eitaa logo
🥀اطلاع‌رسانی معبودیان🥀
514 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
578 ویدیو
10 فایل
فرعی ۱/۳۱نیروی هوایی- جنب حسینیه خوانساری‌ها ارتباط با ادمین: @La2868
مشاهده در ایتا
دانلود
👤آیت الله بهجت(ره): 📌خواندن نماز صبح. 📍پرسیدند که چه کنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟ فرمودند: کسی که باقی نمازهایش را در اول وقت بخواند، خداوند او را برای نماز صبح بیدار خواهد کرد. ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄                           @mabudian   ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
❤️نقش انسان در تقدیرات شب قدر قسمت اول ❓ شب قدر چه شبی ست؟ قرآن در این شب نازل شده، ضمن اینکه قرآن نازل شده، ملائکه نیز همراه روح، به مدد آن و با اجازه ی پروردگارشان نازل می‌شوند. (مِن کُلِّ اَمر) یعنی همه چیز، هیچ استثنائی ندارد، هر چیزی که در مخیله ی ما بیاید و میلیاردها چیزی که نمی‌آید، تقدیرهای هر چیزی را در این شب می‌آورند. کل امر، تقدیرات همه چیز نه فقط تقدیر انسان اما کل امر به چه کسی نازل میشود؟ به ولیّ امر نازل می‌شود. تمام تقدیرات الهی درباره ی همه عوالم و موجودات به امام زمان عجل الله فرجه نازل می‌شود تا هر مخلوقی رزق خود و تقدیرها یک سال خود را از دست مبارک ایشان دریافت کند قسمت دوم ⁉️ تفکر مهم ترین عمل شب قدر مهم ترین عمل شب قدر فکر کردن است نه عبادت، که عبادت هم خوب است اما ما در شب قدر باید به تصمیم هایی برسیم و برای آینده مان برنامه ریزی کنیم و آنها را تحویل امام زمان عجل الله فرجه بدهیم. اگر دائم مشغول دعا شویم، فرصت تفکر نداریم که چه چیزی را می‌خواهیم تحویل امام زمان عجل الله فرجه بدهیم و این زمان با غفلت می‌گذرد و ما هیچ چیز مفیدی دست امام نخواهیم داد. بهتر است بیندیشیم چه داده هایی را به حضرت تقدیم می‌کنیم تا امضا کند. قسمت سوم ⁉️ شب قدر، شب میزان و اندازه‌گیری ❓قضا و قدر یعنی چه؟ قَدَر در همه ی ماسوی‌الله جریان دارد. غیر از خداوند که وجود بی نهایت است در بقیه ی جلوه های خداوند ما با قدر و اندازه سروکار داریم. هر چیزی نزد خداوند عدد،اندازه و مقدار دارد. تقدیر یعنی اندازه‌گیری شب قدر یعنی شب اندازه اساس نظام خلقت بر پایه ی اندازه است و در اصطلاح قرآنی به آن میگویند: قضا و قدر ، نتیجه و اندازه "هر بار که یک قَدَر می‌دهیم یک قضا دریافت میکنیم" قضا یعنی نتیجه مثلا: مسواک زدن قَدَر می‌شود؛ قضایش سالم ماندن دندان می‌شود. به این مسئله اصطلاحاً در فیزیک عمل و عکس العمل در فلسفه علت و معلول و در دین قضا و قدر می‌گویند. پس همه چیز قضا و قدر دارد. ما هر تصمیمی میگیریم و هر عملی انجام می‌دهیم نتیجه و قضایی دریافت خواهیم کرد. قسمت چهارم ‼️ قضا و قدر قضا و قدر یعنی اندازه ها و نتایجی که خداوند در نظام خلقت قرار داده. یک باور غلط وقتی کسی می‌میرد می‌گویند قضا و قدر الهی بوده، این اشتباه است؛ این شخص قَدَری را با بدن خودش انتخاب کرده که قضایش و نتیجه اش مردن بوده است. خودش مردن را انتخاب کرده. خداوند تعیین کرده فردی در شصت سالگی بمیرد اما اگر خودش در اثر گناهان زیاد و بی احتیاطی چهل سالگی مرد، خودش قَدَرهایش را تغییر داده، نمی‌توانیم بگوییم خواست خدا بوده. خداوند برای هر چیزی قانون و قضا معین کرده است، با یادگیری این قوانین انتخاب هایمان تغییر کرده و قَدَرهای خوبی رقم بزنیم. در آیه ی ۱۴۸ سوره انعام مشرکان می‌گویند اگر خدا میخواست ما و پدرانمان مشرک نمیشدیم خداوند میفرماید: اگر قرار بود من برای شما تصمیم بگیرم، منِ خدا دوست دارم شما مشرک باشید یا مومن؟ خداوند مسیر را با فرستادن قرآن، ائمه علیهم السلام، عقل و فطرت نشان داده؛ ولی کسی که به این قَدَرها پشت پا می‌زند قضایش چیز دیگری ست. قسمت پنجم ❓چرا این شب را شب قدر نامیدند؟ اگر گفته شده در ایام ماه رمضان و شبهای قدر دعا کنید، یعنی خدایا! درست است که تو دخالت نمیکنی و در سوره فرقان آیه ی ۷۷ میفرمایی: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمیکند، اما ما با خواندن اسماء ات از تو یاری می‌خواهیم. ما فهم دقیق تقدیرها و اندازه ها را نداریم تو به داد ما برس. خداوند در دعا و قرآن این اندازه ها را برای ما روشن کرده است. خداوند قَدَرها را به ما نشان داده و هر قَدَری در روح، جسم، دنیا و آخرت ما آثاری دارد. مثلا خواندن آثار دارد، حال اگر اول وقت خوانده شود اثرش چیز دیگری ست. اگر نماز را هم سبک بشماری آثار خود را دارد. به درجاتی که انتخاب کنی، سلسله آثارش هم فرق می‌کند. شب قدر شب تقدیر است. یعنی ما باید اندازه هایی را مشخص کنیم به خداوند بدهیم تا برای سال بعدمان تقدیرات خوب و زیبایی داشته باشیم. بزرگان دین یکسال مراقبت می‌کردند برای شب قدر که بهترین تقدیرات را خدمت حضرت بدهند تا امضا کند. ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄                                   @mabudian   ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
. رفــــیق ! 🚨بله قربان گوی خدا باش ♥واسه اینکه عاشق خدا بشی و خوندن واست آسون بشه، باید عظمت خدا به دلت بشینه‌. خدای بدون عظمت ، خدا نیست‌! ⇦⇦⇦الله اکــــــــــبر⇨⇨⇨ 🔸گفته بخون، بگو چشم، ادب‌و رعایت کن! 🔸گفته ؛ بگو چشــــــــــــم 🔸گفته ؛ بگو چشم و ادب رو رعایت کن ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت چهارم : ورزش باستانی ( ۱ ) ✔️ راوی : جمعی از دوستان شهید 🔸اوايل دوران دبيرستان بود كه با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن ميرفت. 🔸حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفي وارسته بود. او زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. هم يكي از ورزشكاران اين محيط ورزشي و معنوي شد. حاج حسن، را با يك يا چند آيه شروع ميكرد. سپس حديثي ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، را میفرستاد وسط گود، او هم در يك دور ، معمولاً يك سوره ، دعاي توسل و يا اشعاري در مورد اهل بيت میخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد. 🔸از جمله كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب ميرسيد، بچه ها را قطع ميكردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن جماعت ميخواندند.به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از ، درس ايمان و اخلاق را در كنار به جوانها مي آموخت. 🔸فراموش نميكنم، يكبار بچه ها پس از در حال پوشيدن لباس و مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را نيز در بغل داشت. 🔸با رنگي پريده و با صدائي لرزان گفت: حاج حسن كمكم كن. بچه ام مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد. بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود. 🔸خودش هم آمد وسط گود. آن شب در يك دور ، دعاي توسل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد. آن مرد هم با بچه اش در گوش هاي نشسته بود و گريه ميكرد. 🔸دو هفته بعد حاج حسن بعد از گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟ گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده. 🔸برگشتم و را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسل اي که با آن شور و حال عجيب خواند کار خودش را کرده. ٭٭٭ 🔸بارها ميديدم ، با بچه هائي که نه ظاهر داشتند و نه به دنبال مسائل ديني بودند رفيق ميشد. آنها را جذب ميکرد و به مرور به مسجد و هيئت ميكشاند. 🔸يکي از آ نها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشه از خوردن مشروب و کارهاي خلافش ميگفت! اصلاً چيزي از دينم نميدانست. نه نماز و نه روزه، به هيچ چيز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلسه مذهبي يا هيئت نرفته ام. به گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟! گفتم: ديشب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شد. بعد هم آمد وکنار من نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي يزيد ميگفت. 🔸اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!! داشتب با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. گفت: عيبي نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم. 🔸دوستي با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار گذاشت.او يکي ازبچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد. بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... . 🔸ما هم با تعجب نگاهش ميکرديم. با بچه ها آمديم بيرون، توي راه به کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جذب ورزش ميکرد، بعد هم آ نها را به و هيئت ميکشاند و به قول خودش مي انداخت تو دامن امام حسين . 🔸ياد حديث به افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن ميتابد بالاتر است.» 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت هفتم : پهلوان ( ۲ ) ✔️ راوی : حسین الله کرم 🔸داستان پهلواني هاي ادامه داشت تا ماجراهاي پيروزي انقلاب پيش آمد. بعد از آن اکثر بچه ها درگير مسائل شدند و حضورشان در باستاني خيلي کمتر شد.تا اينکه ابراهيم پيشنهاد داد که صبحها در زورخانه نماز جماعت صبح را بخوانيم و بعد ورزش کنيم و همه قبول کردند. 🔸بعد ازآن هر روز صبح براي اذان در زورخانه جمع ميشديم. صبح را به جماعت ميخوانديم و ورزش را شروع ميکرديم. بعد هم صبحانه مختصري و به سر کارهايمان ميرفتيم. خيلي از اين قضيه خوشحال بود. چرا که از طرفي ورزش بچه ها تعطيل نشده بود و از طرفي بچه ها نماز صبح را به جماعت ميخواندند. هميشه هم حديث گرامي اسلام را ميخواند: « اگر نماز صبح را به جماعت بخوانم در نظرم از عبادت و شب زنده داري تا صبح محبوبتر است. » 🔸با شروع تحميلي فعاليت زورخانه بسيار کم شد. اکثر بچه ها در جبهه حضور داشتند. ابراهيم هم کمتر به تهران مي آمد. يکبار هم که آمده بود، وسائل ورزش باستاني خودش را برد و در همان مناطق جنگي بساط ورزش باستاني را راه اندازي کرد. 🔸زورخانه حاج حسن توکل، در تربيت پهلوانهاي واقعي زبانزد بود. از بچه هاي آنجا به جز ، جوانهاي بسياري بودند که در پيشگاه خداوند پهلوانيشان اثبات شده بود! آنها با خون خودشان ايمانشان را حفظ کردند و پهلوانهاي واقعي همينها هستند. 🔸دوران زيبا و معنوي زورخانه حاج حسن در همان سالهاي اول دفاع مقدس، با شهادت شهيد حسن شهابي مرشد زورخانه شهيد اصغررنجبران فرمانده تيپ عمار و شهيدان سيدصالحي، محمدشاهرودي، علی خرّمدل، حسن زاهدي، سيد محمد سبحاني، سيد جواد مجد پور، رضاپند، حمدالله مرادي، رضا هوريار، مجيد فريدوند، قاسم كاظمي و ابراهيم و چندين شهيد ديگر و همچنين جانبازي حاج علي نصرالله، مصطفي هرندي وعلي مقدم و همچنين درگذشت حاج حسن توکل به پايان رسيد. مدتی بعد با تبديل محل زورخانه به ساختمان مسکوني، دوران باستانی ما هم به خاطره ها پيوست. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
☘ سلام بر ابراهیم ☘ 💥قسمت نهم : شرطبندی ✔️راوی : مهدی فریدوند ، سعید صالح تاش 🔸تقريباً سال 1354 بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازي بوديم. سه نفرغريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچه هاي غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازي سر 200 تومان. دقايقي بعد بازي شروع شد. تک و آنها سه نفر بودند، ولي به ابراهيم باختند. 🔸همان روز به يكي از محله هاي جنوب شهر رفتيم. سر 700 تومان شرط بستيم. بازي خوبي بود و خيلي سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. 🔸يكدفعه ابراهيم گفت :آقا يكي بياد تكي با من بازي كنه. اگه شد ما پول نميگيريم. يكي از آنها جلو آمد و شروع به بازي كرد. ابراهيم خيلي ضعيف بازي كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد! 🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصباني بودم به گفتم:آقا ابرام، چرا اينجوري بازي كردي؟! باتعجب نگاهم كرد وگفت: ميخواستم ضايع نشن! همه اينها روي هم صد تومن تو جيبشون نبود! 🔸هفته بعد دوباره همان بچه هاي غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با سر 500 تومان بازيکردند. ابراهيم پاچه هاي شلوارش را بالا زد و با پاي برهنه بازي ميکرد. آنچنان به توپ ضربه ميزد که هيچکس نميتوانست آن را جمع کند! 🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از ، حاج آقا احکام ميگفت. تا اينكه از شرط بندي و پول صحبت کرد و گفت: پيامبر ميفرمايد: «هر کس پولي را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست ميدهد .» و نيز فرمود هاند: «کسي که لقمه اي از حرام بخورد نماز چهل شب و دعاي چهل روز او پذيرفته نميشود .» 🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش ميكرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا وگفت: من امروز سر واليبال 500 تومان تو شرط بندي برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش ، بکن اما شرط بندي نکن. 🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قويتر، بعدگفتند: اين دفعه بازي سر هزارتومان! ابراهيم گفت: من بازي ميکنم اما شرط بندي نميکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن و گفتند: ترسيده، ميدونه ميبازه. يکي ديگه گفت: پول نداره و... 🔸ابراهيم برگشت وگفت: شرط بندي حرومه، من هم اگه ميدونستم هفته هاي قبل با شما بازي نميکردم، پول شما رو هم دادم به ، اگر دوست داريد، بدون شرط بندي بازي ميکنيم. که البته بعد از کلي حرف و سخن و مسخره کردن بازي انجام نشد. ٭٭٭ 🔸دوستش می گفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شر طبندي نكنيد. اما يكبار با بچه هاي محله نازي آباد بازي كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازي بود كه آمد. به خاطر شرط بندي خيلي از دست ما عصباني شد. 🔸از طرفي ما چنين مبلغي نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازي تمام شد ابراهيم جلو آمد وتوپ را گرفت. بعدگفت: كسي هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچه هاي نازي آباد كسي بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملي وكاپيتان تيم برق بود. با خاصي جلو آمد وگفت: سَرچي!؟ ابراهيم گفت: اگه باختي از اين بچه ها پول نگيري. او هم قبول كرد. 🔸ابراهيم به قدري خوب بازي كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد ازآن حسابي با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياري از رشته هاي ورزشي داشت. در کوهنوردي يک کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزي انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهاي جمعه با چندنفر از بچه هاي زورخانه ميرفتند تجريش. نماز صبح را در صالح ميخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا ميرفتند. آنجا صبحانه ميخوردند و برميگشتند. 🔸فراموش نميكنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتي بود و ميخواست پاهايش را قوي كند. از ميدان دربند يكي از بچه ها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردي در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزي انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم را هم خيلي خوب بازي ميكرد. در پينگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازي ميكرد وكسي حريفش نبود. 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉 شهید ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄ @mabudian ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
🔶 نماز آخر ماه ذی الحجه دو رکعت نماز در آخرین روز سال قمری در آخرین روز ماه ﺫﻯ‌حجه ﻛﻪ ﺁﺧﺮین روز از ﺳﺎﻝ قمری ﺍﺳﺖ، ﺳﻴﺪ بن طاووس رحمةالله‌علیه ﺩﺭ کتاب شریف «ﺍﻗﺒﺎﻝ الاعمال» عملی را به استناد روایتی، ﺫﻛﺮ ﻛﺮﺩﻩ‌اند که به‌جا آوردن آن، بسیار مهم و مقرِّب است. ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄                                   @mabudian   ┄═❈๑๑🕊๑๑❈═┄
اگر نماز صبحت قضا شود حتی اگر کل دنیا طلا شود و آن را در راه خدا و اسلام بدهی ، جبران نمی‌شود.. -امام‌صادق‌علیه‌السلام-
🌸 بی نماز ها خوشبخت ترند ؟؟ 🌸 🌿 کتاب ؟! مجموعه داستان هایی دخترانه با موضوع ، و و فضیلت های آنهاست ✨ 🌸 خانم دولتی که حدود دو سال برای تولید این کتاب زحمت کشیده است، نه در گوشه کتابخانه بلکه ساعتها پای دختران دانش آموز کشور نشسته و با هنرمندی تمام یک اثر و را رقم زده است. 🌺 برشی از کتاب: دوست دارم آسمان همین الان روی سرم آوار شود؛ تا خود صبح درس خواندم و چرت زدم اما چه فایده؟! چه فایده که امروز جای نمره بیست ، یک هفده خوش آب و رنگ نصیبم شد.آخه هفده هم شد نمره ؟ 🤦🏻‍♀️ خدا با من لج افتاده ! 🙄😑 وگرنه هیچ دلیلی ندارد که نمره ام کم شود. محیا سری برای خانم اسدی تکان می‌دهد و لبخند زنان می آید سمت من. از لبخندش حالم بد میشود؛باید هم لبخند بزند؛باید هم در دلش عروسی بگیرد. امروز بهترین نمره کلاس را گرفته است.😒 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿 💳 قیمت : ۷۰.۰۰۰ تومان با تخفیف ۶۷.۰۰۰ خرید بالای این کتاب تخفیف بیشتردارد ✍🏻 نویسنده : فاطمه دولتی 📖 تعداد صفحات : ۱۳۶ صفحه ✅ مناسب برای سنین ۱۰ تا ۱۶ سال