eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
9.3هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ جا پای مالک اشتر و سلمان گذاشتیم روزی که با ضریح تو پیمان گذاشتیم ما نام هر کسی که به ایوان طلای تو یکبار سجده کرده، مسلمان گذاشتیم عشق است عشق؛ حق بده ما سینه چاک ها از دوریِ تو سر به بیابان گذاشتیم کافی نبود گریه ی ما در فراق تو این بار را به گردن باران گذاشتیم تا جز تو هیچکس ننشیند به قلب ما بابُ الورردِ سینه، نگهبان گذاشتیم ما بعدِ دیدنِ تو و ایوان طلای تو بر هر چه عشق، نقطه ی پایان گذاشتیم یک روز می رسد که بگوییم وقت مرگ ما نیز سر به دامن سلطان گذاشتیم .
میلاد امام رضا هر روز دل پر میزند در ساعت هشت محکم گدا در میزند در ساعت هشت دلتنگ تر سر میزند در ساعت هشت یعنی که ساغر میزند در ساعت هشت هشتم امام من فدایت هفت جدم بودند عاشق بی‌نهایت هفت جدم "حِصنی" که فرموده امامم "لا‌ اِلٰه" است حِصنِ حَصین من فقط این بارگاه است هر گوشه‌ی صحنش برایم خانقاه است ذکرم در آن گوشه فقط از مدح شاه است شعری که در صحنش سرودم لذتی داشت شعرم عنایات و نگاه حضرتی داشت لب وا نکردم در حرم ، قبل از دعایی _ سنگ حریمت میکند حاجت روایی تا در مسیر مرقدت آیم گدایی حاجت روایم میکند شیخ بهایی قبل از تمنا ابتدا حاجت گرفتیم ما از همین علامه ها حاجت گرفتیم اصرار کردم اشتباهم را همیشه اما نشان دادی تو راهم را همیشه هربار عوض کردی نگاهم را همیشه در حوض تو شُستم گناهم را همیشه آلودگی های مرا اصلا ندیدی دست تو را دیدم در اوج نا امیدی یک پیر مرد روستایی صاف و ساده بار خودش را بسته و کرده اراده سمت خراسان راه افتاده پیاده از دوور می‌بیند تو را در بین جاده او سالهای سال در این رفت و آمد حاجت گرفته از تو شاهنشاهِ مشهد حالا قرارم با تو فصل مشترک شد شور وصالم آه خیلی کم نمک شد ای خوش عیارِ من ، دلم سنگ محک شد روی عقیق زرد من اسم تو حک شد شمس الشموس عالمِ امکان رضا جان روزی رسانِ کشور ایران رضا جان ما دیر پیشت میرسیم و شرمساریم ما را ببین آقا همین گوشه کناریم در راه وصلت لحظه ها را می‌شماریم با خانواده مشهدت را دوست داریم با ویلچر مادربزرگ پیرم آمد می‌گفت اینجا چیزهایی گیرم آمد مانند گلهای حرم من را عوض کن از شیشه، دل نازکترم من را عوض کن با ربنای مادرم من را عوض کن مولای عاشق پرورم من را عوض کن مست نفس های بهشتی‌ات دو عالم حال مرا هم خوب کن قبل از محرم 🖍️ ✍ .
شهیدی که بعلت لو ندادن عملیات زنده سرش را بریدند عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک  شهدا صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 🌟😔فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم🌟😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ اَللّهُمَّ لا تَسْتَدْرِجنى بِالاِْحسانِ وَ لا تُؤَدِّبْنى بِالْبَلاءِ 🔅 خدايا! با غرق كردن من در ناز و نعمت، مرا به پرتگاه عذاب خويش مَكشان و با بلايا (گرفتارى ها) ادبم مكن. 🍃 ذڪر نٻڪ❤️
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
🍁اَلـلــَّهــُمَّ 🍁صَلِّ عَـلــَی 🍁مُحمـَّــــدٍ 🍁وَآل مُحمـَّــــدٍ 🍁وَعَجّـــِلْ 🍁فــَرَجَهــُـمْ
33.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام عزیزانی که برای زیارت حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم مشرف میشوند مرقد این علمای بزرگ شیعه را نیز زیارت کنن التماس دعا🤲
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
🍁اَلـلــَّهــُمَّ 🍁صَلِّ عَـلــَی 🍁مُحمـَّــــدٍ 🍁وَآل مُحمـَّــــدٍ 🍁وَعَجّـــِلْ 🍁فــَرَجَهــُـمْ
((وعده صادق)) ☝️وقت سحر از وعده صادق خبر آمد 👈یک دسته ابابیل به پرواز دَرآمد 👊باران تماشایی سجیل نشان داد ✌️دوران بزن دررویِ دشمن به سَرآمد @ravinia
هر کس که در حریم رضا پا گذاشته پا در حریم عرش معلی گذاشته خود را میان‌ آینه کاری شکسته است دل را میان صحن و سرا جا گذاشته از گریه های پای ضریحش مشخص است او را دلش به حال رضا وا گذاشته ای نا امید سر به بیابان گذاشته این خانه را خدای تو اینجا گذاشته میخواست با بهشت کمی آشنا شویم این بارگاه را به تماشا گذاشته بر شانه های پنجره فولاد سرگذار او دست لطف روی سر ما گذاشته اینجا پناه هر که ندارد پناهگاه در را رضا به روی همه وا گذاشته
(سرود امام رضا ع) مدینه همچنان وادی طور است خانه ی نجمه در شادی و شور است از قدوم گل موسی بن جعفر در جنان فاطمه غرق سرور است مدینه امشب شد غرق در شادی در جهان آمده هشتمین هادی یا علی بن_ موسی الرضا کن نظرآقا _ یابن الزهرا سر زده ماهی از شهر مدینه ماه رخشنده ی روی زمینه آمده هشتمین شمس ولایت علی سوم است و بی قرینه خانه ی موسی امشب شده گلشن بگو یا نجمه چشم شما روشن یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا سر زده نوری از انوار سرمد در جهان شد به پا شادی بی حد عاشقان این گل موسوی باشد گلی از گلشن آل محمد از سپهر دین شمس الضحی آمد در جهان امشب امام رضا آمد یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا این پسر هدیه از حی مبین است از سوی حق امام هشتمین است از کرامات خاص کبریایی شیعیان را رضا حبل المتین است این پسر تا محشر افتخار ماست حب و مهر رضاجان اعتبار ماست یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا حرم باصفاش کعبه ی دل هاست صحن و ایوان او طور تجلاست هر رواق حریم با صفایش خانه ی امن هر اهل تولاست حرم مولا جنت هر شیعه است تا صف محشر زائر او بیمه است یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا در حریمش بود حال و هوایی حرمش دارد عطر کربلایی پرچم روی گنبد طلایش می کند سوی جنت رهنمایی او به زائرها محبتی دارد زائرش گشتن چه لذتی دارد یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا شب میلاد او در التهابم ای گل فاطمه بده جوابم هر چه دارم بود از تو رضا جان گر کنی تو دعا من مستجابم تویی تا محشر یار و حبیب من هستی یا مولا تنها طبیب من یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا ای که هستی همیشه تکیه گاهم آمدم یا رضا بر تو پناهم ای گل نجمه و موسی بن جعفر از کرامت نما مولا نگاهم همچنان زهرا خیر کثیری تو بر توام مهمان دستم بگیری تو یا علی بن موسی الرضا کن نظر آقا یابن الزهرا
534.5K
اجرای دو بند از سرود میلاد امام رضا علیه السلام
مدیحه امام رضا _ماهور.mp3
4.25M
علیه السلام شاعر:حیدر منصوری وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت آدم آمد صفحه‌صفحه نام انسان را نوشت آدم آمد هشت وادی دور چشمت چرخ زد رو به گنبد کرد و آن حال پریشان را نوشت نوح در کشتی میان موج‌های خشمگین گوشۀ دستار خود نام خراسان را نوشت کاسه‌ای از آب سقاخانه با خود داشتی تا که ابراهیم در آتش گلستان را نوشت حسن رویت ماه را در چاه پنهان کرده است یوسف گمگشته حسب‌الحال کنعان را نوشت گفت جبریل امین از هشتمین نور خدا تا محمد با علی آیات قرآن را نوشت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲 الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ 🍃 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ 🌿 یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ 🤲 یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
. السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّئوفِ الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ احساس می کنم که همین‌جاست جنتم هر وقت در حریم تو گرم زیارتم هرگز به جز تو از تو نمی خواهم ای رئوف این است آرزوی من این است حاجتم آهو شدم فقط که نوازش کنی مرا من صید مبتلا‌شده ی این ضمانتم یک سال می شود که به مشهد نیامدم یک سال می شود که فقط آهِ حسرتم خلوت‌گُزین صحنِ گوهرشاد تو..،منم یک شب سری بزن به من و کنج‌عزلتم در شهر شُهرتم شده دیوانه ی رضا در ماجرای عاشقی‌ات درس عبرتم گندم‌به‌دست..،گوشه ای از بارگاه تو با جبرئیل های حرم گرم صحبتم گاهی هوای مشهد و گاهی هوای قم... شکر خدا کبوتر بام کرامتم وقتی که شاه مملکت ماست شاه طوس پس خوش‌به‌حال من که در این مُلک،رعیتم جاروکش حریم تواَم..،نوکر تواَم گرد و غبار صحن تو شد تاج عزتم خورشید عالمِین،همین گنبد‌ِ طلاست بر بام تو دمیده شود صبح دولتم من در جوار غیرِ تو جا خوش نمی کنم من سالیان سال کنار تو راحتم کُلِّ عشیره..،نان‌خور موسی بن جعفریم قربان این گداشدنِ با‌اصالتم ای مهربان‌تر‌ از پدرم! دوست‌دارمت... از کودکی همیشه تو کردی حمایتم مُهر تو مُهر نیست..،مسیحایِ طوس ماست صد مُرده زنده می شود از عطر تربتم صد جرعه از شراب بهشتی اگر دهند با چای حضرتی‌ست فقط اوج لذتم محشر، شفیعِ گریه‌کنانِ تو فاطمه است زهرا به یُمن اشکِ تو کرده شفاعتم کامل‌ترین عبادت من نام حیدر است ذکر علی علی شده کُلِّ دیانتم سرباز حیدریم،نجف پادگان ماست... در لشگر امیرِ عرب گرمِ خدمتم صحن رضاست آینه ی صحن مرتضی... من محو در تجلیِ این بی نهایتم سلمانِ سرسپرده ی سَلمانیِ تواَم لطفاً بیا به دیدن من وقت رحلتم بابُ الجواد؛ بابِ مُرادِ دل من است عمریست داده ای به همین راه عادتم نُطقم کنار پنجره‌فولاد باز شد با ذکر یا رقیه بهم ریخت لُکنتم ای عُهده‌دار مجلس عطشان کربلا! من آن حسین‌گویِ دمِ دربِ هیئتم تو روضه‌خوان آن لب سرنیزه‌خورده ای من سینه‌چاکِ لطمه‌ی ذکر مصیبتم یَابْن‌َالشَّبیب‌گُفتنِ تو می کُشد مرا... گفتی:که زخم خورده‌ی آن هتک حرمتم ▪️ یابن الشبیب جد مرا بی هوا زدند یابن الشبیب جد مرا با عصا زدند ✍ .
. ابالحسن رو ضریحته گلای یاسمن دست رد به سینه گدا نزن ابالحسن ۲ همونیکه شمس الشموسه همونیکه سلطان طوسه چه خوشبخته اونیکه داره ضریحه آقاشو می بوسه رضا جان رضا جان تو که مشکل گشایی دوست دارم خدایی رضا جان رضا جان رضا جان تو شاهی من غلامت زدم دل رو بنامت رضا جان رضا جان رضا جان رضا جان .......... امام رضا کربلا عیدی بده به نوکرا یه شب جمعه بیایم پایین پا امام رضا رئوفی رحیمی رضا جان رفیق قدیمی رضا جان شما تکیه گاه و امید ِ همه زندگیمی رضا جان رضا جان رضا جان حرم درمون درده ملک دورت میگرده رضا جان رضا جان رضا جان اگه میشه کرم کن منو مجنون ترم کن رضا جان رضا جان رضا جان رضا جان ✍ ۸ذی القعده ۱۴۴۵ .👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه‌ی نگفته رو خوب میدونی امام رضا ننوشته نامه‌ها رو میخونی امام رضا پشت پنجره فولادت گره‌هامون وا میشه همه رو به آرزو میرسونی امام رضا 🎙 | مداحی آقای احد سبزی
. جایی که میگیرند دست ناتوان را پیر زمین افتاده دارد آسمان را تطهیر شد هرکس که وا شد پایش اینجا دیدند مردم حکمت آب روان را سگ های اطراف حرم را میپذیرند تحویل میگیرند وقتی آهوان را یکبار می آیم سه دفعه او میاید یعنی که تضمین میدهد سود کلان را من از رفاقت با کریمان سود بردم هر موقعی رفتم خراسان سود بردم صدشکر برگ دعوتم داده همیشه پیش همه حیثیتم داده همیشه حج فقیران آمدم دارا شدم من محتاج بودم ثروتم داده همیشه مستانه گشتم صحن هارا فیض بردم جنت به جنت نعمتم داده همیشه طعم غذای حضرتی مانده به کامم آقا دراین صف نوبتم داده همیشه من پای این سفره غذارا دوست دارم ته مانده لطف رضارا دوست دارم سلمانی شهرش سلیمان شد در آخر از یمن او قبرش گلستان شد در آخر خیلی فلج آمد به اینجا راه افتاد خیلی مریض آمد که درمان شد درآخر یکبار آمد درحرم یکبار رو زد بی خانمان طوس سلطان شد در آخر وقتی که در پای ضریحش گریه کردیم جان دادن ما نیز آسان شد در آخر داریم کل خیرها را در کنارت دیدیم ما عرش خدارا در کنارت ✍ .
حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل،روزی در رواق مطهر حضرت رضا(ع)مشرف بودم پیرمردی را دیدم که حضور قلب و خشوعش ‍ من‌را متوجه او ساخت.وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است،او را در بلند شدن کمک کردم و آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش برسانم. گفت: حجره‌ام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزلش همراهی کردم و سخت به او علاقه‌مند شدم،به‌طوری‌که همه‌ روزه میرفتم و او را در کارهایش کمک می‌کردم و نام و محل و حالاتش راپرسیدم. گفت:نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب میدانم ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا (ع) مشرف می‌شوم و مدتی توقف کرده،باز به عراق برمی‌گردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دومرتبه پیاده مشرف شده‌ام. در مرتبه اول سه نفر جوان،که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم،مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمی‌توانستند با من مشرف شوند،سخت افسرده و نگران بودند، هنگام وداع با من می‌گریستند و گفتند:تو جوانی و سفر اول پیاده و به‌زحمت می‌روی، البته مورد نظر واقع می شوی، حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام(ع) نموده،در آن محل شریف،یادی هم از ما بنما. پس آن‌ها را وداع نموده،به سمت مشهد حرکت کردم.پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم.پس از زیارت،در گوشه‌ای از حرم،حالت بی‌خودی و بی‌ خبری به من عارض شد،در آن حالت دیدم حضرت رضا(ع) به‌ دست مبارکش نوشته‌های بی‌شماری بود که به تمام زوار از مرد و زن،حتی به بچه‌ها هم نوشته‌ای می‌داد. چون به من رسیدند،چهار نوشته به من مرحمت فرمود.پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ فرمود:یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت،عرض کردم این کار مناسب حضرتت نیست و خوب است به دیگری امر فرمائید تا این نوشته‌ها را تقسیم کند.حضرت فرمود:این جمعیت همه به امید من آمده‌اند و خودم باید به آن‌ها برسم. پس‌ از آن یکی از نوشته‌ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته ‌شده بود: "خلاصی از آتش جهنم،ایمنی از حساب،داخل شدن در بهشت و منم فرزند رسول خدا (ص)" 📚داستان‌های شگفت‌انگیز،آیت الله دستغیب،ص۱۶۵