هدایت شده از گاه گدار
چالشی گذاشته بودم برای پذیرش استادیار در مدرسه نویسندگی مبنا. بهترین هنرجوها تویش شرکت کرده بودند و من باید تعداد کمی را انتخاب میکردم.
چالش چهار مرحله داشت، یک مرحلهاش فرستادن یک صوت بود. باید یکی از تکنیکهای نویسندگی را درس میدادند تا ارزیابی کنم بلد هستند نکتهای را آموزش بدهند یا نه.
میثاق رحمانی پیام داد که نمیتواند صوت بفرستد. گفتم بدون صوت تدریس نمیشود توی چالش شرکت کرد. پرسیدم چرا نمیخواهد صوت بفرستد؟ گفت نمیتواند حرف بزند، گفت همیشه ماسک اکسیژن روی صورتش هست و صدایش جوهر ندارد.
فکر اینجایش را نکرده بودم. پرسید راهی ندارد؟ پرسید میشود تدریسش را تایپ کند؟
جوابم معلوم بود، نه. استادیار باید با هنرجوهایش حرف میزد و تعامل میکرد. متنها به اندازه صوتها جان نداشتند.
راستش را بخواهید ترسیدم بگویم نه، چیزی توی ذهنم میگفت اجازه نداری به خاطر بیماری فرصت شرکت در چالش را از کسی دریغ کنی.
قبول کردم اما همان وقت گفتم که متن باید به اندازه تدریس صوتی خوب باشد و هنرجو را توجیه کند، گفتم کار سختی است ولی اشکال ندارد، شما متن بفرستید.
من توی چالش استادیاری بیتعارف هستم، سختگیر میشوم و رودربایستیها را میگذارم کنار.
میثاق رحمانی توی چالش استادیاری ۸۵ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز گرفت که امتیازی واقعا بالا بود و وارد مصاحبه شد. مصاحبه ما هم به صورت متنی پیش رفت و بالاخره در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ عضو گروه استادیاری مبنا شد.
حالا در ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ایستادم روبهروی تابوت میثاق رحمانی و برایش نماز خواندم، رفتم پای قبرش و برایش تلقین خواندم، دست توی خاکهای قبرش فرو بردم و فاتحه خواندم.
من فکر اینجایش را نمیکردم.
در همه این روزهای همکاری که کار توقف و تعطیلی و مرخصی نداشته، میثاق رحمانی یکی از همراهترینها با مبنا بود.
میثاق رحمانی کار خودش را کرد، آجرهایی در ساختمان مبنا گذاشت و رفت. حالا من ماندهام با جمع خوبی از دوستان و همکارانم که باید راه را ادامه بدهیم. قلههای بزرگی هست که باید فتحش کنیم و آن بالا در روز افتخار جای دوستان از دست دادهمان را خالی کنیم و باز راه بسازیم تا قلههایی بلندتر.
من به خدا خوشبینم، میدانم هر چه برای ما و دوستانمان رقم میزند، خیر است. خیری که گاهی البته تلخ است و گاهی شیرین. ما خدای خوبی داریم، این را حالا عیانتر از هر وقت دیگر و هر کس دیگر، میثاق رحمانی میفهمد و حتما شهادت میدهد، ما ولی صدایش را نمیشنویم، مثل روزهایی که اینجا بود، با ما بود ولی صدایش را نداشتیم.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
✨سلام عصرتون بخیر باشه
اگه یادتون باشه ثبتنام حلقه کتاب به آخرین روزهای خودش رسیده بود ولی به خاطر اتفاقاتی که افتاد، نتونستیم اون رو براتون اطلاع رسانی کنیم.
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨سلام عصرتون بخیر باشه اگه یادتون باشه ثبتنام حلقه کتاب به آخرین روزهای خودش رسیده بود ولی به خاط
✨
امروز یکی از آخرین برنامههای حلقه هشتم که دیدار با مترجم کتاب "بندها" هست قراره به صورت حضوری انجام بشه.
اما امکانی فراهم شده که شما هم میتونید توی این نشست همراهمون باشید تا بیشتر با روال کاری حلقه آشنا بشید...
#حلقه_کتاب
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ امروز یکی از آخرین برنامههای حلقه هشتم که دیدار با مترجم کتاب "بندها" هست قراره به صورت حضوری انج
✨ دیدار و گفتوگو با مترجم کتاب "بندها"
آقای امیرمهدی حقیقت
⏰ امروز ساعت ۱۸
🔖 پیوند حضور در نشست:
http://meet.google.com/dnp-fceb-hez
🔻توی نشست منتظرتیم...
#حلقه_کتاب
| @mabnaschoole |
مدرسه مهارت آموزی مبنا
✨ دیدار و گفتوگو با مترجم کتاب "بندها" آقای امیرمهدی حقیقت ⏰ امروز ساعت ۱۸ 🔖 پیوند حضور
✨هماکنون دیدار با مترجم کتاب "بندها"
🔖 آقای حقیقت
🔻پیوند ورود به نشست:
http://meet.google.com/dnp-fceb-hez
#حلقه_کتاب
| @mabnaschoole |
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هر ماجرایی سرآغازی دارد. این پست، ابتدای ماجرای ماست؛ پستی که احتمالا سالها بعد به آن برمیگردیم و میگوییم: یادش بخیر!
سهشنبه، بیست و دومِ خرداد یک هزار و چهارصد و سه، ابتدای ماجرایِ #مجله_مدام
@modaam_magazine
مدرسه مهارت آموزی مبنا
کتابی که قرار هست توی مثبت حلقه بخونیم، اسمش هست: "پنجرههای تشنه" 📚 روایت این کتاب بر این ا
.
ترکیب کتابهای حلقه نهم، فوقالعاده است:
یک داستان مبتنی بر واقعیت از احمد محمود،
یک سفرنامه از منصور ضابطیان،
یک تجربهنگاری خوشخوان از مهدی قزلی
و یک اثر ضدجنگ از اریش ماریا رمارک
روزهای آخر ثبتنام حلقه رو دریابید 😊
لینک ثبتنام اینجاست👇
http://B2n.ir/a92820
http://B2n.ir/a92820
#حلقه_کتاب
#همیشه_سرمون_توی_کتابه 😎
| @mabnaschoole |
✨برای من جبهه مانند گردابی اسرارآمیز است. هر چند از مرکز آن بسیار دورم، احساس میکنم چرخش این ورطه آرام و بیاختیار مرا به سوی خود میکشد و راه گریزی هم نیست. از آسمان و زمین و به خصوص از زمین، نیروهای حیاتی به سویمان جریان دارد. زمین برای هیچکس به اندازهی سرباز...
📚برشی از "در جبهه غرب خبری نیست"
🔻پیوند ورود به جمع اهالی حلقه:
🆔 http://B2n.ir/a92820
🆔 http://B2n.ir/a92820
⏰ دو روز تا پایان ثبتنام حلقه...
#حلقه_کتاب
|@mabnaschoole |
هدایت شده از محمدامین نخعی
من نگرانم...
از رواج نوعی ادبیات تکفیری مخصوصا بین بچه های انقلابی نگرانم!
نگرانی ام الزاما به این خاطر نیست که در نهایت کاندیدای مد نظر من یا آنها رأی نیاورد؛
بیشتر نگران این هستم که این دوستان عزیزم قرار است با آن کم حجاب یا آن جوانکی که شبهات اعتقادی دارد یا آن آقا و خانمی که فریب خورده و قدری بی دینی میکند، چطور برخورد کنند⁉️
😞
ما به درستی مدعی هستیم که ادبیات انقلاب اسلامی، یک «ادبیات تمدنی» است.
ادبیات تمدنی در حداقل خودش باید «قدرت تفاهم و انحلال طیف گسترده ای از مخاطبین» را داشته باشد تا بتواند از آنها یک «امت» بسازد.
‼️ آیا ما با این رویکرد تکفیریمان که علیه همدیگر داریم میتوانم این ماموریت امت سازی را انجام دهیم؟؟
این مسأله یکی از مهمترین امتحانات تمدنی ماست.
📌 ما در این مرحله نیازمند توجه به یک الگوی پیامبرانه هستیم:
1⃣ به رفتار تربیتی حضرت موسی در مصر توجه کنید که چطور با سعه صدر و تحمل بالا از بنی اسرائیلِ متفرق یک امت ساخت.
2⃣ به رفتار تربیتی حضرت مسیح که مجددا به یک بنی اسرائیلِ در هم ریخته تر از دوران مصر، روح حیات و زندگی بخشید.
3⃣ به رسول الله که در متن یک جامعه مشرک و چند پاره ظهور کرد.
به خدا قسم معاصرین پیامبر هم بی حجاب بودند، هم شارب خمر بودند و هم بت می پرستیدند و...
رفتار تربیتی رحمة للعالمین از آنها یک امت ساخت پر از بزرگ مردانی چون سلمان و ابوذر و مقداد...
در این برهه از انقلاب اسلامی و برای آنکه خدای متعال فرصت جهانی شدن را روزی ما کند، قدری به تجربه پیامبران فکر کنید و درس بگیرید.
🔰و اما نکته پایانی:
برای اینکه تحمل کردن رقیب، برایتان سهل شود به رویای بزرگی که پیش روی ما قرار دارد فکر کنید.
ما قرار است مقدمه ساز آقایی باشیم که یملاء الارض قسطا و عدلا
ما این رویا را دور نمیبینیم؛
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
این رویا که در بیانیه گام دوم با عبارت تمدن نوین اسلامی نام برده شده، آنقدر هیجان برانگیز است که برای رسیدن به آن می توانی همه آنها که با تو کمی زاویه دارند را تحمل کنی.
رویای بزرگ سینه آدم را فراخ میکند و شرح صدر میدهد.
فهم این برادر کوچک شما میگوید پروردگار به آدمهایی که شرح صدر اندکی دارند و حتی با برادران دینی خودشان کنار نمی آیند، ماموریت های بزرگ و جهانی نمیدهد.
خواهشاً قدری فتیله «احساس تکلیف های بیجا و تخریب رقبا» را پایین بکشید.
خدا «شهید رییسی» را رحمت کند که واجد همه این صفات حمیده و تمدنی بود.
چقدر جای این سیّد شهید خالی است.😔
📝کوچک همه شما: محمد امین نخعی
https://eitaa.com/joinchat/995557609Cbefd88e171