eitaa logo
🌺 مدد از شهدا 🌺
7.8هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
3.1هزار ویدیو
30 فایل
سلام وخیر مقدم به اعضا جدید ♥️دراین گروه میخایم مدد بگیریم از شهدا در زندگیمون هرچی به شهدا نزدیکتر بشی هزار قدم به خدا نزدیکتری دوستی با شهدا دوطرفه است یادشون کنید یادتون میکنن تبلیغات در مدداز شهدا https://eitaa.com/joinchat/3693085358Ce30425eed9
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙 شب جمعه جانم بود و جان احمد. هیچ وقت نفهمیدم احمد من را بیشتر دوست دارد یا من او را. از هر چیزی اگر دو تا داشتم، دوست داشتم یکی اش را ببخشم به احمد، حتی اگر آن چیز کلیه بود مثلاً . نگاهش که می کردم دلتنگی هایم یادم می رفت؛ باکری، همت ، خرازی و زین الدین را در چهره اش می دیدم. یادگار عزیزی بود برایم ، یادگار تمام دلبستگی هایم. خیلی از رفقایمان را در روزهای آتش و خون از دست دادیم. مانده بودیم ما دو نفر. تمام دلخوشی مان به هم بود؛ اصلا قوت قلب بودیم برای همدیگر. «آیا جلسه برای خداست ؟ » نشد یکبار جلسه بگیریم و احمد در شروعش این جمله را نگوید. قربش به خدا دلمان را این قدر نزدیک به هم کرده بود. هر بار که قربان صدقه اش می رفتم می گفتم : « الهی دردت بخوره توی سرم ، دورت بگردم. » احمد که رفت دلم آتش گرفت و حس بی کسی آوار شد به روی دلم. راوی ؛ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ @madadazshohada
کارم ثبت لحظه ها بود از پانزده سال پیش سردار را میشناختم در ایران و سوریه و عراق عکسهای زیادی ازشان گرفتم عکسی نبود که به تصویر بکشم و آن چهره پرجذبه اش دلم را نلرزاند. در یادواره های شهدا هم سردار پای ثابت مجلس بود و کنار خانواده های شهدا حالش بهتر از همیشه، لبخند می‌نشست روی لبهایش و با دستان پرمهرش بچه های شهدای مدافع حرم را نوازش میکرد . با اینکه اهل دوربین نبود اما این جور وقتها می‌گفت از من عکس بگیرید کم عکس ندارم از این لحظه ها. مثل همیشه داشتم از خانواده‌های شهدا کنار سردار عکس می‌گرفتم که گفت: این همه سال از من عکس گرفتی نمیخوای باهم عکس یادگاری داشته باشیم؟ شوکه شدم باورم نمیشد سردار با آن همه ابهتش خواسته باشد باهم عکس بگیریم . دوربین را به عکاس دیگری دادم با غرور ایستادم کنارش و آن عکس از ماندگارترین عکسهایم شد که خودم عکاسش نبودم راوی؛ سید شهاب الدین واجدی 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه http://eitaa.com/madadazshohada
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت بیشتر کارها با خودش بود از جارو زدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان. سفارش می‌کرد شب اول و شب آخر روضه حضرت عباس را بخوانند. مداح رسیده بود به اوج روضه به جایی که امام حسین علیه السلام آمده بود بالای سر حضرت عباس . بدن پر از تیر، بدون دست و فرق شکاف خورده ، برادر را دیده بود با سوز میخواند تا اینکه گفت: وقتی ابی عبدالله برگشت خیمه اول کسی که اومد جلو ، سکینه خاتون بود گفت بابا أينَ عَمَّى العَبّاس...» ناله حاجی بلند شد آقا تو رو خدا دیگه نخون. دل نازک روضه بود، بی‌تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقتها کار به جایی می‌رسید که بچه ها بلند می‌شدند میکروفن را از مداح می گرفتند؛ میترسیدند حاجی از دست برود با آن ناله ها و هقهقی که می‌زد. راوی: حجت الاسلام محمد مهدی دیانی 📚 برگرفته از کتاب 🌹هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات ✏️ 🌙 شب جمعه @madadazshohada
قرار بود کربلا دعای عرفه بخوانم. تلفن همراهم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. گوشی را جواب دادم. حاج قاسم پشت خط بود. بعد از کلی تعارف و عذرخواهی گفت: «می شه بیای برامون روضه بخونی؟» مدام می گفت: «البته اگر خسته نمی شی، اگر اذیت نمی شی، اگر...» درست است که نظامی نیستم ولی خب من هم حاجی را فرمانده خودم می دانستم. کافی بود دستور بدهد. فوری گفتم: «نفرمایید حاجی جان، برای ما توفیقه کنار شما روضه بخونیم.» آمدند دنبالم. رفتیم روی پشت بام حرم سیدالشهدا علیه السلام ، درست کنار گنبد. حاج قاسم نشسته بود و ابومهدی داشت زیارت عاشورا می خواند. بعد هم من روضه خواندم. به قدر تمام دو ساعت و نیم دعا و روضه، حاجی شانه هایش می لرزید ؛ ثانیه به ثانیه راوی: حاج محمدرضا طاهری ___________ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه @madadazshohada
پابرهنه راه افتاد وسط هواپیما. یکی دو نفر نبودند که. دویست و خرده ای رزمنده بودند؛ فاطمیون، زینبیون، حیدریون. پیشانی تک تکشان را بوسید. دقیق که نگاه می کردی، قطرات اشک را در گوشه چشم هایش می دیدی. توی خط هم که گره به کار می افتاد، فقط کافی بود رزمنده ها صدایش را از پشت بی سیم بشنوند. جانشان را کف دست می گرفتند و می زدند به قلب دشمن. شاهد شهیدش؛ مقداد مهدی که توی عملیات شیخ سعید پایش شکسته بود. هر روز برای عیادتش می رفتم آسایشگاه. حاجی که توی بی سیم اعلام کرد زینبیون بیایید توی خط، بلندگو را برداشتم: «بچه ها می دونم خسته اید، حاج قاسم گفته زینبیون بیان پای خط. الان ما تکلیف داریم بریم.» به ساعت نگذشته، به ستون ایستادند از این سر تا آن سر. ته ستون یکی ایستاده بود که قدش از همه بلندتر بود. با خودم گفتم مقداد که پایش توی گچ بود، پس کی می تواند باشد؟! رفتم سراغش. خود مقداد بود. نگاهم افتاد به پاهایش که توی پوتین بودند. چشم هایم چهارتا شد: «الان باید پات توی گچ باشه. اینجا چه کار می کنی؟ گچ پات کو؟» سرش را بالا گرفت و گفت: «حاجی گفته تکلیفه، زینبیون باید بیان توی خط. پام دیگه خوب شد.» با پای شکسته زد به خط تا حرف فرمانده سلیمانی روی زمین نماند. راوی: سردار جعفر جهروتی زاده / حجت الاسلام محمدمهدی دیانی _______ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات شب جمعه
مراسم دانش آموختگی دانشگاه امام حسین علیه السلام بود. فرماندهان نظامی ایستاده بودند. حضرت آقا از پله ها رفتند بالا و روی جایگاه آمدند. فرماندهان، فرمانده کل قوا را که دیدند احترام نظامی گذاشتند. احترام حاجی اما جور دیگر بود و با همه فرق داشت. یک دست به احترام معمول نظامی کنار سر گذاشته بود، یک دست هم روی سینه. می دانستم هیچ کار حاجی بی حکمت نیست. پرسیدم: «حاجی عرف نظامی اینه که برای احترام، دست رو کنار سر می ذارن. این دست که روی سینه گذاشتی دیگه قضیه ش چیه؟» گفت: «حس کردم آقا نگرانه. دست گذاشتم روی سینه م تا بگم حاج قاسم فدات بشه آقای من.» راوی: حجت الاسلام کاظمی کیاسری ______ 📚 برگرفته از کتاب ⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ صلوات https://eitaa.com/madadazshohada
🌷 💫 ✅ تعجیل حاج قاسم برای خواندن نماز شب در روضه مسجدالنبی(ص) 🔺محمود خالقی، هم‌ر‌زم سردار شهید سلیمانی در برنامه "مسافر بهشت" رادیو معارف: 🔸در سال ۷۱ به حج مشرف شدیم، من و سردار مسئولیتی در بعثه مقام رهبری داشتیم البته کاروان‌های ما مستقل بود؛ کاروان حاج قاسم به مسجدالنبی(ص) نزدیک‌تر بود و من شب‌ها به محل استقرار کاروان ایشان می‌رفتم. 🔸آن زمان درب‌های مسجدالنبی(ص) از ۱۱ شب تا یک ساعت قبل از اذان صبح بسته می‌شد، زائران از دو ساعت قبل از اذان پشت درهای بسته می‌ایستادند تا به محض بازگشایی به سرعت وارد شوند؛ من و حاج قاسم جزء اولین نفرها بودیم که می‌ایستادیم و به محض آنکه درها باز می‌شد به سرعت داخل می‌شدیم و هدفمان این بود که به بخش روضه مسجد برویم و نماز شب را بخوانیم. 🔸روزها هم مشغول کار می‌شدیم، در مکه هم مشغول امور بودیم حاج قاسم معمولاً روز عرفه را با نذر قصد روزه می‌کرد و آن زمان که عرفه در فصل گرمای عربستان بود، روزه‌دار بود یکی دو باری که غار حرا مشرف شدیم از سکوت و خلوتی آنجا بسیار خوشش آمد.
979K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗨️انگارخودآقا هم؛ حاج قاسم را زیارت میکنه ویه لحظه متوجه میشه همه دارن نگاهش میکنن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
5.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به دلتون نَمونه این کار... امروز روزشه،هدیه به حاج قاسم انجام بدید... 🌷 ❤️ https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4
🔹خدایا مرا به قافله‌ای که به سویت آمدند متصل کن