوزه علمیه خواهران ثبت نام کردم
مشغول خوندن درسها برای شرکت در حوزه علمیه بودم
بهمن ماه ب سرعت میگذشت
و اسفند ک اوج سفرای راهیان نوره در راه بود من با
دلی که هوای خادمی داشت ثبت نام کردم برای سفر عشق
مسئول ثبت نام مینا بود و مسئول ماشین همسرش بود
تاریخ سفرمون ۲۹اسفند بود
مینا میگفت لحظه تحویل سال فکه هستیم
فکه مدینه است بخدا
محل عروج سید اهل قلم
از فکه میتوان الهی شد با اسم سیدمرتضی آوینی
با دل شکسته راهی سفر کربلای ایران شدم
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
🌺🍃🌹🍂🍁🌻🌹
#فوروارد_یادتون_نره
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺
💐☘🌷🍃🌹
🎊🎊 بیست و هفتمین روز چله #پاکسازی
در دنیای #پر _اضطراب امروز، آرامش و راحتی خیال، #نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند، اما برای رسیدن تنها آرزو کافی نیست، بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد.
برای بدست آوردن آرامش
💟 با حرکات آرام و صحبت کردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل کنیم. 🗣
💗💚💗
💟 اعتقاادات مذهبی و معنوی رو قوی کنیم ،که عمل از پر افتخارترین روش های رسیدن به آرامش خاطراست، آنگاه می توانیم بگوییم💓
« الا بذکر الله تطمئن القلوب »❤️
اگر از خدا دور افتاده اید، اکنون زمان آشتی است. داشتن یک تکیه گاه معنوی و همیشگی موجب آرامش می شود. 👌
🌼زندگیتون پراز عطر خدا پرازآرامش🌼
┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍مــــعــــبَـــر شُــــهــــدا کانالی متفاوت در ایتا
ڪلیڪ ڪنید 👇
🌺🍃@mabareshohada 🍃🌺
🌹🍃🕊🍃🌹
#خاطره_شهدا ✒️
🌷عراق پاتک شدیدی زد تا جزایر مجنون رو پس بگیره
شهید بابایی توی اون عملیات شیمیایی شد
سرش پر شده بود از تاولهای ریز و درشت
سرش می خارید و با خاراندن زیاد ، تاولها ترکیده بود
بنده خدا خیلی اذیت شده بود
بهش گفتم برو بیمارستان دوا و درمان کن
می گفت اگه برم بستری ام می کنن و از کارم جا می مونم ... ... چند روز بعد بیرون جزیره یه برکه آب پر از نیزار دیدیم
عباس لحظه ای ایستاد و به جریان آب دقت کرد
بعد با حالت خاصی بهم گفت:
حسن! می دونی این آب ، کدوم آبه؟
با تعجب گفتم: یعنی چی؟ خب این آب هم مثل بقیه آبها ، فرقش چیه؟
گفت: اگه دقت کنی می بینی این آب ، انشعابی از آب فراته
آبی که امام حسین علیه السلام و حضرت عباس علیه السلام تو کربلا دستشون رو باهاش شستشو دادن
عباس معتقد بود اگه سرش رو با اون آب بشوید ، تاول های سرش خوب میشه
اتفاقا سرش رو شست و شفا گرفت
چند روز بعد تمام تاول ها خوب شد و اثری ازشون نموند...
🌹#شهید_عباس_بابایی
راوی: ستوان حسن روشن
منبع: کتاب حکایت فرزندان روح الله ۱ ، صفحه94
🍃🌺 @mabareshohada 🍃🌺
💖💐💕🔆
#داستــان_دنبــــاله_دار
📚داستان واقعی و بسیار جذاب
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
#قسمت_ سی و هشتم
خخخخخ برامون کلاس گذاشتن مارو فرستادن پادگان
شهید مسعودیان
وسط پادگان مسعودیان یه هفت سین بزرگ چیده بودن
هفت سین که مزین به نام هفت شهید بود
اولین جایی ک رفتیم همون فکه بود
آی شهدا دلم شکسته
دلم خادمی شما را میخاد 😔
اونروز بخاطر تحویل سال تا ساعت ۶-۷ غروب فکه بودیم
نگاهم ک به بچه های خادم میفتاد
دلم میگرفت
دوست داشتم خادمشون باشم
روز دوم سفر شلمچه و طلائیه بودیم
سه ساله شدم شهدا
سه ساله فرماندمون حاج ابراهیم همت
دستم گرفت و از گناه بلندم کرد
من عاشق شلمچه ام
شلمچه عطر بوی مادر حضرت زهرا(سلام الله علیها را میده
روز سوم راهی هویزه شدیم
شهر شهادت سیدجوان سید حسین علم الهدی
سرمو گذاشتم رو مزارش گفتم سیدجان دوست دارم خادمتون بشم
رفتم تو طاقی ها نشستم گریه کردم
که یهو یه دختر خانمی زد رو شونه ام گفت اهل کار هستی ؟
هنگ کرده بودم با تعجب و ذوق بهش نگاه کردم
دختره : چیه نگفتی اهل کاری یانه ؟
-آره آرزومه
دختره: پس پاشو با من بیا
اسمت چیه ؟
من محدثه ام
-منم حنانه
محدثه : دوساعت پشت این در باش هیچکس راه نده
-باشه باشه حتما
محدثه : فعلا یاعلی
دو ساعتی پشت در مراقب بودم تا اینکه بعد از دوساعت
محدثه زد به در گفت: حنانه جان در باز کن
خانما برن داخل
-باشه عزیزم
در که باز کردم محدثه گفت : میخای خادم بشی ؟
-وای از خدامه
محدثه : خب پس برو کفشداری به بچه ها کمک کن
شب باهم میریم وسایلتو میاریم
-وای خدایا باورم نمیشه
شب باهم رفتیم اردوگاه اما.....
#ادامه_دارد
....................
✍با ادامه داستان همراه ما باشید ....
کپی فقط باذکر نویسنده وذکر صلوات مجاز است
نویسنده: بانو....ش
🌺🍃🌹🍂🍁🌻🌹
#فوروارد_یادتون_نره
📥ورُودبِه معبر شُّہَدٰاء👇
🍃🌺 @mabareshohada 🌺🍃