eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
993 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊💕 شور زیبا ویژۀ میلادِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفس کربلایی جواد مقدم💕 ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ گلِ لبخند روی لبهامه شبِ پایانِ همه غم هامه دُختِ ارباب به دنیا اومد اونیکه زیارتش رویامه دوباره شادم به تو دلدادم کویرِ خشکم ولی باتو آبادم چقد خوشحالم،ردیفه حالم غلامت هستم به نوکریم میبالم 《مددیارقیه مددیارقیه مددیا رقیه》 _____ یارقیه دلم شیداته همه زندگیم توی دستاته همه میگن شبیهِ زهراست دوعالم مست رُخِ زیباته شرابِ نابه مثل مهتابه شب میلادِ دخترک اربابه دوباره مستم پیاله دستم اسیر دستِ رقیه خاتون هستم 《مددیارقیه مددیارقیه مددیا رقیه》 _____ کَرم تو شبیه دریا رُخ زهرا توی چهره ات پیدا خاک پاتن تمومِ دنیا آره پرچمت تو عالم بالا گرفتارم من ، تورو دارم من یه عمرِ بی بی به تو بدهکارم من به پات زنجیرم،اینه تقدیرم ایشالله یک روز برای تو میمیرم 《مددیارقیه مددیارقیه مددیا رقیه》 _____ جمله عالم خاکِ پای زینب است هر شفایی در دوای زینب است چون رقیه با تمام کودکی دکتر دارالشفای زینب است... _____ گلِ لبخند روی لبهامه شبِ پایانِ همه غم هامه دُختِ ارباب به دنیا اومد اونیکه زیارتش رویامه دوباره شادم به تو دلدادم کویرِ خشکم ولی باتو آبادم چقد خوشحالم،ردیفه حالم غلامت هستم به نوکریم میبالم 《مددیارقیه مددیارقیه مددیا رقیه》 ↫ ﴿بابُ الْحَرَم اولین پایگاهِ متنِ روضه﴾ ____________ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد (تهیۀ جزوه و سی دی و نرم افزارهایِ پولی) از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
🎼دختر بگو ملیکهء هفت آسمان.. |⇦• مدح و توسل ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج حیدر خمسه•✾• ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ رقیه ، رقیه قلبِ منم جلا بده رقیه ، رقیه به خاطر خدا بده رقیه ، رقیه عیدی یه کربلا بده دختر بگو ملیکهء هفت آسمان بخوان دختر بگو فرشتهء کون و مکان بخوان در مکتب سه سالهء توحید پا گرفت چادر نماز کوچک او را جنان بخوان بنویس دختر از دو‌طرف خط فاصله یعنی برایِ حضرت عباس جان بخوان *برات تولد گرفتن خانم .. اما بی بی جانم ما میخوایم به عالم بگیم برا دختر سه ساله گل میارن .. عروسک میارن .. براش تولد میگیرن .. بگو خانم کادو چشمِ خیس به کارت میاد .. طرف شاید تو خرج زندگیشم مونده باشه ما وقتی صحبت روضه میشه میگه این سهم خانم .. ان شالله فردا قیامت این خانم میاد شفاعتِ ما رو میکنه ، دست ما رو تو دستِ باباش میزاره .. خانم .. بابات حرفِ تو رو زمین نمیزنه .. به بابات بگو ما دلمون برا حرمش تنگ شده ..* داری گره به کار فرو بسته ای اگر هر وقت دل شکسته شدی آن زمان بخوان ما را بر آستان بطلب زائرت شوم *پیر مردامون برا دختربچه ت گریه میکنن ، اما به مشت پیرمرد هم کربلا .. با عصا اومدن ..* ما را بر آستان بطلب زائرت شوم ما را بر آستان تو به پابوستان بخوان از مُلک تا مَلک سر این سفره سائلند او را کریم زادهء گسترده خوان، بخوان او را همیشه فاطمهء کربلا بگو اما همیشه فاطمهء قد کمان بخوان وقتی قدم ‌به ساحت خورشید میزنی خاموش محتشم ولی ای روضه خوان بخوان... کشتی شکست خورده نه ، او خود سفینه است اصلاً دمشق بی بیِ‌مان خود مدینه است جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش *هر کی چشماش بارونی شد برا همه دعا کنه .. بی بی جان ، حاجت دارم ، خانم جان ، میدونی ما اجدادمونم کنیز و غلامت بودن .. بی بی جان دلمون گرفته .. الهی دورت بگردم .. پا داری بیای روضه ی ما ؟! نه والله .. * جشنی گرفته بود پُر از دلبری براش جشنِ تولدی که شده محشری براش کیکی که یا رقیه به رویش نوشته بود آماده کرده بود دم آخری براش گیسویِ تاب خوردهء با تور بسته داشت یک‌ بال هم گذاشته عین پری براش نجمه گرفته جای عمویِ بزرگ او یک سینه ریز نقره ای مرمری براش در سومین بهاره ی جشن تولدش هدیه گرفته بود عمو روسری براش آورده بود یک گل سر یک نفر که هست در بین دختران چقدر مشتری براش *چه گل سری .. با مو کشیدن ..* اکبر برای هدیه عروسک گرفته بود از این نداشت تحفه ی زیباتری براش اصلاً حسین موافق با گوشواره نیست اصرارِ عمه بود که یا می خری براش - - یا لا اقل اجازه بده من بیاورم تا خاطرِ خوشی شود این آخری براش ... اما چه حیف شد ز فلک تاج برده اند هر چه گرفته بود به تاراج برده اند شاعر : چون شده حیدری تبار؛ رقیّه هست اعجوبه‌ی وقار؛ رقیّه مثل عمّه شد استوار؛ رقیّه گرچه دیده سه تا بهار؛ رقیّه در کمالات؛ او مثال ندارد غیر راه علی مسیر ندیدم داخل خانه‌اش صغیر ندیدم سر بلندند؛ سر به زیر ندیدم من در این خانه غیر شیر ندیدم شیر بودن که سنّ و سال ندارد دست به دیوار رفت مسخره کردند کوچه هر بار رفت مسخره کردند بین انظار رفت مسخره کردند سر بازار رفت مسخره کردند معجر پاره قیل و قال ندارد .
. |⇦•نوۀ فاطمه و حیدر کرار.. سلام الله علیها به نفسِ حاج امیر ●━━━━━━─────── تو مدینه نمکِ سفرۀ ارباب اومده شب مهتاب اومده، آره شب مهتاب اومده خودمونی که بگم اُم‌اَبیها اومده خودِ زهرا اومده، آره خود زهرا اومده از مستی داغِ سرم مِی خونه‌ ست یا که حرم ارباب زاده نوکرم .. امشب، شب نوکریه امشب، شب دلبریه بابا، میگن دختریه الهی که قربونت برم من .. یارقیه یارقیه یارقیه .. نوۀ فاطمه و حیدر کرار اومده دل و دلدار اومده نفس علمدار اومده برا ارباب رطب سفرۀ افطار اومد دل و دلدار اومده نفس علمدار اومده از عشقت در به درم من با مادر پدرم ارباب زاده نوکرم .. سایه‌ت، به روی سرمه اسمت، رو انگشترمه بی‌بی، دلم تو حرمه الهی که قربونت برم من .. یارقیه یارقیه یارقیه .. دم از عشق تو هر کوچه و بازار میزنم همه جا جار میزنم سَرَمُ به دیوار میزنم تو شرابم شدی و‌ من خود پیمونه شدم دیگه دیونه شدم، آره دیگه دیونه شدم ربنای سحرم اینه تنها هنرم ارباب زاده نوکرم اون که‌، گرفتاری داره وقتی، حرم پا میزاره نذرت، عروسک میاره الهی که قربونت برم من .. یارقیه یارقیه یارقیه .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•شب عشق، شبِ نگار.. سلام الله علیها به نفسِ کربلایی حسین سیب سرخی ●━━━━━━─────── شب عشق، شبِ نگار دلامون چه بیقراره ستاره بارون امشب خوابیده رو دستِ زینب، یه ستاره .. دخترِ عشق اومده دلبر عشق سورۀ کوثر عشق رقیه .. عالم فداش جونمُ میدم براش مثل زینب نگاش رقیه .. خدا به حسینش هدیه داده زندگی از امشب به مراده ترانه میخونه دلِ عاشق ذکر لبِ ارباب «و ان یکاد» جان فدایِ تو آرزویِ دلهایی نور چشم مولایی از تبار زهرا، زهرا، زهرایی .. چه شیرین شده دقایق نسیمِ یاس و شقایق پیچیده تو آسمونا یه لیلا داره یه دنیا دل عاشق دل میبره به خدا که محشره عشق علی اکبر، رقیه .. با شور و شین اونِ عشق عالمین دار و نداره حسین رقیه .. همه دلا محوِ یه نگاش چرخش دو عالم با دعاش بسته نفسامون به نفسهاش روی دوش عباس جای پاشِ جان فدایِ تو آرزویِ دلهایی نور چشم مولایی از تبار زهرا، زهرا، زهرایی .. ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•گلِ لبخند رویِ لب هامه... زیبا ویژۀ ایام ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیها به نفسِ حاج مهدی سروری ●━━━━━━─────── گلِ لبخند رویِ لب هامه شبِ پایانِ همه غم هامه دختِ ارباب به دنیا اومد اونی که زیارتش رویامه دوباره شادم ، به تو دل دادم کویرِ خشکم ولی با تو آبادم چقد خوشحالم ، که خوبه حالم غلامت هستم به نوکریت می بالم «مدد یارقیه ...عشقِ منی یا رقیه» یا رقیه دلم شیداته همه زندگیم تویِ دستاته همه میگن شبیه زهراست دو عالم محوِ رخِ زیباته شراب نابِّ ، مثه مهتابِ شب میلادِ ، دخترکه اربابِ دوباره مستم ، پیاله دستم اسیرِ زلفِ رقیه خاتون هستم «مدد یارقیه ... عشقِ منی یا رقیه» کَرَمِ تو شبیه دریاست رُخِ زهرا تویِ چهره ت پیداست خاکِ پاتن تموم دنیا آره پرچمت تو عالم بالاست گرفتارم من ، تو رو دارم من یه عمره بی بی به تو بدهکارم من به پات زنجیرم ، اینه تقدیرم ایشاالله یک روز برایِ تو می میرم «مدد یارقیه ...عشقِ منی یا رقیه» ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•سحری روشن‌وعاشق... ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیه اجراشده به نفس حاج احمد نیکبختیان ●━━━━━━─────── سحری روشن و عاشق سحری غرقِ شقایق سحری چاک گریبان و شبی خیره و حیران همه آفاق گل افشان و زرافشان و چراغان و غزل خوان همه لبریز زِ آوازِ هَزاران دشت ها غرقِ ترنُّم پُرِ گلهای تبسُّم زِ مِیِ نوش ترین خُم به ترانه، به تلاطم سحری ریخته از بامِ فلک دامنی از ماه، به هر راه به هر کوچه شبانگاه چه نوری است چه طوری است در این خاک،چه هنگامه‌ی شوری است. که در حلقه‌ی گیسوی ستاره زمان، لحظه‌ی احساس، زمین تکّه‌ی الماس پُر از عَطرِ گلِ یاس ترین یاس شگفتا از این بزم، از این فرش از این عرش تر از عرش اگر هوش رمیده وَ گر عقل پریده وَ گر دل برمیده زِ طربخانه‌ی سینه پِیِ دلهای دگر تا به مدینه به نگینِ شب رؤیایی هر دیده‌ی بی خواب شبِ بارشِ مهتاب، دَرِ خانه‌ی ارباب چه نوری است، چه شوری است چه طوری است، در این خانه چه هنگامه‌ی شوری است. ببین قبله نما را که گم کرده خودش را و مِنا را و صفا را وَ زِ سر تا به قدم غرقِ نیاز است و دو دستش که دراز است بدین خانه، که در هاله‌ی راز است در این بزمِ مُعطّر در این مستیِ یکسر چه بی تاب چه مجنون چه شیداشده لیلاشده اکبر چه مبارک سحری هست و چه فرخنده شبی هست همین شب که شد از عشق لبالب وَ گُلِ خنده شکوفاست به رخساره‌ی زینب و خدا دانَد از آن چَشمِ تماشایی بیدار وَز آن قامت سرشار زِ دلدار وَز آن چهره‌ی یوسف کُشِ بی تاب علمدار، چه طوفان شده بر پا به دلش در دَمِ دیدار، در این شامِ بهاری نه صبری نه قراری، پُر از لحظه شماری چه مشتاق، چه بی خویش قدم میزند و منتظرِ عَطر دل انگیز و دل افروزِ گلِ نازِ حسین است چه شعری است، چه نوری است چه طوری است چه هنگامه ی شوری است. چه شد باز، که دَر باز شد و لحظه‌ی اعجاز شد و محشری آغاز شد و دید که در حُلِّه‌ای از برگِ گل یاس وَ پیچیده به قُنداقه‌ای از شَهپرِ جبریل امین در آغوش حسین بن علی یاس ترین ناز ترین جلوه که دیده است به چشمی که ندیده است به جز روی حسینش دو چشمش گُلِ دریاست چه زیبا، چه شیوا و ثریاست دل آراست، تماشایی و بابایی و تنهاست وَ ناگاه اباالفضل رو کرد به انبوه فرشته و فرمود : اَلا باغِ ملائک، وَ ای فوجِ فرشته که دگر دور و برِ غنچه‌ام این گونه مگردید مریزید گُل از شوق مرقصید مبادا که به بال و پرِ خود ناز کنیدش که شاید رُخَش آزرده شود از نفَسِ گرم و پَرِ نرم که این گُل بُوَد حساس‌تر از معنیِ احساس و آئینه‌تر از آینه در بوسه‌ی یک آه و ای آه، از این آینه دوری وَ مبادا که عبوری کُنی از گَرد رُخِ یاس‌تر از یاس و ای شبنمِ شیرین مَنِشین بر سرِ گلبرگی از این غنچه که ترسم، کبودش کند این بار که با توست چنین خدایا! چه گُل است این که شیرینِ دل است این در این چهره بگو کیست؟ بگو این مَثَلِ کیست؟ همه محو، همه مات همه واله و حیرانِ اباالفضل که زینب به نَمِ اشکی و با سینه‌ی پُر آه و دلی سخت غمین گفت چنین با پسرِ اُمِ بنین، ای پسر فاطمه عباس ببین دخترکِ نازِ حسین بن علی، نَه که همان گوهر مفقود و همان مادر رنجور که می‌بود حدیثِ فدک و غصبِ فدک زخمِ دلِ حضرت زهرا و نمک همانی که به هر صبح و به هر شام فقط صحبت او بود، همان خانه، همان شعله، همان دود، همان است که باز آمده امروز..... :حسن لطفی✍ ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•پریوشی که غزل .... وتوسل ولادتِ حضرت رقیه سلام الله علیه اجراشده به نفس سید مهدی میرداماد ●━━━━━━─────── اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید السَّلاَمُ عَلَیکِ یا بِنْتَ ثَارَ الله السَّلاَمُ عَلَیکِ یا رُقیه پریوشی كه غزل خوانِ مهربانی هاست سه ساله دختركِ خانواده ی زهراست شبِ ولادت او، روزِ مرگ نومیدیست شروع لحظه ی تحویلِ سالِ خورشیدیست شِكوفه های بهاری مُریدِ خنده ی او شِكفتن گلِ مریم نَوید خنده ی او چه انعكاس شِگرفی، نگاه او دارد! از آسمانِ نگاهش، ستاره می بارد نمازِ پنجره ها سمتِ كعبه ی چَشمش حواسِ آیینه ها پرتِ جذبه ی چَشمش ستاره ها به رقیه سلام می كردند برای دیدن او ازدحام می كردند رِجالِ اهلِ كهف، خوابِ نازِ امشب را به پلك مُنتظر خود حرام می كردند زنان پاك سرشت قبیله ی مریم به احترام مقامش؛ قیام می كردند و شاعران علی دوست تمام جهان قصیده گفتن خود را تمام می كردند فرشته ها به قنوتش دخیل می بندند فقیرهای بهشتی چه آبرومندند! طوافِ قاصدكان گردِ او تماشایی ست شكوه فاخرِ اعمالِ حجِّ شیدایی ست به خاک بوسی خاكش، هزار سرو بلند بر آستانه ی گهواره سر فرود آرند چِكیده شَهد گل از غنچه ی تَکلُّمِ او مسیر باد صبا كوچه ی تبسم او نسیم، شانه ی صبحِ حریرِ گیسویش عقابِ قلبِ اباالفضل گیر گیسویش *اینکه میگن عباس" کاشِفَ الکَربْ عَن‌وَجهِ الحُسینِ"هر وقت ابی عبدالله غم‌ وغصه وجودش رو‌فرا می گرفت، یه نگاه به قمر منیر بنی هاشم میکرد غصه از دلش می رفت رقیه هم "کاشِفَ الکَربِ عباس بود، انقدر عمو‌ این دختر رو‌ میخواست هر وقت دلِ عباس رو غصه می گرفت یه نگاه به رقیه میکرد .... این دختر انقدر خواستنیه، یه عمو میگفت، دل عمو‌ رو‌ میبرد ..* گلِ سرِ شبِ این كودكِ، شكر شیرین ستاره های درخشانِ، زهره و پروین صدای گریه ی او شرحِ آیه های بهشت رِسد زِ پیرُهنش عطر جانفزای بهشت نگاه فاطمی اش، باغِ خاطرات حسین سِرشك دیده ی او، باده ی حیات حسین عقیله آمد و قنداقه را به دستش داد حسین ذوق كنان یادِ مادرش افتاد به گریه گفت: غم از دیده ی ترم رفته نگاه كن چِقَدَر او به مادرم رفته! : وحید قاسمی دختری آمد از قبیله ی نور نذر راهش سبد سبد احساس صورتش مثل قابِ نرگس بود سیرتش روحِ صد گلستان یاس هر فرشته که می رسید از راه یا اگر جبرئیل می آمد به پَر روسریِ گلدارش تا ببندد دخیل می آمد تا که لب را به خنده وا می کرد دل هر آفتاب را می برد هر دلی را به لطف لبخندش به خدا تا خودِ خدا می برد *خیلی این بچه شیرین بود بعضی وقتها،وقتی یه آدمی به یه‌‌ کاری معروف باشه مثلا فقط پیرهن روشن‌ بپوشه، یه بار که پیرهن تیره تنش کنه یادِ همه میمونه.این دختر انقدر شیرین زبون بود، انقدر خوش خنده بود،انقدر شیرین بود، این روزای آخر فقط ساکت خیره خیره نگاه میکرد اشک‌ میریخت. عمه میگفت یه خورده با من حرف بزن، یه‌ کلمه بگو‌ دلم‌ آروم شه سرش رو‌میاورد بالا میگفت‌ من بابامو میخوام‌......* ساره ، آسیه ، هاجر و مریم زائر هر شبِ نگاه او و شکوهِ تمام آیینه ها گرد و خاک غبارِ راه او به صفاتِ حمیده اش سوگند آیینه دار حُسنِ زهرا بود خاک راهش شفای هر دردی او مسیحا تر از مسیحا بود آسمان مدینه ی دل را مهر و ماه و ستاره، کوکب بود بین این خانواده این دختر همه ی عشقِ عمه زینب بود نه فقط عشقِ حضرت زینب آرزو و امیدِ عباس است زینتِ آسمان آبیِ شانه های رشید عباس است جلوه دارد میان چشمانش همه ی مهربانی ارباب گل بریزید آمده از راه دخترِ آسمانی، ارباب ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. کربلایی محسن محمدی‌پناه قدمای دختر بارون رسیده به صحن چشامون روی پر و بالی از عشق و جنون خودتو به اوج خدا برسون ترانه ی امشب و از آسمون به نام رقیه بخون… تو قبیلۀ لیلاها دلای مجنونی شاده باز مدینه تو رؤیاهاش به یاد زهرا افتاده خنده ی حسین مژده ی امیده بویِ فاطمه همه جا پیچیده کوثرِ آقایِ ما رسیده مولاتی رقیه… تو آغوشِ گرمِ ارباب،شبیه فرشته ها خوابه باباش اومده تماشا میکنه تا رقیه چشماشو وا میکنه چه قیامتی که به پا میکنه عمو رو نیگا میکنه اون طرف خدا خورشیدُ واسه رقیه میشکافه این طرف نشسته زینب داره موهاشو میبافه اونکه بانیِ زمین و زمونه مثل عمه هاش خیلی مهربونه با محبت و شیرین زبونه سیدتی رقیه مولاتی رقیه قدمای دختر بارون رسیده به صحن چشامون روی پر و بالی از عشق و جنون خودتو به اوج خدا برسون ترانه ی امشب از آسمون به نام رقیه بخون سیدتی رقیه مولاتی رقیه سوره ی بهارِ حسینِ آروم و قرارِ حسینِ ابرایِ کرامتش و میاره تو آسمونِ دل ما میزاره به کویر زندگیمون میباره هوای ماها رو داره از میون برق چشماش وقار حیدرِ معلومِ هم نجیب و هم بخشنده است خدایی خیلی خانومِ هستی عاشقِ نور خدایی شه خوب میدونه که برای همیشه با رقیه دل دیوونه میشه قدمای دختر بارون رسیده به صحن چشامون روی پر و بالی از عشق و جنون خودتو به اوج خدا برسون ترانه ی امشب و از آسمون به نام رقیه بخون تو قبیلۀ لیلاها دلای مجنونی شاده باز مدینه تو رؤیاهاش به یاد زهرا افتاده خنده ی حسین مژده ی امیده بوی فاطمه همه جا پیچیده کوثر اقای ما رسیده مولاتی رقیه…. هر حاجتی، نذری داره باید اَدا بشه قلبم میخواد عاشق بشه باید فدا بشه باز منو نام رقیه هستم توی دام رقیه اشکم مِیِ جام رقیه با رقیه پرواز میکنم زندگیمو آغاز میکنم قبله ی طلوع مهتابِ بانویِ دلای بیتابِ دختر عزیز اربابِ رقیه رقیه رقیه،بی بی رقیه… هر کی به تو رو میزنه شاهِ ماها میشه تو هر دلی پا میزنی کرب و بلا میشه نورت تیرگی هامو برده اِسمت، همه دردامو برده عشقت، دین و دنیامو برده مهربونِ دربارِ حسین لیلیِ علمدارِ حسین آسمون تو خواب و رویاتِ آرزوم خاک قدم هاتِ آبروم میونِ دستاتِ رقیه رقیه رقیه،بی بی رقیه… .👇
. |⇦•هر چه کردم مرا دمشق نبرد... سلام الله علیها به نفسِ حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── هر که از عشق رنگ و بو دارد هر چه هم باشد آبرو دارد گر چه از عشق بارها گفتند باز هم جای گفتگو دارد بردن نام عشق جایز نیست جز بر آنکه لبش وضو دارد کیست این خانم سه ساله ی عشق که پدر هم هوای او دارد هر چه کردم مرا دمشق نبرد دل من نیز آرزو دارد نه مگر می شود بغل نشود نه مگر می شود عمو دارد بال جبریل با پرش خوب است آسمان با کبوترش خوب است عاشقان مثل ابر بارانند از همه چشمها ترش خوب است به گرفتاریم نگاه مکن جاده ی عشق آخرش خوب است گر چه طفل پسر نمک دارد ولی این بار دخترش خوب است از همه دختران هر آنکس که رفته باشد به مادرش خوب است بهر بالا نشینی خانم شانه های برادرش خوب است ای مسیحای آشنای حسین خنده هایت گره گشای حسین ای که وقت نزول آیه ی عشق چادرت می شود حرای حسین من چکیده شدم به پای شما تو چکیده شدی برای حسین آفریده شدم برای شما آفریده شدی برای حسین عاقبت می شوم فدای شما عاقبت می شوی فدای حسین من خمیده شدم برای شما تو خمیده شدی برای حسین من تکیده شدم برای شما تو تکیده شدی برای حسین هر چه باشد تو عمه ی مایی زینب دوم سرای حسین یاد تو یاد مادر آورده کیست اشک تو را در آورده این همه پیش عمه گریه نکن حاجتت می شود بر آورده ای فرشته بلند شو از خواب یک نفر آمده سر آورده شوق وصل یتیم گونه ی توست که طبق را جلوتر آورده پدرت آمده چه آمدنی به گمانم که معجر آورده آنکه برده است گوشواره ی تو داد عباس را در آورده دخترم ای فرشته ام چه کسی گوشوار تو را در آورده ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•سلطان هستی.... سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ کربلایی جواد مقدم ●━━━━━━─────── سلطان هستی دختری دردانه دارد آن دلربا دختر ، بسی دیوانه دارد نام قشنگ آن صنم باشد رقیه.. فردوس اهلبیت یک ریحانه دارد میخانه دارد پیمانه دارد... مثل اباالفضل نرگس مستانه دارد مرغ چمن از عشق او در نغمه خوانی.. شمع وجودش صد جهان پروانه دارد... گیسوی او افشان شود با دست عباس زلف خدا کِی حاجتی بر شانه دارد میخانه دارد ، پیمانه دارد مثل اباالفضل نرگس مستانه دارد عیش ابد خواهی گدای کوی او شو در هر دو عالم منصبی شاهانه دارد عاشق کجا غیر از درِ این خانه دارد میخانه دارد خدا پیمانه دارد مثل اباالفضل نرگس مستانه دارد نام رقیه قصۀ زیبای عشق است .... نسبت کجا این قصه با افسانه دارد... زاهد ملامت گر کند پروا ندارم... عاقل خبر کِی از دلِ دیوانه دارد میخانه دارد، پیمانه دارد... .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇