eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. به کجا میروی ای کوثر قرآن علی فکر رفتن مکن از کلبه احزان علی هیچ کس رحم نکرد بر من و بر غربت من بیکسی شعله زده بر دل سوزان علی شب گواه است که تا صبح برای غم تو زخم شد دیده‌ام از گریه پنهان علی گریه مرد کنار زن خود جانکاه است مشو راضی که چکد اشک ز چشمان علی جان بگیر از من و از من تو مگیر رویت را چهره بگشا ز رخت فاطمه جان ، جان علی چاره‌ام کم شده از غصه بیماری تو چاره‌ای کن به دل بی سر و سامان علی خشک شد نخل امیدم اگر از غصه، ولی تر شد از اشک، ز اندوه تو دامان علی اینچنینی که تو در بستر مرگ افتادی زده‌ای شعله به بنیاد و به بنیان علی خانه با بودن تو رشک برین است مرا لیک بی تو بود این غمکده زندان علی فکر رفتن به سرت هست، ولی من چه کنم با فراق تو و احوال یتیمان علی .
. همتا زنی چو دختر خیرالنسا نبود دختر بسان دختر شیر خدا نبود این دخترازسلاله ایثار و عاشقی ست بی عشق او که شوروصفا باصفانبود زهد وعفاف، گرمی بازار محفلش وصف حیای زینبی اش در حیا نبود شاگرد درس فاطمه و تالی علی آئينه وفاست و چون او دو تا نبود اوکوکبی بودکه فروغش ستودنی ست مهری بود که لایق شأنش سما نبود او بنده بود و حق عبادت ادا نمود یکدم جدا ز بندگی ربنا نبود دشمن اگرچه تیغ و سنانش سلاح بود او را به جز سلاح دعا و بکا نبود چشم فلک ندید،چو زینب به روزگار درک کسی به مرتبه اش آشنا نبود درعرصه های صبروحیا و وقارو شور او یکه تاز بود و جز او مقتدا نبود خلقش تجلی سکنات خدیجه بود نطقش جدا ز هیمنه مرتضا نبود ازخطبه های شعله ورش بود،آشکار جزدرمسیر حق دل او مبتلا نبود زینب اگرنبود، نشانی زدین نبود دیگر نشانی از اثر کربلا نبود درراه حق،قدش خم ومویش سپیدگشت اینها اگر نبود که در دین بقا نبود جز خون دل نخورد ز خوان زمانه اش دردش زیاد بود و ولیکن دوا نبود بنیان کفر و ظلم و ستم را خراب کرد او از لسان و صولت حیدر جدا نبود زینب کجا و کوفه و شام بلا کجا؟ گویا که او ز طایقه هل اتا نبود از کربلا به کوفه و از کوفه تابه شام سهمش به غیر غصه و درد و بلانبود دنیا چه کرد با دل او ، آنهمه ستم در حق او ز راه عداوت روا نبود آن پرچمی که سرخ شد از خون کربلا بی صبر و بی رشادت زینب به پانبود با آنکه گشت هجر و جدایی نصیب او اما دلش ز یاد برادر جدا نبود آمد به قتلگاه ،به یارش نظاره کرد یک سالمی به تن از نیزه ها نبود 🔴
. یار در خانه و ما گرد جهان میگردبم گرد این خانه به همراهی جان میگردیم بی نشان در طلب ماه نشان میگردیم به هوا خواهی ابروی کمان میگردیم بی خودازخود شده درسیر زمان میگردیم به امیدی که در خانه به ما بگشاید نظری از کرم خویش به ما بنماید وه چه یاری که خمار می نابش لب عشق وه چه یاری که قرارش بربوده تب عشق روشن از برق نگاهش شده ایدل شب عشق بی فروغ است به پیش رخ او کوکب عشق در پی اش در پی همراهی او مرکب عشق به دل خسته دلان صبر وقرار آمده است مژده ای باغ خزان دیده بهار آمده است آسمان را نبود مرتبت والایش عرشیان را نبود جایگاه اعلایش به خداوند قسم، نیست کسی همپایش نه زمین، اهل دو عالم همگی شیدایش به فدایش که فدا گشته او بابایش جان ناقابل ما جمله به قربانش باد انبیا ریزه خور سفره احسانش باد از همه برده دل آن چهره پیغمبری اش زده برخاک، عدو را نفس حیدری اش برده هوش از سر میخانه می کوثری اش خنده برلعل لب مادر از این دلبری اش شاد و مسرور قدومش حسن عسکری اش اثری بر رخش از بوسه ی بابا دارد خنده حضرت نرجس چه تماشا دارد قمر خانه نرجس چقدر تابان است ماه از شرم تماشای رخش پنهان است دیده های پدر از فرط شعف گریان است مادر از نور رخ فاطمی اش حیران است اندر این خانه چه شور و شعفی مهمان است همه جمعند به گرد رخ مه پاره او قبله ی کعبه شده کعبه گهواره او سامره قبله ی هر قبله نما گردیده کعبه محرم به طواف سامرا گردیده خاک تیره به گمان عرش علا گردیده گوئیا محشر کبراست به پا گردیده دلخوش از آمدنش کرب و بلا گردیده آمده منتقم خون حسین بن علی آمده واله و مفتون حسین بن علی گره ای نیست که با آمدنش وا نشود شعفی نیست که در سینه مهیا نشود سائلی نیست که در کوی وی آقا نشود کس به شأن کرم و جود وی همتا نشود بی نگاهش به خدا درد مداوا نشود او همان آینه ی کوثر و طاها و علیست به نبی پاره جانست وبه گردونه ولیست مهد او منبع انوار خداوند جلی ست عشق او آینه ی عشق و تولای علی ست ازهمان روز ازل مست لبش جام بلی ست نام او جلوه گر نام دل آرام نبی ست اوبه هرعاشق ودلداده امام ست و ولی ست دیده ها منتظر صبح ظهورش باشد چشم ها در طلب خاک عبورش باشد ناز بر کعبه کند سامره از مقدم او گرد گهواره ی او کعبه شده محرم او عالم مرده شود زنده دل از یک دم او دو جهان قطره ای از لطف و عطای یم او برده تاب از همه عشاق، فراق و غم او کی شود هدیه به راه قدمش جان سازیم با قدومش دل غمدیده گلستان سازیم ای خوش آنروز که از کعبه صدایش آید از دل کعبه نواهای دعایش آید سوی این هستی بی روح صفایش آید سوی ما غمزدگان لطف و عطایش آید هر کجا می‌شنوم ذکر و نوایش آید نام او مشعل پر نور هدایت باشد انتظار فرجش اصل عبادت باشد همه جا پر شده از زمزمه ی آمدنش می‌رسد از همه سو رایحه ی پیرهنش مسجد و منبر و محراب مطیع سخنش باغ رضوان شده مخمور صفای چمنش برده دل از همه اوصاف حسن در حسنش دیده ی زینب کبرا به ظهورش باشد مادرش فاطمه سرمست حضورش باشد چه شود عاشق درمانده شود مهمانت ای فدای تو و آن دیده اشک افشانت دیده گریان شود از یاد شه عطشانت یاد آن پیکر بر خاک زمین عریانت روضه هایی که رساندست به لبهاجانت مقتل جد غریبت به نظر می آری همچنان ابر، به یاد محنش می باری
✍ ای ملجاء هنگامه ی نومیدی ما ای خون تو سرچشمه توحیدی ما با روضه تو روزه گرفتیم حسین عید آمد و کربلا بده عیدی ما .
. . بیا ببین ز فراقت شبیه محتضرم چه خون دل ز فراقت چکد ز چشم ترم بسان شمع که سوزد میان محفل ها ز سوز هجر تو سوزد تمام بال و پرم به هرکجا که سراغ از نشانه ات گیرم به اشک دیده نشان میگذارم از بصرم چنین که شعله ی هجران تو مرا سوزد گمان مباد که باقی بود ز من اثرم گرفته انس دلم با ترانه های ظهور بدین امید که بیند تو را دو چشم ترم به یاد غربت جانکاه تو، به هر کویی غریب و خسته گذارم به خاک تیره سرم گواه دیده ی چشم انتظار من باشد صدای گریه و آه و نوای هر سحرم به کوچه های دلم گر گذر نخواهی کرد عنایتی که بیفتد به خیمه ات گذرم ✍ .
. آه ای پیر خرابات خرابم کردی از غم دلشکن خویش کبابم کردی همچنان شمع که سوسو زند و آب شود غایب از چشم ترم گشتی و آبم کردی ذوب شدپیکرم از بسکه غمت سنگین بود تو سبک بال برفتی و مذابم کردی چهره کوی جماران شده پژمرده تو ای گل فاطمه از چیست گلابم کردی چه شدای ماه که از فیض حضورت ماندیم تو از این هجرت یکباره عذابم کردی بی جوابست سوال دل شیدایی من نکند ای دل دیوانه جوابم کردی ساقی از میکده رفت و دل میخانه گرفت شور و مستی ز فراق از لب پیمانه گرفت .
. آه ای پیر خرابات خرابم کردی از غم دلشکن خویش کبابم کردی همچنان شمع که سوسو زند و آب شود غایب از چشم ترم گشتی و آبم کردی ذوب شدپیکرم از بسکه غمت سنگین بود تو سبک بال برفتی و مذابم کردی چهره کوی جماران شده پژمرده تو ای گل فاطمه از چیست گلابم کردی چه شدای ماه که از فیض حضورت ماندیم تو از این هجرت یکباره عذابم کردی بی جوابست سوال دل شیدایی من نکند ای دل دیوانه جوابم کردی ساقی از میکده رفت و دل میخانه گرفت شور و مستی ز فراق از لب پیمانه گرفت .
. ✍ ولله که تا ابد در این سینه ما شوروشعف وعشق حسینی باشد این مکتب برگرفته از عاشورا مدیون نفسهای خمینی باشد ................................. . ما تا به ابد شور حسینی داریم خوشحال از اینکه نور عینی داریم این رهبر فرزانه ی جان بر کف را از مکتب پر فیض خمینی داریم ✍ ....................................................... .
. (( امام زمان عج الله )) ای بی نشان،نشانه ای ازخودنشان بده خواهم که درد دوری خود را دوا کنم چون لاله ای دلم شده افسرده از فراق خواهم که در هوای تو دل،با صفا کنم ایکاش پای من به درگهتان میرسید،تا خود را غلام حلقه به گوش شما کنم زیبان رخان زیاد، ولی ای جمال محض من آرزوی دیدن روی تو را کنم کویت کجاست؟تا که بیایم حضورتو خواهم تو را ببینم و جان را فدا کنم تقصیر ما بود که تو در غیبتی، ولی ای غایب از نظر به وصالت دعا کنم از دست کرده های بدم، خوب نادمم باید که توبه از همه جرم و خطا کنم از دوریت نمانده دلم را دگر شکیب بازآ، که دل ز هجر تو ماتمسرا کنم گویا که نیست، شام فراق تو راسحر تا کی طنین نغمه ی آقا بیا کنم؟ بااشک وآه وناله جانسوز،تا به کی؟ مرهم برای زخم دلم دست و پا کنم .
. قسمت1 چه رنجی از فراق تو کشیدم چه زهری از غم و داغت چشیدم بریدند چون سرت را ای برادر منم از هر دو عالم دل بریدم زده آتش به جانم ماتم تو کشد آخر مرا درد و غم تو الهی کاش میشد تا نبینم تن پر زخم و خون و درهم تو چکد خون از دوچشمان پر آبم عدویت خارجی کرده خطابم زجاخیزو سخن گو با مَنِ زار که من خونین دل از بزم شرابم به پیش پیکرت دشمن مرا زد دو دستم بسته بود و از جفا زد ز کوفه تا به سوی شام ویران مرا با کعب نی در هر کجازد چرا دیگر نمی آید صدایت شده پرپر تمام لاله هایت برادر جان ببین با قامتی خم رسیده خواهرت در کربلایت ببین خواهر ز داغت پیرتر شد شب و روزم چگونه بی تو سر شد مزارت را به آب دیده شویم که بی تو دیده ام همواره تر شد غمت آخر ز خواهر جان ستاند همیشه داغ تو در دل بماند دعا کردم که از بعد تو،زینب دگر در وادی دنیا نماند دوچشمانم زهجرت اشکباراست دلم از ماتمت اندوهبار است امان از سیلی مردان شامی برادر خواهرت نیلی عذار است خزان از من بهارم را گرفته همه دارو ندارم را گرفته دو عالم درد دارم از غم تو غمت صبر و قرارم را گرفته سخن گو با مَنِ افتاده از پا قیامت در دلم گردیده بر پا نشستم در کنار تربت تو کنم ناله به همراهی زهرا قسمت2 ✍ تمام لاله هایت ارغوانی ست قدم همچون هلالست وکمانیست هزاران درد دارم در دل اما غمم یاد لبان خیزرانی ست نمیشد باورم هجران و دوری چه مشگل بودبعد از توصبوری تنت افتاد بر خاک بیابان سرت افتاد در کنج تنوری نشد آخر بمیرم در بر تو نشد بوسم دوباره حنجر تو ز ظلم نیزه و شمشیر و خنجر نشد در بر بگیرم پیکر تو برایت تحفه آوردم برادر قدی از غم کمان و دیده ای تر ز سیلیِّ سنان و شمر و خولی رُخی دارم چُنان رُخسار مادر خمیده آمدم از کوفه و شام شنیدم از عدویت طعن و دشنام جسارت شد به رویت بر سر نی امان از سنگهای بر لب بام چسان گویم چه آمد برسرمن شکسته چون دلم بال و پر من ز بسکه تازیانه بر تنم خورد شده نیلی تمام پیکر من چه رنجی شد نصیب کاروانت چه وسعت داشت درد بیکرانت الهی بشکند دستی که از کین سرِنیزه فروکرد بر دهانت چهل منزل سرت روی سَنان بود نشان سنگ بر رویت عیان بود تو قرآن با لب خشکیده خواندی جواب خواندن تو خیزران بود غمت در این دلم کاشانه کرده دو عالم درد در دل خانه کرده سه ساله ماند در کنج خرابه دلم یاد غم دردانه کرده غمت آتش زده بر حاصل من فراقت خون نموده این دل من به هر درد و مصیبت صبر کردم ولی داغ تو گردد قاتل من قسمت3 ربوده داغ تو تاب از وجودم غمت آتش زده بر هست و بودم زبسکه سیلی و شلاق خوردم زسر تا پا برادر جان کبودم مشو راضی که بر گردم مدینه که خواهر بی تو محزون و غمینه دعا کن جان دهم پیش مزارت قسم بر مادر بشکسته سینه صدای آب آبت را شنیدند سرت را پیش چشمانم بریدند دریدند پیکرت، اما ز کینه تنت بر خاک با نیزه کشیدند زدی آتش تمام تارو پودم پناهی بهر طفلان تو بودم امان از سیلی و از تازیانه ز سر تا پا برادر جان کبودم خراب از هجر تو رکن دلم شد غم و داغ تو نقل محفلم شد ز کوفه تا به شام و تا به اینجا قدی خم،روی نیلی حاصلم شد چه سازم با غمت آه ای قرارم به هر جا بودی ای دلدار، یارم نشستم در کنارت دل پریشان تو رفتی دل پریشان از کنارم بیا با من مدارا کن برادر حلالم کن برادر جان خواهر مگیر از من سراغ دخترت را تو را سوگند بر زهرای اطهر مگیر از من سراغ دخترت را سراغ دختر غم پرورت را مسوزان این دل پر آه و دردم مکن شرمنده دیگر خواهرت را توان دیگر ندارم تا که خیزم ز دیده اشک از داغت بریزم تورفتی از بر خواهر ولیکن چگونه زنده باشم من عزیزم امان از لحظۀ جان کندن تو امان از زخمهای بر تن تو زده زخم زبان آتش به جانم امان از طعنه های دشمن تو ....................................................... .
. ((رباعیات مدح حضرت علی ع)) صحبت ز مدح حیدر کرار میکنم وقتی سخن ز وصف علمدار میکنم وقتیکه یادی از غم تنهائیش کنم لعنت به دشمنش به دو صد بار میکنم از وصف کمالات علی می خوانم تا روز ابد به پای او می مانم این فخر مرا در دو جهان بس باشد خود را چو یکی ز نوکرانش دانم الحق که برازنده او آقائي است از عشق علی کار دلم شیدائى است جان دادن در حریم قدسی علی آمال دلم بوده ولی رویائی است حب علی و آل محمد شعار ماست ما شیعه ایم و عشق علی اعتبار ماست فخر این بود که خادم دربار حیدریم عنوان نوکری درش افتخار ماست شادم که به دل مهر علی را دارم از باده ی پیمانه ی او هشیارم تا آخر عمر این کلامم باشد از دشمن مرتضی علی بیزارم ما درس به مکتب علی می خوانیم ما رمز سعادت از علی می دانیم چون فاطمه آن شهیده مکتب عشق ما پای ولایت فقیه می مانیم.... از وصف کمالات علی می خوانم تا روز ابد به پای او می مانم این فخر مرا در دو جهان بس باشد خود را چو یکی ز نوکرانش دانم اوصاف علی به هر زبان جاری نیست جز ماه رخش ماه شب تاری نیست غیر از نبی و علی و آلش، سوگند در هیچ کجا یار و مدد کاری نیست شادم که مرا گدای حیدر خوانند لب تشنه پیمانه کوثر خوانند از هر دو جهان مرا همین بس باشد ما را به سرای او چو نوکر خوانند با حب علی منصب شاهی دارم در ظلمت شب مشعل راهی دارم دانم ز ولای او خدا می بخشد هر آنچه گناه و اشتباهی دارم بی اذن تو هرگز عددی صد نشود بی حب تو از صراط،کس رد نشود هرکس که حلال زاده آمد به جهان در حب تو یا علی مردد نشود .
. قسمت1 چه رنجی از فراق تو کشیدم چه زهری از غم و داغت چشیدم بریدند چون سرت را ای برادر منم از هر دو عالم دل بریدم زده آتش به جانم ماتم تو کشد آخر مرا درد و غم تو الهی کاش میشد تا نبینم تن پر زخم و خون و درهم تو چکد خون از دوچشمان پر آبم عدویت خارجی کرده خطابم زجاخیزو سخن گو با مَنِ زار که من خونین دل از بزم شرابم به پیش پیکرت دشمن مرا زد دو دستم بسته بود و از جفا زد ز کوفه تا به سوی شام ویران مرا با کعب نی در هر کجازد چرا دیگر نمی آید صدایت شده پرپر تمام لاله هایت برادر جان ببین با قامتی خم رسیده خواهرت در کربلایت ببین خواهر ز داغت پیرتر شد شب و روزم چگونه بی تو سر شد مزارت را به آب دیده شویم که بی تو دیده ام همواره تر شد غمت آخر ز خواهر جان ستاند همیشه داغ تو در دل بماند دعا کردم که از بعد تو،زینب دگر در وادی دنیا نماند دوچشمانم زهجرت اشکباراست دلم از ماتمت اندوهبار است امان از سیلی مردان شامی برادر خواهرت نیلی عذار است خزان از من بهارم را گرفته همه دارو ندارم را گرفته دو عالم درد دارم از غم تو غمت صبر و قرارم را گرفته سخن گو با مَنِ افتاده از پا قیامت در دلم گردیده بر پا نشستم در کنار تربت تو کنم ناله به همراهی زهرا .
(( رباعیات اربعین قسمت 9)) ببین از دوری ات خانه خرابم چکد خون دل از چشم پر آبم بیا ای یوسف لب تشنه من به یادت در نوای آب آبم لباست مانده بهرم یادگاری شدازچشمم به یادت اشک،جاری الهی که بنیرم تا نیاید به یادم یاد آن زخمای کاری بیا بنگر که غرق در ملالم به آه و ناله طی شد روز و سالم توراکشتند و لیکن زنده مانم برادر جان بیا بنما حلالم به یاد غصه های تو کبابم اسیر ناله و چشم پر آبم تمام خاطرات شام یک سو که من خونین دل ازبزم شرابم تو ای آرام جان سر بریده شدازداغت عزیزم،قد خمیده گریبان را دردیدم من به یادت چو دیدم نیزه اعضایت دریده چهل منزل به روی نی سرت بود چهل منزل به نیزه حنجرت بود زبسکه خوردم از خصم تو سیلی که رویم چون عذار مادرت بود تورا کشتند و برما شد جسارت تمام کودکان رفتند اسارت اگر انگشترت را ساربان برد ز ماهم معجر از سر رفت غارت نشد آخر بمیرم در بر تو نشد آخر ببوسم حنجر تو زبسکه تیغ و نیزه خورده بودی نشد در بر بگیرم پیکر تو حنا از خون سر مویت نمودند تو را بشکسته پهلویت نمودند خودم دیدم تو را با نیزه هاشان بمیرم وای،زیر و رویت نمودند نکردند رحم بر قد کمانت زدند طعنه ز اندوه جوانت تو گفتی آب و اما جای آبی فرو کردند نیزه بر دهانت ✍ .
. شام غمم گذشت و سحر شد نیامدی عمرم به پای هجر تو سر شد نیامدی از بسکه گریه کردم و نالیدم از فراق اشکم عجین خون جگر شد نیامدی هر جا به سویت آمدم اما ندیدمت از دوری ات که زخم،بصر شدنیامدی تا کی دعا کنم ز برای وصال تو بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی از غصه نیامدنت شعله ور شدم سهم دلم ز هجر، شرر شد نیامدی این قلب پاره پاره ام از دوری رخت بر هر چه آه و ناله سپر شد نیامدی شاید شبی ز کوچه قلبم گذر کنی شاید نصیبم از تو نظر شد، نیامدی . ✍ .
. آقا نظر به حال من بینوا نما با زائران خویش مرا همصدا نما ای کشته فتاده به گودال کربلا با یک نگاه لطف، دلم کربلا نما ✍ .
. تا هستم و تا نفس مرا هست بیا تا غصه ی تو مرا نکشته ست بیا دستم تو بگیر و پا مزن بر بختم سوگند بر آن کشته بی دست بیا ✍ .
. عج بر دلم غصه هجران تو آقا مانده اشک دوری زتو برچهره من جا مانده دیده ام تاب ندارد که نبیند رویت دیده ها منتظر وقت تماشا مانده گاهی از لطف نگاهی به گدایان بنما کاسه خالی شان بهر تمنا مانده لب خشکیده ما طالب پیمانه توست جرعه ای ده،که دهان بهرمی ات وامانده چقدر دور شدم از تو خدا میداند چقدر فاصله از من به تو جانا مانده همچنان قطره که دنبال یمی میگردد چقدر راه از این قطره به دریا مانده کوبه کو درپی تودشت به دشت میگردیم رد اشک است که بر چهره صحرا مانده دل نالایق ما گرچه اسیر هوس است لیک، عمریست که با یوسف زهرامانده عشق تو کرده جنون لیلی مجنون زده را چشم لیلا به قدوم تو مهیا مانده ای کمان ابروی زهرا،چه کند درد فراق قامت عاشقت از بار غمت تا مانده ✍ .
. با آنکه روی خاک روی سیاه سوده ام من را ببخش بنده ی خوبی نبوده ام بگذر ز من،گر چه شدم گرم معصیت اما هماره لطف و عطایت ستوده ام جای دعا و بندگی و عشق پروری افسوس درخطاوجرم وگناه بوده ام از چه دگر مسیر تو را طی نمیکنم؟ از چه ز دل غبار عبادت زدوده ام؟ تو خالق منی و منم عبد سرگشت دست طلب به غیرتو یارا گشوده ام! با کرده های خویش و جدا ازتو بودنم صبر از کف و قرار از دل زارم ربوده ام ✍ .