به نـام خــدای مهربـــان
"دامِ شخصیت"
بساط پهن کردم که بنشینم و سخن در باب شخصیت برانم.
لپتاپ را باز کردم و روی وُرد دوبار کلیک کردم که...سراغم آمد...
همان حسِ عجیبِ "کار نکردن" ، "ننوشتن" ، "طفره رفتن" ، ...
گاهی سراغم می آید؛ این روزها بیشتر.
از یک بهانه ی ساده شروع میکند؛ مثل آنکه "یک پیامِ گوشی را چک کنم بعد" یا مثلا "یک سیب از آشپزخانه بیاورم بعد" ، "همین یک لباس را تا کنم بعد" ، ...
همینقدر ساده مرا، دستِ مرا میگیرد و در ساعت ها "دور شدن" ، "کار نکردن" و "ننوشتن" غرق میکند...
امروز هم شبیه روزهای قبل. سراغم که آمد مچش را گرفتم، دست به سرش کردم و "بسم الله" را تایپ کردم و نوشتم "در بابِ شخصيت" و ذهنم سر خورد سمت گوشی و به خودم که آمدم، دیدم نشسته ام و "محفل" را باز کرده ام. چای بغل دستم بخار میکند و دخترم کنار گوشم "مامان مامان" میکند.
فهرستِ محفل را بالا و پایین کردم و رسیدم به نوشتهی "فاطمه مظهری صفات" و شخصیت پردازی اش. خواندم و خواندم. شبیه یک روایت بود انگار. به مربع نارنجی رنگِ پایانِ نوشته که رسیدم، مجله را بستم. گوشی را کنار گذاشتم. لپ تاپ را خاموش کردم و دست های تسلیم را بالا آوردم.
و فکر کردم زحمتِ پستِ امشب را به دوش "محفل" و قلم فاطمه مظهری صفات بگذارم.
چای داشت سرد میشد...
باید میرفتم.
_نجمه حسنیه_
+ متن مذکور را صفحه ی ۵۶ بخوانید😎
+ با تشکر از فاطمه مظهری صفات، اهالی تحریریه محفل و ابر و باد و مه و خورشید و فلک بابت کمک به کانال داری😅
+ کانال محفل در تلگرام
#داستان_مبنا
#محفل
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
🌱رشد کردن🌱
جا گذاشتن چیز های قدیمی، فکر های قدیمی، ترس های قدیمی پشت سر، و نو شدن، جدید وارد شدن به سالِ جدید، همراه خودش یک چیز ارزشمند دارد. تغییر کردن رشد به همراه دارد.
کانال را که زیر و رو می کردم، دیدم لازم است چیزهایی را تغییر دهم. و چیزهای بهتری جای قدیمیها بگذارم. کانال را باید با چیزهای جدید، پست های جدید، ایده های نو رشد دهم.
فکر هایی توی سرم هست که آرام آرام برایتان میگویم.
فکر می کنم برای شروع لازم است از ساده ترین قدم ها شروع کنم.
مراقب باشید سر و شکلمان که فرق کرد، گممان نکنید.
این روزها حواستان بیشتر جمعِ ما باشد.
_نجمه حسنیه_
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
"کتاب خریدن"
به نـام خــدای مهربـــان
خوب به خاطرم هست آن اوایل مادر شدن، رفتم تا برای دخترم کتاب بخرم وقتی رسیدم و قفسههای کتاب را نگاه کردم؛ حجمِ زیاد عناوین حسابی گیجم کرد. فروشنده را صدا زدم. گفتم که برای دختر یک ساله ام کتاب می خواهم. او هم دستش را دراز کرد، با انگشت اشارهاش قفسهای را نشانم داد و همانجور که انگشتش را تا آن سر قفسه سُر میداد گفت : "همهی اینا برای گروه سنی الف هست..."
وقتی انگشت اشارهاش به انتهای قفسه رسید، لبخند ملیحی تحویلم داد و از کنارم رد شد و رفت...
نزدیکِ قفسه رفتم، یک کتاب برداشتم و شروع به خواندنش کردم. بعد از مدتی فهمیدم هرچه بیشتر تیتر ها را می بینم و بیشتر متن ها را می خوانم، گیج تر می شوم.
وقت خواندن کتابها فکر میکردم : آیا اصلا دلم میخواهد کتاب ترجمه بخرم؟ دوست دارم کتاب آموزش داشته باشد یا فقط دخترم را سرگرم کند؟ دوست دارم چه چیزهایی در کتاب نباشد؟ فکر میکنم چه مفاهیمی با اعتقادات من درتضاد است؟ قلمِ کدام نویسنده روان است؟ کدام نویسنده داستان را خوب پرداخته است؟ تصویرهای کدام کتابها برای دخترم مناسب است؟ کدام تصویر ها به قدر کافی جذاب و گیراست؟ کدام کتاب برای دخترم خواندنی است؟ شعر بخرم یا نثر؟ انتشارات پرتقال بخرم یا هوپا؟ دلم میخواهد چقدر هزینه کنم؟ و...
سوالها در سرم چرخ میخورد و چرخ میخورد و چرخ میخورد...
آنقدر کلافه و سردرگم شدم که کتابی را بی فکر برداشتم، پولش را حساب کردم و تا خود خانه تلاش کردم به چیزی فکر نکنم.
و راستش هنوز هم که هنوز است از خریدن کتابِ عجلهای آن روز - که نزدیک یک ساعت از وقتم را گرفت - پشیمانم؛ چون مطالبش را نمیپسندم، چون احساس میکنم نماد گرایی دارد، چون مرا به چیزی که میخواستم نرساند، چون...
ادامه دارد...
_نجمه حسنیه_
#کتاب_خوب
⬇️ما را اینجا ببینید⬇️
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"مسیر تمدن"
اگر از شما بپرسم تمدن چطور شکل گرفت، چه می گویید؟
یعنی انسان ها چطور آتش را کشف کردند؟چطور یکجانشین شدند؟چطور فهمیدند دامداری کنند؟زبان را چطور کشف کردند؟ چه طور کشاورزی را یاد گرفتند؟چطور پختن را کشف کردند؟ و ...
خیلی ها حتما به سوالات بالا جوابهای مشابهی می دهند. مثلا اینکه بعد از مدتی زندگی، تازه انسان ها یکجا نشین شدند. یا مثلا آنکه انسان تا پیش از کشف آتش، پختن نمی دانست. مثل آنکه زبان را انسان به تدریج کشف کرد. یا مثلا خط بعد از زبان آمد ...
و هزار جواب دیگر که خیلیهایمان بلدیم؛ نه به خاطر خواندن کتاب های تاریخ تمدن. ما این جواب ها را بلدیم چون از همان کودکی در مدرسه دربارهی تمدن خوانده ایم. چون بارها در فیلم های مختلف درباره اش شنیدهایم.
سوال اما اینجاست که :
آیا حقیقت این است؟
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
این یک صفحه از کتاب مطالعات اجتماعی چهارم دبستان است.
کمی وقت بگذارید و سیر تمدنی را که گفته است بخوانید...
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"قربانی"
داستان هابیل و قابیل را حتما شنیدهاید.
اینکه قرار شد هابیل و قابیل هرکدام بهترین چیزی را که دارند قربانی کنند. بعد قربانی هابیل قبول شد و قربانی قابیل نه. قابیل اما نتوانست بپذیرد. پس حسادت کرد و برادرش را کشت و...
هیچ وقت فکر کردهاید آنها(هابیل و قابیل) چطور فهمیدند که قربانی یکیشان قبول شد و قربانی دیگری نه؟ چه اتفاقی رخ داد؟ آیا آدم(ع) بهشان گفت؟ ندا آمد؟ وحی رسید؟ معجزه رخ داد؟...
چطور؟
بعد از این پست، عکسی برایتان می گذارم. ببینیدش.
این عکس را در پینترست پیدا کرده ام.
وقتی به انگلیسی سرچ کردم "Abel and Cain" به معنی "هابیل و قابیل"، عکسهای زیادی برایم آورد.
من چنتایی را انتخاب کردم.
و اینجا برایتان می گذارم.
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"قربانی۲"
توی پست قبل پرسیدم که فکر می کنید "هابیل و قابیل چطور فهمیدند که قربانی یکی شان قبول شد و آن دیگری نه؟"
اگر عکسهای بالا را خوب دیده باشید، اگر رد نگاه خشمگین قابیل را گرفته باشید، اگر چشمتان روی قربانیها گیر کرده باشد، حتما آتش را دیدهاید. آتشی که کنار قربانی هابیل هست و کنار قربانی قابیل نیست...
ما در روایت انسان پاسخ سوال بالا را از زبان استاد نخعی می شنویم : وقتی آتش قربانی هابیل را دربرگرفت، آنها فهمیدند که قربانی او قبول شده است...
اگر آن روزهای اول، آتش بود که قربانی هابیل را در برگرفت، پس تکلیف کشف اتفاقی آتش چه می شود؟
بگذارید اینطور بگویم : آدم برای فرزندانش توضیح می دهد که نشانهی قبول شدن یک قربانی، این است که آتش آن را دربر گیرد. لازمهی فهمیدن این سخن آن است که هابیل و قابیل از قبل آتش را بشناسند، پیشتر خاصیت آتش را بدانند، آنرا دیده باشند، از آن استفاده کرده باشند،...
و این یعنی...
انسانها از همان اول خلقت آتش را میشناختند، با کارکردش آشنا بوده اند، می دانستند چیست و کشف آن اتفاقی نبوده است...
یادتان هست که دربارهی کشف آتش چه در خاطرتان بود؟پاسخ هایتان را به یاد دارید؟...
_نجمه حسنیه_
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5