مدرسه مهارت آموزی مبنا
داستان "موزماهی" از سلینجر را برایتان گذاشتم تا بخوانید.
داستان دیالوگ محور است و یکی از داستان های کوتاه سلینجر است.
#داستان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
همین الانِ الان،
کلاس انلاین نویسندگی خلاقِ پنج شنبه ها،
جاتون خالی.
+ بحث داغه داغه، و یکی از هنرجوها داره سؤالش رو میپرسه و استاد هم عمیقا دارن میشنون.
#نویسندگی_خلاق
#ناخدا
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
درست نمی دانم چند نفر از جمع ایتایی مان در دوره ی نویسندگی خلاق شرکت کرده است.
اما همه ی هنرجوهایی که در این دوره شرکت کرده اید،
بیایید و برایمان از دوره بگویید؛
از تجربه ی تعامل با استادیار ها،
از چگونگی کلاس پنج شنبه ها،
از صوت های ۲۰ دقیقه ایِ کنارِ تدریس،
از بحث های داغِ سرکلاس،
از همهی چیزهایی که تا الان در دوره تجربه کرده اید، برایمان بگویید.
+ کسانیکه سطح۱و۲ را قبلا در مبنا شرکت کرده اید و حالا نویسندگی خلاق را میروید، بیایید و از تفاوت دو مدل کلاس برایمان بگویید.
+من هم آخرین نفر نظرم را میگویم😎
+ برای ارتباط با مَن :
@adm_mabna
#نویسندگی_خلاق
#حرف_بزنیم
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
🌱جوانهیِ مبنا🌱
مبنا یک تیم دونفره بود آن اول؛ وقتیکه هنوز مبنا نبود.
سال 96 ناخدا تصمیم گرفت دورهی نویسندگیِ مجازی برگزار کند. آن وقتها خودش استاد و موسس بود. آقای دولت آبادی هم مدیرمالی و مدیر اجرایی و پشتیبانی و پاسخگویی و ادمین و...
سال 99 که آن دوره ی نویسندگی، مبنا شد؛ وقتیکه ناخدا دلش را به دریا زد و "مدرسهی مهارت آموزی مبنا" را تاسیس کرد؛ تیم 2 نفرهشان بزرگ و بزرگ تر شد.
آن وقت مبنا به یک استارتاپ تبدیل شد. آن اول دپارتمان نویسندگی تنها دپارتمان بود. چیزی نگذشت که روایت انسان آمد و شد خواهرِ دوقلویِ نویسندگی. شد دومین دپارتمانِ مبنا.
مبنا قد کشید، هویت پیدا کرد، برای خودش ادبیات سازمانی نوشت، پرسونا طراحی کرد و...
تا حالا که مبنا یک تیم 40 نفرهست.
حالا که ما بزرگ شده ایم.
و حالا که جمع ایتایی مان را هم تشکیل داده ایم. با ایتاییها رفیق شده ایم و راستش آنکه افتخار می کنیم؛
از بودن در ایتا؛
از کنار شما بودن؛
و از اینکه شما تنها دارایی مان، اینجا، در ایتا هستید...
ادامه دارد...
_نجمه حسنیه_
+ شما چند وقت است که در جمعِ ایتاییِ مبنا هستید؟
#ناخدا
#داستان_مبنا
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
🌱نو شدن🌱
آخرین روز بهمن است امروز.
اسفند برای من بوی عید می دهد. حال و هوای عید، رنگ و بوی عید، نشاطِ عید را من از همین حالا، در اسفند دارم.
اسفند که می شود کمتر سراغ خانه تکانی می روم.
راستش آنکه اسفند تندتر از آن می گذرد که بخواهم به خانه تکانی برسم. این وقت سال که میشود غالبا می نویسم.
درباره ی آنچه تجربه کرده ام.
درباره ی آنچه میخواهم تجربه کنم.
و درباره ی همهی چیزی که باید باشم.
این وقت سال همه چیز را نو میکنم؛ خودم را، فکرهایم را، آرزوهایم را. و بعد با یک خودِ جدید سراغ سال نو میروم.
امسال هم روال همین است. من از امروز شروع به نو شدن کرده ام.
حالا که اینجا در ایتا، کانال مبنایی مان بزرگ شده و جمعمان جمع تر شده، تصمیم گرفته ام سراغِ کانال بروم.
هشتک ها را بازنگری کنم، پست هارا بالا و پایین کنم، سر و شکلشان را تغییر دهم، لباسِ نو بپوشانم...
و این نو شدن، همیشه همراه با رشد است...
_نجمه حسنیه_
+ هشتکِ پیشنهادیتان برای این نو شدن چیست؟
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
دروغ چرا؟
اینو خوندم این شکلی شدم : 🤩
+ هشتک ادمینِ بی شیله پیله😄
#نویسندگی_خلاق
#حرف_بزنیم
به نـام خــدای مهربـــان
"برچسب نزنید"
همیشه اینطور نیست که ما فقط خودمان را قضاوت کنیم. خیلی وقت ها دیگران طعمه ی برچسبهایمان میشوند. شاید تجربه کرده باشید که بعد از رفتار اشتباه همکارتان او را فردی "بی عرضه" تلقی کرده باشید. یا مثلا وقتی دوستی با نظر شما مخالفت کرده باشد اورا آدم "متکبری" بدانید. این اتفاق چند بار برای شما افتاده است؟ خیلی وقت ها احتمالا حواستان نبوده یا آنرا طبیعی و حق خودتان می دانسته اید.
این برچسبهای منفی خیلی قدرتمندند. آنها را دست کم نگیرید. آنقدر که حتی ممکن است باعث شود رابطه ی شما با آن فرد خراب شود. چرا؟ چون او را فرد متکبر و خودخواهی می دانید.
حرف من جایی نیست که یک نفر چنین صفتی را حقیقتا دارد. حرف من وقتی است که فردِ روبه روی شما فقط بخاطر یک رفتار یا اندیشه ی اشتباه "بی عرضه"، "خودخواه"، "مغرور"، "لوس" و ... شده است. فکرش را بکنید، بخاطر رفتار اشتباهش، شخصیت او را قضاوت کرده اید!!
بهتر است بدانید که انجام یک رفتار محدود یا بیان یک سخن نابه جا لزوما بیانگر ویژگی های شخصیتی فرد نیست.
چه بسا شما هم رفتارهایی داشته باشید که با ذات شما متفاوت باشد و در موقعیت های خاصی بروزش دهید.
اما چیزی که مهم است، این است که ذهن شما اشتباهِ یک انسان را از خود او جدا نمیکند و او را قضاوت میکند.
اینجور وقتها خیلی مراقب باشید.
اجازه ندهید بخاطر یک خطای شناختی، روابطتان خراب شود.
بدانید چیزی که بد است رفتار یک فرد است و نه لزوما شخصیت او.
_نجمه حسنیه_
#خطای_شناختی
#خودمان_را_بشناسیم
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"دامِ شخصیت"
بساط پهن کردم که بنشینم و سخن در باب شخصیت برانم.
لپتاپ را باز کردم و روی وُرد دوبار کلیک کردم که...سراغم آمد...
همان حسِ عجیبِ "کار نکردن" ، "ننوشتن" ، "طفره رفتن" ، ...
گاهی سراغم می آید؛ این روزها بیشتر.
از یک بهانه ی ساده شروع میکند؛ مثل آنکه "یک پیامِ گوشی را چک کنم بعد" یا مثلا "یک سیب از آشپزخانه بیاورم بعد" ، "همین یک لباس را تا کنم بعد" ، ...
همینقدر ساده مرا، دستِ مرا میگیرد و در ساعت ها "دور شدن" ، "کار نکردن" و "ننوشتن" غرق میکند...
امروز هم شبیه روزهای قبل. سراغم که آمد مچش را گرفتم، دست به سرش کردم و "بسم الله" را تایپ کردم و نوشتم "در بابِ شخصيت" و ذهنم سر خورد سمت گوشی و به خودم که آمدم، دیدم نشسته ام و "محفل" را باز کرده ام. چای بغل دستم بخار میکند و دخترم کنار گوشم "مامان مامان" میکند.
فهرستِ محفل را بالا و پایین کردم و رسیدم به نوشتهی "فاطمه مظهری صفات" و شخصیت پردازی اش. خواندم و خواندم. شبیه یک روایت بود انگار. به مربع نارنجی رنگِ پایانِ نوشته که رسیدم، مجله را بستم. گوشی را کنار گذاشتم. لپ تاپ را خاموش کردم و دست های تسلیم را بالا آوردم.
و فکر کردم زحمتِ پستِ امشب را به دوش "محفل" و قلم فاطمه مظهری صفات بگذارم.
چای داشت سرد میشد...
باید میرفتم.
_نجمه حسنیه_
+ متن مذکور را صفحه ی ۵۶ بخوانید😎
+ با تشکر از فاطمه مظهری صفات، اهالی تحریریه محفل و ابر و باد و مه و خورشید و فلک بابت کمک به کانال داری😅
+ کانال محفل در تلگرام
#داستان_مبنا
#محفل
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
🌱رشد کردن🌱
جا گذاشتن چیز های قدیمی، فکر های قدیمی، ترس های قدیمی پشت سر، و نو شدن، جدید وارد شدن به سالِ جدید، همراه خودش یک چیز ارزشمند دارد. تغییر کردن رشد به همراه دارد.
کانال را که زیر و رو می کردم، دیدم لازم است چیزهایی را تغییر دهم. و چیزهای بهتری جای قدیمیها بگذارم. کانال را باید با چیزهای جدید، پست های جدید، ایده های نو رشد دهم.
فکر هایی توی سرم هست که آرام آرام برایتان میگویم.
فکر می کنم برای شروع لازم است از ساده ترین قدم ها شروع کنم.
مراقب باشید سر و شکلمان که فرق کرد، گممان نکنید.
این روزها حواستان بیشتر جمعِ ما باشد.
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
"کتاب خریدن"
به نـام خــدای مهربـــان
خوب به خاطرم هست آن اوایل مادر شدن، رفتم تا برای دخترم کتاب بخرم وقتی رسیدم و قفسههای کتاب را نگاه کردم؛ حجمِ زیاد عناوین حسابی گیجم کرد. فروشنده را صدا زدم. گفتم که برای دختر یک ساله ام کتاب می خواهم. او هم دستش را دراز کرد، با انگشت اشارهاش قفسهای را نشانم داد و همانجور که انگشتش را تا آن سر قفسه سُر میداد گفت : "همهی اینا برای گروه سنی الف هست..."
وقتی انگشت اشارهاش به انتهای قفسه رسید، لبخند ملیحی تحویلم داد و از کنارم رد شد و رفت...
نزدیکِ قفسه رفتم، یک کتاب برداشتم و شروع به خواندنش کردم. بعد از مدتی فهمیدم هرچه بیشتر تیتر ها را می بینم و بیشتر متن ها را می خوانم، گیج تر می شوم.
وقت خواندن کتابها فکر میکردم : آیا اصلا دلم میخواهد کتاب ترجمه بخرم؟ دوست دارم کتاب آموزش داشته باشد یا فقط دخترم را سرگرم کند؟ دوست دارم چه چیزهایی در کتاب نباشد؟ فکر میکنم چه مفاهیمی با اعتقادات من درتضاد است؟ قلمِ کدام نویسنده روان است؟ کدام نویسنده داستان را خوب پرداخته است؟ تصویرهای کدام کتابها برای دخترم مناسب است؟ کدام تصویر ها به قدر کافی جذاب و گیراست؟ کدام کتاب برای دخترم خواندنی است؟ شعر بخرم یا نثر؟ انتشارات پرتقال بخرم یا هوپا؟ دلم میخواهد چقدر هزینه کنم؟ و...
سوالها در سرم چرخ میخورد و چرخ میخورد و چرخ میخورد...
آنقدر کلافه و سردرگم شدم که کتابی را بی فکر برداشتم، پولش را حساب کردم و تا خود خانه تلاش کردم به چیزی فکر نکنم.
و راستش هنوز هم که هنوز است از خریدن کتابِ عجلهای آن روز - که نزدیک یک ساعت از وقتم را گرفت - پشیمانم؛ چون مطالبش را نمیپسندم، چون احساس میکنم نماد گرایی دارد، چون مرا به چیزی که میخواستم نرساند، چون...
ادامه دارد...
_نجمه حسنیه_
#کتاب_خوب
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"مسیر تمدن"
اگر از شما بپرسم تمدن چطور شکل گرفت، چه می گویید؟
یعنی انسان ها چطور آتش را کشف کردند؟چطور یکجانشین شدند؟چطور فهمیدند دامداری کنند؟زبان را چطور کشف کردند؟ چه طور کشاورزی را یاد گرفتند؟چطور پختن را کشف کردند؟ و ...
خیلی ها حتما به سوالات بالا جوابهای مشابهی می دهند. مثلا اینکه بعد از مدتی زندگی، تازه انسان ها یکجا نشین شدند. یا مثلا آنکه انسان تا پیش از کشف آتش، پختن نمی دانست. مثل آنکه زبان را انسان به تدریج کشف کرد. یا مثلا خط بعد از زبان آمد ...
و هزار جواب دیگر که خیلیهایمان بلدیم؛ نه به خاطر خواندن کتاب های تاریخ تمدن. ما این جواب ها را بلدیم چون از همان کودکی در مدرسه دربارهی تمدن خوانده ایم. چون بارها در فیلم های مختلف درباره اش شنیدهایم.
سوال اما اینجاست که :
آیا حقیقت این است؟
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
این یک صفحه از کتاب مطالعات اجتماعی چهارم دبستان است.
کمی وقت بگذارید و سیر تمدنی را که گفته است بخوانید...
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"قربانی"
داستان هابیل و قابیل را حتما شنیدهاید.
اینکه قرار شد هابیل و قابیل هرکدام بهترین چیزی را که دارند قربانی کنند. بعد قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل نه. قابیل اما نتوانست بپذیرد. پس حسادت کرد و برادرش را کشت و...
هیچ وقت فکر کردهاید آنها(هابیل و قابیل) چطور فهمیدند که قربانی یکیشان قبول شد و قربانی دیگری نه؟ چه اتفاقی رخ داد؟ آیا آدم(ع) بهشان گفت؟ ندا آمد؟ وحی رسید؟ معجزه رخ داد؟...
چطور؟
بعد از این پست، عکسی برایتان می گذارم. ببینیدش.
این عکس را در پینترست پیدا کرده ام.
وقتی به انگلیسی سرچ کردم "Abel and Cain" به معنی "هابیل و قابیل"، عکسهای زیادی برایم آورد.
من چنتایی را انتخاب کردم.
و اینجا برایتان می گذارم.
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"قربانی۲"
توی پست قبل پرسیدم که فکر می کنید "هابیل و قابیل چطور فهمیدند که قربانی یکی شان قبول شد و آن دیگری نه؟"
اگر عکسهای بالا را خوب دیده باشید، اگر رد نگاه خشمگین قابیل را گرفته باشید، اگر چشمتان روی قربانیها گیر کرده باشد، حتما آتش را دیدهاید. آتشی که کنار قربانی هابیل هست و کنار قربانی قابیل نیست...
ما در روایت انسان پاسخ سوال بالا را از زبان استاد نخعی می شنویم : وقتی آتش قربانی هابیل را دربرگرفت، آنها فهمیدند که قربانی او قبول شده است...
اگر آن روزهای اول، آتش بود که قربانی هابیل را در برگرفت، پس تکلیف کشف اتفاقی آتش چه می شود؟
بگذارید اینطور بگویم : آدم برای فرزندانش توضیح می دهد که نشانهی قبول شدن یک قربانی، این است که آتش آن را دربر گیرد. لازمهی فهمیدن این سخن آن است که هابیل و قابیل از قبل آتش را بشناسند، پیشتر خاصیت آتش را بدانند، آنرا دیده باشند، از آن استفاده کرده باشند،...
و این یعنی...
انسانها از همان اول خلقت آتش را میشناختند، با کارکردش آشنا بوده اند، می دانستند چیست و کشف آن اتفاقی نبوده است...
یادتان هست که دربارهی کشف آتش چه در خاطرتان بود؟پاسخ هایتان را به یاد دارید؟...
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"دالیبازی"
کتاب خریدن برای بچههای زیر یکسال کار راحتی نیست.
پیدا کردن کتابی که واژه های آشنا داشته باشد، تصاویرش جذاب و قابل فهم باشد، داستان مناسب داشته باشد و... سخت است.
تجربهی من از کتاب خریدن برای کودک زیر یکسالم، کتاب هایی است که بتواند با آنها کاری بکند؛ مثلا چیزی را جابه جا کند، چیزی را لمس کند، چیزی را پیدا کند یا...
در زمان نوزادی دخترم، بیشترین کتابی که در خانهی ما خوانده شد "کتابهای دالی بازی" نشر نردبان بود.
تصاویر این کتاب ساده است، عناصر به کار گرفته شده کم است، رنگ و روی تصاویر خوب است، تعداد کلمات محدود است و از همه مهمتر اینکه در هر صفحه کودک کاری انجام میدهد؛ اینطور که هربار دست، پا یا چشمهای نینی پنهان است و ما با یک شعر ساده از کودک میخواهیم دست،پا یا چشم او را پیدا کند و نشانمان دهد. درست شبیه دالی بازی خودمان. این دالی بازی برای بچه ها مفید و جذاب است و کتاب خواندن را برایشان شبیه بازی می کند. و نکته ی مثبت دیگر این است که جنس صفحات کتاب محکم است و برای بازی کردن و مدام توی دست و پا بودن مناسب است.
من به عنوان یک مادر، از خریدن این کتاب راضی بودم و دوستش داشتم.
_نجمه حسنیه_
+ این سری کتاب ها یکی دوجلد دیگر هم دارد، اما آن زمان هنوز چاپ نشده بود و من برای دخترم فقط همین دو جلد را خریدم.
+لازم است بگویم کتاب آنقدری برای دخترم بامزه است که حالا هم گاهی می آورد و باهم می خوانیمش.
#پیشنهاد_درجه_یک
#کتاب_خوب
#گنجینه_مادرانه
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "دالیبازی" کتاب خریدن برای بچههای زیر یکسال کار راحتی نیست. پیدا کردن ک
به نـام خــدای مهربـــان
"گنجینهی مادرانه"
از این به بعد میخواهیم در کانالمان گنجینهی مادرانه بسازیم.
اینجور که به عنوان یک مادر تجربهمان را از خرید یک کتاب برای کودکمان میگوییم.
مادرهای دیگر هم اگر دلشان خواست، اگر تجربهی ما را دوست داشتند و اگر نظر ما به دلشان نشست، میروند و کتاب را میبینند و میخوانند و تصمیم میگیرند که بخرند یا نه.
این مدل معرفی از نظر من خیلی حقیقی است. مثل همهی متخصصهایی که دربارهی کتاب کودک نظر میدهند، ما مادرها هم تجربهی زیسته با کودکان داریم.
پس چه کسی بهتر از ما، برای کمک کردن به هم؟
حالا بیایید برایم بگویید شما برای کودک زیر یکسالتان چه کتابهایی خریدهاید؟
لزوما نباید تجربه ی خوبی باشد،
اگر راضی نبودهاید هم برایمان بگویید، تا ماهم حواسمان جمع باشد😉
+ من تجربه ها را میخوانم، جمع و جور میکنم و با شما به اشتراک میگذارم👌
#گنجینه_مادرانه
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
اینجا از من دربارهی "محفل" بارها،
شنیدهاید.
ارادت و عشق من به "محفل" زیاد است.
این را لازم نیست حتما مستقیم بگویم.
اگر یکی دوتا از پست های محفلیِ کانال را بخوانید،
حتما می فهمید که چقدر محفل برای من
ارزشمند است.
"محفل" نشریهی مبناست.
نشریهای که بچههای دپارتمان نویسندگی،
با دست های خالی و شوق فراوان مینویسند.
محفل دوماه یکبار منتشر میشود.
هربار دربارهی موضوعی، بچه ها قلم میزنند.
و البته بخش فراخوان داستان کوتاه هم دارد،
برای همهی هنرجوهای خوش قلممان.
حالا هم یکی از بچه های خوبِ تحریریه،
آستین هارا بالا زده،
پنجره های کانالِ محفل را باز کرده،
همه جا را آب و جارو زده و
برای بهتر شدن و نو شدنِ کانال،
عزمش را جزم کرده است.
اگر دلتان میخواهد از حال و احوال محفل خبر دار شوید،
پادکست های مجله را بشنوید،
مطالب مرتبط با موضوع هر مجله را بخوانید،
و با اهالی گپ بزنید،
حتما سری به کانال محفل در تلگرام بزنید.
💠 محفل در تلگرام 💠
#محفل
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5