اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد
🌴🌴🌴
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهالسلام )
@madadazshohada
🕌 سلام صبح گاهی محضر اربابمون
📿 السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. 📿.
@madadazshohada
#صبحتان_حسینی
💫♥️🍃♥️🍃💫
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
♥️با توسل به شهدای گمنام و۷۲ شهید کربلا♥️
🌸شهدای این چله🌸
۱🌷شهیدمحمد ابراهیم همت
۲🌷شهید حسین معز غلامی
۳🌷شهید هادی طارمی
۴🌷شهید حسین پور جعفری
۵🌷شهید روح الله عجمیان
روز اول👈🏼 ۱۵ دی🌸
روز دوم👈🏼۱۶ دی🌸
روز سوم👈🏼۱۷ دی🌸
روز چهارم👈🏼۱۸دی🌸
روز پنجم👈🏼۱۹ دی🌸
روز ششم👈🏼۲۰ دی🌸
روز هفتم👈🏼۲۱ دی🌸
روز هشتم👈🏼۲۲دی🌸
روز نهم👈🏼 ۲۳دی🌸
روز دهم👈🏼 ۲۴دی🌸
روز یازدهم👈🏼۲۵دی🌸
روز دوازدهم👈🏼۲۶دی🌸
روز سیزدهم👈🏼۲۷دی🌸
روز چهاردهم👈🏼۲۸دی🌸
روز پانزدهم👈🏼۲۹دی🌸
روز شانزدهم👈🏼۳۰دی🌸
روز هفدهم👈🏼۱بهمن🌸
روز هجدهم👈🏼۲بهمن🌸
روز نوزدهم👈🏼۳بهمن🌸
روز بیستم👈🏼 ۴بهمن🌸
روز بیست ویکم👈🏼۵بهمن
روز بیست دوم👈🏼 ۶بهمن
روز بیست وسوم👈🏼۷بهمن
روز بیست وچهارم👈🏼۸بهمن
روز بیست وپنجم👈🏼۹بهمن
روز بیست وششم👈🏼۱۰بهمن
روز بیست وهفتم👈🏼۱۱بهمن
روز بیست وهشتم👈🏼۱۲بهمن
روز بیست ونهم👈🏼 ۱۳بهمن
روز سی ام👈🏼 ۱۴بهمن
روز سی ویکم👈🏼 ۱۵بهمن
روز سی دوم👈🏼 ۱۶بهمن
روز سی سوم👈🏼 ۱۷بهمن
روز سی وچهارم👈🏼 ۱۸بهمن
روز سی وپنجم👈🏼 ۱۹بهمن
روز سی وششم👈🏼 ۲۰بهمن
روز سی وهفتم👈🏼 ۲۱بهمن
روز سی وهشتم👈🏼 ۲۲بهمن
روز سی ونهم👈🏼 ۲۳بهمن
روز چهلم👈🏼 ۲۴بهمن
🌼روزتون شهدایی🌼
❤️هر روز ۱۰۰ صلوات ( یک دور تسبیح برای هر ۵ شهید)
🌼هر روز ، تاریخ می زنیم 🌼
🌷ثواب ختم را به نیابت از شهدا تقدیم می کنیم ب خانم ام البنین سلام الله علیها🌷
❤️حاجت روا ان شالله❤️
🌷التماس دعا🌷
💫♥️🍃♥️🍃💫
#سلام_امام_زمانم
#مهدی_جان
غایبی از نظر اما شدہایی ساکن دل
بنما رخ به من ای غایب مشهود بیا
نیست خوشتر زشمیمت نفس باغ بهشت
گل خوشبوی من ای جنت موعود بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
سـ❄️ـلام
روزتون پراز خیر و برکت 💐
🗓 امروز سه شنبه
☀️ ۴ بهمن ١۴٠١ ه. ش
🌙 ٢ رجب ١۴۴۴ ه.ق
🌲 ٢۴ ژانویه ٢٠٢٣ ميلادی
@madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش صبحگاهی 🤍
❄️خـدایا
✨در اولین سه شنبه بهمن ماه
❄️ گل امیـد را در
✨دلهای ما بکار تا جوانه
❄️ مهـر و دوستی بزند
❄️ الهـی
✨کمکمان کن
❄️آن راهی را برویم
✨که موجب
❄️ رضایت توست
✨و مهربانیت را نصیب
❄️دلهای ما بفرما #آمیـــن
@madadazshohada❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح که می شود
دنبالِ اتفاقاتِ خوب بگرد
دنبالِ آدم هایِ خوبی
که حالِ خوبت را
با لبخند هایشان
به روزگارت سنجاق کنی
یک روزِ خوب، اتفاق نمی افتد
ساخته می شود❤️
سلام صبح بخیر
@madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸با امواج زندگی دوست باش
💓تا دوستت بدارند
🌸ببخش ، تا ببخشنت
💓مهربان باش ، تا مهربان باشند
🌸با گذشت باش ، تا گذشت کنند
💓به همه لبخند بزن ،
🌸تا همه لبخند بزنند
💓مثبت باش ، تا مثبت باشند..
🌸تقدیم به شما دوستان
💓و هم گروهی های عزیز
@madadazshohada🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ رابطه اشک چشم و استجابت دعا
🎙#ِآیت_الله_بهجت
👈فوق العاده مهم و شنیدنی👌
🌴 کــــانـــــال مدداز شهدا
@madadazshohada
خلاصهاعمالماهرجب 🌙
1⃣ غسل اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب
2⃣ روزه اولین روز و نیمه ماه رجب و آخر رجب
3⃣ در طول ماه رجب 100 مرتبه بگوید:
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ
4⃣ در طول ماه رجب 1000 مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ"
5⃣ در طول ماه رجب روزانه 70 مرتبه بگوید:
"أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ"
6⃣ در طول ماه رجب 100مرتبه ذکربگوید
أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ "
7⃣ در طول ماه رجب 1000 هزار مرتبه یا 100 مرتبه سوره
قل هو الله أحد را بخواند
8⃣ روزانه 10 مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ
9⃣ زیارت امام حسین علیه السلام .(زیارت عاشورا) در حدتوان هر روز
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَ
واَقِمنابِخِدمَتِه🤲
اللّهُمـّبارِکْلِمولاناصٰاحِبَالزَّمٰانْ
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
🔴 ذکری_که_بلا_را_از_انسان دور می کند.
#امام_صادق عليه السّلام:
#رسول_خدا صلّى اللّه عليه و آله روزى به ياران خود فرمودند:
آيا اگر لباسها و ظرفهايتان را جمع كرده و آنها را روى هم بگذاريد به آسمان خواهد رسيد؟
گفتند:نه اى رسول خدا!
حضرت فرمودند:نمىخواهيد چيزى به شما بگويم كه ريشهاش در زمين و شاخهاش در آسمان باشد؟
عرض كردند:چرا اى رسول خدا.
حضرت فرمودند:هركدام از شما بعد از نماز واجبش مىتواند سى بار بگويد:
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أكبر
⬅️ زيرا ريشه اين ذكرها در زمين و شاخهاش در آسمان است.
🔻 اين ذكرها
🔹️از زير آوار ماندن،
🔸️با آتش سوختن،
🔹️غرق شدن،
🔸️افتادن در چاه،
🔹️طعمه درندگان شدن،
🔸️مرگ بد
🔹️و حادثه ناگوارى كه در آن روز از آسمان فرود مىآيد،جلوگيرى مىكند و اين ذكرها باقيات الصالحات است.
📕 ثواب الاعمال/ص۴۱
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
@madadazshohada
🌱 به نام خالق لوح و قلم 🖋📜
(به مناسبت ولادت امام باقر علیه السلام )
عرض ارادت به محضر مادر
🌸 فاطمه ی امام حسن 🌸
...وخداوند به او دختری عطا کرد ؛ امام حسن را می گویم .
نامش را فاطمه نهاد ❤ گمانم عشق به مادر تجلی کرد ، می خواست در خانه اش فاطمه ای داشته باشد ،به او محبت کند ، او را در آغوش بگیرد ، ببوسد و ببوید ، نوازش کند ، از او حمایت کند ، اجازه ندهد کسی چپ نگاهش کند🥺 همه این ها شاید به تلافی غصه و اندوه و بغض فرو خفته ای بود که از مظلومیت مادر در سینه داشت . به عشقِ فاطمه ی مادر ، دختر هم شد فاطمه ❤
آری؛ او فاطمه ی پیامبر بود و این فاطمه ی سبطِ پیامبر .
و چه قدر این فاطمه رنگ و بوی مادر داشت !! آن قدر شبیه مادر بود که دل عمو را هم بُرده بود ؛ امام حسین فقط به چشم برادرزاده نمی دیدش ، نمونه ای کوچک بود از فاطمه ی مادر :
طاهره ، صدیقه ، عابده ...
طهارت و قداست و معصومیت چنان سرتاپای بانو را گرفته بود که به یقین ، جز خانه ی ولیّ خدا لیاقت پذیرایی از او را نداشت .
و این گونه بود که فاطمه ی امام حسن ، شد عروسِ امام حسین ؛ همسر علیّ بن الحسین سیّدالساجدین و زین العابدین علیه السلام . 💌
به به !! اگر قرار باشد در این عالم به چیزی غبطه خورد ، همین جاست ❤
فاطمه ی امام حسن ، در آزمون ایمان و عبودیت وصداقت ، چنان درخشید که مدال لیاقت از دست پروردگارش دریافت نمود ؛
لیاقت مادریِ حجت معصوم خدابلکه حجج الهی .
همچنانکه فاطمه ی پیامبر اُمّ الائمه بود ، فاطمه ی امام حسن هم اُمّ الائمّه شد . مادرِ هشت امام هُمام . هشت حجت معصوم الهی که از مادر سلاله ی حسن و از پدر سلاله ی حسین هستند !
از حضرت باقرالعلوم تا مهدی صاحب الزمان ارواحنا فداه همچنان که فرزندان فاطمه ی پیامبر هستند ، اولادِ فاطمه ی امام حسن نیز هستند ❤
واینک دست ما و دامان پرمهر فاطمه 🤲 فاطمه ی امام حسن که در اول ماه رجب چشمش به جمال نورانی فرزندش روشن شده و بی گمان عیدی می دهد در این شعف معنوی . یادتان باشد که این مادر ، دختر کریم اهل بیت است ؛ دختر اماممجتبی ....
بانو! 🙏
می شود عیدی ما را قطره ای از زلال معنویت و طهارت و فضیلت خود ، قرار دهی ؟ می شود کمی از آن معصومیت فاطمی به ما هدیه کنی ؟ می شود چتر حمایت الهی خود را بر سر ما و نسلمان بگشایی ، تا قدم در راهی بگذاریم که فاطمه های خاندان شما بر قله ی آن ایستاده اند ؟ می شود در این وانفسای مادّیت و غفلت و ظلمت ، چراغ راهمان باشی ؟؟
...🤲🌸
#باز_نشر 👆
@madadazshohada
#نمازشب_سوم_ماه_رجب 🔮
💎 رسول خدا {صلی الله علیه و آله و سلم} فرمودند:💎
🍀نماز شب سوم ماه رجب، 10 رکعت است، که در هر رکعت بعد از سوره ی حمد، 5 مرتبه سوره ی نصر رابخواند.🍀
#ثواب_نماز 🎁
⬅️ کسی که این نماز را بخواند، خداوند برای او قصری در بهشت بنا میکند که عرض و طولش هفت مرتبه از دنیا وسیع تر است.💛 و ندا میکند یک منادی از آسمان، که بشارت باد دوست خدا را به کرامت عظیمی و رفاقت نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین.💛
#منبع: وسائل الشيعه.ج5.ص227؛ اقبال الاعمال. ص 149📚
@madadazshohada
رتبه ۴ کنکور شد، پزشکی شیراز
از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت.
میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت.
حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش هم خدمت به مردم !
اما به همه اینا پشت پا زد و برای حفظ کشور موند .
#شهید_مهدی_زینالدین🕊🌹
به این فکر نکن کِی میشه، بخواد بشه میشه، اینقدر خوشگل کارها رو میچینه...
خدا رو میگم
بزرگ فکر کن و بزرگ بخواه، نه خدا بخیله نه شما لیاقت چیزهای کوچیک رو دارین...
🌹🌾🌹
*خب دوستان*
*امشب*
*مهمان شهید مهدی زین الدین بودیم*
*هرکس دوست داره این شهدا دعاشون کنه _یک سوره حمد و سه توحید هدیه کند به این شهید بزرگوار*
*در هیاهوی محشر*
*فراموشمون نکنید*
*برادر شهید*
@madadazshohada
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠 #قسمت_شصت_و_پنجم : عیدی بدون بی بی
@madadazshohada
نمی دونم مادرم چطور پدرم رو راضی کرده بود ... اما ازش اجازه رو گرفت ... بعد از ظهر هم خودش باهام اومد و محیط اونجا رو دید ... و حضورش هم اجازه رسمی ... برای حضور من شد ... و از همون روز ... کارم رو شروع کردم ...
از مدرسه که می اومدم ... سریع یه چیزی می خوردم ... می نشستم سر درس هام ... و بعد از ظهر ... راس ساعت 4 توی کارگاه بودم ... اشتیاق عجیبی داشتم ... و حس می کردم دیگه واقعا مرد شدم ...
شب هم حدود هشت و نیم، نه ... می رسیدم خونه ... تقریبا همزمان پدرم ...
@madadazshohada
سریع دوش می گرفتم و لباسم رو عوض می کردم ... و بلافاصله بعد از غذا ... می نشستم سر درس ... هر چی که از ظهر باقی مونده بود ...
من توی اون مدت که از بی بی نگهداری می کردم ... به کار و نخوابیدن ... عادت کرده بودم ... و همین سبک جدید زندگی ... من رو وارد فضای اون ایام می کرد ...
@madadazshohada
تنها اشکال کار یه چیز بود ... سعید، خیلی دیر ساعت 10 یا 10:30 می خوابید ... و دیگه نمی شد توی اتاق، چراغ روشن کنم ... ساعت 11 چراغ مطالعه رو برمی داشتم و میومدم توی حال ... گاهی هم همون طوری خوابم می برد ... کنار وسایلم ... روی زمین ...
عید نوروز نزدیک می شد ... اما امسال ... برعکس بقیه ... من اصلا دلم نمی خواست برم مشهد ... یکی دو باری هم جاهای دیگه رو پیشنهاد دادم ...
@madadazshohada
اما هر بار رد شد ... علی الخصوص که سعید و الهام هم خیلی دوست داشتن برن مشهد ... همه اونجا دور هم جمعمی شدن ... یه عالمه بچه ... دور هم بازی می کردن ... پسر خاله ها ... دختر دایی ها ... پسر دایی ها ... عالمی بود برای خودش ...
@madadazshohada
اما برای من ... غیر از زیارت امام رضا ... خونه مادربزرگ پر از دلگیری و غصه بود ... علی الخصوص ... عید اول ... اولین عید نوروزی که مادربزرگ نبود ...
@madadazshohada
بین دلخوری و غصه ... معلق می زدم که ... محمد مهدی زنگ زد ... پسر خاله مادرم ...
.
🔷🔷🔷🔷@madadazshohada
💠#قسمت_شصت_و_ششم : محمد مهدی
شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ...
توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ...
علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ...
@madadazshohada
زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ...
پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ...
- مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ...
@madadazshohada
و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ...
- صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از 19، 20 سال ... پر رو زنگ زده که ...
که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ...
علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ...
اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ...
.
.@madadazshohada
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@madadazshohada
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
@madadazshohada
🌺🌿🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺
🌺
⚡️ادامه داستان جذاب و واقعی ✅💐 #دهه_شصتی 💐✅
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
💠#قسمت_شصت_و_هفتم : رقیب
آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صداش می کردن ... از نوجوانی به شدت شیفته و علاقه مند به مادرم بوده ... یکی دو باری هم خاله کوچیکه با مادربزرگم صحبت کرده بوده ... دیپلم گرفتن مادرم و شهادت پدربزرگ ... و بعد خواستگاری پدرم ... و چرخش روزگار ...
وقتی خبر عقد مادرم رو به همه میگن ... محمدمهدی توی بیمارستان، مجروح بوده ... و خاله کوچیکه هم جرات نمی کنه بهش خبر بده ... حالش که بهتر میشه ... با هزار سلام و صلوات بهش خبر میگن ... آسیه خانم عروس شد و عقد کرد ... و محمد مهدی دوباره کارش به بیمارستان می کشه ... اما این بار ... نه از جراحت و مجروحیت ... به خاطر تب 40 درجه ...
@madadazshohada
داستان عشق آقا مهدی چیزی نبود که بعد از گذشت قریب به 20 سال ... برای پدرم تموم شده باشه ... و همین مساله باعث شده بود ... ما هرگز حتیاز وجود چنین شخصی توی فامیل خبر نداشته باشیم ...
نمی دونم آقا مهدی ... چطور پای تلفن با پدر حرف زده بود... آدمی که با احدی رودربایستی نداشت ... و بی پروا و بدون توجه به افراد و حرمت دیگران ... همیشه حرفش رو می زد و برخورد می کرد ... نتونسته بود محکم و مستقیم جواب رد بده ...
@madadazshohada
اون شب حتی از خوشی فکر جنوب رفتن خوابم نمی برد ... چه برسه به اینکه واقعا برم ... اما...
از دعای ندبه که برگشتم ... تازه داشت صبحانه می خورد ... رفتم نشستم سر میز ... هر چند ته دلم غوغایی بود ...
ـ اگر این بار آقا مهدی زنگ زد ... گوشی رو بدید به خودم ... خودم مودبانه بهشون جواب رد میدم ...
ـ جدی؟ ... واقعا با مهدی نمیری جنوب؟ ... از تو بعیده ... یه جا اسم شهید بیاد و تو با سر نری اونجا ...
لبخند تلخی زدم ...
ـ تا حالا از من دروغ شنیدید؟ ... شهدا بخوان ... خودشون، من رو می برن ...
.
.
🔷🔷🔷🔷@madadazshohada
💠#قسمت_شصت_و_هشتم : یه الف بچه
با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
ـ چرا نمیری؟ ... توی مراسم مادربزرگت که خوب با محمد مهدی ... خاله خان باجی شده بودی ...
نمی دونستم چی باید بگم ... می خواستم حرمت پدرم رو حفظ کنم ... و از طرفی هم نمی خواستم بفهمه از ماجرا با خبر شدم ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ...
ـ جواب من رو بده ... این قیافه ها رو واسه کسی بگیر که خریدارش باشه ...
@madadazshohada
همون طور که سرم پایین بود ... گوشه لبم رو با دندون گرفتم...
ـ خدایا ... حالا چی کار کنم ... من پا رو دلم گذاشتم به حرمت پدرم ... اما حالا ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
- تو از ماجرای بین من و اون خبر داری ...
برق از سرم پرید ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم ...
ـ من صد تای تو رو می خورم و استخوان شون رو تف می کنم ... فکر کردی توی یه الف بچه که مثل کف دستم می شناسمت .... می تونی چیزی رو از من مخفی کنی؟ ... اون محمد عوضی ... ماجرا رو بهت گفته؟ ...
@madadazshohada
با شنیدن اسم دایی محمد ... یهو بهم ریختم ...
ـ نه به خدا دایی محمد هیچی نگفت ... وقتی هم فهمید بقیه در موردش حرف می زنن دعواشون کرد ... که ماجرای 20 سال پیش رو باز نکنید ... مخصوصا اگر به گوش خانم آقا محمد مهدی برسه ... خیلی ناراحت میشه ...
تا به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... دیدم همه چیز رو لو دادم ... اعصابم حسابی خورد شد ... سرم رو انداختم پایین... چند برابر قبل، شرمنده شده بودم ...
ـ هیچ وقت ... احدی نتونست از زیر زبونت حرف بکشه ... حالا ... الحق که هنوز بچه ای ...
@madadazshohada
ـ پاشو برو توی اتاقت ... لازم نکرده تو واسه من دل بسوزونی... ترجیح میدم بمیرم ولی از تو یکی، کمک نگیرم ...
.@madadazshohada
⬅️ادامه دارد...
🎯💎🎯💎🎯💎🎯💎🎯
@madadazshohada
🌺
🌿🌺
🌺🌿🌺
🌿🌺🌿🌺
🌺🌿🌺🌿🌺
وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا یَمُوت
فرقان/۵۸
تو زندگی به کسی تکیه کن که بدونی تا یه ساعت دیگه زنده ست!
#قرآن_بخوانیم 🍃
⚘ختم صلوات هدیه به امام هادی⚘
هادی اگر تویی،که کس گم نمی شود...
🌺سهم شما ۱۴ صلوات🌺
با ارسال این پیام به دوستانتان در شب شهادت امام هادی (ع) در ثواب هزاران صلوات سهیم باشید🖤♥️