.
#عطش
بی رمق، مثل لب خشک تو مادر هم شده
گریه های تو بلای جان هاجر هم شده
کاش اینجا بود زهرا و به دادم می رسید
کار خیمه با صدای العطش، درهم شده
دست بردار ای علی، اینقدر دست و پا نزن
مشک سقا دست بر دامان کوثر هم شده
می رود از حال مادر، چشمهایت را نبند
کاش می مُردم برای بار آخر هم شده...
بی عمامه رفت منبر، بر سر دست حسین
در همین شش ماه، این شش ماهه حیدر هم شده
قحط آب است اینقدر از حرمله منت نکش
رفته عباس از حرم، اوضاع بدتر هم شده
خورده ای تیر سه شعبه، وزن کم کردی چرا؟
بار خود برداشتی اندازهء پر هم شده
بی زره رفتی به میدان، آخرش این شد که شد
مثل قاسم، اصغر من پاره حنجر هم شده
یک عبا از دور دیدم با خودم گفتم چه خوب
شاید آنجا پهلوانم، قدّ اکبر هم شده
بعد تو با لشکری هستم طرف که در حرم
میکشد موی مرا از زیر معجر هم شده
#محرم
#حضرت_علی_اصغر
#شب_هفتم_محرم
#رضا_دین_پرور ✍
.
.
#شب_هفتم_محرم
#عطش
➖➖➖
⚫️ یا علیاصغر (علیهالسلام)
حسین آبروی آب بود، آب نمیخواست
برای تشنگی زمزمش سراب نمیخواست
حسین منّتِ «مُنّوا عَلَیَّ» را نکشیدهست
حسین حتی بارانِ مستجاب نمیخواست
نهیب زد نفسش «فَارْحَموا» به آخرتِ خویش
کسی از آن همه؛ یک قطره هم ثواب نمیخواست
صدای غربتِ «هَلمِنمُعین» رسید به خیمه
غریب، جز پسرش از کسی جواب نمیخواست
عقیقِ تشنه از آغوش گاهواره جدا شد
به غیرِ دستِ پدر این نگین رکاب نمیخواست
میان ماندن و رفتن؛ میان مرگ و شهادت
صدای گریهی لبیکش انتخاب نمیخواست
کسی که قصهی لالاییاش نبردِ علی بود
میان لشکرِ در دامِ خواب، خواب نمیخواست
حسین خونِ علی را به حکمِ معجزه رو کرد
پیمبری که به جز مقتلش کتاب نمیخواست
... و آفتاب بنا داشت داغِ روز دهم را
خنک کند به دَمِ سایهاش، رباب نمیخواست
به حکمِ رشتهی بر گردنش رباب اسیر است
کشاندنش پیِ خون خدا طناب نمیخواست
#حضرت_علی_اصغر
✍🏻 #رضا_قاسمی
..
..
اربعین عشق
آسمان شب شده در ماتم مهر و ماه است
داغ هفتاد و دو گل فاجعه ای جانکاه است
کاروان اسرای علوی در راه است
زنگ این قافله انگار صدایش آه است
کاروان آمد و بر کرببلا حاضر شد
"روز هجران و شب فرقت یار آخر شد"
عطر #یوسف برسد لیک نه از پیراهن
اثری نیست از او غیر مزاری به وطن
چو لگدمال شد از سمّ ستور دشمن
عطر سیب است که پیچیده در این دشت محن
وطن شاه همین #قتلگه بایر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
بهر دلسوختگان مرقد دلداری هست
"گرچه گل نیست ولی صحنه ی گلزاری هست"
درد دل در دل هر سوخته طوماری هست
گرچه آن روز نشد، وقت عزاداری هست
قلم از وصف غم اهل حرم قاصر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
یاد آن گل که بر او تیغ و سنان بود که ریخت
چشمها چشمه شد و اشک روان بود که ریخت
از شترها به زمین خیل زنان بود که ریخت
فصل پاییز شد و برگ خزان بود که ریخت
مجلس روضه ی بر خون خدا دایر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
این رباب است که گشته لغتش وای حسین
ذکر او بود علی مرثیتش وای حسین
گاه می گفت علی وای #عطش وای حسین
اصغرم از عطش افتاده به غش وای حسین
کودکم در دم آخر به پدر ناصر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
داغها تازه شد و هیئت غم گشت به پا
آن یکی گفت پدر آن دگری گفت اخا
آن یکی گفت ببین قامت من گشته دوتا
آن یکی رفت به دنبال مزار سقا
اربعین بود و حرم معتکف حائر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
در کنارش زینب (س) با الفِ دال نشست
یاد آن روز که در پهنه ی گودال نشست
اربعین، غم به دلش مثل چهل سال نشست
کوه صبر است نیفتاد ز پا، حال نشست
گر چهل روز بر این موج بلا صابر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
یادش آمد که در آن روز عذابش دادند
آب می خواست که با تیر جوابش دادند
با دم کودک شش ماهه خضابش دادند
تشنه لب بود که با خنجر، آبش دادند
از بلندای حرم قائله را ناظر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
چه سخنها است که با جان برادر دارد
تن بی سر خبر از غصه ی خواهر دارد؟
گریه ها کرد از این خاک که بر سر دارد
دید قبرش اثر از گریه ی مادر دارد
هر شب جمعه بر او فاطمه (س) هم زائر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
آسمانها و زمین از غم وتر الموتور
تا ابد اشک بریزند بر این قبه ی نور
لحظه هامان شده هر روز چو یوم عاشور
سوخت از آتش او هرکه از او کرد عبور
کاتبی از حرمش کرد گذر، شاعر شد
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
#جواد_محمودآبادی ✍
1402/06/15
#اربعین
.
.
#نوحه_سنتی
#زمزمه
#عطش
#شب_هفتم_محرم
کودکان تشنه ی جرعه ی آبند
دور گهواره ی طفل ربابند
ای عمو العطش ذکر رقیه
جرعه ی آبی از بهر رقیه
ساقی تشنه لب یاابوفاضل
ساقی العطاشی کرب و بلایی
تشنه لب مانده ای عجب وفایی
ساقی تشنه لب کسی ندیده
باوفا ابالفضل به خون طپیده
ساقی تشنه لب یا ابوفاضل
تکه تکه شده جسم علمدار
رفته در راه حق چشم علمدار
مصحف پاره ی کرب وبلایی
سپه دار دشت کرب بلایی
ساقی تشنه لب یا ابوفاضل
ز میدان آمده حسین پریشان
دور او کودکان باچشم گریان
یکی گوید چرا رنگت پریده
یکی گوید چرا قدت خمیده
ساقی تشنه لب یاابوفاضل
عمود خیمه ی عمو کشیده
رنگ رخساره ی عمه پریده
تا که خیمه ی او نقش زمین شد
عجب شوری به قلب عابدین شد
ساقی تشنه لب یاابوفاضل
.👇
.
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر
#عطش
مزن توناله ، که درعذابی
چه میشود تو ،کمی بخوابی
دلم زبی تابیت ،تاب ندارد علی
حرم ازامشب دگر، آب ندارد علی
طفل صغیرم برایت بمیرم
سوزد دلم از، تبت علی جان
ترک ترک شد، لبت علی جان
شرر زدی ازغمت، به جان وقلب همه
بخواب آهسته تا، عمو رود علقمه
طفل صغیرم برایت بمیرم
کنار مهدت ، چسان نشینم
الهی مادر، داغت نبینم
رقیه ازحال تو ، حالش خراب است
سکینه درماتمت، دلش کباب است
طفل صغیرم برایت بمیرم
نالیدی ازبس، خاموش گشتی
از تشنه کامی، بیهوش گشتی
اشکی بروی لبت، مادر چکیده
گاهی تلظی کنی، ای نور دیده
طفل صغیرم برایت بمیرم
#سیدهاشم_وفایی✍
👇
.
#مقتل
🌹چهار نوع عطش 🌹
مرحوم آقا شیخجعفر شوشتری(رحمة اللهعلیه) می فرمایند:
که عطش به چهار عضو حضرت سیدالشهداء(علیهالسلام) خیلی اثر گذاشت:
🔸 اوّل:
به دهان مبارکش؛ شاهد این مدّعی، فرمودند حضرت به نور چشم علی اکبر: زبان در دهان من گذار، پس خود را عقب کشید [و گفت] که کام تو تشنهتر از کام من است.
🔹 دوم:
به چشم مبارکش؛ شاهد این مدّعی عبارت جبرئیل به حضرت آدم(علیهالسلام) [است]: «و لو تراه یا آدم و هو یقول واعطشاه وا قلّة ناصراه، حتّی یحول العطش بنیه و بین السماء کالدخان» که بجوری نور چشم کم می شود مثل اینکه دودی فاصله شده است بین او و بین آسمان.
🔸 سوم:
پوست بدن مبارکش؛ شاهد این عبارت جبرئیل به حضرت موسی بن عمران: «صغیرهم یمیته العطش و کبیرهم جلده منکمش» که تشنگی بچه هایشان را می کشد و پوست بدن بزرگسالان را مثل مشک گذاشته در آفتاب جمع می گردد.
🔹چهارم:
در جگر مبارکش؛ شاهد این عبارت خود حضرت(علیهالسلام): «اسقونی شربة من الماء (فقد نشقت) یا فقد تفتت کبدي من الظماء» که شربتی آبی به من دهید که جگر خشک شد یا قاچ قاچ مثل زمین سیل خورده شده که بعد به او آفتاب بیفتد چگونه قاچ می گردد همان طور.
#عطش
#الی_الحبیب
.🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری
🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم