eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
شب ششم شد و قلبم در اضطراب شده ز حجم مرثیه در سینه انقلاب شده هوای مرثیه امشب خراب و طوفانی ست بخوان که روضه از آن روضه های بارانی ست حسین گفتم و این بهترین عمل شده است دوباره روضه ی احلی من العسل شده است کشیده ام نفسِ اعتقادیه روضه زدم به نام حسن دل به وادیه روضه دوباره روضه ی مردی کریم میخوانم شب ششم ز بلایی عظیم میخوانم کسی که در دل میدان زره نپوشیده چو شیر شرزه ی در تاب و تب خروشیده دل حسین از این حُسن عارضش لرزید دل سپاه ز هل مِن مبارزش لرزید ز اهل کوفه به جنگش چه آبروها برد به غیرتی_که ندارند_ کوفیان برخورد همینکه شعله ی ان تنکرونی اش پیچید اجل به دور سر نحس کوفیان چرخید نشست تیغ نگاهش به پیکر ازرق پرید زود به یک ضربه اش سر ازرق حکایت ضرباتش به مرتضی رفته غرور سرخ نگاهش به مجتبی رفته ولی چه حیف زمان حماسه کوتاه است بخوان به روضه که باران سنگ در راه است ز سنگ ها خطِ سرخی روی جبین افتاد به نیزه ای بدنش بی هوا زمین افتاد چه زخم ها که نشسته به دست و بازویش رسیده پنجه ی یک بی حیا به گیسویش چقدر خم شده این جسم زخمیِ درهم نمای چهره اش از تیغ ها شده مبهم چه زخم های مهیبی زده بر این پیکر شکسته تر شده حتی ز قامت اکبر چقدر جای سُمِ مرکب است روی تنش چقدر کم شده از حجم کوچک بدنش غبار کوچه نشسته است روی گیسویش کشیده نیزه عمو از شکاف پهلویش
درت آوردم از زیر سنگا بسه دیگه نزن تو دست و پا بسکه سبک بودی عمو یه نیزه برد هوا تنت رو بیرون کشیدم از زیر یه پای وحشی گردنت رو کندم من از روی تنت نعلای اسب دشمنت رو 2 مونده یه سر نیزه توی پهلوت خوردی زمین شکسته شد زانوت بسته شده با خاک و خون راه نفس راه گلویت دیدن زره نیست تو تنت هی رد شدند همه ز رویت مونده روی سنگای خونیِ کنارت عطرت و بویت 3 سوزوندنت با داغی سنگا کشوندنت رو خوارای صحرا سالم نمونده رو تنت یه نقطه ی کوچیکی حتی نجمه کجاست حیرت کنه از این قد و قامت بالا احلی من العسل شده کرببلا براتو حالا
149K
به این سبک خوانده میشود☝️☝️☝️
مثل یک مرد که بر جنگ جهان می آید سیزده ساله چنان شیر ژیان می آید سیزده ساله ولی هیبت یل ها دارد در وجودش جگر حضرت سقا دارد از جمل خاطره داران همگی ترسیدند در رجز های پسر اصل پدر را دیدند جانْ حسن بود که تکبیر ابوفاضل شد مثل این است که تکثیر ابوفاضل شد کوفه از نام حسن مثل جمل می لرزید قاسم از لذت احلی من عسل می خندید بر لب اهل حرم نام حسن گل می کرد مادرش بر سر سجاده توسل می کرد ولی افسوس که از کینه امانش ندهند فرصت آه عمو جان به زبانش ندهند مثل آیینه ی بشکسته که صد قسمت شد زیر مرکب بدن تا شده بد قسمت شد لبش از داغی سر نیزه ی دشمن می سوخت بدنش را سم مرکب به زمین ها می دوخت تیر باران پدر هر که نرفته حالا سنگ باران پسر آمده در کرببلا جان نرفته است ز جانش که عمو جان آمد عطر جانش ز فراسوی بیابان آمد مرغ بسمل شده از درد به خود می پیچد با نسیمی بدنش روی زمین می ریزد زخم پهلوش گواهی ز بنی هاشم بود روی هر نیزه نشانی ز تن قاسم بود درد بی درد یتیمی ز تنش بیرون شد نیزه ای رفت ز پشت بدنش بیرون شد
گلابمو گرفت نعلای مرکبا می سوزه پیکرم به زیر دست و پا این نیزه رو بکش بیرون ز سینه ام میبینی که عمو مثه مدینه ام بند بند دست و پام شکست یه نیزه رو دلم نشست زودتر بیا عمو ببین این نفس آخرم ست ۲ نیزه ای برد منو هوا و زد زمین پاشیده شد تنم عمو بیا ببین زره نداشتم و امون نداد عدو قد کشیده قدم توو دست و پا عمو سنگ بارون گشته پا تا سرم خون میاد از بال و پرم از سم مرکبا میاد بوی گلاب پیکرم ۳ بابام برام می گفت حسرت کوچه رو از یاد نبرده ام حیرت کوچه رو اینا که سنگ به من زدن به سادگی بابام و کشته ان توی هشت سالگی مثله کوچه منو زدن عمو اینا چقدر بدن تیغ و نیزه دارن ولی عاشق سخته لگدن
327.9K
به این سبک خوانده میشود☝️☝️☝️
مادرم گفت حسین و پدرم گفت حسن نفسم گفت حسین و جگرم گفت حسن گریه بر فاطمه را ارث ز مادر بردم فاطمی گشته ام از بس پدرم گفت حسن کار دنیا همه بر کام دلم شد وقتی اولین بار که دیدم پسرم گفت حسن وسط صحن غریب الغربا، یا زهرا حرف غربت و شد چشمان ترم گفت حسن حرف تنهایی یک مرد میان یک شهر بود هر جا، تپش پر شررم گفت حسن مادری چادر خود بر سر طفلش انداخت تا که دیدم جگر نوحه گرم گفت حسن سوختم در وسط روضه ی کوچه همه عمر غیرت سوخته ی محتضرم گفت حسن
مظلوم ترین ،تشنه ترین طفل شهیدی در خون خودت مثل علمدار تپیدی می خواستی آرام بخوابی گل مادر با قهقهه ی حرمله از خواب پریدی همراه پدر آمدی و حرمله اینبار با خنده به خود گفت ،چه حلقوم سفیدی! گفتی که گلویم سپر غربت باباست آخر مگر از غربت بابا چه شنیدی این تیر برای تو بزرگ است عزیزم شش ماهه ی من! زود به معراج رسیدی این تیر تو را یک شبه از شیر گرفته.. مادر به فدایت چِقَدَر درد کشیدی ای حرمله از زندگی ات خیر نبینی من زنده بمانم پس از این با چه امیدی
«بسم رب المهدے» یا ایُّهَــا العزیز ! دلم بی قرار توست در انتظار عطر خوشی از دیار توست ای من فدای غربت و تنهـــایی شمـــا یابن الحسن بیا که دلم داغدار توست این روزها که حال زمین و زمان بد است حال خوش تمامی ما در کنــــــار توست از اینکه یار بدی بوده ام ، ببخش عمریست این منتظرت ، شرمسارتوست کاری نکــرده ایم برای ظهـــور تو آقا، دعا برای ظهــور هم ، کار توست ای از تبار حیدر و زهرا ، ظهور کن آقا بیا که فاطمه چشم انتظارتوست 📝رقیه سعیدی(کیمیا)
بسم رب الحسین :به سمت گودال از خیمه دویدم من... ─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ راهیِ میــدان شـــد قاســــم مَــه سیما عمـــه بــراش بســـتـه سـربند یا زهـرا هیـبـت والای شـــیـــر جمـــل داره جلـــــوهٔ زیبـــای خیـــرالـعـمـــل داره با پای خود می رفت سمت اجل ‌،قاسم مرگـو می دید اَحلیٰ مِنَ العسـل ،قاسم امــان از این غــربت(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ لشکر دشمن رو در تــب و تاب انداخت با هر رجزخوانی به قـلب دشمن تاخت جنگ نمـایان کرد مثل حســن ، قاســم فـاتـح میــدان بود ، شیــر بنی هاشــم ولی گرفت آخر ، عطـــش ، توانش رو زخــم تنــش دیگـــر برید امـــانش رو امــان از این غــربت(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ پیکــر بی جــانش ز روی زیــن افتــاد عــرش خـــدا لرزید تا رو زمیـن افتاد گرفتــن اطــرافـو ، یه لشکــر کافــــر یک بدن پــاره ، مثــــل علـــی اکبــــر امــان از این غــربت(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ صدای فریادش پیچـید تو اون صحـرا شکسته پهلو شــد درســت مثــل زهرا برای امـــدادش عمـــو رســیــد از راه ســـرش رو بـر زانــو گـــرفـت ثــارالله امــان از این غــربت(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ بوســه به زخـمـای ماه جبــــین می زد وقتی که پاهاشـــو روی زمیــن می زد زمین نکش قاســـم این همـــه پاها رو آتیــش نـزن قلــــب عمــوی تنهــــا رو امــان از این غــربت(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ بس که کشیــدن این پیکـــر و نامــردا چه قد کشیـــدی تو چقــد شــدی رعنا آتیش زده داغـت بـر جگـــــرم ای وای زنـــده شـــــده داغ بــرادرم ای وای امــان از این غــربت(۴) ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─
آفتاب علی الدوام حسن سحر مسجد‌الحرام حسن ماه زیبای پشت بام حسن حسنی زاده‌ای به نام حسن ای حُسینی ترین سلام حسن مثل دریا به جزر و مد عباس بینِ اَبروت بوسه زد عباس گفت پیشت علی مدد عباس می‌روی و تمام قد عباس ایستاده به احترام حسن جلوه‌ی بی نظیرِ شیر جمل نوجوان دلیر شیر جمل روشنیِ ضمیر شیر جمل جگر شرزه شیر شیر جمل شد نصیبت همه مرام حسن جلوه ی نور پنج تن قاسم دومین نسخه‌ی حسن قاسم مردِ پیکار تن به تَن قاسم یَلِ بی باک و صف شکن قاسم ای قیامت شده قیام حسن تیغ تیز تو می‌کند غوغا شیوه‌ی رزمِ تو خود مولا رجزت مثل مجتبی زیبا ازرق شام و بچه هایش را می‌کُشی مُنتها به نام حسن چار شانه ؛ نه آبشاری تو استواری تو اقتداری تو نوه ی شاه ذوالفقاری تو صاحب تیغ آبداری تو ای علی اکبر نیام حسن مدد از نامت استغاثه ی ما دم زدن از تو ذکر خاصه ی ما رزم تو بخشی از شناسه ی ما وصف جنگیدنت حماسه ی ما رجزت حامل پیام حسن طاق محراب ؛ کنج ابرویت شانه کرده نسیم گیسویت رعد و برق است نعره‌ی هویت میمنه ؛ میسره ، ثناگویت یک تنه لشکر نظام حسن دفترت را بگو غزل اُفتاد شوکت و هیبت ازل اُفتاد در پِیِ جانِ تو اجل اُفتاد بر زمین شیشه‌ی عسل اُفتاد تَرَک اُفتاده بین جام حسن به روی خاک جا به جا شده‌ای هدف زخم سنگ ها شده‌ای زیر سم خُرد و نخ نما شده‌ای زیر پا مانده ، بیصدا شده‌ای قد کشیده شدی ؛ تمام حسن!
یکی در مجلس یاد تو اشک‌ نم نم آورده یکی از سوز آهی بی امان بر لب دم آورده یکی بالای منبر روضه ای جانسوز می‌خواند یکی پامنبری‌های تو را دور‌هم آورده یکی در استکان‌ها_نذر کرده_چای می‌ریزد یکی با نیت خیرات، خرمای بم آورده صدایش را یکی در این میان خرج شما کرده یکی سینی‌به‌سینی چایی تازه‌دم آورده از این آتش که هردم شعله‌ورتر می‌شود داغش تعجب نیست گل بر گونه‌هایش شبنم آورده! برای پیشکش در پیشگاهت هر کلافی را که هر پیر و جوانی داشته بیش‌وکم آورده! یکی با سکه های اشک مهرت را خریدار است یکی از دار دنیا قالی ابریشم آورده یکی درباره تو شعرهایی محتشم دارد یکی هم مثل من در کار توصیفت کم آورده! محرم جمع کرده دور هم دلهای عالم را برای زخمها از اشک نم نم مرهم آورده همه آزادگان عالم از هر دین و آیین را حسین‌بن‌علی در سایه یک پرچم آورده! نخواهید از فرات آبی، که اینجا ساقی عطشان برای تشنگان دریابه ‌دریا زمزم آورده محرم‌یک‌فراخوان‌است،یک‌تجدید‌پیمان‌است که عهد بندگی را باز یاد آدم آورده!
هر دل که از طوافِ تو ناکام میشود با چای روضه ها ی تو آرام میشود (ع)
خورشیدی و تا همیشه هیبت داری با سایه و آفتاب نسبت داری در کوچه ی ما صدای ماهت پیچید آقایی و خانه‌خانه، هیئت داری!
ای خوبترین راه اباعبدالله تابنده ترین ماه اباعبدالله از داغِ تو آفتاب می‌ریزد اشک ای نوحه ی جانکاه اباعبدالله
ساعت دل را به وقت عاشقی تنظیم کن با قلم در محضر انسانیت تعظیم کن بیت بیت لحظه های انتظاری ناب را خالصانه خدمت صاحب زمان تقدیم کن ✍
یک طاقه غم از مشکی کمیاب می خواهم در روضه ها پیراهنی بی تاب می خواهم از دام و دانه، از جوانی، خسته ام خسته گنجشک های کربلایی، آب می خواهم در دجله ی دل از فرات اشک لبریزم من ماهی دلتنگی ام،قلاب می خواهم تکلیف دشواریست آب آوردن بابا من اصغر شش ماهه را سیراب می خواهم آه ای محرم! ای شبستان مناجاتم در حوض قلبم ماه عالمتاب می خواهم اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
امان از ناله ها،از ناله های مادر تب دار امان از خنجر خولی به روی حنجر تب دار امان از باتلاق غم،امان از باتلاق ظلم امان از وحشت مرداب و از نیلوفر تب دار امان از ریگ های داغ،امان از خارهای درد امان از آبله،از اشک های دختر تب دار امان از آیه های زیر پا افتاده قرآن امان از فجر و شمس و ذاریات و کوثر تب دار امان از نیزه و از نیزه و از نیزه و نیزه امان از پیکر و از پیکر و از پیکر تب دار چهل سال است آشوبم،چهل سال است میسوزم از این سجاده و عمامه و انگشتر تب دار چهل سال است هر شب تا سپیده نوحه می خوانم به جای لای لایی ها ، برای اصغر تب دار چهل سال است میسوزم از این بی تاب بودن ها در آغوش سراسر التهاب بستر تب دار امان ای خاطرات شعله ور در کربلای دل، چه میخواهید از جان من ،این خاکستر تب دار انا ابن خیرَ من طافََ و سعیا، حجّ و لبّی★ انا ابن زمزم و هاجر، امام لشکر تب دار اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْعابِدینَ، وَسُلالَةَ الْوَصِیّین ★(أنا ابن خیر من طاف و سعی أنا ابن خیر من حجّ و لبّی منم فرزند بهترین کسی که لباس احرام به تن پوشید و طواف نمود و حج گذاشت و تلبیه گفت. (بخشی از خطبه ی امام سجاد علیه السلام در مسجد جامع شام))
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ بند1⃣ شبایی که دلم میگیره وقتی که از زمونه سیرم با هیچی غیره اشک و روضه نمیتونم آروم بگیرم ....... روضه های امام حسین این دلمو جلا میده به برکت این روضه هاس دلم بوی خدا میده ....... حسین حسین تاب و توونم حسین حسین آروم جونم حسین حسین تا لحظه ی مرگ از تو میخونم حسین آقام آقام ..... بند2⃣ یعنی میشه بازم آقا جون ببینم این محرمت رو یعنی میشه بازم ببینم سیاهی ماه غمت رو ...... چش به راهم که امسال پای بیرقت بشینم مثه زمون کودکی با عشق بزنم به سینم ...... حسین حسین دردم دوا کن حسین حسین منو صدا کن حسین حسین این روسیاه و خودت سوا کن حسین آقام آقام ...... بند3⃣ خودت که میدونی آقاجون دلم برا شیش گوشه تنگه نگو نگو اربعین امسال دوباره باز کار من لنگه ...... بهونه گیر شده آقا این دل وامونه چه جور آخه تا کی سلام بدم غریبونه از راه دور ..... ای مهربون نکنی طردم از دسته غم یه کوه دردم یه کاری کن فقط به دوره خودت بگردم حسین آقام آقام 💠💠💠💠💠💠
🔘🔘🔘🔘🔘🔘 بند1⃣ رنگی به رخ نداری الهی مادر فدات این قده گریه نکن گرفت علی جوون صدات ..... میدونم که تشنه ی آبی تب داری و خیلی بی تابی لالایی میخونم بخوابی(لالا لالایی)۲ محتضری نایی نداری خدا کنه طاقت بیاری داغ تو به دلم نذاری(لالا لالایی)٢ لای لای علی،لای لای علی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ امیدم این بود عمو میره وآب میاره ولی برگشته بابا با مشک پاره پاره ..... تشنه ای آروم نمیگیری من ندارم واسه تو شیری داری از تشنگی میمیری (لالا لالایی)۲ پیش چشمای مثل دریام داری جون میدی توی دستام نوگل لب تشنه ی تنهام(لالا لالایی)۲ لای لای علی , لای لای علی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند3⃣ نداری راه چاره داری میری تو میدون مواظب خودت باش فدات بشم مادرجون ..... میری و من دلنگرونم کاشکی برگردی بپوشونم سفیدی گلوتو جونم. عزیزمادر۲ فدای خشکی لبات شم میری زود برگردی فدات شم نداری منتظر به رات شم عزیز مادر۲ لای لای علی لای لای علی •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند4⃣ کی آخه اینجوری پس أمانتی رو میده؟ تورو برام آوردن باگلوی دریده ..... اونا که ترسو و پلیدن سفیدی گلوتو دیدن سرتو گوش تا گوش بریدن عزیز مادر۲ منو ازبند غم رها کن اصغر من چشماتو وا کن منو یکبار مادر صدا کن. عزیز مادر۲ لای لای علی،لای لای علی 💠💠💠💠💠💠 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• به قلم:
🔘🔘🔘🔘🔘🔘 بند1⃣ ای حاجی کرب و بلایی تو گل باغ مجتبایی مناجات تو دیدنیه مجذوب ذات کبریایی یا (مثه بابات چه خوش صدایی) .... ای یادگار حسن ،برام مثه اکبری داری امروز با حرفات ،دل منو میبری حرف رفتن رو نزن ،ای لشکر بی زره میدونم مثه بابات ،دلیر و جنگ آوری .... قاسمم ،بی قراری نکن تو ،گریه زاری ای گل ،آلاله ی من نه زره ،داری بر تن میری چون ،بابات حسن به جنگه ، لشکر دشمن قاسمم وای قاسمم •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بند2⃣ تا ناله ی تو رو شنیدم آه سردی از دل کشیدم مثال یه باز شکاری کنار پیکرت رسیدم .... صدای غربت تو ،پیچیده توی صحرا به روی دستای من ،این قد نزن دست و پا موندم چیجوری تو رو ،ببرمت به خیمه پاشیده از هم شدی ،زیره سمّ مرکبا .... چقد زود ،شدی تو مرد قاسمم ، کشیدی قد نامردا ،دورت میگردن دیگه رو ،به پاییزی نمونده ،ازت چیزی جمل رو ،تلافی کردن قاسمم وای قاسم 💠💠💠💠💠💠 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• شعرو سبک: