eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
شرمنده ام شرمنده از شبهای هجرانی حق میدهم من را دگر از خود نمیدانی فکر تو کم بودم تو خیلی فکر من بودی خیرت رسیده به گدا پیدا و پنهانی موی سپید نوکرانت هم نمایان شد پس کی به پایان میرسد این راه طولانی شهری که جای تو نباشد جای باران نیست تو نیستی در شهر ما و نیست بارانی امروز و فردا کردنم برد آبرویم را دیگر نمانده وقت توبه وقت جبرانی هرقدر میخواهی بزن حرفی ندارم من اما فقط قولی بده رو برنگردانی در را بروی میهمان بستیم و خندیدیم آه ای مسلمانان چه شد رسم مسلمانی ای کربلایی! زیر قبه یاد کن مارا محتاج محتاجیم ماییم و پریشانی سید پوریا هاشمی
دل به سودای تو بستیم کجائی آقا از فراق تو شکستیم کجائی آقا با دلی خسته و پرخون و دوچشم پر نم سرِراه تو نشستیم کجائی آقا صبح تا شام پیِ دیدن رخسار مهت منتظر بوده و هستیم کجائی آقا ای کریمان جهان سایه نشین کرمت نظری کاسه بدستیم کجائی آقا آن گداییم فقط از تو ترا میخواهیم سائل شاه پرستیم کجائی آقا آفتابا زپس پرده برون آی دمی کز غم هجر تو خستیم کجائی آقا زفراقت چه بگوییم چسانیم!همه رشته صبر گسستیم کجائی آقا تو بهای همهء منتظرانی جانا بی تو بی ارزش و پستیم کجائی آقا ای گل نرگسی گلشن زهرا باز آ که دل از غیر تو رستیم کجائی آقا ساقیا گوشه چشمی کن و مارا دریاب که ز مینای تو مستیم کجائی آقا یاسرا همچو دگر منتظرانش برگو کز فراق تو شکستیم کجائی آقا             یاسر رستگار
گاهگاهی نگاه من به در است بر قدمهای  یار  در  سفر  است این    گدای    قدیمیِ    مضطر سر راهت نشسته  منتظر است چشم   امید به   لطف  تو  دارد ملتمس بر  تو در دل سحر است کاش  آقا  که  دست   من   گیری ورنه پایم  همیشه در خطر است هر  زمان   نام   تو   به   لب   آید از فراقت دو دیده پر گوهر است گر    بیفتم   ز   چشم     تو     آقا همه  عمرم   فنا  و   بی  ثمر است کِی   شود   بر   رُخت   نظاره   کنم روی تو بِه ز شمس و صد قمر است زائرم     کن    به     کربلا    با    خود ای خوش آن دل که با تو همسفر است
«بسم ربّ المهدی عج» ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ جمعه ها رنگ سلامم به تو جوری دگر است دل ســـرگشتـــهٔ من منتظـــر یک خـبر است خبـــــر آمد خبـــــر آمـــدنت در راه است شب به سر آمده و وقت طلوع سحر است ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🤲
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ هر جمعه پریشانم من بی سرو سامانم با یاد تو گریانم،هر ندبه که می خوانم ای مــاه دلارایم ، عشــق تــو تمنــــایم آوارهٔ صـــحرایم ، در نـالـه و افغــــانم ای دلبر و دلدارم ، غیر از تو که را دارم از هجــــر تو بیمارم ، ای دردم و درمانم یعقوبم و از هجرت ، دل در طلب مصرت از ســر نرود فکــرت ، ای یوسف کنعانم از فاصله دلگـــیرم ، کرده غــم تو پیـــرم از عشق تو می میرم من بی تو نمی مانم شد ذکر لبم مهدی ، هر روز و شبم مهدی در تاب و تبم مهدی ، سرگشته و حیرانم ای کاش شـــوم یارت ، ســرباز وفادارت در عرصـــهٔ پیــکارت ، تقــدیم کنم جانم شور تو به سر دارم ، سوی تو نظر دارم امّیــد ســـحر دارم ، از منــجی دورانم ســوز غـــم آدینه ، آتـش زده بر سینه خــون گریه کن آییــنه! از دوریِ جانانم با آنکه در این شبها،چشمم شده چون دریا ماننــد کـــویر امــا ، در قحــطی بارانم با غربت و داغ تو ، با ســـوز فــراق تو بی نور چــراغ تو ، در ظلمــت زنــدانم خوش باش دل شیدا ، پایان شب یلـدا از دور شود پیــدا ، خورشیـــد فروزانم ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۸/۴
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ جمعه ها بی تو چه دلگیر شده حضرت عشق دیگر این منتظرت پیر شده حضرت عشق عمـــرمان رفت ولی از تو نیامد خبری چقـــدَر آمدنت دیر شده حضرت عشق بی تو عمرم همه در حسرت و افسوس گذشت دلم از زندگی ام سیر شده حضرت عشق ما به این غیبت طولانی ات عادت کردیم که همین باعث تأخیر شده حضرت عشق بر لبـــم هســت دعای فرج ، اما نَفَســـم خالی از قدرت تأثیر شده حضرت عشق در هوای تو به هر جمعــه ز چشـمان ترم اشک بر گونه سرازیر شده حضرت عشق عطــر پیـراهنت ای یوسف کنـــعانی ما خارج از مصر ،جهانگیر شده حضرت عشق خواب دیدم که جهانم پرِ نرگس شده است گل نرگس به تو تعبیر شده حضرت عشق کاش این جمعــه بیایی که نگوییــــم دگر جمعه ها بی تو چه دلگیر شده حضرت عشق ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۸/۴
«بسم ربّ المهدی عج» ❤️ ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─ بیـــا که با تو جهــــان ،برقرار می گردد بدون تو ســـحرم ، شـــام تار می گردد رُخَم به رنگ خزان است و دل، زمستانی بیـــا که با تو خـــزانم ، بهــار می گردد ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ 🤲
پروانه صفت با غم تو سوخته ام من چشمان دلم را به رَهَت دوخته ام من لطفی کن و من را زِ فِراقت نده آزار جانا تو بیا دست از این فاصله بردار ای عشق ببین بی سر و سامان تو باشم چندی است که دیوانه و حیران تو باشم من سائلم و دست  به دامان  تو هستم بیمار توام ،  چشم به درمان  تو هستم دیدی که سر راه  تو  بر خاک فِتادم بر گِرد رَهَت صورت خود را بنهادم جز خال لب صورت تو در نظرم نیست یعنی که به جز ذکر تو وِرد سحرم نیست مجنونم  و  هر لحظه  گرفتار  تو گشتم خون از مُژه می بارم و من زار تو گشتم مَپسند که از  کوی  تو  آواره  شوم من در راه  رسیدن  به  تو  بیچاره  شوم من گر  رُخ بِنمایی همه جا  یار تو گردم من مشتریِ  یوسفِ  بازارِ  تو گردم ای یوسف گُم گشته ی زهرا  مددی کن حالا  که  به  راه  تو  نشستم نظری کن
.....  به سبک : دوباره مرغ روحم دوباره جمعه اومد  از تو خبر نیومد ازهجر روی ماهت صبرهمه سر اومد آقا  دلم  گرفته  از  دست  این زمونه برای دیدن  تو   هِی  می گیره  بهونه یابن الحسن کجایی داد  از   غم   جدایی از آسمون قلبم  بارون اشک  می باره دیگه ز  دوری  تو   صبر و قرار  نداره دلبر من  تو  هستی  توی  دلم  نشستی گِرِه باعشق نازت به قلب من تو بستی یابن الحسن کجایی داد  از  غم   جدایی بذار  که من   گدای   در  خونت  بمونم تا جون دارم همیشه اسم تو رو بخونم آقا  منو   دعا کن  برای  خود  سوا  کن این دل  مضطرم  رو   راهی  کربلا  کن یابن الحسن  کجایی داد  از  غم   جدایی
4_5900066548122390947.mp3
10.04M
کشیدم از عذابِ دوریت چه دردسرهایی گلاویزم ز هجرانت همیشه با خطرهایی به دریای غرور و کبر افتادم، مرا دریاب عزیز فاطمه! تو منجی درمانده ترهایی به دور سفرهء مهمانی تو پادشاهانند ولی دنبال سائل ها و اینگونه نفرهایی گناه از غفلت ما بود، چوبش را شما خوردی ز دست نوکرانت میخوری خونِ جگرهایی خبر داری سراغم را کسی دیگر نمی گیرد! می آمد کاش روزی از وصال تو خبرهایی منم که بیشتر از بچه ها محتاج احسانم تویی که مهربان تر از تمامی پدرهایی بغل کردی مرا در خواب و بوسیدم عبایت را هنوز آن خواب خوش دارد، به جان من اثرهایی دو دستم بسته شد امّا، نخوردم بر درِ بسته صدایت کردم و دیدم، همینجا پشت درهایی بیاور نسخهء من را! علاجم جز زیارت نیست برایم دوری از کرببلا دارد ضررهایی سخن از هجر باشد...خواهری دور از برادر نه! چه سنگین است روی شانه ها بار سفرهایی از آن صبحی که معصومه نبوسیده رضایش را سراغش آمده هر نیمه شب درد کمرهایی سراغش آمده درد کمر، نامحرم اما نه! عقیله رفت بین جرّ و بحث رهگذرهایی...
قسم خوردم که دربند تو باشم دلیل شوق و لبخند تو باشم نیازی نیست بر تأییدِ مردم بنا دارم خوشایند تو باشم!
تقدیم به یگانه منجی عالم بشریت **** صاعقه ، سیل ، زلزله ، طوفان دلِ دنیا چقدر آشوب است زندگی سخت شد دگر آری در جهانی که سخت مخروب است دلِ دنیا به تنگ آمده آه وقتِ آن شد که حرفِ غم بزند با صدای بلند گریه کند خوابِ این قوم را به هم بزند بارها پیکرِ زمین لرزید و به ما گفت من عزادارم بی زبان بود و با تکان خوردن سرمان داد زد گرفتارم در زمین ولوله است معلوم است از گناهانِ خلق ، خسته شده گریه ی ابرها به ما گفتند دلِ هفت آسمان شکسته شده به خدا می توان از این فهمید در زمین جای یک نفر خالیست آسمان گریه کرد و گفت به ما که دگر وقتِ خوابِ راحت نیست سال ها می شود که در غمِ دین یک امامِ غریب ، بیدار است وای بر ما که خوابمان برده حجت ابن الحسن پیِ یار است ناله های غریبیِ مهدی با صدایی حزین به گوش آید پسر فاطمه غریب شده صوتِ هَل مِن معین به گوش آید یادم آمد از آن جوانانی که به امرِ خدا عمل کردند لحظه ی احتضار با لبخند صاحب العصر را بغل کردند عاشقانی که با هوای حسین با لبِ تشنه ترکِ جان گفتند آن شهیدان که وقتِ جان دادن ذکرِ یا صاحب الزمان گفتند می رسد آن زمان که صاحب ما با شهیدانمان قیام کند غمِ این روزهای دنیا را با ظهور خودش تمام کند می رسد آن زمان که می بینیم کلّ دنیا به حق شده آگاه رویِ دستِ جهانیان پیداست پرچمِ یا علی ولیُ الله می رسد آن زمان که دستِ خدا خانه ی کفر را خراب کند می شود مکّه شهرِ آل علی پورِ زهرا که انقلاب کند ای خدا کن مدد که با دستِ صاحبِ ما جهان شود آباد با ظهورِ امامِ منتظران دلِ امّ الائمه گردد شاد **
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃﷽❃༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ :می گذرد کاروان..... ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بندهای فارسی:⬇️⬇️⬇️ ای مَه پنــهان من یوسف کنعان من در شب تارم بتاب مهــر فروزان من بنگـــر حـال زارم العجل اشک غم می بارم العجل کی می رسـد انتـــظار ما به پایان گردد سحر با ظهورت شام هجران ❁❁❁❁❁❁❁❁ منــجی عــالم بیا منتـــــقم کـــربلا با علــم حیـــدری خیمهٔ حق کن بپا عطر ظهور داره حس میشه این دنیـا پـر از نرگس میشه ای آخرین منجیِ انسان یا مهدی ای احیــاگر دین و قرآن یامهدی ❁❁❁❁❁❁❁❁ ای پســـر فاطـــمه در دل این همـــهمه نام تــو را می کنـند پیر و جوان ، زمزمه از بیــــداد ظــالــم الامـــان برگرد ای مولای اِنس و جان جــانها بر لب آمد از هجــرانت مولا هر جمعه چشم انتظارت هستند آقا یا مهدی جان (۴) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ بندهای ترکی:⬇️⬇️⬇️ دشت لر آواره ســـی دردلرین چــاره ســی گَل کی ساغالسین آقا قلبـــلرین یــاره ســی گلسون دردیمیز درمان اولار آیریلیــــق دُوری پایان اولار عاشقلرون سسلیر سنی هر جمعه لر گؤزلر یولدا گؤزلیرسنی هر جمعه لر ❁❁❁❁❁❁❁❁ یوللارا من هر سحر غملی باخیب آغلارام شعله چکن قلبیمی غم اودونا داغلارام ئولمزدیم گؤرسیدیم گؤل یؤزون بو درده بیـــر چـــاره قیـل اؤزون هجران داغی عاشق سینه سین یاندیردی غفـلتیـــمیز ، گَـلمـگیــــوی یـوبـــاندیردی ❁❁❁❁❁❁❁❁ آل عبـــــا دلبـــــری ای باشیمیز سروری آل اَله شمــشیریوی شاد ائله سن مادری گؤزلیر یولووی زهـرا آنان تِئــز گَـــله انتــقامین آلان سس گلیر کربلا ده یاره حنجر دن زهرا نین انتقامین آل ظــالم لردن یا مهدی جان (۴) ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۸/۱۱ 🤲
دردی که گلستان مرا ریخته بر هم آسایش دوران مرا ریخته بر هم هجران رخ یوسف زهراست که این طور آبادی کنعان مرا ریخته برهم بیچارگی و درد فراقی که چشیدم یک عمر، گریبان مرا ریخته برهم دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم خسته شدم از این همه تاریکی نفسم آن قدر که بنیان مرا ریخته بر هم درهم شده نان همه با هم، چقدر حیف این فاجعه ایمان مرا ریخته بر هم مدیون گل فاطمه هستم که دعایش پرونده عصیان مرا ریخته بر هم داغ غم جانسوز علی و غم زهرا آرامش مژگان مرا ریخته بر هم فرمود علی فاطمه جان، حوریه ی من اوضاع تو ارکان مرا ریخته بر هم مبهم شدنت، جان علی بیشتر از قبل احوال پریشان مرا ریخته برهم لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد نامرد چه قرآن مرا ریخته بر هم محمدجواد شیرازی
خورشید دلبرنده و دلجو ظهور کن شد بی‌تو روزگار ، سیه‌رو ظهور کن شد فاطمیّه ، باز عزادار گشته‌ای آقای من! به خاطر بانو ظهور کن یا صاحب الزّمان! چه بگویم ز مادرت سوگند به شکستنِ پهلو ظهور کن بعد از هجوم ،در دل آن کوچه ، فاطمه مجروح گشت بین هیاهو ظهور کن یابن الحسن! به خاطر آن سینه‌ی جریح یا منتقم! به سرخیِ بازو ظهور کن شد صورتش کبود به‌دست عدو ؛ شها! از داغ گوشواره و ابرو ظهور کن هجده بهار روی زمین بود مادرت از حُزن کوچ زودِ پرستو ظهور کن در هُرم شعله ، پشت در و بین بسترش کرده طلب ظهور تو را او ظهور کن محمدعلی نوری
باز در شهر رسیدی و نفهمید کسی آشنایی طلبیدی و نفهمید کسی درد این است که ما مدعی هجرانیم! درد هجران تو چشیدی و نفهمید کسی غافل از چشمِ خدا بین تو مستیم همه فعل ما را همه دیدی و نفهمید کسی بی حیاییم و به جای همه ی ما آقا لبت از شرم گزیدی و نفهمید کسی هر سحر توبه به جای همه ی ما کردی جور یک شهر کشیدی و نفهمید کسی بارها وقت زمین خوردن ما با عجله بهر امداد دویدی و نفهمید کسی چه شد آخر وسط روضه ی ما غوغا شد؟ به گمانم که رسیدی و نفهمید کسی هر زمان روضه گرفتیم برای زهرا سرِمان دست کشیدی و نفهمید کسی صبح و شب گریه برای غم مادر کردی مثل یک شمع چکیدی و نفهمید کسی دیده ای واقعه را... آجرک الله آقا شاهد قتلِ شهیدی و نفهمید کسی محمد جواد شیرازی
لطفي نما غلام به لب جان رسيده را بشنو فغان اين دل در خون تپيده را چشمی دگر بده صنما تا كه بنگرم آن خال گوشۀ لب تو آرميده را روح لطيف تو نفس پاك و حق تو در بند خود كشيده صفاي سپيده را صف بسته اند سرو و صنوبر به راه تو تا خم كنند پيش تو قد كشيده را امشب بيا كه سینه پراز شور عشق توست تا فرش پاي تو بنمايم دو ديده را جانا... دلم هواي تو كرده تفضّلي وقف تو كرده ام دل از غم رميده را پرده بكش ز چهره ببينم دمي تو را بر من نشان بده وجنات نديده را شد فاطميه و دل ما مست فاطمه است بر ما عيان نما حرم آن شهيده را اشك مرا بگير و ببر نزد فاطمه مرهم گذار زخم تن قد خميده را ما را ببر به علقمه يا اينكه خود بيا تشريح كن قصۀ چشم دريده را تيغ دو سر بكش ز نيام و بريز سر بستان تقاص خون سرِ  سر بريده را مجتبی روشن روان
لاله ی نرگس عذار فاطمه عطر گیسویت بهار فاطمه یوسف گمگشته ی آل علی ای مسیحای تبار فاطمه بهجت قلب رسول خاتم است یاد تو ای گلعذار فاطمه ای براهت مانده تا صبح ظهور دیدگان اشکبار فاطمه جلوه کن ای مه ز چاه انتظار تا برآید انتظار فاطمه امشب آقا کربلایی یا نجف یا مدینه در کنار فاطمه چارده گلدسته میسازد ز نور اشکهایت بر مزار فاطمه انتقام حق مادر حق توست ای یگانه یادگار فاطمه تا نفس در سینه ها جاری بود شیعه باشد داغدار فاطمه کاش میشد جان بیمقدار من در رکاب تو نثار فاطمه اسماعیل پورجهانی
تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کشته شد میوه قلب رسول از ضربت در کشته شد آه ای سادات عالم بر سر و سینه زنید عصمت حق از نفس افتاد ،مادر کشته شد صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا صدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد می دوید آن روز نالان کودکی در کوچه ها مادرم ،می گفت از بیداد کافر کشته شد آه ای اهل وطن بیرون شوید از خانه ها روح تقوا جان طاها یار حیدر کشته شد من ندانم پشت در مسمار یا شمشیر بود فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد نور چشم مصطفی شد پیش مرگ مرتضی بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد ولی الله کلامی زنجانی
فتنه ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله ی حیدر بیا، شد ناله ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه مجتبی قاسمی
بيا كه گنبد خضراست ديده بر راهت بيا كه حيدرِ تنهاست ديده بر راهت چقدر منتظران تو بی صدا رفتند نگاه مضطرب ماست ديده بر راهت به هر ديار، عزادار مادرند همه بيا كه عترت طاهاست ديده بر راهت قسم به خاک نشسته به چادر مادر سكوتِ غربتِ دنياست ديده بر راهت هنوز ناله مادر به گوش می آيد ببين كه حضرت زهراست ديده بر راهت ميان كوچه به دنبال گوشواره حسن شهيد سيلی اعداست ديده بر راهت كنار بستر غرق به خون مادرتان هنوز زينب كبراست ديده بر راهت ميانِ گودیِ مقتل حسين افتاده هنوز زير لگدهاست ديده بر راهت به ناله های بُنَیَّ كنار آن گودال زنی كه غرقِ تماشاست، ديده بر راهت زمان كشتن لب تشنه آب می خوردند لباس های تنش را يكی يكی بُردند قاسم نعمتی
کدامین ماه بین ابر و من ، پا درمیانی کرد در این ظلمت چراغی نیست تا آن را نشانی کرد من از تاریکی شب‌های بی تو سخت می ترسم... زمینم را نگاه روشن تو آسمانی کرد درخت سبز عُمرم زرد شد از ماتم دوری بهار باغ من را سردیِ هجران خزانی کرد به غیر از خانه‌ی تو هر کجا رفتم ، ردم کردند نمیدانی چه با قلبم غمِ نامهربانی کرد به لطف اشک شُستم گرد و خاک کُلبه‌ی دل را برای میهمان باید چُنین خانه‌تکانی کرد! تمام شُهرت دلداده وابسته به دلدار است زلیخا را تبِ عاشق‌کُشِ یوسف ، جهانی کرد رَقَم های گناهانم ، رَمَق را بُرده از جانم... نباید در مسیر قُلّه حسِّ ناتوانی کرد! کلام هرزِ من هر روز روحت را میازارد چگونه می توان در پیشگاهت بددهانی کرد؟ شکستم ، لـه شدم ، مُردم ، تو بودی زنده ام کردی دمِ گرمت مرا دلبسته‌ی این زندگانی کرد سر پیری سرم را روی زانوی خودت بگذار اَقلّاً این دم آخر بگویند او جوانی کرد ! خدا رحمت کند بابا‌بزرگِ روضه‌خوانم را صدای حزن‌آلودش مرا صاحب‌زمانی کرد پسر تنها در آغوش پدر آرام می گیرد به قدر بوسه ای باید محبّت را عیانی کرد ! دل دیوانه‌ام میل شبستان نجف کرده ضریحش مستم از انگورهای آنچنانی کرد " علیٌّ حُبُّهُ جُنَّه ، قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه... " برای مرتضی اینگونه باید مدح خوانی کرد پُر از زخمم ، دوایِ دردِ من شش‌گوشه ی شاه است.... دل عاشق چه عشقی در کنار یار جانی کرد تو را جان گُلِ هجده بهارِ مرتضی ، برگرد همان یاسی که سیلی چهره اش را ارغوانی کرد ▪️ علی با چشم خود می دید زَجرِ " ذابَ لَحْمی" را... گمانم مادر ما را همین غم استخوانی کرد
یا لطیف السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ کدامین ماه بین ابر و من ، پا درمیانی کرد در این ظلمت چراغی نیست تا آن را نشانی کرد من از تاریکی شب‌های بی تو سخت می ترسم... زمینم را نگاه روشن تو آسمانی کرد درخت سبز عُمرم زرد شد از ماتم دوری بهار باغ من را سردیِ هجران خزانی کرد به غیر از خانه‌ی تو هر کجا رفتم ، ردم کردند نمیدانی چه با قلبم غمِ نامهربانی کرد به لطف اشک شُستم گرد و خاک کُلبه‌ی دل را برای میهمان باید چُنین خانه‌تکانی کرد! تمام شُهرت دلداده وابسته به دلدار است زلیخا را تبِ عاشق‌کُشِ یوسف ، جهانی کرد رَقَم های گناهانم ، رَمَق را بُرده از جانم... نباید در مسیر قُلّه حسِّ ناتوانی کرد! کلام هرزِ من هر روز روحت را میازارد چگونه می توان در پیشگاهت بددهانی کرد؟ شکستم ، لـه شدم ، مُردم ، تو بودی زنده ام کردی دمِ گرمت مرا دلبسته‌ی این زندگانی کرد سر پیری سرم را روی زانوی خودت بگذار اَقلّاً این دم آخر بگویند او جوانی کرد ! خدا رحمت کند بابا‌بزرگِ روضه‌خوانم را صدای حزن‌آلودش مرا صاحب‌زمانی کرد پسر تنها در آغوش پدر آرام می گیرد به قدر بوسه ای باید محبّت را عیانی کرد ! دل دیوانه‌ام میل شبستان نجف کرده ضریحش مستم از انگورهای آنچنانی کرد " علیٌّ حُبُّهُ جُنَّه ، قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه... " برای مرتضی اینگونه باید مدح خوانی کرد پُر از زخمم ، دوایِ دردِ من شش‌گوشه ی شاه است.... دل عاشق چه عشقی در کنار یار جانی کرد تو را جان گُلِ هجده بهارِ مرتضی ، برگرد همان یاسی که سیلی چهره اش را ارغوانی کرد ▪️ علی با چشم خود می دید زَجرِ " ذابَ لَحْمی" را... گمانم مادر ما را همین غم استخوانی کرد
یا لطیف السَّلام عَلی شَمسِ الظَّلامِ و بَدرِ التَّمام اشک را از چشمه‌سارِ دیده‌‌ی تر می کِشم دارم از اندوه تو آهِ مکرر می کشم من به تلخی فراقت سخت عادت کرده ام جام زهرِ دوری‌ات را شب به شب سر می کشم خیمه‌ات را در بیابان‌ها تصور می کنم چادر تنهایی ات را بین دفتر می کشم بارها این شهر را گشتم ، کسی فکر تو نیست بار عشقت را خودم بی یار و یاور می کشم نَفْسِ من راه تَنَفُّس‌کردنم را بسته است هرچه دارم می کشم از این ستمگر می کشم معصیت مانندِ من پشت کسی را تا نکرد در جوانی رنج پیری را فراتر می کشم روح تو از دست سهل‌انگاری‌ام آزار دید روی قلبت با همین اعمال ، خنجر می کشم غالباً سردرگمی‌هایم به هیئت می رسند منت ارباب‌ها را مثل نوکر می کشم آرزو دارم ببینم خطبه‌خوانی تو را در خیالاتم تو را بالای منبر می کشم مستمند مهربانی تواَم ، رَدَّم مکن... کاسه‌ی خالی خود را تا دمِ در می کشم اوج خوشحالی من لمس نوازش‌های توست سر که بگذارم به روی شانه ات ، پر می کشم هر زمان بد می شوم ، زهرا درستم می کند در گرفتاری خودم را سمت مادر می کشم حسرت لب‌ های من خرمای نخل مرتضی‌ست سفره‌ام را در میان باغِ حیدر می کشم من خدا را در شبستان نجف حس می کنم رو به ایوانِ طلا الـلّـهُ اکـبـر می کشم کُشته ی عشق حسینم ، کربلا دفنم کنید لااقل بر روی نعشم خاک دلبر می کشم جانِ بانویی که گیر افتاد پشت در ، بیا... داغ او را در دلم تا روز محشر می کشم ▪️ قنفذِ بی چشم و رو می گفت: ای زهرا ! ببین با طنابم پهلوانِ جنگ خیبر می کشم