eitaa logo
مدرسه مهارت آموزی مبنا
17.2هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
358 ویدیو
62 فایل
💫 کانال رسمی «مدرسه مهارت آموزی مبنا» 💫 ✅ توی این مدرسه، مهارت‌های بنیادی رو آموزش می‌دیم. + ارتباط با ادمین: 🆔 @adm_mabna
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "دیالوگ را دست کم نگیرید" درباره ی اهمیت دیالوگ خیلی شنیده اید. دیالوگ ها
- دیالوگ ها می‌توانند شخصیت های داستان را به خواننده معرفی کنند؛ مثل آنکه شخصیت چندسال دارد، شغلش چست، روحیات او چگونه است، چه علایقی دارد، و... - اولین ابزار شما در دیالوگ ها، کلمات و لحن در دیالوگ است؛ به طور مثال کلماتی که یک جوان ۲۰ساله استفاده می کند با کلمات یک زن مسن متفاوت است. یا مثلا لحنی که یک معتاد دارد با دیگران بسیار فرق دارد. - همچنین ادبیاتی که استفاده می کنید، در معرفی شخصیتتان اهمیت دارد. ادبیات یک مهندس با ادبیات کوچه بازاری یکی نیست. - با کمک دیالوگ ها می توانید فضا را توصیف کنید. مثل آنکه در صحبت شخصیت ها اطلاعاتی بياوريد که به فضاسازی کمک کند. - همچنین می‌توانید بعضی از توصیف ها را به عهده ی شخصیت بگذارید. توصیف همیشه سخت است و گاهی هم می تواند خواننده را خسته کند. بیان ویژگی های آدمها،محیط،... از زبان شخصیت داستان، یک راه غیرمستقیم برای توصیف است.
لازم است بدانیم اگرچه دیالوگ همه ی اين کارکرد هارا دارد؛ اما باید مراقب باشیم همه ی نکات را درست و بجا در دیالوگ بگنجانیم. نشود که به بهانه ی توصیف، به گونه ای کلمات را در دهان شخصیت جا دهیم که مثل یک وصله ی ناجور توی ذوق بزند؛ که از لحن شخصیت پیروی نکند، به فضای صحبتش نخورد و مخاطب را دلزده کند. اگرچه دیالوگ‌ها ظرفیت بالایی دارند؛ اما خوب نوشتنشان مهارتی است که نیاز به تمرینِ زیاد دارد. _نجمه حسنیــه_ ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
تجربه‌ی یک روایت انسانیِ دقیق از شنیدن داستان شیطان...
شما بعد از اشتباهاتتان چه احساسی دارید؟ فکری که به سراغتان می آید چیست؟ چه واکنشی دارید؟
گاهی اتفاق می افتد که در زندگی رفتار اشتباهی انجام می دهیم، حرف اشتباهی می زنیم و یک تصمیم اشتباه می گیریم. گمان نمی کنم کسی باشد که در زندگی هیچ وقت اشتباه نکرده باشد و همیشه در مسیر درست قدم برداشته باشد. چیزی که بین آدم ها متفاوت است رفتار آن‌ها نسبت به اشتباه است. خیلی ها بعد از اشتباه خودشان را سرزنش می کنند و از دست خودشان خشمگین می شوند. بعضی ها هم خیلی زود خودشان را می بخشند و از کنار اشتباهشان عبور می کنند. این طبیعی است که ما بعد از اشتباه هایمان خشمگین شویم، احساس نا امیدی کنیم و زمان ببرد تا خودمان را ببخشیم.
به نـام خــدای مهربـــان "برچسب نزنید" بعضی هایمان بعد از هر اشتباه، کنار همه ی احساساتی که تجربه می کنیم، خودمان را قضاوت می کنیم. اگر در یک مصاحبه ی کاری شکست بخوریم خودمان را بی عرضه می دانیم، اگر موقع بازی، کودکمان بخاطر ما زمین بخورد و زانویش زخمی شود خودمان را مادر بی کفایتی می دانیم. اگر در برابر سوال و جواب های استادمان هول شویم خودمان را دست و پا چلفتی می دانیم و... حتما همه ی ما مثال هایی از اشتباهاتمان داریم که بعد از آن تند و تند خودمان را قضاوت کردیم و به خودمان برچسب زدیم؛ برچسب "احمق بودن، بی عرضه بودن، بازنده و ..." شاید هرکدام الفاظ خاص خودمان را داشته باشیم. شاید حتی اصلا متوجه نباشیم و خیلی ناخودآگاه این کار را بکنیم. اما لازم است بدانید که این برچسب ها نه تنها مانع دوباره اشتباه کردن نمی شوند، بلکه شما را خشمگین تر، مضطرب تر و دلسرد تر می کند. و اگر جلویشان را نگیرید خیلی زود متوجه می‌شوید که دیگر اعتماد به نفس کافی ندارید. برای اینکه برچسب زدن را کنار بگذارید، لازم است در رفتار خودتان دقت کنید، نسبت به واکنشتان در زمان ناراحتی آگاه شوید و هربار که خواستید به خودتان برچسب بزنید، به خودتان یادآوری کنید که شما و شخصیت شما از اشتباهی که انجام داده اید جداست. شاید شما الان و در این لحظه اشتباهی انجام داده باشید، اما ذات شما از این اشتباه جداست و انجام یک رفتار اشتباه شما را لزوما بی عرضه یا احمق نمی کند. _نجمه حسنیــه_ ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
این قسمت : ژانر وحشت😅 به کجا چنین شتابان؟😬 به گمانم لازمه یک هشتک جدید اضافه کنم با عنوان : تجربه های ناب ما در شنیدن ماجرای شیطان😂
به نـام خــدای مهربـــان "انجمن شاعران مرده" اگر بخواهم مبنا را خیلی مختصر معرفی کنم، آنرا با مخاطب هایش را معرفی می‌کنم؛ چون مبنا با مخاطب هایش بود که مبنا شد. راستش آنکه وقتی مبنا هنوز یک دوره ی نویسندگیِ کوچک بود، تنها دارایی اش هنرجوها و مخاطبناش بودند. من فکر میکنم مخاطب ها بودند که جرئت مبنا شدن را به ما دادند. مبنا سال 99، مبنا شد. و بعد از آن مخاطب های مبنا بیشتر و بیشتر شدند. تا حالا که یک تیم 35 نفره در مبنا مشغول کار هستند. ناخدا، موسس مبناست. البته که دوره های نویسندگی را هم درس می‌دهد. همان اوایل که همکاری با مبنا را شروع کردم، از یکی از بچه های تیم پرسیدم که "چرا آقای جوان، ناخدا شد؟" (خودش بود که اولین نفر آقای جوان را ناخدا صدا زده بود) و او گفت "من ناخدا را از انجمن شاعران مرده برداشته‌ام؛ چون بنظرم استاد جوان بهترین معلمی‌ست که یک‌نفر در طول زندگی اش میتواند داشته باشد." و بعد که خواستم بيشتر برایم توضیح دهد مرا به خواندن کتاب"انجمن شاعران مرده" و دیدن فیلم آن حوالی داد. من اما نرفتم و ندیدم آن فلیم را. راستش آنکه کتابش را هم نخریدم و نمی دانم کِی فرصت کنم که سراغش بروم. اما از وقتی‌که وارد مبنا شدم ناخدا را دیده ام. ناخدا در مبنا استاد است، موسس است، در هرجای مبنا هر کاری که شروع می شود با او مشورت می کنیم. و چیزی که همیشه برای همه مان ارزشمند است این است که ناخدا هیچ وقت "نه" نمی گوید. هیچ وقت نمی شود که اگر به کمکش نیاز داشته باشیم، بگوید سرم شلوغ است. هیچ وقت نمی شود که وقتی سوالی داریم، بگوید برو و بعدا بیا. هیچ وقت نمی شود که کارش داشته باشیم و پیدایش نکنیم. ناخدا با همه ی سرشلوغی هایش همیشه در مبنا هست. همیشه برای اعضای تیم وقت دارد. برای تک تک 30 و چند نفر ما. من اگرچه داستان را نخوانده ام، اما معنای ناخدا بودن را در همین مدت مبنایی شدن، حس کرده ام... _نجمه حسنیه_ + ناخدا = استاد رضا جوان اراسته ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
عیدتون مبارک. امشب و فردا، گوشی رو بذارید کنار، برید پیش باباهاتون، دستشونو ببوسید، قربون صدقه شون برید، و به بهانه ی ولادت آقای عزیزمان، بیشتر کنارشون باشین. + فقط یادتون باشه، این مهمونی هارو توی فضای مجازی پخش نکنید، هستن آدم هایی که دلتنگ باباهاشونن...حواسمون بهشون باشه...
برای دیالوگ نویسی لازم است تمرین کنید. یکی از تمرین های مهم در دیالوگ نویسی را در پست‌های قبل گفته ام. یک تمرین دیگر آن است که از این به بعد کمی سراغ داستان های دیالوگ محور بروید. آن‌ها را بخوانید و به نقاط قوتشان دقت کنید. سعی کنید هرچه بیشتر دیالوگ‌های خوب بخوانید و بخوانید، تا توانایی تان در دیالوگ نویسی بیشتر می شود. +برای خواندن پست قبل را جستجو کنید. ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
داستان "موزماهی" از سلینجر را برایتان گذاشتم تا بخوانید. داستان دیالوگ محور است و یکی از داستان های کوتاه سلینجر است. https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
همین الانِ الان، کلاس انلاین نویسندگی خلاقِ پنج شنبه ها، جاتون خالی. + بحث داغه داغه، و یکی از هنرجوها داره سؤالش رو می‌پرسه و استاد هم عمیقا دارن می‌شنون. ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان درست نمی دانم چند نفر از جمع ایتایی مان در دوره ی نویسندگی خلاق شرکت کرده است. اما همه ی هنرجوهایی که در این دوره شرکت کرده اید، بیایید و برایمان از دوره بگویید؛ از تجربه ی تعامل با استادیار ها، از چگونگی کلاس پنج شنبه ها، از صوت های ۲۰ دقیقه ایِ کنارِ تدریس، از بحث های داغِ سرکلاس، از همه‌ی چیزهایی که تا الان در دوره تجربه کرده اید، برایمان بگویید. + کسانی‌که سطح۱و۲ را قبلا در مبنا شرکت کرده اید و حالا نویسندگی خلاق را می‌روید، بیایید و از تفاوت دو مدل کلاس برایمان بگویید. +من هم آخرین نفر نظرم را می‌گویم😎 + برای ارتباط با مَن : @adm_mabna ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان 🌱جوانه‌یِ مبنا🌱 مبنا یک تیم دونفره بود آن اول؛ وقتی‌که هنوز مبنا نبود. سال 96 ناخدا تصمیم گرفت دوره‌ی نویسندگیِ مجازی برگزار کند. آن وقت‌ها خودش استاد و موسس بود. آقای دولت آبادی هم مدیرمالی و مدیر اجرایی و پشتیبانی و پاسخگویی و ادمین و... سال 99 که آن دوره ی نویسندگی، مبنا شد؛ وقتی‌که ناخدا دلش را به دریا زد و "مدرسه‌ی مهارت آموزی مبنا" را تاسیس کرد؛ تیم 2 نفره‌شان بزرگ و بزرگ تر شد. آن وقت مبنا به یک استارتاپ تبدیل شد. آن اول دپارتمان نویسندگی تنها دپارتمان بود. چیزی نگذشت که روایت انسان آمد و شد خواهرِ دوقلویِ نویسندگی. شد دومین دپارتمانِ مبنا. مبنا قد کشید، هویت پیدا کرد، برای خودش ادبیات سازمانی نوشت، پرسونا طراحی کرد و... تا حالا که مبنا یک تیم 40 نفره‌ست. حالا که ما بزرگ شده ایم. و حالا که جمع ایتایی مان را هم تشکیل داده ایم. با ایتایی‌ها رفیق شده ایم و راستش آنکه افتخار می کنیم؛ از بودن در ایتا؛ از کنار شما بودن؛ و از اینکه شما تنها دارایی مان، اینجا، در ایتا هستید... ادامه دارد... _نجمه حسنیه_ + شما چند وقت است که در جمعِ ایتاییِ مبنا هستید؟ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان 🌱نو شدن🌱 آخرین روز بهمن است امروز. اسفند برای من بوی عید می دهد. حال و هوای عید، رنگ و بوی عید، نشاطِ عید را من از همین حالا، در اسفند دارم. اسفند که می شود کمتر سراغ خانه تکانی می روم. راستش آنکه اسفند تندتر از آن می گذرد که بخواهم به خانه تکانی برسم. این وقت سال که می‌شود غالبا می نویسم. درباره ی آنچه تجربه کرده ام. درباره ی آنچه میخواهم تجربه کنم. و درباره ی همه‌ی چیزی که باید باشم. این وقت سال همه چیز را نو می‌کنم؛ خودم را، فکرهایم را، آرزوهایم را. و بعد با یک خودِ جدید سراغ سال نو می‌روم. امسال هم روال همین است. من از امروز شروع به نو شدن کرده ام. حالا که اینجا در ایتا، کانال مبنایی مان بزرگ شده و جمعمان جمع تر شده، تصمیم گرفته ام سراغِ کانال‌ بروم. هشتک ها را بازنگری کنم، پست هارا بالا و پایین کنم، سر و شکل‌‌شان را تغییر دهم، لباسِ نو بپوشانم... و این نو شدن، همیشه همراه با رشد است... _نجمه حسنیه_ + هشتکِ پیشنهادی‌تان برای این نو شدن چیست؟ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
دروغ چرا؟ اینو خوندم این شکلی شدم : 🤩 + هشتک ادمینِ بی شیله پیله😄
به نـام خــدای مهربـــان "برچسب نزنید" همیشه اینطور نیست که ما فقط خودمان را قضاوت کنیم. خیلی وقت ها دیگران طعمه ی برچسب‌هایمان می‌شوند. شاید تجربه کرده باشید که بعد از رفتار اشتباه همکارتان او را فردی "بی عرضه" تلقی کرده باشید. یا مثلا وقتی دوستی با نظر شما مخالفت کرده باشد اورا آدم "متکبری" بدانید. این اتفاق چند بار برای شما افتاده است؟ خیلی وقت ها احتمالا حواستان نبوده یا آن‌را طبیعی و حق خودتان می دانسته اید. این برچسب‌های منفی خیلی قدرتمندند. آنها را دست کم نگیرید. آنقدر که حتی ممکن است باعث شود رابطه ی شما با آن فرد خراب شود. چرا؟ چون او را فرد متکبر و خودخواهی می دانید. حرف من جایی نیست که یک نفر چنین صفتی را حقیقتا دارد. حرف من وقتی است که فردِ روبه روی شما فقط بخاطر یک رفتار یا اندیشه ی اشتباه "بی عرضه"، "خودخواه"، "مغرور"، "لوس" و ... شده است. فکرش را بکنید، بخاطر رفتار اشتباهش، شخصیت او را قضاوت کرده اید!! بهتر است بدانید که انجام یک رفتار محدود یا بیان یک سخن نابه جا لزوما بیانگر ویژگی های شخصیتی فرد نیست. چه بسا شما هم رفتارهایی داشته باشید که با ذات شما متفاوت باشد و در موقعیت های خاصی بروزش دهید. اما چیزی که مهم است، این است که ذهن شما اشتباهِ یک انسان را از خود او جدا نمی‌کند و او را قضاوت می‌کند. اینجور وقت‌ها خیلی مراقب باشید. اجازه ندهید بخاطر یک خطای شناختی، روابطتان خراب شود. بدانید چیزی که بد است رفتار یک فرد است و نه لزوما شخصیت او. _نجمه حسنیه_ ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان "دامِ شخصیت" بساط پهن کردم که بنشینم و سخن در باب شخصیت برانم. لپ‌تاپ را باز کردم و روی وُرد دوبار کلیک کردم که...سراغم آمد... همان حسِ عجیبِ "کار نکردن" ، "ننوشتن" ، "طفره رفتن" ، ‌‌‌... گاهی سراغم می آید؛ این روزها بیشتر. از یک بهانه ی ساده شروع می‌کند؛ مثل آنکه "یک پیامِ گوشی را چک کنم بعد" یا مثلا "یک سیب از آشپزخانه بیاورم بعد" ، "همین یک لباس را تا کنم بعد" ، ... همین‌قدر ساده مرا، دستِ مرا می‌گیرد و در ساعت ها "دور شدن" ، "کار نکردن" و "ننوشتن" غرق می‌کند... امروز هم شبیه روزهای قبل. سراغم که آمد مچش را گرفتم، دست به سرش کردم و "بسم الله" را تایپ کردم و نوشتم "در بابِ شخصيت" و ذهنم سر خورد سمت گوشی و به خودم که آمدم، دیدم نشسته ام و "محفل" را باز کرده ام. چای بغل دستم بخار می‌کند و دخترم کنار گوشم "مامان مامان" می‌کند. فهرستِ محفل را بالا و پایین کردم و رسیدم به نوشته‌ی "فاطمه مظهری صفات" و شخصیت پردازی اش. خواندم و خواندم. شبیه یک روایت بود انگار. به مربع نارنجی رنگِ پایانِ نوشته که رسیدم، مجله را بستم. گوشی را کنار گذاشتم. لپ تاپ را خاموش کردم و دست های تسلیم را بالا آوردم. و فکر کردم زحمتِ پستِ امشب را به دوش "محفل" و قلم فاطمه مظهری صفات بگذارم. چای داشت سرد می‌شد... باید می‌رفتم. _نجمه حسنیه_ + متن مذکور را صفحه ی ۵۶ بخوانید😎 + با تشکر از فاطمه مظهری صفات، اهالی تحریریه محفل و ابر و باد و مه و خورشید و فلک بابت کمک به کانال داری😅 + کانال محفل در تلگرام ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان 🌱رشد کردن🌱 جا گذاشتن چیز های قدیمی، فکر های قدیمی، ترس های قدیمی پشت سر، و نو شدن، جدید وارد شدن به سالِ جدید، همراه خودش یک چیز ارزشمند دارد. تغییر کردن رشد به همراه دارد. کانال را که زیر و رو می کردم، دیدم لازم است چیزهایی را تغییر دهم. و چیزهای بهتری جای قدیمی‌ها بگذارم. کانال را باید با چیزهای جدید، پست های جدید، ایده های نو رشد دهم. فکر هایی توی سرم هست که آرام آرام برایتان می‌گویم. فکر می کنم برای شروع لازم است از ساده ترین قدم ها شروع کنم. مراقب باشید سر و شکلمان که فرق کرد، گممان نکنید. این روزها حواستان بیشتر جمعِ ما باشد. _نجمه حسنیه_ ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
"کتاب خریدن"
مدرسه مهارت آموزی مبنا
"کتاب خریدن"
به نـام خــدای مهربـــان خوب به خاطرم هست آن اوایل مادر شدن، رفتم تا برای دخترم کتاب بخرم وقتی رسیدم و قفسه‌های کتاب را نگاه کردم؛ حجمِ زیاد عناوین حسابی گیجم کرد. فروشنده را صدا زدم. گفتم که برای دختر یک ساله ام کتاب می خواهم. او هم دستش را دراز کرد، با انگشت اشاره‌اش قفسه‌ای را نشانم داد و همان‌جور که انگشتش را تا آن سر قفسه سُر می‌داد گفت : "همه‌ی اینا برای گروه سنی الف هست..." وقتی انگشت اشاره‌اش به انتهای قفسه رسید، لبخند ملیحی تحویلم داد و از کنارم رد شد و رفت... نزدیکِ قفسه رفتم، یک کتاب برداشتم و شروع به خواندنش کردم. بعد از مدتی فهمیدم هرچه بیشتر تیتر ها را می بینم و بیشتر متن ها را می خوانم، گیج تر می شوم. وقت خواندن کتاب‌ها فکر می‌کردم : آیا اصلا دلم می‌خواهد کتاب ترجمه بخرم؟ دوست دارم کتاب آموزش داشته باشد یا فقط دخترم را سرگرم کند؟ دوست دارم چه چیزهایی در کتاب نباشد؟ فکر می‌کنم چه مفاهیمی با اعتقادات من درتضاد است؟ قلمِ کدام نویسنده روان است؟ کدام نویسنده داستان را خوب پرداخته است؟ تصویرهای کدام کتاب‌ها برای دخترم مناسب است؟ کدام تصویر ها به قدر کافی جذاب و گیراست؟ کدام کتاب برای دخترم خواندنی است؟ شعر بخرم یا نثر؟ انتشارات پرتقال بخرم یا هوپا؟ دلم می‌خواهد چقدر هزینه کنم؟ و... سوال‌ها در سرم چرخ می‌خورد و چرخ می‌خورد و چرخ می‌خورد... آنقدر کلافه و سردرگم شدم که کتابی را بی فکر برداشتم، پولش را حساب کردم و تا خود خانه تلاش کردم به چیزی فکر نکنم. و راستش هنوز هم که هنوز است از خریدن کتابِ عجله‌ای آن روز - که نزدیک یک ساعت از وقتم را گرفت - پشیمانم؛ چون مطالبش را نمی‌پسندم، چون احساس می‌کنم نماد گرایی دارد، چون مرا به چیزی که می‌خواستم نرساند، چون... ادامه دارد... _نجمه حسنیه_ ⬇️ما را اینجا ببینید⬇️ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان "مسیر تمدن" اگر از شما بپرسم تمدن چطور شکل گرفت، چه می گویید؟ یعنی انسان ها چطور آتش را کشف کردند؟چطور یکجانشین شدند؟چطور فهمیدند دامداری کنند؟زبان را چطور کشف کردند؟ چه طور کشاورزی را یاد گرفتند؟چطور پختن را کشف کردند؟ و ... خیلی ها حتما به سوالات بالا جواب‌های مشابهی می دهند. مثلا اینکه بعد از مدتی زندگی، تازه انسان ها یکجا نشین شدند. یا مثلا آنکه انسان تا پیش از کشف آتش، پختن نمی دانست. مثل آنکه زبان را انسان به تدریج کشف کرد. یا مثلا خط بعد از زبان آمد ... و هزار جواب دیگر که خیلی‌هایمان بلدیم؛ نه به خاطر خواندن کتاب های تاریخ تمدن. ما این جواب ها را بلدیم چون از همان کودکی در مدرسه درباره‌ی تمدن خوانده ایم. چون بارها در فیلم های مختلف درباره اش شنیده‌ایم. سوال اما اینجاست که : آیا حقیقت این است؟ https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5