eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
13.6هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه ای از درد و مصیبات گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که در وصل به رویم شده بسته سر بگذارم بر سر دیوار بمیرم از حسن کمالش بنویسم همه ی عمر اصلا چه خیالی که سر دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده خونبار بمیرم یک بار اگر قرعه وصلش به من افتد نزد پسر فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ای کاش که لب تشنه ، گرسنه ، دم افطار در روضه ی آن پای پر از خار بمیرم جان های دو عالم همه قربان رقیه میگفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد ، ضربه سیلی حق دارم از این هجمه ی آزار بمیرم تب کرده ام از دوری تو ، عشق همین است اصلا گله ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذت شیرینی تکرار بمیرم من در حرم ستر سه سال است نهانم سخت است که در مرکز انظار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته است ، شمردم میخواهم از این غصه ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم جمعه ۴ فروردین ۱۴۰۲ .
. زین خفته در سحر که صدایی نمی‌رسد... با چشم های بسته به جایی نمی‌رسد خوابم ربود دیده و دل را از آن جهت برگوش خفته هیچ ندایی نمی‌رسد رب کریم پشت در خانه منتظر بنشسته است اگر چه گدایی نمی‌رسد او اسمع است از چه زبانم خموش شد از سنگ بین سینه دعایی نمی‌رسد فهمیده ام که روی ندارد به سمت من زیرا که هیچ گونه بلایی نمی‌رسد دعوت شدند کل خلائق به محضرش بر گوش من چگونه صلایی نمی‌رسد در چاه نفس زار و گرفتار مانده ام یا رب چه شد که زلف دو تایی نمی‌رسد تا تربت الحسین نیاید به یاری ام بر دردهای کهنه دوایی نمی‌رسد من نا امیدم از همه غیر از حسین جان از جانب طبیب شفایی نمی‌رسد وقت حیات و وقت وفات و پس از ممات جز از حسین هیچ وفایی نمی‌رسد . . هر چند در قبولی طاعات خود ردم با روضه های او رمضان را گره زدم . . . آن آتش عطش که سرش را گرفته بود ‌تا آب چشم های ترش را گرفته بود تنها نه نیش نیزه ی شام بلای شوم سنگ جفای کوفه سرش را گرفته بود از این جهت همای خدا روی خاک بود پرهای تیر روی پرش را گرفته بود سنگین نفس کشید دم آخر این غریب سنگ آنچنان که دور برش را گرفته بود زخم زیاد داشت ولی با دو دست خویش پهلو و بازو و کمرش را گرفته بود آماده بود پر بکشد جان نمی‌سپرد انگار غصه ای جگرش را گرفته بود . با یک نگاه جانب گودال قتلگاه زینب اجازه سفرش را گرفته بود ✍ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۲ .
ماه مهمانی خدا آمد ابروی یار در سما آمد تا که راهم دهند بنشینم سوز و آهم دهند بنشینم قدر و یس و نور می‌خوانم از شراب طهور می‌خوانم گریه های زیاد می‌خواهم های های زیاد می‌خواهم اشک من گاه اشک توبه شود اشک من گاه اشک روضه شود بنده اینجا بیاید آزاد است هر که ویران بیاید آباد است در پناه حسین می‌بخشند با نگاه حسین می‌بخشند شمع و پروانه دل است حسین در نهانخانه دل است حسین در توان غریب نایی نیست حاجتی غیر آشنایی نیست از حضورت نیامده گفتیم محنتی بدتر از جدایی نیست چشم و دل سیرها خبر دارند بهتر از ساحت تو جایی نیست پیش لطف کسی به غیر از تو دست من کاسه گدایی نیست در حضور تو ای اجابت محض مسئلت کردن ابتدایی نیست ابتدا گر کنی به جود و کرم میرسد دائم انتهایی نیست پر شکستم که پیش تو باشم این کبوتر دلش هوایی نیست دائما برده ایم در بندت لذتی را که در رهایی نیست حسرت بی حساب خواهد خورد هر که را مهر کربلایی نیست خاک راه توام به سر غیر از جای پای تو رد پایی نیست داد و فریاد میکنم اینجا گریه بر بوریا ریایی نیست بی کفن مانده بود در گودال از وطن مانده بود در گودال ظاهرا یک نفر ولی در اصل پنجتن مانده بود در گودال آتش خیمه ها که جای خودش سوختن مانده بود در گودال از گلوی بریده گفت بیا از سخن مانده بود در گودال مادرش قد خمیده مویه کُنان با حسن مانده بود در گودال از حسین مدینه تنها یک پیرهن مانده بود در گودال گفت زینب زمان رفتن خود جان من مانده بود در گودال پنجشنبه ۳ فروردین ۱۴۰۲ .
. دست سائل در این خانه اگر پر نشود سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود سالها هست که دستم به در خانه توست روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی سنگِ  دل آینه کردی و جلایم دادی من فقط اشک بصر خون جگر می‌خواهم حال روضه دم افطار و سحر می‌خواهم دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند در حسینیه ی دل خیمه ی  بسیار زدند من به جز روضه نرفتم به سرای دگری گوش من نیست بدهکار صدای دگری همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است دستم از مرثیه ها جام بلا می‌گیرد روضه ی یازدهم جان مرا می‌گیرد . جای دارد که برون آید از پیکر جان محملی نیست که زینب بنشیند بر آن دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد محض آسودگی خاطر خواهر برگرد با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد قبل از این در ملا عام نبودم برگرد ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد ✍ شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ ............................................................. .
. شده است نقش جبینم گدای کوی حسن گذشت عمر جوانم در آرزوی حسن سراغ باده نرفتم چرا که هوشیارم گرفته دست من از دسته سبوی حسن مرا به ماه و به خورشید عرض حاجت نیست چرا که روز و شبم هست روی و موی حسن به وصله دگران دل نمی‌دهم همه عمر نشسته بر دل من رفعت رفوی حسن همیشه مهمان دارد کریم ، تنهایی نمیرود پایین لقمه از گلوی حسن جواب داده به لبخند مرد شامی را چه درسها که گرفتم ز خلق و خوی حسن به این خلایق دلداده معترض نشوید که گشته اند همه شهر را به بوی حسن نمیرود نفسی از وجود من تا حشر تنفری که به دل دارم از عدوی حسن تمام حُسن حسن هست و نیست جای عجب بهشت اگر که بیاید به سر به سوی حسن به خلق ‌کار ندارم که من به روز نُشور ز قبر بیرون آیم به جستجوی حسن ✍ پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ .