eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
991 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی جمعه ها ساعت 8/30صبح مداح اهل بیت کربلایی مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
گلیم خاکی دل را خودش تکان داده خودش مسیر حسینیه را نشان داده همیشه دعوتمان می کند و این یعنی برای توبه دوباره به ما زمان داده یکی به روضه و جمعی به اشک مشغولند و او حواله ی جنت در این میان داده بهشت در عوض قطره ای نمک آلود؟ نشد معامله اینکه، به رایگان داده هوای شرب طهورا نمی کنیم آخر حسین چائی روضه به خوردمان داده به یک سلام، ثواب زیارت حرمش به نوکران خود از لطف بیکران داده گدا طلب نکند هم کریم می بخشد تکان نخورده لب حر به او امان داده خوشا بحال حبیب آنقدر که عاشق بود به راه عشق حبیبش دوبار جان داده پدر به حال رکوع و پسر به خاک خضوع پدر هر آنچه که داده پسر همان داده غروب سرخ و گلو سرخ و در همان حالت عقیق سرخ یمانی به ساربان داده... حامد خادمیان
فقیرم نوشتید، من راضی‌ام به این شب به شب در زدن راضی‌ام دل من شکسته‌ست چیزى بگو بوالله حتى به " لن" راضی‌ام مرا هم معطل کنى، اولا : تو رب منى، ثانیا: راضی‌ام به این پنج نوبت نمازم قسم خدایا ازین پنج تن راضی‌ام کلاف مرا برنگردان، ولو ببافى از آن پیرهن راضی‌ام فقیر حرم را سلیمان نکن ازین منصب خویشتن راضی‌ام به پروانه‌هاى سحر گفته‌ام که من هم به این سوختن راضی‌ام مرا آخر عمرى آواره کن به شب‌هاى دور از وطن راضی‌ام اگر تن نباشد، به سر راضی‌ام اگر سر نباشد، به تن راضی‌ام فداى حسینم، ولیکن مرا بخوانى شهید " حسن" راضی‌ام حرم می‌روم باز در می‌زنم اگر هم ندادند، من راضی‌ام ** مرا آخرش هم کفن می‌کنند ولیکن بدون کفن راضی‌ام... علی اکبر لطیفیان . روز اول با همان خاکی که قنبر ساختند از من و تو سمت باب القبله نوکر ساختند پرچمی بر عرش کوبیدند اینجا روضه است دسته ی سینه زنی پشت پیمبر ساختند شیشه شیشه گریه ی مارا ملائک برده اند قطره قطره ریختند و حوض کوثر ساختند چشم هرکس خیس باشد جای پای فاطمه ست چشم مارا با حسینیه برابر ساختند میشود بابا حسین و میشود مادر رباب سینه زنها را به این صورت برادر ساختند هرکسی بهتر برایش سوخت مزدش را گرفت سوخت فطرس از همان خاکسترش پر ساختند باوضو باید دراین ده روز از هرجا گذشت هرمحله بچه ها صحنی مطهر ساختند شاهراه آسمان در کوچه های کربلاست تا خدا از مرقد شش گوشه یک در ساختند کربلا تاریک شد پیکر ته گودال ماند آفتاب نیزه را با یک سر آخر ساختند سیدپوریا هاشمی . تو روی دست پیمبر تمام قرآنی تو دست لطف خدا را قدیم الاحسانی تو زندگاندی خونی تو کشته‌ی اشکی تو در کنار دو دریا ذبیح العطشانی تویی چراغ هدایت تویی تو فلک نجات تو منجی بشریت به موج طوفانی تو خون جاری قرآن به رگ‌رگ توحید تو روح پاک الهی به جسم ایمانی تو سایه‌بان الهی به قله‌ی عرشی چه روی داده که در آفتاب عریانی تو زیب شانه‌ی پیغمبر خدا بودی چه روی داده که زیر سم ستورانی تنت ز تیغ ستم سوره‌سوره گردیده به نیزه سوره‌ی نوری به خاک فرقانی یکی نگفت تو تنها عزیز زهرایی یکی نگفت تو اسلام تو مسلمانی ز بس کریم و عزیز و بزرگوار استی برای گریه‌کنت زیر تیغ گریانی هنوز وصف تو خرماست نخل میثم را هنوز بر سرنی آفتاب تابانی استاد حاج غلامرضا سازگار .
آبروی ماست گریه آبروداریم ما با لباس مشکی‌ات عمریست خو داریم ما با طهارت‌بودن از ارکان مجنون‌بودنست حرف لیلا می‌شود هرجا وضو داریم ما چشم ما بی‌اشک بی‌خیراست بی‌خیرش نکن که فقط از دار دنیا دو سبو داریم ما حرف ما در روضه‌ها با اشک گفته می‌شود در میان گریه با هم گفتگو داریم ما دامن‌آلوده شدیم اما تو پاکش می‌کنی روسیاه از غفلتیم اما رفو داریم ما حضرت عباس حامی عزاداران توست چه هراس از طعنه‌ها وقتی عمو داریم ما هرکسی دل را به‌دستت داد از مردم برید تا که دریا هست کی سودای جو داریم ما؟ خوب و بد ما به حسینیه پناه آورده‌ایم خوب و بد از پرچم تو رنگ و بو داریم ما آرزوی کربلا بر پیرها که عیب نیست کربلایی نیستیم و آرزو داریم ما شهر با یک یاحسین ما معطر می‌شود هرکجا نام تو باشد های و هو داریم ما لحظه‌های آب‌خوردن هم به فکر روضه‌ایم بغض خشکیِ لب و بغض گلو داریم ما در غمت آیات قرآن روضه‌خوانی می‌کند آب دریا و بیابان روضه‌خوانی می‌کند سیدپوریا هاشمی .
. بگیر بالِ مرا باز در هوای خودت مرا بِبَر به کنارت،به کربلایِ خودت من آشنایِ توام خانه زادِ مادرتان نصیب در به درت کن شبی دعایِ خودت نفس بزن که مذابم کنی در این شب‌ها نفس بده که بسوزم فقط برایِ خودت دلم کتیبه‌یِ اشعار محتشم شده است بزن به سینه‌ام آتش،به روضه‌هایِ خودت ببین که نذرِ درِ زینبیه‌ات شده‌ام بکش به دیده‌ام از گرد و خاک پایِ خودت از آن زمان که مرا نوکرت خدا خوانده نشسته بر جگرم داغِ بوریای خودت وصیتم شده آقا!مرا کفن نکنند مگر به پیرهن مشکی عزای خودت حسن لطفی .
آنقدر ناله زدم تا که پناهم دادی بی‌رمق بودم و تو قدرت آهم دادی کور بودم که مرا روضه‌تان داد شفا با همین اشک چه نوری به نگاهم دادی همه‌جا رفتم و خوردم به در بسته حسین فقط آخر که رسیدم به تو راهم دادی خیر دنیای منی آخرتم هم با توست به همه خیر رساندی و به ما هم دادی من زمین خورده‌ام اما تو بلندم کردی روی خوش باز به این روی سیاهم دادی آنقدر پیش خدا دست تو باز است حسین لب اگر باز کنم هر چه بخواهم دادی مجتبی شکریان
به بی‌آبرو اعتنا می‌کنند همان‌ها که مس را طلا می‌کنند زمین‌گیر را آسمان می‌دهند و با باخته خوب تا می‌کنند گنه‌کار شرمنده را می‌خرند سرسفره‌ی خود گدا می‌کنند اگرچه دعاگویشان نیستیم ولی باز ما را دعا می‌کنند مریض گناهی خجالت نکش بیایی به اینجا دوا می‌کنند به یمن کمیل و به یمن علی مرا با خدا آشنا می‌کنند چه آسان به بند خدا می‌کشند چه آسان ز دنیا جدا می‌کنند شب جمعه از لطف ری جمع را همه راهی کربلا می‌کنند خودش دید زینب که سرنیزه‌ها تن شاه را جابجا می‌کنند سیدپوریا هاشمی
از دست مهربان شما هر که نان گرفت بالای دست حاتم طایی مکان گرفت عرض نیاز پیش کریمان درست نیست باید همیشه دست به روی دهان گرفت در روضه‌ی تو دعوت‌مان کرده مادرت شکر خدا که فاطمه تحویل‌مان گرفت دیشب سه‌دفعه نام مسیحایی تورا بر مرده‌ای دمیدم و دیدم که جان گرفت با ذکر و نغمه فاطمه خوشحال می‌شود باید که نام حضرت‌تان را زبان گرفت تو زنده بودی و دم گودال قتلگاه از دست شمر رخت تنت را سنان گرفت با دست خالی از ته گودال برنگشت انگشتر عقیق تو را ساربان گرفت قرآن نخوان که من نگران لب توام مست است و باز دست خودش خیزران گرفت رضا قربانی
به بی‌آبرو اعتنا می‌کنند همان‌ها که مس را طلا می‌کنند زمین‌گیر را آسمان می‌دهند و با باخته خوب تا می‌کنند گنه‌کار شرمنده را می‌خرند سرسفره‌ی خود گدا می‌کنند اگرچه دعاگویشان نیستیم ولی باز ما را دعا می‌کنند مریض گناهی خجالت نکش بیایی به اینجا دوا می‌کنند به یمن کمیل و به یمن علی مرا با خدا آشنا می‌کنند چه آسان به بند خدا می‌کشند چه آسان ز دنیا جدا می‌کنند شب جمعه از لطف ری جمع را همه راهی کربلا می‌کنند خودش دید زینب که سرنیزه‌ها تن شاه را جابجا می‌کنند سیدپوریا هاشمی
. 🏴 اشعار _____ وقتَش رسیده مستی ما باز رو شود هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک روی سیاهمان کَمکی شستشو شود از تیر و طعنه ها دلمان پاره پاره است باید لباسِ مشکیِ مان هم رفو شود ای رنگ و روی ما به فدایش ، عزای او ننگا اگر که این دهه بی رنگ و رو شود ما ملتِ امام حسینیم پس بخوان باید تمامِ زندگی ام مثلِ او شود بر سینه می زنم که نفاق از دِلَم رود سینه زنِ حسین مبادا دورو شود دریای استقامت و کوه اراده ایم بی وقفه پای کار حسین ایستاده ایم...! 🔸شاعر: ________________ 🔹
. دوباره بغض و کمی آه، علتش این است حرم نرفته بمیرم... خجالتش این است «سلام می دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را بضاعتش این است» هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا محبت و کرم یار سرعتش این است به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه ی چای هیئتش این است به قطره قطره ی اشکم ملک خورَد غبطه که اشکِ روضه ی ارباب قیمتش این است شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد که جذبه ی نظر یار، قدرتش این است محبتش ز ازل با گلم شد آغشته که ماجرای من و عشق قدمتش این است خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند: غلام کویِ حسینیه قسمتش این است محمد جواد شیرازی ‌ .
. هر که را مهر تو ای دوست عطایش نکنند عاشق وشیفتۀ کرببلایش نکنند پای میزان قیامت چه تهی دست بود آنکه را گوهر مهرتو عطایش نکنند به حریم تو که شد کعبۀ مقصود قسم دل بی عشق تورا قبله نمایش نکنند به حرمخانۀ عشق تو کجا ره یابد هرکه را درره تو آبله پایش نکنند کی غنی می شود ایدوست دل مسکینم بردر خانۀ تو گرکه گدایش نکنند هرکه امروز نبندد کمرخدمت تو به جزا با نظر لطف صدایش نکنند دل اگرنیست گرفتار کمند غم تو روز محشر زغم وغصه رهایش نکنند همۀ عمرطلب کرد «وفائی» زخدا که زدرگاه تو یک لحظه جدایش نکنند ✍ .
442.7K
. تو روی دست پیمبر تمام قرآنی تو دست لطف خدا را قدیم الاحسانی تو زندگانی خونی تو کشتۀ اشکی تو در کنار دو دریا ذبیح العطشانی تویی چراغ هدایت تویی تو فلک نجات تو منجی بشریت به موج طوفانی تو خون جاری قرآن به رگ رگ توحید تو روح پاک الهی به جسم ایمانی تو سایه بان الهی به قلۀ عرشی چه روی داده که در آفتاب عریانی تو زیب شانۀ پیغمبر خدا بودی چه روی داده که زیر سم ستورانی تنت زتیغ ستم سوره سوره گردیده به نیزه سوره نوری به خاک فرقانی یکی نگفت تو تنها عزیز زهرایی یکی نگفت تو اسلام تو مسلمانی ز بس کریم و عزیز و بزرگوار استی برای گریه کنت زیر تیغ گریانی هنوز وصف تو خرماست (نخل میثم) را هنوز بر سرنی آفتاب تابانی ✍ —---------------------- بیت دوم : زندگانی بیت هفتم:فرقانی .