در میان جبههها گم گشتهام پیدا نشد
آمدن از او نشانی جز به یک رؤیا نشد
خطبهخط کاروانهای شهیدان رفتهام
هرکه را دیدم برایم آخرش بابا نشد
سالهاست دنبال یک نام و نشانی بودهام
باز سهمم جزبه عکسی گوشهای تنها نشد
من پدرمیخواستم او خواست گمناممشود
بعد از او دنیای من هم هیچگاه زیبا نشد
#الهه_نودهی
#شهدای_گمنام
#فرزندان_شهدا
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
آمدهایم به قطعه شهدای گمنام، قطعه سرداران بیپلاک؛ جایی که در دل هر مزارش، یک رزمنده بیادعا آرمیده است، رزمندهای که در آتش باران گلوله و خمپاره بیشتر از 30 سال پیش آسمانی شده و حالا اینجاست، بی نام، بی نشان، با سنگ مزاری که «شهید گمنام» نام گرفته، شهیدی که فرزند روحا... است. سن و سالش معلوم نیست، اسم ندارد، کسی نمیداند اهل کجا بوده...رزمندهای که بیپلاک پرکشیده سمت آسمان.
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
قطعه سرداران بیپلاک جای غریبی است، کاجهای بلندش شاهدند که مادرها، مادرهای چشم انتظار شهدای جاویدالاثر، چطور به اینجا که میرسند، سر درددلشان باز میشود، چطور مینشینند یکی یکی سر مزارها، انگار که مزار هر شهید گمنام، مزار پسر خودشان باشد، همان عزیزی که با دست خودشان راهی جبهه نبردش کردهاند و حالا دلتنگی نبودنش را، ندیدنش را اینجا خالی میکنند.
رازش را کسی نمیداند، راز جمعیتی که به اینجا میرسند دلشان گرهگیر میشود، میشوند کفتر جلد این قطعه و پر نمیکشند از حوالی شهدای گمنام.
رازی که قطعه سرداران بی پلاک را با این کاجهای بلند و سر به فلک کشیده، با این فانوسهای رنگی روشن که بالای سر هر مزار، نشانی غریبی و دلتنگیاند، هیچوقت از جمعیت خالی نمیکند.
همیشه چند نفری هستند که بیایند و بین ردیف مزارها راه بروند و چشمشان نوشتههای روی سنگها را بخواند؛ نوشتههایی که همه به یک اسم میرسند، انگار همه یکی باشند، یک نفر باشند؛ شهید گمنام!
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌴🍀🌴🍀🌴🍀🌴
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان 💕شهدای گمنام💕بودیم
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهدای والا مقام*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
*برادران شهید*
🌺 مدد از شهدا 🌺
💠زندگی #شهید_جانباز_ایوب_بلندی 💠 #قسمت۱۰ آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت: – نا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
💠زندگی #شهید_جانباز_ایوب_بلندی 💠 #قسمت۱۰ آقاجون این رفت و آمد های ایوب را دوست نداشت. می گفت: – نا
💠زندگی #شهید_جانباز_ایوب_بلندی 💠
#قسمت۱۱
مامان برای ایوب سنگ تمام می گذاشت.
وقتی ایوب خانه ی ما بود، مامان خیلی بیشتر از همیشه غذا درست می کرد.
می خندید و می گفت:
– الهی برایت بمیرم دختر، وقتی ازدواج کنی فقط توی آشپزخانه ای. باید مدام بپزی بدهی ایوب. ماشاءالله خیلی خوب می خورد.
فهمیده بودم که ایوب وقتی که خوشحال و سرحال است، زیاد می خورد.
شبی نبود که ایوب خانه ی ما نماند. و صبح دور هم #صبحانه نخوریم.
سفره صبحانه که جمع شد، آمد کنارم، خوشحال بود.
_ دیشب چه شاعر شده بودی، کنار پنجره ایستاده بودی.
چند تار مو که از رو سریم افتاده بود بیرون، با انگشت کردم زیر روسری
+ من؟ دیشب؟
یادم آمد، از سرو صدای توی حیاط بیدار شده بودم، دوتا گربه به جان هم افتاده بودند و صدای جیغشان بلند شده بود.
آقاجون و ایوب تو هال خوابیده بودند.
نگاهشان کردم، تکان نخوردند.
ایستادم و گربه ها را تماشا کردم.
ابروهایم را انداختم بالا
+ فکر کردم خواب بودید، حالا چه کاری می کردم ک می گویی #شاعر شده ام؟؟
_ داشتی ستاره ها را نگاه می کردی.
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم?
+ نه برادر بلندی، گربه های توی حیاط را نگاه می کردم.
وا رفت.
_ راست میگویی؟؟
+ آره
هنوز می خندیدم.
سرش را پایین انداخت.
_ لااقل به من نمی گفتی که گربه ها را تماشا می کردی.
خنده ام را جمع کردم.
+ چرا؟ پس چی می گفتم؟
دمغ شد.
_ فکر کردم از شدت علاقه به من نصف شبی بلند شدی و ستاره ها را نگاه می کردی.
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
زندگی نامه #شهید_جانباز_ایوب_بلندی
#قسمت۱۲
هر روز با هم می رفتیم بیرون.
دوست داشت پیاده برویم و توی راه حرف بزنیم ،من تنبل بودم. کمی که راه می رفتیم دستم را دور بازویش حلقه می کردم، او که می رفت من را هم می کشید.
_ نمیدانم من بارکشم؟ زن کشم؟
این را می گفت و می خندید.
_ شهلا دوست ندارم برای خانه ی خودمان #فرش_دستباف بگیریم.
+ ولی دست باف ماندگارتر است.
_ دلت می آید؟ دختر های بیچاره شب و روز با خون دل نشسته اند پای دار قالی. نصف پولش هم توی جیب خودشان نرفته، بعد ما چه طور آن را بیاندازیم زیر پایمان؟؟
از خیابان های نزدیک دانشگاه تهران رد می شدیم.
جمعه بود و مردم برای #نماز_جمعه می شدند.
همیشه آرزو داشتم وقتی ازدواج کردم با همسرم بروم دعای کمیل و نماز جمعه.
ولی ایوب سرش زود درد می گرفت.
طاقت شلوغی را نداشت.
در بین راه سنگینی نگاه مردم را حس می کردم که به دستبند آهنی ایوب خیره می شدند.
ایوب خونسرد بود. من جایش بودم،از اینکه بچه های کوچه دستبند آهنیم را به هم نشان می دادند، ناراحت می شدم.
ایوب دوزانو روی زمین نشست و گفت:
_ بچه ها بیایید نزدیکتر
بچه ها دورش جمع شدند ایوب دستش را جلو برد:
_ بهش دست بزنید، از آهن است این را به دستم می بندم تا بتوانم حرکتش بدهم.
بچه ها به دستبند ایوب دست می کشیدند و او با حوصله برایشان توضیح می داد.
💖 کانال مدداز شهدا 💖
@madadazshohada
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌺 مدد از شهدا 🌺
#کتاب_شهید_نوید📚 #همقدم_بهروایتهمسرشهید✍ حواستان به دلهای تنگ هست که آدم هوس میکند همیشه ی سال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 مدد از شهدا 🌺
#کتاب_شهید_نوید📚 #همقدم_بهروایتهمسرشهید✍ حواستان به دلهای تنگ هست که آدم هوس میکند همیشه ی سال
#کتا_شهید_نوید📚
#همقدم_بهروایتهمسرشهید✍
بعد من از آقا نوید خواهش کردم که قول بدهد
همیشه توی زندگی همراه من باشد که این هدف را
فراموش نکنم؛ همین که دنبال عاقبت به خیری باشم،
همین که خدا را توی هیچ لحظهای از زندگی،
چه تلخ و چه شیرین فراموش نکنم ،همین که جوری
زندگی کنم که قشنگ بمیرم.همیشه وقتی به عکس آقا نوید نگاه میکنم قولی را که آن روز داد، برایش یادآوری میکنم و میگویم:(( یادت نره خودت در جواب نگرانی من گفتی حتماً! اصلاً قرار ما به فضل خدا برای همین هدف، هم قسم بشیم انشاالله.)) توی قبر آقا نوید هم سربند و نوشته یا زهراگذاشته بودند. شهدا همه مادریاند خانم جان! خودش وصیت کرده بود که قبرش را سیاه پوش کنیم. وصیت کرده بود پیش آقا رسول دفن شود: ((در مورد محل دفن خیلی دوست دارم من را پشت قبر رسول خلیلی به خاک بسپارید.سنگی روشن مثل سنگ قبر روح الله قربانی و رویش بنویسیدشهید نوید.داخل قبر را کامل سیاه پوش کنید و جلوی صورتم یا اباعبدالله و بالای سرم یا فاطمه الزهرا و پایینتر از اسم یا اباعبدالله یا ابوالفضل و بعد از آن یا علی بن موسی الرضا نصب کنید. رضایت من در آن است که با لباس پاسداری درون کمدم دفن شوم که این لباس هدیه ی پسر فاطمه است.))
شما هم میبینید یا من خیالاتی شدم؟ آنجا کنار
عمود۱۴۱۴ این آقا نوید نیست که با همان پیراهن عزا و شلوار شش جیبی که خودم توی سفر سوریه برایش اتو
زدم ایستاده و پرچم یا اباعبدالله الحسین را بالا گرفته؟ خودش است.ببینید من را که دید دستش را.......
💯~ادامهدارد...
همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗/#پنجاهودوم
@madadazshohada
🔷🔸🔷🔸🔷🔸🔷
*دوستان مهربانم در طول زندگیم هیچ تفسیری راجع به مرگ زیباتر از گفته ی مولا علی(ع) نخواندم لطفا بخوانید و نشر دهید*👇👇
*روایت امام علی(ع) از لحظه مرگ*
🌾مولای متقیان علی(ع) در کتاب شریف نهج البلاغه زیباترین و شگفت انگیزترین تفاسیر را از مسئله مرگ بیان فرموده و به ذکر حقایقی می پردازند که بصورت جزئی و مستند جریان مرگ را وصف می کند.
ایشان درباره لحظه مرگ آدمی چنین می فرمایند:
*«ناگاه سكرات مرگ وحسرت از دست دادن آنچه داشتند، بر آنها هجوم آورد دراين حالت، اعضاء بدنشان سست گرديد و در برابر آن، رنگ خود را باختند.سپس كم كم مرگ در آنها نفوذ كرده و بين آنها و زبانشان، جدائي افكند!*
*اوهمچنان در ميان خانواده خود با چشم نگاه مي كند و با گوشش مي شنود، در حاليكه عقلش سالم است و فكرش باقي است! مي انديشد كه عمر را در چه راهي فاني كرده و روزگارش را در چه راهي سپري نموده است. به ياد ثروتهائي كه جمع كرده است مي افتد . همان ثروتي كه در جمع آوري آن، چشمها را بهم گذارده بود و از حرام و حلال و مشكوك گرفته، گناه جمع آوري آنها به گردن اوست! حال هنگام جدائي از آن اموال فرارسيده، در حاليكه اين ثروت براي وراث مي ماند و از آن استفاده كرده و بهره مي برند! راحتي آن براي ديگران و سنگيني گناهش بر دوش اوست و او در گرو اين اموال است! دست خود را از پشيماني به دندان مي گزد و اين به خاطر صحنه هائي است كه در هنگام مرگ، برايش مشخص مي گردد. دراين حالت، به آنچه در زندگي به آنعلاقه داشت بي اعتناست! و آرزو مي كند اي كاش آن شخصي كه درگذشته بر ثروت او، غبطه مي خوردم و بر او حسد مي بردم، اين اموال را جمع كرده بود!*
*مرگ همچنان بر اعضايش چيره مي شود، تا آنجا كه گوشش همچون زبانش از كار مي افتد. بطوريكه در ميان خانواده اش، نمي تواند با زبانش سخن بگويد و با گوشش بشنود، پيوسته به صورت آنان مي نگرد و حركات زبانشان را مي بيند، اما صداي آنان را نمي شنود! سپس چنگال مرگ همه وجودش را فرا مي گيرد! چشم او نيز همچون گوشش، از كارمي افتد و روح از بدنش خارج مي گردد وهمچون مرداري، بين خانوادهاش مي افتد. آنچنانكه از نشستن نزدش وحشت مي كنند و ازاو دور ميشوند! او نه سوگواران خود را ياري مي كند ونه به آن شخصي كه او را صدا مي زند پاسخ مي گويد! سپس او را به منزلگاهش در درون زمين حمل مي كنند و به دست اعمالش مي سپارند و از ديدارش براي هميشه چشم مي پوشند!»*
@madadazshohada
امام صادق (ع):
هرکس سوره جمعه را
در هر شب جمعه بخواند
کفاره گناهان ما بین دوجمعه خواهد بود.🍃
(بحارالانوار ج۸۶ ص۳۶۲)
@madadazshohada
🌺در شبهای جمعه این دعا از تاکیدات مهم است:
⭐۷مرتبه⭐
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ، وَاسْمِكَ الْعَظِيمِ، وَمُلْكِكَ الْقَدِيمِ، أَنْ تُصَلِّىَ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، وَأَنْ تَغْفِرَ لِى ذَنْبِىَ الْعَظِيمَ، إِنَّهُ لَايَغْفِرُ الْعَظِيمَ إِلّا الْعَظِيمُ.
#شب_جمعه
#ماه_رمضان
@madadazshohada
⭕ یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود، که آن ها را از گرفتاری های آن عالم نجات می دهد. تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند.
#علامه_طباطبایی_ره.
@madadazshohada
سـ🍁ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 🍁
🗓 امروز جمعه
☀️ ٢٨ مهر ١۴٠٢ ه. ش
🌙 ۴ ربیع الثانی ١۴۴۵ ه.ق
🌲 ٢٠ اکتبر ٢٠٢٣ ميلادی
🌸🍃@madadazshohada