۳.بسم الله الرحمن الرحیم
تمرین های نویسندگی خلاق چجوریه؟
همین جوری که ایشون میگن😅
پرچم مامانهای مبنایی هم البته بالاست😎
#حرف_بزنیم
#نویسندگی_خلاق
۴.حالا لو نمیدم استادیارشون کی بوده😎
ولی خب بدونید استادیار اینجوری کم نداریم...
#حرف_بزنیم
#نویسندگی_خلاق
به نـام خــدای مهربـــان
"تمدن غارنوشته" (1)
کتابهای تاریخ دوران مدرسه را به خاطر بیاورید، همه انیمیشنهایی با موضوع انسانهای اولیه را در ذهن مجسم کنید و درباره قصههایی با این مضمون بیندیشید...
هیچوقت فکر کردهاید منبع این یافتهها چیست؟ یعنی یک تاریخدان بر چه اساس گفته است که انسان ابتدا زبان نمیدانست یا خط بلد نبود؟ از کجا کشف کرده است که آدمها اول خامخوار بوده و بعد آتش را کشف کردهاند؟
اصلا منبع یافتههای تاریخ تمدن چیست؟
جواب ساده است. اگر آنرا بگویم حتما به یاد میآورید...
چیزی که در تاریخ تمدن زیاد به کار میرود این استدلال است : "تفسیر و رمزگشایی نقاشیهای روی دیواره غارها نشان داده است که..."
ادامه دارد...
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "تمدن غارنوشته" (1) کتابهای تاریخ دوران مدرسه را به خاطر بیاورید، همه ان
"تمدن غارنوشته" (2)
مطالعه تاریخ نشان میدهد انسانها غالبا زندگیشان را در نزدیکی آب میساختهاند. علت سادهای هم داشته است. آب میتوانسته یک نیاز مهم آنها یعنی تشنگی را رفع کند، آب میتوانسته دامهای آنان را زنده نگه دارد، آب میتوانسته به آنها کشاورزی بدهد و...
این بوده که آدمها همیشه سراغ آب رفته و تمدنها اطراف رودها و آبها شکل گرفته است. و اینگونه زندگی کمکم گسترش پیدا کرده و شهرها شکل گرفتهاند.
حالا به مهمترین منبع تاریخ تمدن دقت کنید : "غارها و نقاشیهای کشفشده روی آنها"...
غارها کجا ساخته میشوند؟ مگر نه این است که غار حفرهای است در دل کوه؟ حالا موقعیت کوهها را به خاطر بیاورید و فاصله آنها از آب را بینید!
چطور ممکن است انسانی که اساس زندگیاش نیاز به آب است و تمدنهایش را در نزدیکی آب میساخته است، برود و در دل کوه غاری بیاید و آنجا چیزی نقاشی کند؟ آن هم کوهی که با محل زندگیاش حسابی فاصله دارد. اصلا انسانی که در نگاه تاریخ تمدن مبتدی است، میتواند چنان مسافتی را برود؟!
ادامه دارد...
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
"تمدن غارنوشته" (2) مطالعه تاریخ نشان میدهد انسانها غالبا زندگیشان را در نزدیکی آب میساختهاند.
به نـام خــدای مهربـــان
"تمدن غارنوشته" (۳)
منظورم آن نیست که نقاشی روی دیواره غارها حقیقی نیست(اگرچه این احتمال دور از ذهنی نیست)؛ بلکه منظورم آن است که چیزی که تاریخ تمدن به آن اتکا میکند و آنرا سند بیشتر حرفهایش قرار میدهد، حقیقتی بسیار دور از زندگی انسانهای اولیه بوده است! آنقدر که اگر فرض کنیم آدمهایی هم بودهاند که در دل کوه زندگی میکردهاند، بازهم چیزی که در دیوارهی غارها نقاشی شده است قطعا سرگذشت غالب انسانهای اولیه نیست. چرا؟ چون انسانهای اولیه در نزدیکی غار زندگی نمیکردهاند، چون دسترسیشان به کوه و غار کم بوده و احتمالا برای ثبت ماجرای زندگیشان به چیزی غیر از نقاشی در غار فکر میکردهاند. حتی شاید خیلیهایشان غارها را اصلا ندیده بودند.
مسئله اصلا این نیست که تمدن چطور شکلگرفته یا اینکه انسانهای اولیه چطور آتش و کشاورزی و ... را کشف کردهاند؛
بلکه مسئله این است که چطور نقاشی روی غارها، یک منبع مهم در کشف سرگذشت اجداد انسان شده است؟!...
هیچوقت به تاریخ تمدن از این زاویه نگاه کرده بودید؟
#روایت_انسان
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"تلهی خاموش"
کلیشه تلهی بزرگی است. خیلی آرام و خاموش جایی مینشیند و نویسندهها را در دام خود اسیر میکند. میدانید؟ صدای پای کلیشه آرام است، یواش است. کلیشه بیهوا میآید، وقت عادتها میآید و در میان نوشتههایتان جا خوش میکند و شما حتی متوجه آن نمی شوید. گاهی حتی دربرابر نقد دیگران ایستادگی هم میکنید. چرا؟ چون صدای پای کلیشه آرام است!
برای فهمیدن کلیشه کافی است همین امروز به حرف زدنتان دقت کنید؛ یا مثلا سری به چتهایتان بزنید. ببینید چقدر واژههای کلیشهای در کلام و متنتان زیاد است.
حالا کلیشه مثلِ چی؟
#نویسندگی
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "تلهی خاموش" کلیشه تلهی بزرگی است. خیلی آرام و خاموش جایی مینشیند و نو
- مثل کلمه "قابل"؛ بیایید دربارهی همه "قابل اطمینان"هایی فکر کنید که به جای کلمه "مطمئن" به کار بردید؛
- یا مثلا وقتهایی را به ذهن بیاورید که به جای هر کلمهی احتمالی، از واژه "مورد" استفاده کردهاید: "موردی ندارد"، "در اکثر موارد"، "مسئله مورد نظر من"، فلانی مورد خوبی نیست". احتمالا تا همین حالا اصلا متوجه کلیشهای بودن این کلمات نشدهاید! یا شاید هم منرا به سختگیری در مورد کلمات متهم می کنید. پس بیایید فکر کنید به جای همهی کلیشههای بالا چه کلمات دیگری میتوانید استفاده کنید؟
مثلا چرا به جای "موردی ندارد" نمی گویید "اشکالی ندارد"؟ یا به جای "اکثر موارد" بگویید "بیشتر وقتها"! حتی میتوانید "فلانی گزینه خوبی نیست" را به جای همه وقتهایی به کار ببرید که درباره ازدواج به دوستتان مشاوره میدهید و خیلی کلیشهای میگویید "فلانی مورد خوبی نیست!"😅
حتما پیدا کردن کلیشهها سخت است. کلیشهها همیشه اولین کلماتی هستند که بیفکر به ذهنمان میآیند و به جای همه کلمات احتمالی مینشینند. اما لازم است بدانید که اگرچه دقت به کلیشه و تغییر آن سخت است اما غیر ممکن نیست.
پس اگر به نوشتن علاقه دارید و میخواهید حرفهای بنویسید، مچ خودتان را وقت استفاده از کلمات کلیشهای بگیرید.
_نجمه حسنیه_
#نویسندگی
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
خیلیهایمان امسال ماه رمضان عجیبی تجربه کردیم. چرا؟ چون بعد از چند سال تجربه رمضانهای تابستانی، تاز
به نـام خــدای مهربـــان
"جلسه با چاشنیِ رمضان" (۲)
ماجرای بعدی اما نبودِ چای بود! برای ما که چای عضو جدانشدنی جلسههایمان است، نبود آن معضلی است و میتواند به تنهایی شاخص کیفی جلسه را تا حد زیادی تنزل دهد.
بعد اما مسئله، مسئلهی تصویر بود. هیچ کس حاضر نبود قیافه بیحال و رنگ و روفتهاش را نشان دهد؛ یا مثلا کسانی بودند که در حالت افقی جلسات را برگزار میکردند.😅
و مشکل بعدی میکروفون بود. روزه جانها را میگرفت و نطقها را کور میکرد. اینبود که میکرفونها به سختی باز میشدند و صداها لحظههای آخر جلسه بیجان بودند.
همهی اینها اما اجنتابناپذیر بود. آن زمان پروژه مهمی در مبنا در حال طراحی و اجرا بود که نیاز به جلسات متعدد داشت. به ایدهپردازی نیاز داشت و مدام حرف زدن. تیم رسانه اینجا دیگر برای ناز کردن فرصتی نداشت. اعضا باید خودشان را وفق میدادند و بهانه را کنار میگذاشتند...
این بود که ماجرای هماهنگ نشدن و سخت هماهنگ شدن، همان روزهای اول حل و فصل شد و جلسهها دوباره راه افتاد و ماجرا خیلی جدیتر از روزهای قبل از رمضان ادامه پیدا کرد...
_نجمه حسنیه_
+ پروژه بزرگ و مهم رمضان اما همان ثبت نام روایتانسان بود. پروژهای که بیش از یکماه در پشت صحنه رویش کار کردیم...
#داستان_مبنا
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"از محفل خبردار شوید"
"محفل" نام مجله مدرسه مهارتآموزی مبناست. مجلهای که به همت اعضای دپارتمان نویسندگی مبنا تولید شده و سردبیرش جیران مهدانیان است. تا به حال پنج شماره از مجله منتشر شده است. محفل یک دوماهنامه مجازی است و حدود شانزده نفر هیئت تحریریه دارد. همه اعضای تحریریه استادیارهای مبنا هستند و دستی بر قلم دارند. محفل را میتوانید از سایت مبنا تهیه کنید و اگر دوست دارید بیشتر با مجله آشنا شوید و در جریان خبرهای مرتبط با آن قرار بگیرید عضو کانال محفل در تلگرام شوید. شما در کانال محفل میتوانید لینک خرید را مستقیم دریافت کنید، درباره موضوعات مختلف هرشماره مقدمهای بخوانید و برای خرید راحتتر تصمیم بگیرید. همچنین در فراخوانهای کانال شرکت کنید و بنویسید و با جمع محفلیها بیشتر آشنا شوید...
برای بیشتر شناختن محفل به خودتان فرصت بدهید، شمارههای قبل را نگاهی بیندازید و چندتایی از پادکستهای مطالب مجله را بشنوید و در کانال، با محفل همراه شوید.
کانال محفل در تلگرام :
https://t.me/mahfelmag
برای تهیه شماره پنج محفل:
https://yek.link/Mrarasteh
_نجمه حسنیه_
+درباره محفل، شیوه کارش و سردبیر بیشتر برایتان مینویسم.
+پستهای مرتبط با مجله را با #محفل پیدا کنید👌
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"مهمان ناخوانده"
حالا که بساط جلسات مبنا پهن است و حرفمان به حال و هوای جلسات رسیده است؛ بگذارید برایتان درباره مهمانهای ناخواندهی جلسات بگویم.
مهمانهای قد ونیمقدی که علیرغم تلاش همه جانبه ما برای نبودنشان، همیشه یک جایی میان صفحه پیدایشان میشود و شیرینی وجودشان سختی مدیریت جلسه را حل میکند و میبرد...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان "مهمان ناخوانده" حالا که بساط جلسات مبنا پهن است و حرفمان به حال و هوای
همانطور که پیشتر برایتان گفتهام بستر کاری مبنا مجازی است و تمام جلسات و همکاریهای مبنا در فضای مجازی انجام میشود. اعضا از طریق تلگرام و ابزارهای دورکاری باهم در ارتباطاند و جلسات به صورت صوتی و تصویری برگزار میشود.
در این فضا بعضی از اعضا جلسات را از یکی از اتاقهای خانهشان برگزار میکنند و برخی هم هستند که از دفتر کارشان در جلسات حاضر میشوند. مثل آقای جوان یا آقای دولت آبادی.
اما غالب اعضا کنجی مبنایی در خانه دارند که از آنجا دورکاری میکنند. این سبک جلسات حتما راحتیهایی دارد. اینکه در خانه خودت، در کنجی از اتاق چای به دست در جلسات کاری شرکت کنی و هر وقت خسته شدی دور از چشم دیگر اعضا پایت را دراز کنی و لیوان چای را تجدید کنی. این البته همهی ماجرا نیست. این مدل جلسات سختیهایی هم دارد. از جمله آنکه کودکان خانه باور ندارند که مادر یا پدرشان مشغول کار است! فکر میکنند "کار" چیزی است جادویی در کنج دفترهای ادارات یا مثلا موقعیتی است شبیه به موقعیت معلم مدرسهشان. این است که این مدل کار برایشان پذیرفتنی و جدی نیست. برای همین هم وقت جلسه بیخجالت مارا صدا می زنند، چیزهایی ازمان درخواست میکنند، برای پیدا شدن اشیا گم شده آدرس میخواهند، درباره گرسنگی غر میزنند و در نهایت با حضور گرمشان جلسه را مزین میکنند! اگرچه همیشه تلاش میکنیم جلسهها را وقتی هماهنگ کنیم که یا کسی خانه باشد و بتواند فرزندانمان را مدیریت کند یا مثلا وقت خواب باشد؛ اما گاهی برنامهها جور نمیشود و اتفاقات غیرمترقبه بخش جدانشدنی این جنس جلسات است.
_نجمه حسنیه_
#داستان_مبنا
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"برای بهتر شدن"
اینجا کانال رسمی مدرسه مبنا است که نزدیک ِهفت ماه است که راه انداخته افتاده است. به تازگی اعضای جدید زیاد داشتهایم و اعضای قدیمی هم در کانال بسیار است.
اینجا برنامه مشخصی دارد و من هر روز پستهایی در موضوعاتی مشخص مینویسم.
حالا بعد از هفت ماه همراهی با شما،
دوست دارم نظر شما درباره پستها را بدانم.
- فکر میکنید موضوعاتی که انتخاب میشوند خوب هستند؟
- دوست دارید درباره چه موضوعاتی حرف بزنیم که تا کنون حرف نزدهایم؟
- حجم پستها را میپسندید؟
درباره کانال نظرتان را به ما بگویید و برای بهتر شدت کمکمان کنید.
هر پیشنهاد، انتقاد یا نظری دارید به من بگویید و هرچقدر کم یا زیاد با من درمیان بگذارید.
_نجمه حسنیه_
+ برای ارتباط با مَن:@adm_mabna
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان
"به بهانه ولادت"
هیچوقت درباره مفهوم زیارت فکر کردهاید؟
اینکه اصلا این همه سفارش به زیارت قبور ائمه برای چی است؟ یا مثلا این همه آداب و ادب چرا؟
درباره متون زیارتنامهها فکر کردهاید؟ هیچوقت به معنایشان دقت و فکر کردهاید؟ درباره اذن دخولها چطور؟
خیلیهایمان حتما چندبار به زیارت امام رضا(ع) رفتهایم. هربار هم خواستههای زندگیمان را کول کردهایم و بعد از اذن دخول و خواندن زیارتنامه، نشسته و یکییکی شمردهایم که چه میخواهیم. از خودمان و دوستان و خانواده، تا کشور و مومنین و مومنات. این بد نیست راستش. اصلا خیلی هم خوب است. مسئله اما این است که زیارت "فقط" این نیست. بیایید درباره این فکر کنید که اگر ما میتوانیم از سر سجادهمان و از میان اتاق خانهمان در شب قدر حسین حسین کنیم و حاجاتمان را بخواهیم، پس اصلا چرا برویم کربلا زیارت؟ فقط به خاطر دل خودمان؟ بخاطر عشق خودمان؟
مسئله این است که زیارت چیزی بسیار عظیمتر از "فقط" خواستنِ خواستهها است. حتما که باید خواستههایمان را در خانه ائمه ببریم. اما باید در زیارتهایمان دنبال چیزهای بیشتری باشیم. باید دنبال تغییر باشیم. درباره اندیشههایمان تامل کنیم، در رفتارمان دقت کنیم و درباره تجدید عادتهایم فکر کنیم. هیچوقت بعد از زیارت به رفتارتان توجه کردهاید؟
یا مثلا چقدر وقت زیارت به جایگاه امام توجه کردهاید؟ اینکه او حالا، وقت زیارت، روبهروی شماست و متوجه شماست؟ مگرنه اینکه آنها زندهاند؟
این چند روز به بهانه ولادت امام مهربانمان، درباره "زیارت" فکر کنید، بخوانید. از اهل علم دربارهاش بپرسید و به زیارتهایتان بیشتر دقت کنید...
ولادت امام رضاجان مبارک.
_نجمه حسنیه_
+اگر مشهد هستید اهالی مبنا را فراموش نکنید.
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان
🔸سلام و احترام؛
"محفل" قسمت اول:
چند روز پیش حوالی ساعت یازده بود که استاد جوان آراسته پستی را در صفحه شخصیشان منتشر کردند. کاور پست عکس روی جلد مجله محفل بود. زمینه اش هم یک کتابخانه تقریبا بزرگ بود که کادر بندی دوربین اجازه دیدن طول و عرضش را نمیداد؛ زیر عکس نوشته شده بود "این را برای آینده آماده میکنیم".
"این را" یعنی محفل را و برای آینده آماده کردن، هزار جور معنی و مفهوم دارد برای خودش. وقتی مدیر مدرسه مبنا میگويد مجله ای را برای آینده آماده میکند یعنی یک همت همه جانبه پشتش هست، یعنی به یک تیم پای کار و درجه یک دلش گرم است، یعنی قرار است این تلاش رفته رفته بیشتر شود، یعنی مجله تازه اول راه است.
برای آینده آماده شدن، یعنی الان کودکی نوپاست که فقط وجود دارد، و قرار است تربیت شود، تقویت شود، قد بکشد و رشد کند، تا یک روزی بتواند بار سنگینی به دوش کشد.
وقتی قرار است چیزی برای آینده آماده شود، یعنی هنوز آن طور که باید و شاید آماده نیست بی شک، اما حضور دارد، وجود دارد!
محفل عزیز ما هست اکنون. از سرلاک و فرنی و پوره خوری در آمده، چند تا دندان نیش و آسیا درآورده و قدش به برخی سکوهای ادبی میرسد همین حالاش هم.
محفل عزیز ما نیاز به کف و سوت دارد، نیاز به حمایت، نیاز به یک عشق بی دریغ و بدون شرط، بی تاریخ و بی امضا! کودک نوپا و آینده ساز ما از مجلهی شماره پنج با موضوع "غذا" که داغ ترینش است، به فروش میرسد؛ با یک مبلغ معقول قدر خرید دو خودکار آبی و قرمز، یا دو چیپس نمکی و پیاز جعفری حتی! در عوض قدر تمام هفده هجده نفر اعضای تحریریه تجربه زیسته و حرف دارد برای گفتن!
🔅بازهم از محفل برایتان خواهم گفت...
✍کوثرعلیپور
لینک خرید مجله خدمت شما اما این را برای همه دوستانی که فکر میکنید دلشان برای فرهنگ و آیندهی ادبی و فرهنگی کشورمان میتپد بفرستید لطفا.
💠💠💠💠💠💠💠
https://yek.link/Mrarasteh
💠💠💠💠💠💠💠
🔸از اینجا عضو کانال تلگرامی محفل شوید، چهار شماره پیشین محفل کاملا رایگان در اختیار شماست.
@mahfelmag
مدرسه مهارت آموزی مبنا
به نـام خــدای مهربـــان 🔸سلام و احترام؛ "محفل" قسمت اول: چند روز پیش حوالی ساعت یازده بود که استا
این پست را "کوثر علیپور" نوشته است؛ ادمین کانال محفل در تلگرام.
فکر کردم این متن زیبا را و این زنجیرهای را که او ساخته است تا ایتا بکشانم.
پس اگر اهل مجله خواندن هستید و رفیق و خواهر و فامیلی دارید مجلهخوان، این پست را برایش بفرستید و اورا به محفل خواندن دعوت کنید...
+ میدانم برای اهالی ایتا، در استفاده از تلگرام معذوریتهایی است. اما لازم است بگویم که برای خرید محفل میتوانید از لینک به سایت بروید و مستقیما محفل را تهیه کنید.(https://yek.link/Mrarasteh)
#محفل
مدرسه مهارت آموزی مبنا
همانطور که پیشتر برایتان گفتهام بستر کاری مبنا مجازی است و تمام جلسات و همکاریهای مبنا در فضای م
به نـام خــدای مهربـــان
"مهمانِ ناخوانده از خانه ما"
در پست قبل درباره مهمانِ ناخواندهی جلسات مجازی مبنا گفتهام.
حالا میخواهم درباره تجربه خودم از این مهمانهای کوچولو بنویسم و شمارا به خواندن یک تجربه شیرین دعوت کنم...
مدرسه مهارت آموزی مبنا
فرزند خودم همیشه ابتدای جلسه صبوری میکند و خودش را با تلویزیون و بازی مشغول میکند. بعد اما کمکم حوصلهاش سر میرود و مدام بهانه میگیرد. ذکر "حوصلهام سر رفته" برمیدارد و صدبار میپرسد "جلسهتان کِی تمام میشود؟" و از یک جایی به بعد هم دیگر طاقتش طاق میشود؛ خودش را توی کادر دوربین جا میکند و وقتی با استقبال اعضای جلسه مواجه میشود، ذوق زده شده و مدام اصرار میکند صوت را وصل کنم. بارها حتی خواسته تا دکمهی وصل شدن صوت را نشانش دهم؛ من اما فریب نخورده و خیلی مخفیانه دکمه را میزنم. بازی اصلی اما برای فرزندم عوض کردن تصویر پشت صحنه است. امکانی که جناب گوگل میت گذاشته تا اگر دور و برت نامرتبط بود از آن استفاده کنی. دختر من اما این ابزار را یک بازی میبینید. مدام تصویر پشت سرمان را عوض میکند. از کتابخانه میپریم در سفینه فضایی. از سفینه توی بیابان میرویم و وارد یک دفتر اداری میشویم. تصویر پشت سرم بارها عوض میشود و دخترم هربار قول میگیرد که به تصویر دست نزنم...اینجاست که دیگر طاقت من هم تمام میشود و تمرکزم از بین میرود و خداحافظی میکنم...
این روند البته همیشگی نیست. ما برای برگزاری جلسات قلقهایی کشف کردهایم. قلق هایی مادرانه/پدرانه که هرکداممان چندتایی توی جیبمان برای روزهای مبادا داریم...😉
_نجمه حسنیه_
+ فعلا این حسن ختام را از جلسات مبنا بپذیرید تا از هفته بعد سراغ یک موضوع دیگر از مبنا برویم...
#داستان_مبنا
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
به نـام خــدای مهربـــان
"دیدار با نویسنده"
در مبنا حلقهای داریم برای جمعخوانی کتاب. روال حلقه از این قرار است که اعضا طبق یک قرار، روزانه تعداد صفحات مشخصی از یک کتاب معین شده را میخوانند و درباره بخش خوانده شده باهم گپ میزنند، نقدهایشان را میگویند، از نقاط قوت حرف میزنند و بخش های مبهم را از هم میپرسند.
دومین حلقه کتاب را حدود یکماه و نیم پیش شروع کردیم. این بار قرار بود سه کتاب "مغازه خودکشی"، "ساحل تهران" و "هرس" را بخوانیم.
اعضای حلقه دومین کتاب را دور روز پیش تمام کردند.
طبق قرار قبلی بعد از خواندن دومین کتاب - که ساحل تهران بود - با نویسنده آن دیداری ترتیب داده شد و هرکدام از اعضا که توانستند حضوری، و هرکدام که نتوانستند مجازی در این دیدار شرکت کردند.
عکسی که گذاشتهام از قرار امروزمان گرفته شده. عکاس خانوم مرتضای از اعضای حلقه است. من خودم عضو حلقه کتاب هستم. امروز در دیدار با نویسنده بودم و سوال پرسیدم و از سوالات باقی بچهها استفاده کردم...
قاب تصویر آقای جوان و آقای قیصری(نویسنده) هستند.
جلسه امروز دوساعت طول کشید.
جلسه را در کتابفروشی زیتون در تهران برگزار کردیم و
راستش یک تجربه لذت بخش برایمان رقم خورد.
بعد از جلسه هم صف کشیدیم و کتابهایمان را به نویسنده دادیم تا امضا کند و بعد هم مشغول خوردن چای شدیم...
_نجمه حسنیه_
+ عکس داغِ داغ است. منتظر عکسهای بعدی هستم تا برایتان بگذارم...
+ معرفی ساحل تهران را به زودی برایتان مینویسم؛ یک معرفی پر و پیمان. با یک هشتک جدید طبق قرارمان در حلقه...
#حلقه_کتاب
https://eitaa.com/joinchat/1894908056C0ba2af25e5
چند عکس را با چنگ و دندان از مدیران حلقه گرفتم...
چرا با چنگ و دندان؟
چون فردا خودشان آلبوم مفصلی توی کانال حلقه میگذارند و دوست داشتند گوی سبقت اولین انتشار عکسها دست خودشان باشد! اما...
من کفش آهنین به پا دارم و پرچم ایتا را همه جا با خودم میبرم😎. این است که بالاخره چند عکس از خانوم عطارزاده(مدیر حلقه) گرفتم و حالا آخر شبی شما را به دیدن ماجرای دیدار دیروز دعوت میکنم:
۲. وقتی هنوز آقای قیصری را نشناخته بودیم چون ماسک داشتند😅
+ اینجا همه مدام پچ پچ میکردند و درباره عکس پشت جلد حرف میزند و شک داشتند که جناب قیصری را درست شناختهاند یا نه!
#حلقه_کتاب