🌺 مدد از شهدا 🌺
❥:@madadazshohada #کتاب_شهید_نوید📚 #همقدم_بهروایتهمسرشهید✍ توی مسیر چهره اش از جلوی چشم هایم نم
:@madadazshohada
#کتاب_شهید_نوید📚
#همقدم_بهروایتهمسرشهید✍
به خودم که آمدم دیدم توی یک خیابان ناآشنا دارم راه می روم . نمی دانستم کجا هستم. وقتی رسیدم خانه رفتم توی اتاق و تا صبح فقط توی اینترنت اسم آقا نویدرا جست وجو کردم. هیچ خبری نبود. انگار همه ی دنیا به جز من که بی قرار همسرم
بودم، خواب بودند.
خانم جان! بیست روزی که آقا نوید مفقود بود، خیلی سخت گذشت. خبرهای ضدونقیض می آمد. یکی میگفت زنده است و مشغول یک عملیات فوق سری است. یکی میگفت شهید شده. یکی میگفت مفقود شده و هیچ اطلاعی اززنده بودن یا نبودنش نیست. بین زمین و آسمان بودیم . تا اینکه یک شب سیدحسن و همسرش زهرا خانم به من زنگ زدند و گفتند ما دم در خانه هستیم و می خواهیم با تو صحبت کنیم. تلفن را که قطع کردم نشستم لبه ی تخت. می دانستم خبری که به خاطرش تا دم در خانه ی ما آمده اند، چیست. خود آقاسید گفته بود اگر نویدشهید شده باشه، خودمون حضوری میایم خدمت شما.» دور خودم می چرخیدم ومیگفتم: «وای یعنی تموم شد! یعنی خبر شهادت رو آوردن! یعنی همه چی تموم شد.»نشستم صندلی عقب کنار زهرا خانم، دستم را گرفت توی دستهایش و گفت:«می خوام چیزی بهت بگم که آرزو دارم تو این رو یه روز در مورد آقاسید به من بگی.»
- زهرا خانم آقا نوید شهید شده؟
- آره ، پیکرش رو شناسایی کردن .
- سرداره؟
- خوش به حالش، خوش به حالش، خوش به حالش!
می دانید آن لحظه به چه فکر میکردم؟ به حسرت و اشتیاقی که همیشه توی چشم های آقا نوید.
💯~ادامهدارد...همراهمونباشید😉
#کتابشهیدنویدصفری📗/ #پارتچهلوچهارم
@madadazshohada