eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
5هزار دنبال‌کننده
434 عکس
127 ویدیو
772 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. @AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
نوحه سنتی (خطاب حضرت زینب س در خروج از شام) رفتم از شهر شما غم مبتلا ای شامیان با غم و اندوه سوی کربلا ای شامیان بی وفا ای شامیان بی حیا ای شامیان زینبم من آن که در شهر شما مهمان بدم رهبر اهل و عیال شاه مظلومان بدم بی قرار از ظلم و جور خصم بی ایمان بدم دیده ام بسیار جور ناروا ای شامیان کربلا کشتند یاران و عزیزان مرا نور چشمانم حسین آرامش جان مرا اکبر و عباس و قاسم نوجوانان مرا اصغر شش ماهه طفل مه لقا ای شامیان در میان قتلگه جسم دو صد چاک حسین بی سر و بی دست دیدم آن تن پاک حسین از جفای قاتل ملعون سفاک حسین لعنت ایزد به شمر بی حیا ای شامیان آتش کین شعله ور کردند در آن سرزمین خیمه و خرگاه ما را سوختند از راه کین کودکان آواره در صحرا به اندوه و انین بودی و بر سر زنان نوحه سرا ای شامیان می روم از شهرتان با خاندان مصطفی با دلی آزرده و با خاطراتی غم فزا با زنانی دل پریشان کودکانی بی نوا وعده ی ما و شما روز جزا ای شامیان خود میان خانه ها آسوده خاطر شادمان ما به صد حزن و محن اندر میان محملان بوده اید اندر معابر کف زنان شادی کنان ما به صد اندوه و غم در کوچه ها ای شامیان من زینب غمپرورم-من دختر پیغمبرم ام المصائب زینبم-اخت النوائب زینبم در میان کوچه ها سنگ جفا بر ما زدید بهر آزار دل ما طعنه ها بر ما زدید گفته ها و طعنه های ناروا بر ما زدید اجرتان با ذات حی کبریا ای شامیان تا که در شهر شما ما وارد و مهمان شدیم میهمان بر دشمنان و خصم بی ایمان شدیم رو به رو با طعن و دشنام ستمکاران شدیم بوده این مهمان نوازی در کجا ای شامیان ما عترت پیغمبریم-ما دودمان حیدریم رفتیم از شهر شما-با خاطراتی غم فزا می روم من می گذارم گوهری در شهرتان نام او باشد رقیه دفن شد در این مکان بود او طفلی سه ساله دخت شاه انس و جان آن که شد در کربلا رأسش جدا ای شامیان در کنار رأس بابش جان به جانان داد و گفت جان خود در راه حق بسیار آسان داد و گفت راهی جنت شد و پیغام احسان داد و گفت من شفیع شیعیانم از وفا ای شامیان گوییا از قلب زینب شد برون صبر و قرار چون به سوی کربلا می رفت با حال نزار ای جوادی گفت زینب رفت چون از شام تار می روم از شام سوی نینوا ای شامیان زمینه:راسته
نوحه سنتی (خطاب حضرت زینب س در خروج از شام) ای اهل شام بی وفا زینبم من رفتم من از شهر شما زینبم من من دختر پیغمبرم من زینب غمپرورم چون کاروان ما شدی وارد شام وارد بشد بر ما بسی رنج و آلام سنگ جفا بر ما زدید از در و بام این بود الطاف شما زینبم من من زینبم بنت شه نشأتینم من دخت حیدر سرور عالمینم من خواهر سبط پیمبر حسینم کاین سان شدم بی اقربا زینبم من صدیقه ی کبری بود مادر من زهرا که باشد عصمت داور من در کودکی مادر برفت از بر من داغش بود در دل مرا زینبم من من خونجگر از ماتم مجتبایم من داغدار وقعه ی کربلایم من شاهد سرهای از تن جدایم آن ها که شد بر نیزه ها زینبم من من دیده ام بزم یزید جفاکار تشت طلا رأس حسین شاه ابرار چوب ستم می زد بر آن لعل دربار شد جامه ام از غم قبا زینبم من ای شامیان بی وفای ستمگر خود در میان خانه های مستر بودیم ما آواره و زار و مضطر اندر میان کوچه ها زینبم من من زینب غمپرورم-نور دو چشم حیدرم من زینب غمپرورم-زهرای اطهر مادرم اندر خرابه منزل و جای ما شد بر روی خاک تیره مأوای ما شد بر آسمان فریاد و آوای ما شد شاهد بر آن آه و نوا زینبم من در آن خرابه بوده آلام دیگر در آن خرابه تیره شد شام دیگر در نیمه شب شد تازه ایام دیگر مرگ رقیه برملا زینبم من خون شد دل اهل حرم از برایش گشتند گریان جمله از ماجرایش چون شد خموش آن نیمه ی شب صدایش گردید از غم ها رها زینبم من من زینب غمپرورم-اخت شبیر و شبرم شد دفن آن طفل حزین جسم زارش در آن خرابه شد مکان و قرارش بر عاشقانش قبله ی دل مزارش در این دیار پر بلا زینبم من ای شامیان این نازدانه یتیم است او را نکو دارید کاو دل دو نیم است از تازیانه پیکر او الیم است ماند از احبایش جدا زینبم من قسمت نما یا رب دیار رقیه بر این عزاداران مزار رقیه تا با جوادی در کنار رقیه گوییم با هم یک صدا زینبم من زمینه:رکمان
بازگشت قافله ی خون جگر می رود از شهر شام بار دگر در شرر می رود از شهر شام دیده پُر از اشک و خون داشت ازین ماجرا دختر خیرالبشر می رود از شهر شام کاش که می شد خبر رأس حسینش کجاست از گل خود بی خبر می رود از شهر شام داشت دلی در عزا وقت رسیدن به شام با دل بشکسته تر می رود از شهر شام رأس عزیزانشان نیست به همراهشان قافله بی همسفر می رود از شهر شام دختری از قافله مانده به ویران سرا آه که با چشم تر می رود از شهر شام خون عزایش به دل سوز فراقش به جان چادر ماتم به سر می رود از شهر شام کرب و بلا می رود یا که به یثرب کنون قافله با چشم تر می رود از شهر شام گرچه خزان تر شدند آینه ها زین سفر با گل فتح و ظفر می رود از شهر شام آمده بی بال و پر «یاسر» اگر قافله باز که بی بال و پر می رود از شهر شام ** محمود تاری «یاسر»
اگر چه با اسارت، کوچ از این دشت بلا کردم نه تنها شهر کوفه شام را هم کربلا کردم صفایم کربلا و مروه شام، اسم تو لبّیکم شروع سعی از گودال تا طشت طلا کردم چهل منزل زیارت کرده‌ام ماه جمالت را چهل منزل در نماز شب تو را هر شب دعا کردم به اجرای وصیّت‌های تو تنها کمر بستم جفا بعد از جفا دیدم به عهد خود وفا کردم جدا شد بند بندم در کنار قتلگاه از هم دمی که دخترت را از روی نعشت جدا کردم دلم در قتلگه بود و دم دروازه‌ی کوفه جمالت را زیارت بر فراز نیزه‌ها کردم تو از بالای نی با چشم خود با من سخن گفتی من از محمل تو را با فرق خونینم صدا کردم تو با آوای قرآن معجز ختم رسل کردی من از یک‌خطبه اعجاز علیِ مرتضی کردم امام من تو بودی تا سر بشکسته‌ات دیدم به محمل سر شکستم بر امامم اقتدا کردم نمی‌دانم چگونه بی تو رفتم بی تو برگشتم نمی‌پرسی چه‌ها دیدم چه گفتم چه‌ها کردم؟ نماز شب نشسته خواندم امّا روز، استادم به شمشیر بیانم نهضتی دیگر به پا کردم به دست بسته در بزم یزید بی‌حیا رفتم ولی از دست زین‌العابدین زنجیر وا کردم غریبیِّ علیّ و فاطمه بر من مجسّم شد شبی که دخترت را دفن در ویران‌سرا کردم کنار طشت زر دیدم که زهرا بر تو می‌گرید گریبان چاک دادم با صاحب عزا کردم اگر چه قامتم خم شد قیامت کرد هر گامم به جان مادرم حقّ قیامت را ادا کردم مرا در مجلس نامحرمان دیدی ز طشت زر نگاهم کردی و از گریه‌ی چشمت حیا کردم سفیر کوچکت در شام ماند و از برای او سفارت‌خانه‌ای با وسعت عالم بنا کردم شرار ناله‌ام از نخل «میثم» سر زند آری به نظم او شرار شعله‌های دل رها کردم استاد حاج غلامرضا سازگار
برای اشک فراق ای رفیق‌جان! زود است بعید نیست بلا ناگهان بعید شود هنوز وعده به دل می‌دهم که می‌آیم مباد یارب امیدی که نامید شود الا مسبب الاسباب می‌شود لطفت به قفل بستهٔ این مرزها کلید شود؟ در اولین سفر اربعین دعا کردم که در طریق حرم موی من سپید شود محمدعلي بياباني
من خسته بودم بر لبم اما تبسم بود یک دست پرچم بود یک دست استکان چای یک سو صدای روضه ی عباس می آمد یک سو صدای گرم یک کودک که : بارِد مای! بر ابری از اشک و شعف مشتاق می رفتم هم آبله هم درد پایم را بغل می کرد هر بار کامم تلخ می شد از غم دنیا چای عراقی بود کامم را عسل می کرد باور نخواهی کرد چیزی را که می گویم چشمان من بیدار بود آن دم که می دیدند ما را کسی در خانه مهمان کرد و با اهلش بر خاک و سرما در حیاط خانه خوابیدند مشّایه یعنی پیرزن یک کیسه ی کوچک پر کرده بود از نان و با پای علیل خود خود را به زائرها رساند و نان تعارف کرد می ساخت درد و پیری و غم را ذلیل خود مرد کهنسال رشیدی بین یک موکب گویا زعیم و شیخ قومی از عشایر بود گفتند نذری دارد و هر سال می آید کارش در این جا شستن جوراب زائر بود مشایه یعنی رنگ هفتاد و دو ملت را هرجا که حرف عشق شد یکرنگ می سازد مشایه یعنی هرکه هستی باش عاشق باش هر چیز غیر از عشق اینجا رنگ می بازد حیرت گناه ماست مایی که نفهمیدیم این چیزها در کربلا بسیار عادی بود ما آنچه می دیدیم را باور نمی کردیم این ماجرا اصلا برای ما زیادی بود باید که برگردیم راه کربلا باز است در کربلا هستیم هر جای زمین هستیم در خانه ی دل جز حسین ابن علی کس نیست در خانه ی خود زائران اربعین هستیم سعید تاج محمدی
اومدم تا که تو آرومم کنی خیلی بیقرارم و دلم پُره نگرانم! میگم این نوکرِ بد نکنه به درد تو نمیخوره میدونم که روسیاه و عاصی ام ولی میخوامت و می میرم برات اسم تو مُهر قبولِ توبه و... حرَمت عرشۂ کشتی نجات راهم از تو دوره آقا چه کنم؟! داره آتیش میزنه من و فراق تلخِ تلخِ تلخِ لحظه های من مثل جرعه جرعه قهوۂ عراق یادِ عاشقیِ توو جاده بخیر یکی با عطش میداد نذریِ آب یکی با گریه توو هر قدم میگفت: امون از تشنگیِ طفلِ رباب(س) خیره میشدم به شوقِ موکبا میشدم توو حالِ زوّارِ تو گم مونده توو گوشم و یادم نمیره لحن نابِ نوحۂ هلابیکُم متوسّل میشدم به زینب(س) و یادمه گریه امونم نمیداد روضۂ پای عمودِ شصت و نه به پاهام یه جونِ تازه تر میداد میگرفتم عکس یادگاری و... میدونم مادرت و رنجوندم با فرستادنِ این عکسا چقدر- دلِ جامونده ها رو سوزوندم از سرم راضی شو و مثل قدیم پیش ِ این گدای درمونده بشین اشکام و ببین و لااقل بگو... چه کنم با خاطرات اربعین؟! زل زدم به عکس بین الحرمین به سرم زده هوایِ عتبات بذار امسالم بیام و آقاجون خط بزن سیئات و با حَسنات دیگه ناامیدم از برگ برات تازه فهمیدم که سقّا چی کشید مشکِ پاره تا که خالی شد از آب شد شبیه من امیدش ناامید! مرضیه عاطفی
🏴سبک شور احساسی برات زیارت برای جامانده های زیارت اربعین حسینی علیه السلام 🏴بند اول دنیامو عوض کن و منو ببر به کربلا آرزومه اربعین باشم تو جمع زائرا سخته بگذرم من از خیر زیارتت آقا۲ نذار که تنها بمونم میون غم ها بمونم همه برن جا بمونم۲ جانم حسین جانم حسین 🏴بند دوم قربونت برم عزیز فاطمه شاهه کرم آرزومه روز اربعین باشم توی حرم قسمت میدم تو رو به حق دستای قلم۲ نذار که تنها بمونم میون غم ها بمونم همه برن جا بمونم۲ جانم حسین جانم حسین 🏴بند سوم باعثش خودم شدم که ناله هام بی تاثیره غیر تو هیچکی آقا دست منو نمیگیره بَده واسه نوکرت حرم ندیده بمیره۲ نذار که تنها بمونم میون غم ها بمونم همه برن جا بمونم۲ جانم حسین جانم حسین 🎤با نوای زیبای کربلایی مصطفی بابایی 🎪هیئت محبین اهل بیت ع طهران ✍️🎵ڪربلایی امیرحسین سلطانی
🏴سبک شور احساسی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام ایام اربعین حسینی علیه السلام 🏴بند اول پدر و مادرم به فدات،حسین سلام الله علیک کِی میرسم به کربلات،حسین سلام الله علیک دلم اسیر و مبتلات،حسین سلام الله علیک تو شاهی و منم گدات،حسین سلام الله علیک نفس نفس ذکر حسین،میگم دلو جلا میدم هر روزه عمرم یه سلام،به گنبد طلا میدم لازم باشه هر چی دارم،تو راه کربلا میدم یه روز میاد که جونمم،پای غم شما میدم روحی و قلبی لدیک حسین سلام الله علیک 🏴بند دوم زندگیمم میدم برات،حسین سلام الله علیک تویی سفینه النجات،حسین سلام الله علیک خوشم شدم سر به هوات،حسین سلام الله علیک ای شاه عالی درجات،حسین سلام الله علیک تا جون دارم تو هیئتات،نوکری میکنم برات تا عمر دارم مدیونتم،مدیون اینهمه عطات چی میشه که نگاه کنی،آقا به خاک زیر پات تو ذره پروری کن و،من و ببر به کربلات اهلی و مالی لدیک حسین سلام الله علیک 🏴بند سوم حرمت واسه من بهشت،حسین سلام الله علیک خدا رو قلب من نوشت،حسین سلام الله علیک گِلم و با گِلت سِرِشت،حسین سلام الله علیک چه خوبه با تو سرنوشت،حسین سلام الله علیک چه خوبه که بیای آقا،اون نفسای آخرم چه خوبه مثه حر منم،رو دامنت باشه سرم چه خوبه که نگام کنی،فقط یه بار تو محشرم از تو بدا سوام کنی،بگی واست یه نوکرم روحی و قلبی لدیک حسین سلام الله علیک ۱۳۹۹/۷/۱۰ 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی