eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
13.6هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
مژده! ای تقویم‌ها! بوی بهاران آمده فصل یخبندانِ دلتنگی به پایان آمده سفره‌دارِ سی شبِ ماهِ مبارک، اَلسَّلام! پهن کن خوانِ وسیع‌ات را که مهمان‌ آمده اول ماه آمدم با کوله‌‌ی شرمندگی باز کن آغوش گرمت را، پشیمان آمده معصیت، قلبِ گرفتارِ مرا بیمار کرد دردمندِ دام‌ها دنبال درمان آمده خَلق از من رو گرفتند و تو رو کردی به من این تویی که وقت تنهایی... شتابان آمده تو نبودی، منجلاب نَفْس غرقم کرده بود ریسمان لطف تو در اوج بحران آمده با همین آلودگی‌ها دوستت دارم خدا عاشقت با نیّت جبرانِ خُسران آمده هر زمان بی‌کَس‌ شدم، زهرا به فریادم رسید چادر مادر به دستِ طفل گریان آمده! لانه‌ام طوس است... جلد آستانِ مشهدم این زبان‌بسته به پابوسی سلطان آمده در جواب هر رضا مستانه گفتم: مــرتــضــیٰ مزّه ی انگورِ حیدر زیر دندان آمده من به این و آن سپُردم در نجف خاکم کنند... وقت کفن و دفن می‌بینم پدر‌جان آمده بی قرارم... مایه‌ی آرامش من کربلاست بر مشام جانِ من عطری ز جانان آمده روزه‌دارِ تشنه ذکرش می‌شود: عطشان حسین! یاد شاهی که تک و تنها به میدان آمده :: عاقبت کهنه‌حصیرِ دِه، تنش را جمع کرد... چه بلایی بر سرِ آن جسم عریان آمده! ✍️ مقدمتان رابه این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸
گذری نیست در این باغ، که دیوار نشد کلبه‌ای نیست در این دشت، که آوار نشد سینه‌ی تنگ من از دوده‌ی اندوه پُر است غُصّه‌ای در دلم اینگونه تلنبار نشد آخر و عاقبت دوری یوسف، کوری‌ست بی‌جهت دیده‌ی یعقوبِ نبی، تار نشد سعی کردم که دلم را بخری، سود نداشت بخت با ظرف ترک‌خورده‌ی من یار نشد گیر افتاده‌ام از دست گناهان خودم هیچ‌کس مثل من این‌قدر گرفتار نشد آبروریزی من قلب تو را درد آورد آه! این پست، کجا مایه‌ی آزار نشد؟! با همین بی خِرَدی سخت هواخواهِ تواَم عاشقت جذبِ زبان‌بازی اغیار نشد خواب دیدم که کف پای تو را می‌بوسم حیف شد دیدن رؤیای تو تکرار نشد شُغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بی کار نشد در سرم عطر شبستان نجف پیچیده هیچ صحنی، حرم حیدر کرار نشد لب به انگور ضریحش نَزَنم، می‌میرم خواستم ترک شود عادتم، انگار نشد! قبل مُردن برسانید مرا پیش حسین تا نگویند که او لایق دیدار نشد جان آن ساقی لب‌تشنه‌ی بی دست، بیا... یَلی اندازه‌ی او اُسوه‌ی ایثار نشد :: :: پسر اُمّ بَنین آب شد از داغِ فرات عرق شرم به پیشانی‌اش انکار نشد قَدِ عباس سرآخر قَدِ اصغر شده بود... هرچه کردند، بدن، شکلِ علمدار نشد ✍️ مقدمتان رابه این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸
. سر زده اشک به کاشانه ی چشم تر ما گریه این وقت سحر آمده پشت در ما نوبت مستی سی روزه ی عشاق رسید پر شد از باده ی روحانی تو ساغر ما قفس نفس شکسته شد و آزاد شدیم باز شد در طلب بام تو بال و پر ما رمضان آمده از راه الهی العفو کاشکی چشم بپوشی تو ز شور و شر ما نقل بخشندگی ات نقل محافل شده است بحث احسان تو گرم است سر منبر ما کوه عصیان مرا کاه حسابش کردی بهترین تاجر عالم تویی از منظر ما گم شده کشتی ما در دل دریای گناه ساحل امن تو شد آرزوی لنگر ما عبد تنها شده را سخت در آغوش بگیر چه کسی مانده مگر غیر تو دور و بر ما بی پناهیم پناه همه ی ماست رضا آبرو داده خراسان به همه کشور ما کارمان لنگ که شد فاطمه از راه رسید گره از کار همه باز کند مادر ما ما به قنبر شدن شخص علی معتبریم ما سریم از همه تا هست علی سرور ما رطب باغ علی لذت افطار گداست دست و دل بازترین مرد شده حیدر ما ذوالفقار پدرم را به گلویم بکشید نذر تیغ دودم شاه نجف شد سر ما ذکر افطار دم مغرب ما چیست حسین چه ترک ها که نخورده است لب دلبر ما نعل ها تکه به تکه بدنش را بردند کاش زیر سم مرکب برود پیکر ما شعر: ۱۴۰۳ 1404 .👇
. السّلامُ عَلی السَّیفِ الشّاهِر و القَمَر الزّاهِر و النّورِ الباهِر گذری نیست در این باغ ، که دیوار نشد کلبه ای نیست در این دشت ، که آوار نشد سینه‌ی تنگ من از دوده‌ی اندوه پُر است غُصّه‌ای در دلم اینگونه تلنبار نشد آخر و عاقبت دوری یوسف ، کوری ست بی جهت دیده‌ی یعقوبِ نبی ، تار نشد سعی کردم که دلم را بخری ، سود نداشت بخت با ظرف ترک‌خورده‌ی من یار نشد گیر افتاده ام از دست گناهان خودم هیچ‌کس مثل من این‌قدر گرفتار نشد آبروریزی من قلب تو را درد آورد آه! این پست کجا مایه‌ی آزار نشد؟! با همین بی خِرَدی سخت هواخواهِ تواَم عاشقت جذبِ زبان‌بازی اغیار نشد خواب دیدم که کف پای تو را می بوسم حیف شد دیدن رؤیای تو تکرار نشد شُغل اجدادی من گریه بر اجداد شماست چشمم از داغ تو یک ثانیه بی کار نشد در سرم عطر شبستان نجف پیچیده هیچ صحنی ، حرم حیدر کرار نشد لب به انگور ضریحش نَزَنم ، می میرم خواستم ترک شود عادتم ، انگار نشد! قبل مُردن برسانید مرا پیش حسین تا نگویند که او لایق دیدار نشد جان آن ساقی لب‌تشنه‌ی بی دست ،بیا... یَلی اندازه ی او اُسوه‌ی ایثار نشد ▪️ ▪️ پسر اُمّ بَنین آب شد از داغِ فرات عرق شرم به پیشانی اش انکار نشد قَدِ عباس سرآخر قَدِ اصغر شده بود... هرچه کردند ، بدن ، شکلِ علمدار نشد ✍ .
. یا لطیف اَغیثینی یا اُمُّ المؤمنین س آئینه ی تمثال اَعطینا خدیجه شرح بسیط سوره‌ی طٰاها خدیجه در پُشت صدها پرده ، ناپیدا ، خدیجه ای سرپناهِ بی‌پناهی‌ها..،خدیجه مادرترین مادر برای ما خدیجه در شاهراه نور، راهی می شوی تو بر طلعت ایمان گواهی می شوی تو پایان‌ شب‌های تباهی می شوی تو شأن مباهات " الهی" می شوی تو* مَبهوت می کردی خدایت را خدیجه تاجر تر از هر کس در این عالم تو بودی آموزگار هاجر و مریم تو بودی نقش نگین حضرت خاتم تو بودی بال شب معراج احمد هم تو بودی رفته است نامت با نبی بالا خدیجه بال نبی را دیدی از بالت گذشتی در راه آمالش از آمالت گذشتی دل کنده ای از سود هر سالت..،گذشتی پای خدا از کُلِّ اموالت گذشتی در بی نیازی شُهره ی دنیا؛خدیجه دست خدا نوری به شب تحمیل می کرد جبریل هم در دیدنش تعجیل می کرد کم کم بساط جهل را تعطیل می کرد اضلاع دین خویش را تکمیل می کرد با مصطفی و با علی و با خدیجه لحن تو آوایی دلارا پرورش داد جوی تو صدها رود زیبا پرورش داد باغ تو گل هایی شکوفا پرورش داد دامان تو اُمِّ اَبیها پرورش داد هرگز ندارد دخترت همتا..،خدیجه! تصویر مذهب خلق شد..،صاحب‌اثر: تو یعنی که اصل و فرع دین پیداست در تو هم بی‌حرم ، هم بی‌کفن ، بالیده بر تو پس بهترین مادربزرگ هر پسر؛‌ تو ای افتخار این دوتا آقا؛ خدیجه! دریا به شوقت تا لب جو رفت آخر از صبر تو غم‌ها به پستو رفت آخر شمع وجودت رو به سوسو رفت آخر شعب ابیطالب هم از رو رفت آخر سر کرده‌ای با دانه‌ای خرما خدیجه گرچه دم آخر فقط بیمار بودی با اینکه بین بسترت..،تب‌دار بودی بی‌بی! بگو بین در و دیوار بودی؟! آزُرده از بی رحمی مسمار بودی؟! امّا امان از دخترت زهرا..،خدیجه کفتارها تا بیشه‌ی آهو رسیدند شاخه‌گلِ یاس تو را از ریشه چیدند چادر نمازی ساده را آتش کشیدند وقتی که در افتاد..،روی آن دویدند محسن چه شد در بین آن بلوا..،خدیجه؟! ای کاش آتش قاتل کوثر نمی شد میخ کج در سهم این دختر نمی شد دیگر جراحاتش از این بدتر نمی شد میخواست تا برخیزد از بستر..،نمی شد زهرا اواخر سخت می شد پا..،خدیجه! *پیامبر به خدیجه فرمودند: فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبَاهِي بِكِ كِرَامَ مَلاَئِكَتِهِ كُلَّ يَوْمٍ مِرَاراً خدیجه، بی‌شک خداوند هر روز و روزی چندبار در مقابل فرشتگان عظیم‌الشأنش به تو مباهات می‌کند. 📚بحار الأنوار، ج ۱۶، ص ۷۸ 📚عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، ج ۱۱، ص ۵۳ ✍ .
. بِعَلیٍّ الهی العَفو نیمه‌شب شد ، وقت دیدارت رسید این بدهکارت به بازارت رسید باز کن در را ، گنهکارت رسید عبد خاطیِ گرفتارت رسید سر به راهش کن اگر سرگشته است بند‌ه‌ی بی چشم و رو برگشته است حاصل عُمری تباه آورده ام کوله باری از گناه آورده ام نَفس سرکش را به راه آورده ام من به مادرجان پناه آورده ام! فاطمه امشب برایم جا گرفت دست من را باز هم زهرا گرفت اشک من شمع جهان افروز نیست بنده‌ات شاگرد عشق آموز نیست هیچکس جز مرتضی ، دلسوز نیست بی علی نوروز من نوروز نیست یا الهی گفتن ما یا علیست بانی تحویل سال ما علی‌ست عاشق شاه بنی هاشم شدم پشت این در نوکری دائم شدم بین رویا دیده ام عازم شدم این شبِ قدری نجف‌لازم شدم سجده کردم رو به ایوان علی من مسلمانم ، مسلمان علی ساغر تقدیر را سر می کشم خویش را تا کوی دلبر می کشم جبرئیلم تا نجف پر می کشم سر به روی خاک حیدر می کشم روح ، شوق پر زدن از تن گرفت کفن و دفنم را علی گردن گرفت نوبت مَولی الموالی می شود بین کوفه خشکسالی می شود گریه های ما سوالی می شود طفل ، بی بابا چه حالی می شود؟! دین ترک برداشت ، ایمانش شکست کاسه‌ی شیر یتیمانش شکست رحل قرآنش کنار بستر است تازه آغاز عزای دختر است این گریز از روضه های حیدر است تیغ کوفه بهتر از میخ در است جان دلبر در غم دلدار سوخت فاطمه بین در و دیوار سوخت شعله ها بر پَهنه ی گلزار خورد یاس ، محکم بر در و دیوار خورد بی هوا ، یک سیلی از اغیار خورد مادر ما زخم از مسمار خورد سنگ با آئینه ای برخورد کرد بازوی او را قلافی خُرد کرد بعدها این غم تجسم می شود پیکری تشییع با سُم می شود معجری پاسوز هیزم می شود دختری شیرین زبان گُم می شود! سیلی از زجر حرامی خورده است ارث از مادربزرگش بُرده است دور او را لشکر ظلمت گرفت شمر مویش را چه بی حُرمت ، گرفت من بمیرم! طفل را وحشت گرفت آنقَدَر ترسید تا لکنت گرفت دست و پای ناتوانش کُند شد بِ بِ بِ بـابـا!..، زبانش کُند شد .
. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمَّ رَسُولِ اللّٰه قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی ضمانتی است برای سلوک اهل سحر اگر زمان مناجات چشم تر بدهی میان شعله نشستن عروج پروانه است مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی وصال عاشق و معشوق دردسر دارد به دست و پات می افتم که دردسر بدهی کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟ بناست گاه‌گداری به ما خبر بدهی نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد به این خراب‌ترین مُهلتی اگر بدهی شناسنامه ی من را بگیر از من تا برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی به حقِ پاره‌جگرهای تشنه‌کام اُحُد ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی ▪️ ▪️ ندید حمزه‌ی خود را..،چگونه مُثلِه شد! چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال تنی بدون سر و نیزه‌خورده و پامال ✍ .
. السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَمَّ رَسُولِ اللّٰه قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی ضمانتی است برای سلوک اهل سحر اگر زمان مناجات چشم تر بدهی میان شعله نشستن عروج پروانه است مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی وصال عاشق و معشوق دردسر دارد به دست و پات می افتم که دردسر بدهی کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟ بناست گاه‌گداری به ما خبر بدهی نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد به این خراب‌ترین مُهلتی اگر بدهی شناسنامه ی من را بگیر از من تا برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی به حقِ پاره‌جگرهای تشنه‌کام اُحُد ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی ▪️ ▪️ ندید حمزه‌ی خود را..،چگونه مُثلِه شد! چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال تنی بدون سر و نیزه‌خورده و پامال ✍ .
. یا لطیف عَزیٌز عََلیَّ أنْ أُجٰابَ دونَکَ وَ أناغیٰ نشستم رو به روی مرگ ..، دیدم روز آخر شد تمام عُمر من در حسرت دیدار تو سر شد زمستان در زمستان است بی تو فصل های ما... گُل یاس حیاط خانه ی ما زود پرپر شد چه با یعقوب کرده دوری یوسف..، نمیدانم! همین بس که به جز اندوهِ کوری ، سخت لاغر شد بگو تا کِی نبینم چشم‌های نازنینت را ببین ، آئینه ام از این ندیدن‌ها مُکَّدر شد مصیبت ؛ بی حد و اندوه ؛ بی پایان و غم ؛ دائم... دلِ من وارد جنگی تماماً نابرابر شد تک و تنها شدم آقا ، شُدی تنها کس و کارم ! به غیر از تو مرا پس زد تمام شهر..، بهتر شد! من از دست گناهانم ، پشیمانم ، پریشانم خودم فهمیده ام که حال و روزم شرم‌ آور شد امان از نَفْس ، بازی داد روحِ ساده‌لوحم را جهنم شد اگر دنیای من با این ستمگر شد زمان هر گرفتاری ، خدا را شکر زهــرا هست... همیشه بهترین پشت و پناه طفل ، مـادر شد هوایی‌ام ، هوایی‌ام ، دلم میل نجف کرده مسیر آخر کوچ پرستو بامِ حیدر شد غلام مرتضی از حوض کوثر آب می نوشد خوشا آن باده‌ی نابی که سهم ظرف قنبر شد دلم تنگ است ، تنگ دیدن شش‌گوشه ی ارباب غمِ عاشق‌کُشِ دلداده ها ، دوریِ دلبر شد تو را جان حسینِ تشنه‌ی بی سر ، بیا برگرد! شهیدی که بلای حنجرش ، کُندی خنجر شد ▪️ تنِ آقای‌ ما را عاقبت عریان رها کردند به سمت خیمه ها رفتند..، گویا وقتِ معجر شد... ✍ .
دویدم با چه شوقی کوله‌بار عشق را بستم قدم برداشتم..، دیدم میان مشهدت هستم! دل تاریک من دارد به سوی ماه می‌آید فقیری لابه‌لای زائران شاه می‌آید به یاد قبله‌گاه مرقدت بستم صلاةم را دم بابُ الجَواد از یاد بُردم مشکلاتم را عجب حال خوشی! دارم امین الله می‌خوانم نشستم روبه رویت " آمدم ای شاه " می‌خوانم بزرگ کشور ما، آبروی مُلک ایرانی! رعیّت دور تو جمع‌اند، سلطان خراسانی! سکوتم در هیاهو می‌دَوَد دنبال لَحن تو تویی فرزند موسیٰ! کوه طور ماست صحن تو شب از "وَالشَّمسِ" رویِ تو به پستو می‌رود هر روز کنار گنبدت خورشید از رو می‌رود هر روز کبوترزاده‌ام، دلواپس گندم شدم آقا من آن طفلم که بین صحن‌هایت گم شدم آقا حواسِ پرتِ من را این سه‌شب غرق زیارت کن بیا ای ضامن آهو! گدایت را ضمانت کن مرا از چنگِ پابندِ گرفتاری رها کردی گره‌های مرا با پنجره فولاد وا کردی خودت شور جوانی را به من دادی سرِ پیری دلم را مثل کفش کهنه‌ای تحویل می‌گیری در این آئینه‌ها تکرار شد فریاد ایمانم: رضا جانم، رضا جانم، رضا جانم، رضا جانم در آغوش تو جا خوش کرده این بی دست و پا انگار ضریحت را بغل کردم، بغل کردی مرا انگار چه می‌خواهد شهیدی که ببیند همجوار توست چه خوشبخت است آنکس که مزارش در کنار توست رها کردی پرش را از اسارت، گفتی آزادی پس از یک عُمر خدمت، مُزد نوکر را چه خوش دادی! سپردی دست خادم‌ها سیاهی‌های پرچم را تمام حاجتم این است..، باشم این مُحَرَّم را دم فوّاره‌ها از مشک سقّا آب می‌نوشم لباس مشکی ماه عزا را با تو می‌پوشم همین که ناله‌ی یَابْن‌َالشَّبیبَت راه می‌افتد تَصَوُّر می‌کنم از روی مرکب، شاه می‌افتد... ✍️ این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج
. یا جواد الائمه ادرکنی دفن شد آفتاب با لَحَدی حُجره اش بود خانه‌ی ابدی مُشتِ دیوار خورد بر سر او روی پیشانی اش نشسته رَدی نا ندارد نفس‌نفس بزند ناتوان مانده..،یا علی مددی! باغبان را خبر کنید از طوس سوخت سروی در آتش حسدی به عمویش حسن کشیده چِقَدر جگرِ پاره اش شده سندی خِیر‌ِ عالم اسیر‌ شَرها شد دور او پُر شد از زنان بدی تا زمین خورد،گفت: وا اُمّاه... دومی ضربه زد..،عجب لگدی! مَحرَمَش هم شریک‌ِ قتلش بود... پیش او نیست هیچ معتمدی این حسین است..،تشنه افتاده کاسه‌آبی نمی دهد اَحَدی پدرش وقت پا کشیدن نیست تا که او را صدا کند: ولدی! هتک حرمت به جسم او کردند بُرده او را غلام نابلدی خوبیِ پشت‌بام در این است سُمِّ مرکب نمی خورد جسدی نَعل ، تحت فشارها ، خم شد تن عریانِ شاه درهم شد ✍ این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج
. حُزن شریفت ای دوست ! با قلب ما چه‌ها کرد تنها به غربت ما ، داغ تو اعتنا کرد ما دلخوشی نداریم ، غیر از حسین گفتن پس خوش‌به‌حال آنکه ، نام تو را صدا کرد تا لحظه ی وفاتم ، مدیون مادرم من دست مرا گرفت و ، در روضه‌ها رها کرد دنبال دسته هایت ، از کودکی دویدیم ما را از اهل دنیا ، تیغ عَلَم سوا کرد خِشت منازلِ ما ، تکیه به پرچمت داد الطافِ بیرق تو ، این خانه را بنا کرد سجّاده‌ی نمازم ، دارالشَّفای من شد مُهری که تربت توست ، درد مرا دوا کرد دار و ندار مایی ، سرمایه ی گدایی اشک تو چشم ما را ، مَشکی گران‌بها کرد نوکر برای گریه ، سیری نمی شناسد شوری اشک هیئت ، ما را خوش‌اشتها کرد از پادویی روضه ، بهتر چه افتخاری؟ یک کفش جفت کردم ، زهرا مرا دعا کرد در جاده‌ی شریعت ، شش‌گوشه مقصد ماست سِلکی که انبیا را ، راهی کربلا کرد خرجی اربعینم ، پیش ابوتراب است اسباب رفتنم را ، هر بار دست و پا کرد داغ تو را چشیدن ، ولله کار ما نیست حقِّ مصیبتت را ، زینب فقط ادا کرد ▪️ آیات پیکر تو ، در سطح دشت پخش است از بس که روی جسمت ، مرکب برو_بیا کرد از وضع کفن و دفنت ، این‌قدر می‌توان گفت: قوم بنی اسد را ، درگیر بوریا کرد ✍ .