#دلنوشته
فقط ١٠ ضیافت دیگر تا جمع شدن خوان رحمتت مانده است
ومن هنوز جامانده ترین مسافر رمضانم
ناله های الغوث الغوث مرا شنیدهای....
و اگر اذن تو یاریم کند بازهم خواهی شنید
من از خودم عجیب به تنگ آمدهام که اینگونه دستانم را مضطرانه بالا گرفتهام
آنقدر منّیت هایم زمین گیرم کردهاند که صدبار فریاد الغوث الغوث سر دادهام
من آتشی به سوزانندگی خودم سراغ ندارم خدا!!
هر الغوث من استغاثه به فریاد رسی است که که تنها قدرت رها کننده من از حصار منّیت هایم است
بازهم میآیم دلبرم و تو را به خودت قسم میدهم تا مرا از خودم برهانی
بک یا اللّه
آیا مرا از زمره آزاد شدگان از نفسم قرار میدهی؟
میترسم از چشمانی که گناه خشکشان کرده است
میترسم از دستانی که غرور،
فقر را از
لا به لای انگشتانش دزدیده است
میترسم از قلبی که نجاسات نفسم،
بال پروازش را شکسته است
به فریاد دلم برس
که من جز تو فریاد رسی سراغ ندارم
نام محبوب ترین بندگانت را پیشکش کردهام
شاید به اعتبار هیبتشان مرا به نیز پروازی بلند مفتخر کنی
ترس دلم را بریز همیشه مرا به هر بهانه ای بخشیده ای
من سالهاست که جز بخششت خاطرهای از تو به یاد ندارم
دستانم را بالا گرفتهام
مرا از لجنزار منّیت هایم بیرون بکش
#شب_قدر
#روایت_عشق
#ماهمبارکرمضان
https://eitaa.com/madahan20