گفتی جهان به منزلهی سکهای دو روست،
باشد به ما ك روی خوشش را نشان نداد!
الان اونجاییم که شاعر میگه :
خنده هایم را نبین ، اصلا خبر داری که من
بر خلاف چهره ام ، دارم چه دردی می کشم ؟!
استخوان طاقتمان شکست، اما ادامه دادیم.
اصلاً امضای شخصیتمان شده بود:
دوام آوردن
دلم را هیچکس مانند او دیگر نخواهد برد؛
خودش هم خوب میداند کسی با او برابر نیست . .