eitaa logo
Emad
3 دنبال‌کننده
132 عکس
76 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چند روزی بود رفته بود جبهه دل تنگش بودن و نگرانی ام روز به روز بیشتر میشد این نگرانی و دلتنگی را با تمام وجود احساس می کردم عصر یکی از همان روزهای دلتنگی صدای زنگ تلفن را شنیدم و سریع خودم رو به تلفن رسوندم تنها چیزی که آن لحظه میتوانست آشوبم را آرام کند ! صدای حسین بعد از حال و احوال های اولیه گفت آبجی یه زحمتی برات دارم کتاب های درسی رو برام از کتاب فروشی بگیر با تعجب گفتم : تو که الان جبهه ای چطور می خوای درس بخونی ؟کتابایی مثل جبر و مثلثات بدون کلاس تو جبهه؟ که با خنده ی دلنشینش گفت : درسته که داریم می جنگیم ولی از درس نباید عقب بمونیم وقتی از جبهه برگشت امید نداشتم بتواند از این درس های سخت قبول شود وقت گرفتن کارنامه باورم نشد ! بدون معلم تمام دروس را با نمره بالا قبول شده بود 🌸 راوی : خواهر شهید طوبی بیدخ برگرفته از کتاب فروردین 61