#اشعار_اول_مجلسی_فاطمیه
#حضرت_زهرا_مدح
کرده خدا بهشت را خلق برای فاطمه
بوی بهشت نشنوی جز به ولای فاطمه
منطق لال من کجا مدح و ثنای وی کجا
کرده خدای لم یزل مدح و ثنای فاطمه
خلقت کائینات را پنج نفر که علتند
کیست میان پنج تن رکن، سوای فاطمه
جمله بنام فاطمه کرده خدا معرفی
معتبر است این سخن، قول خدای فاطمه
فاطمه است و باب او فاطمه است و شوهرش
فاطمه است و آل او، آل عبای فاطمه
از رخ تابناک او منفعل است آفتاب
منفعلم بگویم از شرم و حیای فاطمه
معنی لفظ کوثر است ام شبیر و شبر است
طاهره و مطهره کنیه برای فاطمه
دختر ختم انبیاء همسر شاه اولیاء
چشم امید ما سواء سوی عطای فاطمه
عفت و عصمت و شرف از ید قدرت خدا
دوخته جامه ای است بر قد رسای فاطمه
گر خود او نمی شدی جزء عوالم جهان
کون و مکان نمی شدی جزء بهای فاطمه
عقل بسیط کی کند درک جلال و شوکتش
سجده برند قدسایان بر کف پای فاطمه
عرض صراط می شود پهن تر از درازیش
وصل شود اگر بدو تار ردای فاطمه
گفته نبی ابطحی علت غائی جهان
جان من و جهانیان باد فدای فاطمه
جسم من است فاطمه، روح من است فاطمه
باعث رنجشمم بود رنج و اذای فاطمه
مهر خدا است مهر او، قهر خداست قهر او
علت لطف لم یزل لطف و رضای فاطمه
گر بتو(سعدی زمان)خود نکند عنایتی
کی بودت لیاقتی بهر رثای فاطمه
یافته است از او بهاء عزت و رفعت و شرف
قدر و شرافتش شده درد و بلای فاطمه
صورت حور او کجا سیلی ملحدی کجا
گشته کبود صورت ماه لقای فاطمه
#سیدرضا_حسینی
#شهادت حضرت زهراس)
#مصائب_بعد_از_شهادت
زبان حال #اميرالمؤمنين:
ای مادر حسین و حسن دیده باز کن
حال علی بین و سپس خواب ناز کن
در کار من ز مرگ تو افتاده مشکلی
لطفی کن و ز کار علی، عقده باز کن
من آمدم که باز برم سوی خانهات
بازآ به سوی خانه، مرا سر فراز کن
اطفال تو، بهانۀ مادر گرفتهاند
دستی پی نوازش ایشان دراز کن
سجادۀ نماز تو افکنده زینبت
با پهلوی شکسته بیا و، نماز کن
همسایگان، دعای تو را آرزو کنند
برخیز و رو به جانب محراب راز کن
از پای تا به فرق موید بود نیاز
لطفی بر این حقیر سرا پا نیاز کن
#سيد_رضا_مويد
#شهادت حضرت زهراس)
#مصائب_بعد_از_شهادت
زبان حال #اميرالمؤمنين:
بار الها چه كنم گوهرم از دستم رفت
همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت
ماه من در شب تاريك نهان شد در خاك
آخر آن مرغ شكسته پرم از دستم رفت
ناگزيرم دگر از شهر مدينه بروم
چه كنم گر نروم همسرم از دستم رفت
فاتح خيبرم و خانه نشينم كردند
كشته شد فاطمه و ياورم از دستم رفت
درگهم مقتل محبوب جوانمرگ من است
هيجده ساله حمايتگرم از دستم رفت
غسل ميدادم و ديدم بدنش مجروح است
وا مصيبت گل نيلوفرم از دستم رفت
فاطمه يك تنه بر من عوض لشگر بود
موج زد فوج بلا ، لشگرم از دستم رفت
صِهر پيغمبرم و خسته ز جور امّت
ساقي كوثرم و كوثرم از دستم رفت
دگر از ناله اش اهل وطن آسوده شدند
راحتي بخش دل مضطرم از دستم رفت
آبِ رفته كه شنيدست به جو برگردد
عاقبت نور دو چشم ترم از دستم رفت
كاش ميبود خديجه سر قبرش ميگفت
واي بر حال علي دخترم از دستم رفت
نفسي ميكشم و همنفسي ميجويم
درد دل با كه كنم دلبرم از دستم رفت
ترسم از آن كه بُوَد زندگيم طولاني
سيرم از جان كه ز جان بهترم از دستم رفت
گردد از ناله ي زينب جگرم خون شبها
گويد اي واي خدا مادرم از دستم رفت
#ولى_الله_كلامى_زنجانى
#حضرت_زهرا
#مصائب_بعد_از_شهادت
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زنده ام به هوایِ دعای تو
همسایه ها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچه های تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو
جایِ تمام شهر خودم گریه می کنم
از بسکه خالی ست در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
از دستِ گریه هایِ تو راحت شد این محل
شِکوه نمی کنند به من از صدای تو
دیگر به تیغ فتنه ی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو
وحید قاسمی
#حضرت_زهرا_س
#مصائب_بعد_از_شهادت
بعد تو گشته در پریشانی
آسمانم همیشه بارانی
ای ستون دل علی بی تو
رفته این خانه رو به ویرانی
باغ هجده بهار زندگی ات
چقدر زود شد زمستانی
تو رسیدی به ساحلی آرام
من به این لحظه های طوفانی
سوره کوثرم، سرقبرت
کار من گشته فاتحه خوانی
ای رهایی دهنده از آتش
دل من را چرا بسوزانی؟
این همه می زنم صدات اما
تو مرا لحظه ای نمی خوانی
سخت سردرگمم بگو چه کنم
بین این کوچه های حیرانی
منم و صدهزار درد نهان
توئی و یک مزار پنهاني
محسن عرب خالقی
#حضرت_زهرا
#مصائب_بعد_از_شهادت
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد
که چون سلام پدر بیجواب شد مادر
حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر
میان آن همه دشمن که میزدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر
نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر
به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر
به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت
پدر کنار مزار تو آب شد مادر
استاد حاج غلامرضا سازگار
#امام_زمان_عج
دستی بده تا که بگیرم دست هایت
چشمی بده تا که کنم گریه برایت
دست توسّل دارم و چشم تمنّا_
_ می دوزم امشب بر بلندای عطایت
مثل همیشه دست خالی و غریبم
یعنی نگاهی تازه کن سوی گدایت
خاموشی امروز من از بی غمی نیست
دیشب گریبان پاره کردم... در هوایت
شب های بسیاری غریبانه نمودم
در گوشه ی تنهایی ام آقا صدایت
ای بی پناهی که پناه عالمینی
جا ده دل آواره را زیر عبایت
این گوشه ی دنیا کسی فکر نجات است
با یک نظر دل را ببر تا بی نهایت
اینجا به صبح روشنت ایمان ندارند
کی می نمایی قصد اِعمال ولایت؟
قربان اشک صفحه ی قرآن چشمت
وقت تلاوت کردن تبّت یدایت
ای وارث خون گلوی سر بریده
کی می چکد خون گلویم زیر پایت؟
شور شهادت دارم و شوق وصالت
یابن الشّموس الطّالعه خونم حلالت
مجتبی روشن روان
#مصائب_بعد_از_شهادت
باز هم چشم دل ما چون همیشه بر در است
دخترت هر شب میان بسترش پر آذر است
سر به بالین کی گذارد دیده بیدار او
این سر شوریده دنبال نگاه مادر است
توی این ره سیل همراهی کند هر شب مرا
روشنای دیده هایم زیر باران اختر است
ساحل امنی ندارد خانه، دریای غم است
کشتی غم های بابا هم ببین بی لنگر است
گم شدم،مادرکجاست این خانه مخفی تو
خط سیرمن همین انوار پای حیدر است
مثل بابا حال اهل خانه ابری تر شده
آفتاب خانه بعد از تو سیاه باور است
فضه هم دیگرشده قامت کمونی مثل تو
کار کمتر میکند بس دیده اش بر آن در است
از حسینت حرف بسیار است نمی گویم برات
چون که میدانم هنوزم چشم تو پر آذر است
زود بود تنهایی من زود بود ای مادرم
کاش می ماندی تو پیش ما دلم بی دلبر است
خانه سوت وکور و خالی مانده بعد از تو ببین
این منم زینب همان که نور عین مادر است
صدیقه شاداب نیک
#مصائب_بعد_از_شهادت
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان
دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته
هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته
با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت
حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد
این خانه دیگر دست نان آور ندارد
«دیگر حسین بن علی مادر ندارد»
پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته
شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش
وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:
زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی
با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را
شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر
بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن
برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم
کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را
دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم
انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته
نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم
زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته
وحید محمدی
#مصائب_بعد_از_شهادت
همسايه ها ، مَردُم ، دگر راحت بخوابيد
زهراي من رفته سفر راحت بخوابيد
آن دختري كه باعث آزارتان بود
مهمان شده نزد پدر راحت بخوابيد
با دست خود هستي خود را دفن كردم
شد پير خيبر بي سپر راحت بخوابيد
ديگر نمي آيد صداي آه آهش
از درد پهلو تا سحر راحت بخوابيد
فكر خبر بوديد از بيمار بدحال
جان داد زهرا بي خبر راحت بخوابيد
بانوي من با سينة مجروح رفت و ...
من ماندم و اين ميخِ در راحت بخوابيد
حورية انسيه كه سيلي نمي خواست
كشتند او را در گذر راحت بخوابيد
باخنده هستيِ مرا آتش كشيدند
دامان زهرا شعله ور راحت بخوابيد
دل تنگم و ديدار يارم مي روم من
هر نيمه شب با چشم تر راحت بخوابيد
قاسم نعمتی
#مصائب_بعد_از_شهادت
ما بی تو بیدلیم،تو بی ما چگونه ای؟
آه ای دل شکسته ی تنها چگونه ای؟
بر بند رخت شسته ی تو باد می خورد
تو با کفن نسیم من آیا چگونه ای؟
گفتم به خاک با تو مدارا کند مدام
در قبر ای ستاره ی غبرا چگونه ای؟
گفتم فرشته ها که بیایند دیدنت
در بزم گرم عالم بالا چگونه ای؟
طفلی به پای راست و طفلی به پای چپ
مقداد دید و گفت که آقا چگونه ای؟
بعد از تو خواب را ندهم ره به چشم خویش
ای خفته در لحد تو به شب ها چگونه ای؟
تا روز حشر در بغل مصطفی بخواب
دیدم که گفت با تو که زهرا چگونه ای؟
رفتی ز بس ز خویش شدی رفته رفته آب
در زیر خاک ، معنی دریا چگونه ای؟
محمد سهرابی
#مصائب_بعد_از_شهادت
دست و پاگیرم ولیکن دست و پا دارم هنوز
هرچه هستم بازهم طبع گدا دارم هنوز
سفره ات را می تکانی روزی ما میرسد
گرچه سیرم کرده ای میل غذا دارم هنوز
لطف مادر بهترین تمثیل از لطف خداست
تا به زیر چادرت هستم خدا دارم هنوز
نان بپز نان تو خوردم که درستم کرده است
در تنور خانه ات دارالشفا دارم هنوز
خانه ات جارو کشی میخواست من جارو کشم!
کار اگر اینجا کنم یعنی بها دارم هنوز
گفته ام در قبر بگذارند روی سینه ام
دستمال گریه بر داغ تو را دارم هنوز
درنمازم هم به روی شانه ام شال عزاست
من به یمن شال مشکیتان عبا دارم هنوز
باهمان یک دست من را یاد کن بین قنوت
مستمندم بی کسم عرض دعا دارم هنوز
بازهم درخانه ام عطر فدک پیچیده است
چون که از خرمای باغت چندتا دارم هنوز
هرکجا ذکر تو شد برمن حسین الهام شد
درمیان روضه ات غار حرا دارم هنوز
مادر ارباب اذن کربلایم را بده
در دل دیوانه داغ کربلا دارم هنوز
من بدم می آید از درها که بد وا میشوند
نفرت از مسمار و از این چیزها دارم هنوز
بعد تو دیگر علی را هیچکس خندان ندید
طعنه هم میزد کسی میگفت عزادارم هنوز
سید پوریا هاشمی