eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
992 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
rasekhoon.net_۲۰۲۱_۱۰_۲۷_۰۸_۳۱_۳۸_۹۷۰.mp3
26.61M
📋 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه‌ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم «الا یا ایهّا الساقی اَدِر کاَساً و ناوِلها که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاده مشکلها» یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته‌ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم *شاعر: ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
. انسان همیشه مثل مَلَک سر به زیر نیست لغزیده‌ایم و کیست که لغزش‌پذیر نیست؟ چشم از طمع بپوش! که دنیای اغنیا چندان که می‌رسد به نظر، چشم‌گیر نیست ✍ ‌
. نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ز دوردست سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش کجاست یوسف مجروح پیرهن‌چاکم که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام ز خود او کیست که این غریب نهاده است سر به زانویش کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک‌شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ✍ .
. نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ز دوردست سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش کجاست یوسف مجروح پیرهن‌چاکم که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام ز خود او کیست که این غریب نهاده است سر به زانویش کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک‌شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ✍ .
. نشسته سایه‌ای از آفتاب بر رویش به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ز دوردست سواران دوباره می‌آیند که بگذرند به اسبان خویش از رویش کجاست یوسف مجروح پیرهن‌چاکم که باد از دل صحرا می‌آورد بویش کسی بزرگ‌تر از امتحان ابراهیم کسی چنان که به مذبح برید چاقویش نشسته است کنارش کسی که می‌گرید کسی که دست گرفته به روی پهلویش هزار مرتبه پرسیده‌ام ز خود او کیست که این غریب نهاده است سر به زانویش کسی در آن طرف دشت‌ها نه معلوم است کجای حادثه افتاده است بازویش کسی که با لب خشک و ترک‌ترک‌شده‌اش نشسته تیر به زیر کمان ابرویش کسی است وارث این دردها که چون کوه است عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان که عشق می‌کشد از هر طرف به هر سویش طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش ✍ .