موتور آرمان را دزدیده بودند. چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛ برای کمک هزینه هم میخواست انگشترش را بفروشد. هربار که قصد این کار را میکرد میگفت: دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم. به همه ضریح ها متبرکش کردم.
آخر سر هم با انگشترش روضه ها را برای ما زنده کرد.
+دوستشهید
[#شهیدارمانعلیوردی|#روایت_آرمان |#شهیدانه🌱❤️]
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
🌷
🖤:
@madadazshohada
21.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #استوری | #شهیدانه
وقتی عقل عاشق شود
عشق عاقل میشود
و #شهید میشوی . . .
#اللهمالرزقناشهادت💔
🖤
@madadazshohada
‹🔗🥀›
وَتـٰاابـَدبہآنـٰانکِہ
پلاکِشـٰانراازگَردَنخـویشدرآوردَنـد
تـٰامانَندمادرشـٰانگمنامبِمـٰانندمَدیونیم💔!'
#شهیدانه
🖤
@madadazshohada
و سلام بر او که می گفت:
«ما قدر آقاسیدعلی را نمیدانیم
در کشورهای عراق و سوریه بدون
وضو به تصویر آقا دست نمیزنن»
• شهید محمودرضا بیضائی🕊•
#شهیدانه
💚
@madadazshohada
مۍگفت؛هروقتفکرکردۍخیلۍعاشقۍ،
یهسربروگلزارشُھدا،
رسمعاشقۍهمیادبگیر🖐🏽🇮🇷!'
#شهیدانه
مۍگفت؛هروقتفکرکردۍخیلۍعاشقۍ،
یهسربروگلزارشُھدا،
رسمعاشقۍهمیادبگیر🖐🏽🇮🇷!'
#شهیدانه
وقتےمیرمگلزارشُھدا
اڪثرمزارهاخاڪینومشخصِ
#خیلۍوقتِہڪسۍبِھشونسرنزدھ
امامزارچَندتاشھیدمَعروفتر
تادِلتبخوـٰادپرازگلوشڪلات
وخرمابراےِفاتحِہاٮــت.
- اینرَسمشنیست
معرفتداشتِہباشیم:)!💔
#شهیدانه
وقتےمیرمگلزارشُھدا
اڪثرمزارهاخاڪینومشخصِ
#خیلۍوقتِہڪسۍبِھشونسرنزدھ
امامزارچَندتاشھیدمَعروفتر
تادِلتبخوـٰادپرازگلوشڪلات
وخرمابراےِفاتحِہاٮــت.
- اینرَسمشنیست
معرفتداشتِہباشیم:)!💔
#شهیدانه
رفتم سرِ مزارِ رفقاے شهيدم
فاتحہ خوندم ، اومدم خونہ.
شب تو خواب رفقاے شهيدم رو ديدم...
رفقام بهم گفتند:
فلانے ، خيلے دلمون برات سوخت
گفتم: چرا
گفتند: وقتے اومدے سر مزار ما فاتحہ خوندے
ما #شهدا آماده بوديم
هر چے از خدا مےخواے برات واسطہ بشيم...
ولے تو هيچے طلب نڪردے و رفتے
خيلے دلمون برات سوخت💔
" سر مزار شهدا حاجاتتون رو بخواهید
برآورده میشہ."
راوی: حاج حسين ڪاجے
#شهیدانه
وقتےمیرمگلزارشُھدا
اڪثرمزارهاخاڪینومشخصِ
#خیلۍوقتِہڪسۍبِھشونسرنزدھ
امامزارچَندتاشھیدمَعروفتر
تادِلتبخوـٰادپرازگلوشڪلات
وخرمابراےِفاتحِہاٮــت.
- اینرَسمشنیست
معرفتداشتِہباشیم:)!💔
#شهیدانه
#شهیدانه
*«هدیه ی پدر»*
♥️فاطمه به دوسالگی که رسید .قصد داشتم جشن تولدی را برایش بگیرم. اما زخم زبان هایی از اطراف به گوشم رسید. 😓تصمیم گرفتم تولد دوسالگی را همانند سال پیش با جمع چهار نفری در کنار مزار جلیل برای فاطمه بگیرم.
خیلی دلم گرفته بود.💔 به گلزار شهدا رفتم و خودم را روی سنگ مزارش انداختم و گفتم : جلیل تحمل زخم زبانهای مردم را ندارم... 🥹 برای من شاد کردن دل فاطمه مهم است و هدایای مردم برایم اصلا مهم نیست . خیلی گریه کردم و به او گفتم : *روز تولد فاطمه کیک تولد می خرم و به خانه می روم و تو باید به خانه بیایی.*
🔹روز بعد در بانک بودم که گوشی تلفنم زنگ خورد . جواب دادم . گفتند: یک سفر زیارتی سوریه به همراه فرزندان در هر زمانی که خواستید...😍
از خوشحالی گریه کردم.😍😭در راه برگشت به خانه آنقدر در چشمانم اشک بود که مسیر را درست نمی دیدم. یک روزه تمام وسایل ها را جمع کردم و روز بعد حرکت کردیم.🧡 از هیجان سوریه تولد فاطمه را فراموش کردم.
زمانی که به سوریه رسیدم یادم آمد که تولد فاطمه چهارشنبه است. بدون اینکه به من بگویند حرم حضرت رقیه (س) را تزئین کردند و با حضور تمام خانواده شهدای مدافع حرم جشن گرفتند .🥹 *شروع سه سالگی فاطمه خانم در کنار سه ساله امام حسین (ع) یک آرزوی بزرگی برای من بود ❤️
#شهید_جلیل_خادمی
https://eitaa.com/joinchat/16449734C323bd61cd4